بنی اَسلم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

==مقدمه آنان از تبار اسلم‌‌بن اَفصى بن حارثة بن عمرو بن مزیقیا ( عامر )، از عرب قحطانى و از زیرشاخه‌‌هاى خزاعه دانسته شده‌‌اند .[۱] از تیره‌‌هاى همنام بنى‌‌اسلم مى‌‌توان به اَسلم بن الحاف و اسلم بن ربیعه از سعد‌‌بن حِمْیَر اشاره کرد که هر دو به قحطانیان نسب مى‌‌برند [۲] و در این مقاله مدّ نظر نیستند. بنا به نقلى، پیامبر ( صلى الله علیه وآله )، اسلمیها را از تبار اسماعیل ( علیه السلام ) خواند؛ اما ابن حَجَر، با این استدلال که در این صورت، همه عرب قحطانى از نسل آن حضرت خواهند بود این روایت را نپذیرفته است ،[۳] ضمن آنکه در میان عرب عدنانى نیز، تیره‌‌اى از بنى‌‌قَمْعه به نام اسلم وجود دارد .[۴] نسل اسلم از دو فرزندش سلامان و هَوازن استمرار‌‌یافت .[۵] اسلمیها در مسیر مکه به مدینه و در همسایگى قبیله بنى‌‌غفار استقرار داشتند. مناطق منتسب به ایشان عبارت است از: « جَمدان » ( کوهى در حجاز حد فاصل قُدید و عُسْفان )،[۶] « ضَجْنان » ( متعلق به اسلم، هُذَیل و غاضره )،[۷] شَبَکه شَدَخ ( آبى از آن اسلم و غفار )،[۸] « وَبْرَه » ( قریه‌‌اى داراى نخلستان از مناطق پیرامونى مدینه ).[۹] آنان همچنین در « مر‌‌الظهران » نخلستانهایى داشتند ،[۱۰] از این رو به نظر مى‌‌رسد، عمده اشتغال اسلمیان، کشاورزى و دامدارى بوده است.

از آداب، ایام و مسائل مربوط به عصر جاهلى آنان گزارشى ارائه نشده است، جز آنکه همپیمان قبیله غفار بودند [۱۱] و در تیراندازى مهارت داشتند ،[۱۲] چنان‌‌که پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) به آنان فرمود: پدر شما از تیراندازان بود .[۱۳]

روابط با پیامبر(صلى الله علیه وآله)

در خصوص زمان و کیفیت اسلام آوردن اسلمیها، اخبار چندانى برجاى نمانده است؛ اما از گزارشهاى پراکنده برمى‌‌آید که برخى از ایشان در همان سالهاى نخست هجرت، اسلام آورده و پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) را در غزواتش یارى کرده‌‌اند. در غزوه حَمْراء * الاسد [۱۴] ( سال سوم ) یا اُحد [۱۵] برخى از اسلمیان در مقدمه سپاه اسلام حضور داشتند. پس از حادثه بِئرمَعونه ( سال‌‌چهارم ) که طى آن شمارى از مبلغان به شهادت رسیدند، رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) درباره قبایلى چون « عَضْل » و « قاره » نفرین و در حق قبایلى چون اَسلم دعا کردند [۱۶] که حاکى از اسلام یا حداقل بى‌‌طرفى برخى از اسلمیهاست. در خبرى دیگر، پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) این قبیله را از جمله موالى خود معرفى کرده، بهتر از قبایلى چون تَمیم و غَطَفان دانستند .[۱۷] گویند: عمر بن افصاى اسلمى با گروهى نزد پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) آمدند و با معرفى خود به عنوان تیراندازان عرب، از حضرت خواستند، تا منزلتى براى آنان نزد خود قائل شود تا دیگران آن را بپذیرند و به آن اقرار کنند. به همین منظور به دستور رسول خدا نامه‌‌اى براى آنان نوشته شد .[۱۸] اسلام آوردن آنان و برخى دیگر از قبایل صحرانشین که نزد قبایلى چون قریش، بنوعامر و غطفان پایگاه اجتماعى پستى داشتند، موجب ناخرسندى ایشان شد و با خرده‌‌گیرى و سرزنش آنان مى‌‌گفتند: اگر اسلام خوب بود هرگز آنها بر ما پیشى نمى‌‌گرفتند :« و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا اِلَیهِ ».( احقاف / 46، 11 ) [۱۹]مطابق قولى این آیه درباره اسلام اسلمیها و دیگر قبایل صحرانشین مسلمان و همچنین خرده‌‌گیرى مشرکان بر ایشان نازل شده است. در مقابل تهمتها و سرزنشهاى مشرکان، خداوند آنان را از جمله صحرانشینانى معرفى کرد که به خدا و روز قیامت، ایمان دارند: « و مِنَ الاَعرابِ مَن یُؤمِنُ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ و یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُبـت عِندَ اللّهِ وصَلَوتِ الرَّسولِ اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللّهُ فى رَحمَتِهِ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ‌‌رَحیم ». ‌‌ ( توبه / 9، 99 ) به نقل ابن‌‌عباس ،[۲۰] مقصود از صحرانشینان مؤمن در این آیه، اسلمیان و دیگر قبایل با‌‌ایمان‌‌هستند.

