ابراهیم امام
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
ابراهیم از سال ۱۲۵ تا ۱۳۲ هجری قمری، ارکان دعوت سرّی عبّاسیان را در دست گرفت و او خود را ابراهیم امام معرفی نمود. در مدت رهبری او، خلفای اموی درگیر آشوبهای داخلی بودند. او از این فرصت استفاده کرد و دعوت عبّاسیان را شدت بخشید و نمایندگان خویش را به خراسان فرستاد و سپس با فرستادن پرچمهای سیاه برای ابومسلم خراسانی، آغاز عملیات نظامی علیه امویان را صادر کرد[۱]. سرانجام با روی کار آمدن مروان (خلیفه اموی) ابراهیم امام دستگیر شد و به زندان افتاد. او میدانست که توسط مروان کشته خواهد شد، بنابراین طی نامهای برادرش ابوالعبّاس معروف به سفاح را جانشین خویش اعلام نمود. ابراهیم امام در زندان با فرو بردن سر درون کسیه نوره، خفه شد[۲].[۳]
منابع
پانویس
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۱۸۵، ۱۸۸، ۲۲۷ و ۲۵۹؛ به سبب شیعه بودن ایرانیان و این که آنها دوستدار اهل بیت(ع) بودند، با شهادت زید بن علی و فرزندش یحیی بن زید، خراسانیان علیه بنی امیه شورش کردند و انزجار خویش را نسبت به ظلم و ستم این خاندان اعلام نمودند. ابومسلم به سبب جنگاوری و رشادتی که داشت، شورشیان را پیرامون خویش جمع نمود و در زمره خونخواهان قیام زید و یحیی قرار گرفت و چون آنها در عزای زید و یحیی، سیاهپوش بودند، به سیاهجامگان خراسان معروف شدند. ابو مسلم، با بهدست گرفتن رهبری این قیام، خود را نمایان کرد و خیلی زود مورد توجه عباسیان قرار گرفت. عباسیان چون در آغاز نهضت سرّی خویش بودند و هویت آنها برای علویان و شیعیان فاش نشده بود، از ابو مسلم و نفوذی که او در خراسان داشت، استفاده نمودند و با بها دادن به قیام ابو مسلم از طرف عباسیان و شخص ابراهیم امام، او خیلی زود زبانزد شد و در مسیر تبلیغ حکومت عباسی قرار گرفت. ابو مسلم در زمان شکلگیری حکومت عباسیان، یکی از عناصر مهم شکلگیری محسوب میشد و در بسیاری از جنگها و مبارزات عباسیان شرکت داشت تا این که منصور به عنوان دومین خلیفه عباسی به خلافت رسید و چون از قدرت روز افزون ابو مسلم در هراس بود او را کشت، بدون این که کسی از کشتن او معترض باشد. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۶؛ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۹۷۴؛ ج۱۰، ص۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۹۵؛ تاریخ گزیده، ص۲۹۳.
- ↑ . انساب الاشراف، ج۳، ص۱۲۱-۱۲۳؛ اخبار الدوله، ص۳۹۳ و ۳۹۵-۳۹۶؛ مروج الذهب، ج۶، ص۷۲-۷۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۷۹؛ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۴۳؛ اخبار الدولة، ص۳۹۳.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۴۹.