بحث:اسم اعظم در قرآن
اسم و حقیقت آن
علامه طباطبایی پس از بیان اینکه الفاظ کاری جز دلالت بر معنا و انکشاف آن را ندارند، معتقد است در مورد رابطهٔ میان اسم و همچنین صفت و حقیقت آن باید گفت: حقیقت صفت و اسم آن چیزی است که لفظ صفت و اسم، آن حقیقت را کشف میکند. به عنوان نمونه، حقیقت حیات در خدای تعالی و آن چیزی که لفظ حیات دلالت بر آن دارد، صفتی است الهی که عین ذات او است، و حقیقت ذاتی که حیات عین او است اسم الهی است، و به این نظر حی و حیات هر دو اسم برای اسم و صفت میشوند[۱][۲].
مرحوم علامه طباطبایی برای تبیین مبانی این دیدگاه و بیان روشن تر از اسم اعظم مینویسد:« انتساب ما به خدای تعالی بواسطهٔ اسماء او است، و انتساب ما به اسمای او بواسطهٔ آثاری است که از اسمای او در سراسر عالمِ خود مشاهده میکنیم. و بصورت کلی وسیلهٔ ارتباط جهات خلقت و خصوصیات موجود در اشیاء با ذات متعالی پروردگار همانا صفات کریمهٔ او است». سپس وی به سعه وضیق بودن اسماء اشاره مینماید و آن را در ازای عمومیت و خصوصیت مفاهیم آن اسماء میداند، مثلا وقتی علم، قدرت، حیات، عفو و مغفرت و امثال آنها را در مجموع ملاحظه کنیم همه در تحت یک اسم اعم که همان رحمت شامله است قرار میگیرد. به عبارتی این عام و خاص بودن آثار نیز از ناحیه عام و خاص بودن حقایقی است که آثار مذکور کشف از آن میکند[۳].
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص: ۳۵۳
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۹
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۹