به نقل واقدى در حدیبیّه که مسلمانان به قصد انجام عمره، به مکه رفتند ( سال ششم ) 100 و به قولى 70 تن از اسلمیان حضور داشتند [۲۱] و ناجیة بن جندب اسلمى با جوانانى از قبیله خود، قربانیها را حرکت مى‌‌دادند .[۲۲] 8 تن از فرزندان حارثه اسلمى نیز در بیعت رضوان شرکت کردند .[۲۳] به رغم ایمان بالاى برخى از اسلمیان، برخى دیگر ضعیف الایمان و منافق بودند. مطابق نوشته برخى مفسران، گویا برخى اسلمیها، در جریان اعزام سرایاى پیامبر به سمت مناطق ایشان، براى حفظ جان و مالشان اظهار اسلام کردند؛ اما به هنگام فراخوانى جهت یارى پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) از فرمان آن حضرت سرپیچى کردند ،[۲۴] از این رو بنا به نقل سدى آیه « قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا و لـکِن قولوا اَسلَمنا و لَمّا یَدخُلِ الایمـنُ فى قُلوبِکُم ... = عربهاى بادیه‌‌نشین گفتند: ایمان آورده‌‌ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‌‌اید؛ ولى بگویید: اسلام آورده‌‌ایم؛ اما هنوز ایمان به قلبهاى شما وارد نشده است ...» ( حجرات / 49، 14 ) درباره قبایلى چون اسلم نازل شده که در عین اظهار ایمان، برخى از ایشان از همراهى با پیامبر در حدیبیه * تخلف کردند .[۲۵] چنین گزارشى ذیل آیه 17 حجرات / 49 نیز آمده است که آنان در شمار قبایلى بودند که درباره اسلام آوردنشان بر پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) منت * مى‌‌گذاشتند و چون براى شرکت در « عمره » فراخوانده شدند، سرپیچى کردند :«یَمُنّونَ عَلَیکَ اَن اَسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَىَّ اِسلـمَکُم بَلِ اللّهُ یَمُنُّ‌‌عَلَیکُم اَن هَدکُم لِلایمـنِ اِن کُنتُم صـدِقین ».( حجرات / 49، 17 )[۲۶] به نقل ابن‌‌عباس مقصود از « المُخَلَّفونَ مِنَ الاَعرابِ » در آیه 11 فتح / 48، اسلمیان و دیگر منافقان صحرانشین هستند که در پى فراخوانى رسول خدا براى شرکت در غزوه حدیبیه با بهانه‌‌تراشى، دعوت پیامبر را اجابت نکردند :« سَیَقولُ لَکَ المُخَلَّفونَ مِنَ الاَعرابِ شَغَلَتنا اَمولُنا‌‌واَهلونا ».[۲۷] در غزوه خیبر، هنگامى که اسلمیان به مدت 10‌‌روز دژ « نَطَاة » را در محاصره داشتند و نتوانستند آن را بگشایند، اسماء بن حارثه اسلمى را نزد پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) فرستادند تا در حق ایشان دعا کند. اسماء، سلام آنان را به رسول خدا رسانید و گرسنگى و ناتوانى اسلمیها را یادآور شد. رسول‌‌خدا براى آنان دعا کرد که خداوند بزرگ‌‌ترین دژ را که از همه بیشتر آذوقه داشته باشد براى اسلمیان بگشاید .[۲۸] مطابق گزارش دیگرى، آنان دژ صعب‌‌بن معاذ را محاصره و به همراهى قبیله غفار آن را فتح کردند [۲۹] و یک تن از ایشان در این غزوه به شهادت رسید .[۳۰] در عُمرة القضاء ( سال هفتم ) جوانانى از اسلم تحت امر ناجیه اسلمى مأمور بردن قربانیها بودند .[۳۱] در فتح مکه ( سال هشتم )، اسماء و هند پسران حارثه اسلمى مأموریت یافتند تا اسلمیان را براى شرکت در آن فرا خوانند و از ایشان بخواهند که در ماه رمضان در مدینه حضور داشته باشند ،[۳۲]از این‌‌رو آنان به تعداد 400 تن و با دو پرچم که یکى را بُریدة بن حُصیب و دیگرى را ناجیه حمل مى‌‌کرد، به پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) پیوستند .[۳۳] در همین سال و قبل از فتح مکه، بُریده اسلمى نزد رسول خدا آمد و به دستور آن حضرت نامه‌‌اى در تأیید ایشان نوشته شد .[۳۴] در غزوه حُنین * نیز اسلمیها دو پرچم داشتند و به قولى به تعداد‌‌1000 تن شرکت‌‌داشته‌‌اند .[۳۵] در غزوه تبوک * ( سال نهم ) پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) بُریده اسلمى را مأمور فراخوانى آنان کرد و به وى دستور داد که اسلمیان در ناحیه « فُرع » به آن حضرت بپیوندند ؛[۳۶] اما برخى از ایشان از فرمان رسول خدا سرپیچى کرده، در تبوک حضور نیافتند. آن دسته از مسلمانان به ویژه صحرانشینان که به رغم فرمان پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) ایشان را در سپاه اعزامى به تبوک همراهى نکردند منافق خوانده شدند، از این رو ذیل آیات مربوط به نفاق سوره توبه به ویژه آیات‌‌90 ،[۳۷] 101 ([۳۸]) و 120 [۳۹] مفسران به قبایل و افرادى اشاره کرده‌‌اند که از فرمان پیامبر سرپیچیدند و از آن جمله از اسلمیها یاد شده که شامل همه مسلمانان اسلمى نمى‌‌شود: « و جاءَ المُعَذِّرونَ مِنَ الاَعرابِ لِیُؤذَنَ لَهُم وقَعَدَ الَّذینَ کَذَبُوا اللّهَ ورَسولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ اَلیم ».( توبه / 9، 90 ) خداوند در این آیه ضمن دروغگو خواندن قاعدان و تخلف‌‌کنندگان از فرمان جهاد آنان را از عذاب دردناکشان آگاه مى‌‌کند .« ومِمَّن حَولَکُم مِـنَ الاَعرابِ مُنـفِقونَ ومِن اَهلِ المَدینَةِ مَرَدوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَینِ ثُمَّ یُرَدّونَ اِلى عَذاب عَظیم ».( توبه / 9، 101 ) در این آیه خداوند منافقان صحرانشین از جمله اسلمیها [۴۰] و همچنین آن دسته از ساکنان مدینه را که به نفاق خو گرفته‌‌اند به دوبار عذاب در دنیا و آخرت تهدید‌‌مى‌‌کند؛ نیز آیه « ما کانَ لاَِهلِ المَدینَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ ولا یَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ... = سزاوار نیست که اهل مدینه و بادیه‌‌نشینانى که اطراف آنان هستند، از ] فرمان [ رسول خدا تخلف جویند و جان خود را عزیزتر از جان او بدانند ...» ( توبه / 9، 120 ) به سرزنش آنان مى‌‌پردازد [۴۱] که آنان نباید از غزوه تبوک تخلف کنند.

