تفسیر ادبی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

مراد از تفسیر ادبی، تفسیری است که تکیه بر جنبه‌های ادبیات عرب مانند: لغت، اشتقاق، صرف، نحو و نیز جنبه‌های بلاغی مانند: معانی، بیان و بدیع، بیشتر در آن، لحاظ شده باشد. تفاسیر ادبی را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:

  1. تفسیر لغوی، در این‌گونه تفاسیر، مفسر به شرح و بیان کلمات قرآن میپردازد. نمونه چنین تفسیری "مفردات الفاظ القرآن" راغب اصفهانی است که ضمن شرح واژگان قرآنی، در واقع به نوعی از تفسیر موضوعی بر اساس لغات پرداخته است. معناشناسی واژگان و تفکیک واژه‌های اصیل عربی از واژگان دخیل و حتی واژه‌های مربوط به لهجه‌های غیر مجازی در این‌گونه تفاسیر نقش برجسته‌ای دارد. گزارش شده است که: نخستین کتاب در دانش معناشناسی واژه‌های قرآن، از ابان بن تغلب از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است که متأسفانه از میان رفته است. پس از آن "مجاز القرآن" ابوعبیده معمر بن مثنی که گاه از آن به غریب القرآن یاد شده، اثری قابل توجه دانسته شده است. کتاب ابوعبیده از مهمترین منابع تفسیر ادبی در بُعد واژه‌شناسی به حساب آمده و پس از آن "غریب القرآن" ابن قتیبه و "غریب القرآن" ابن عُزیر سجستانی توجه ادیبان را به خود جلب کرده است.
  2. تفسیر نحوی، در این تفسیر آنچه که مربوط به اعراب القرآن است مورد بحث قرار گرفته است. کتاب‌هایی از قبیل "معانی القرآن فراء"، "معانی القرآن زجاج" و "معانی القرآن نحاس" عهده‌دار این فنّ از علم تفسیر هستند.
  3. تفسیر بلاغی که مباحثی در بلاغت و فصاحت قرآن، در آنها مورد بحث قرار می‌گیرد. کتاب‌های جاحظ از قبیل "البیان و التبیین" در این جهت از آثار پیشگام به حساب می‌آیند.
  4. تفسیر جامع ادبی که به همه مباحث مربوط به فن ادب و بلاغت و توابع آنها به صورت جامع میپردازند. نمونه کامل چنین آثاری "مجمع البیان طبرسی" و "الکشاف زمخشری" و "جوامع الجامع طبرسی" و "المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ابن عطیه اندلسی" و "البحر المحیط فی تفسیر القرآن الکریم ابوحیان است که هر یک به طور مستوفی و جامع به همه ابعاد تفسیر ادبی پرداخته‌اند. و پس از آنها می‌‌توان به "انوار التنزیل و اسرار التأویلگ قاضی بیضاوی اشاره کرد.

تفاسیر ادبی با همه ارزشی که دارند، خواننده قرآن را بیشتر به سوی نکاتی سیر و سوق می‌دهند که تنها جنبه هنرنمایی ساختار کلمات و پرداختن به الفاظ آیات را برجسته می‌کند و از روح و حقیقت قرآن چیزی بر او آشکار نمی‌سازد. محمد عبده معتقد است مفسری که صرفاً چنین اموری را وجهه کار خود میگرداند، تفسیری خشک و بی‌روح ارائه می‌دهد و در واقع تا حدودی، مخاطب را از دریافت معانی واقعی کتاب الهی باز میدارد و چنین آثاری شایسته نام تفسیر نیستند بلکه آنها، کتاب‌های تمرین در علم نحو و معانی، با استفاده از الفاظ و جملات آیات‌اند[۱]. از نظر عبده، مفسر قرآن باید سیر فهم حقایق الفاظ قرآن را از طریق بررسی استعمالات عرب دریابد و معانی هر واژه را از کاربردهای قرآنی در دیگر آیات به دست آورد و در این باره شناخت مَصَبِّ نزول آیات و مطالعه در احوال مردمی که قرآن در عصر آنان نازل گردیده لازم و ضروری مینماید. پس از او طه حسین هم به همین روش‌گرایید و در دوران معاصر امین خولی از ادیبان و نویسندگان عرب چنین روشی را به مکتبی تفسیری بَدَل ساخت[۲].

امین خولی معتقد است برای فهم واقعی قرآن، باید به صورت موضوعی همه آیات مربوط به یک موضوع را کنار هم نهاد و آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد تفسیر قرار داد و در بررسی عبارات و جمله‌ها، باید از علوم بلاغی بهره‌گیری شود، اما این علوم تنها به عنوان ابزاری برای بیان و تعیین معنا تلقی شوند و البته باید آنها بر قرآن عرضه شوند نه این که قرآن بر آن علوم عرضه گردد.

در تفسیر ادبی معاصر به نظر امین خولی و امثال او، باید از اسرار حرکت‌های روح و روان آدمی در حوزه‌های مختلف زندگی که علم آن را در اختیار ما گذاشته و آموزه‌های قرآن نیز ناظر بر آنها ناظر است یعنی علوم روان‌شناسی، استفاده شود. نیاز مفسر به روان‌شناسی از آن روست که میان بلاغت و بیان انسان از یک سو و روان آدمی از سوی دیگر رابطه مستقیم برقرار است؛ زیرا هنرهای بیانی متنوع چیزی جز بیان ما فی الضمیر و حالات درونی نیست.

از ویژگی‌های تفسیر ادبی معاصر:

  1. کنار نهادن روایات تفسیری مگر آنکه در چارچوب تحلیل ادبی قرار گیرند مانند روایات اسباب النزول؛
  2. به حداقل رساندن تأویل در آیات؛
  3. عدم ورود به محدوده میهمات قرآن؛
  4. عدم ورود به حوزه امور غیبیی و نپرداختن به جزئیات مسائلی چون عالم قیامت و بهشت و دوزخ؛
  5. جلوگیری از نفوذ خرافات؛
  6. دور ساختن تفسیر از اصطلاحات علوم و فنون و کلام و فلسفه و علم؛
  7. توجه جدّی به ابعاد اجتماعی آیات قرآن؛
  8. میدان دادن به عقل؛
  9. موضوعی بودن تفسیر[۳].

در واقع در تفسیر ادبی معاصر، نوعی روشنفکری سنت‌ستیزانه مشاهده می‌شود که بیشتر معلول تقابل قشری‌گری و ایستایی سنت‌گرایان در مقابل تجدد طلبان و تحول خواهان است که در روند تکاملی جامعه، گاه به صورت جریان‌های مواج فرهنگی، تلاطم خاص خود را به همراه دارد.[۴]

منابع

پانویس

  1. المنار، ج۱، ص۲۴.
  2. دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۱۵۵.
  3. دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۱۵۹.
  4. کوشا، محمد علی، مقاله «تفسیر ادبی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.