بنى اسلم پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)

آنان به سهم خود در تثبیت خلافت ابوبکر، نقش محورى داشتند و با مساعدت ایشان، براى ابوبکر بیعت گرفته شد .[۴۲] در دوره خلافت امیرمؤمنان على ( علیه السلام )، آنان در نبرد صفین حضور یافته، کسانى چون بریده، عبدالله، مُنْقذ و عُرْوَه به شهادت رسیدند و امام ضمن خواندن رجزى به ستایش از ایشان پرداخت .[۴۳] آنان همچنین در قیام نفس زکیه برضدّ منصور عباسى، به همراهى قبایل مُزینه و جُهینه، طائف را از عباسیان گرفتند .[۴۴] مشهورترین افراد اسلمیان در عصر رسول خدا عبارت‌‌اند از: هند و اسماء پسران حارثه [۴۵] از خادمان رسول خدا، بُریدة بن حُصیب [۴۶] راوى حدیث پیامبر، ناجیة بن جندب صاحب شتران قربانى رسول خدا در حجة‌‌الوداع ،[۴۷] ابوفراس ربیعة‌‌بن کعب اسلمى، حمزة بن عمرو، ابوبرزه عبدالله بن نضله اسلمى و عطاء‌‌بن ابى‌‌مروان .[۴۸] واقدى ( مؤلف المغازى ) نیز از موالى اسلمیان بوده است .[۴۹] از دیگر محدثان آنان مى‌‌توان به إیاس‌‌بن سلمة‌‌بن اکوع [۵۰] و محمد‌‌بن حمزة‌‌بن عمرو اسلمى [۵۱] اشاره کرد.

.[۵۲].


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. النسب، ص 291؛ الانساب، ج 1، ص 151 ـ 152؛ نهاية الارب، ص 49.
  2. الاغانى، ج 2، ص 257؛ ج 13، ص 90؛ معجم قبايل العرب، ج‌‌1، ص 26؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 23.
  3. العقد الفريد، ج 1، ص 210؛ فتح البارى، ج 6‌‌، ص 392 ـ 393.
  4. نهاية الارب، ص 49.
  5. النسب، ص 291؛ جمهرة انساب العرب، ص 240.
  6. معجم ما استعجم، ج 1، ص 3.
  7. المنمق، ص 131؛ تاريخ المدينه، ج 2، ص 655‌‌؛ معجم البلدان، ج 3، ص 453.
  8. معجم البلدان، ج 3، ص 322 ، 328.
  9. معجم قبائل العرب، ج 1، ص 26.
  10. معجم البلدان، ج 4، ص 63 ؛ ج 5، ص 104.
  11. الاغانى، ج 21، ص 21 - 22.
  12. اسدالغابه، ج 4، ص 139؛ الاصابه، ج 4، ص 589.
  13. جمهرة انساب العرب، ص 235؛ صحيح البخارى، ج 4، ص 156؛ عقدالفريد، ج 1، ص 210.
  14. المغازى، ج 1، ص 337.
  15. جمهرة انساب العرب، ص 240.
  16. مسند احمد، ج 2، ص 20 ، 50.
  17. الدرالمنثور، ج 4، ص 271.
  18. الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 271 ، 354؛ اسدالغابه، ج 4، ص 139.
  19. مجمع‌‌البيان، ج 9، ص 129.
  20. زادالمسير، ج 3، ص 489.
  21. المغازى، ج 2، ص 574؛ فتح البارى، ج 7، ص 342.
  22. المغازى، ج 2، ص 732‌‌.
  23. اسدالغابه، ج 4، ص 398.
  24. زادالمسير، ج 7، ص 187.
  25. زادالمسير، ج 7، ص 187‌‌؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 227.
  26. كشف الاسرار، ج 9، ص 267.
  27. مجمع‌‌البيان، ج 9، ص 190؛ زادالمسير، ج 7، ص 164؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 268.
  28. المغازى، ج 2، ص 659‌‌.
  29. المغازى، ج 2، ص 615 ، 659‌‌.
  30. المغازى، ج 2، ص 700.
  31. المغازى، ج 2، ص 732.
  32. الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 240.
  33. المغازى، ج 3، ص 896‌‌.
  34. المغازى، ج 2، ص 782.
  35. الدرالمنثور، ج 3، ص 225؛ الميزان، ج 9، ص 234.
  36. المغازى، ج 3، ص 990.
  37. المغازى، ج 3، ص 1002.
  38. مجمع‌‌البيان، ج 5، ص 114؛ تفسير ثعالبى، ج 3، ص 208؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 240.
  39. مجمع‌‌البيان، ج 5، ص 141؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 290.
  40. مجمع البيان، ج 5، ص 99؛ اسباب النزول، ص 174؛ تفسير ثعالبى، ج 3، ص 208.
  41. مجمع البيان، ج 5، ص 123؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 290.
  42. معالم المدرستين، ج 1، ص 176.
  43. شرح الاخبار، ج 2، ص 33.
  44. الاغانى، ج 11، ص 302.
  45. الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 497؛ الاستيعاب، ج 1، ص 179‌‌؛ تهذيب‌‌الكمال، ج 1، ص 206.
  46. الانساب، ج 1، ص 334؛ مسند احمد، ج 5، ص 356.
  47. المغازى، ج 3، ص 1091 ـ 1090؛ جامع‌‌البيان، مج 2، ج 2، ص 307؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 121.
  48. الانساب، ج 1، ص 152 ـ 151؛ الطبقات، ابن خياط، ص 318.
  49. الغارات، ج 2، ص 581.
  50. الطبقات، ابن سعد، ج 5، ص 247 ـ 248.
  51. الطبقات، ابن سعد، ج 5، ص 248.
  52. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی اسلم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.