تزکیه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۴۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تزكيه : پيراستن نفس از صفات رذيله و آراستن آن به صفات حميده

تزكيه از ماده «زـ ك ـ و» و در لغت به معناى استوار ساختن و دور كردن شئ از عيب و كاستى[1] و ايجاد رشد، بركت و طهارت[2] در آن يا به معناى دور دانستن شئ از عيوب و گواهى به پاكى و طهارت* آن[3] است. برخى معناى اصلى تزكيه را كنار زدن نادرستيها از امور صحيح دانسته و ديگر معانى را از لوازم و آثار آن به حساب آورده[4] و افزوده‌اند: تفاوت تزكيه با تطهير و تهذيب در اين است كه در تطهير دستيابى به «طهارت» در برابر «رجس» و در تزكيه كنار زدن آنچه بايد كنار گذاشته شود و در تهذيب، حاصل شدن صلاح و خلوص، مورد نظر است.[5] البته به گفته برخى تزكيه مبالغه در تطهير است[6] وعده‌اى هم گفته‌اند: تطهير پيراستن و تزكيه آراستن است[7] و به عبارت ديگر تطهير بيرون راندن آلودگيها و پاك كردن شىء است تا آماده رشد و نمو گردد و تزكيه رشد دادن و به شكوفايى رساندن آن است.[8] تزكيه در اصطلاح علم اخلاق عبارت از پاك كردن و پيراستن نفس از نقايص و صفات رذيله و آراستن آن به صفات پسنديده و كمالات نفسانيه است[9] و برخى براى آن مراحلى برشمرده‌اند؛ از جمله: 1. توبه؛ 2.‌مشارطه (شرط كردن با خود مبنى بر بازنگشتن به گناه)؛ 3. محاسبه؛ 4. معاتبه و معاقبه (عتاب و عقاب كردن نفس در صورت‌گناه).[10] تزكيه به معناى پاك كردن يا پاك دانستن نفس از آلودگيها به صورتهاى گوناگون بيش از 20‌بار در قرآن به كار رفته و افزون بر آن از واژه‌ها و موضوعات ديگر مرتبط با تزكيه نيز استفاده شده‌است. در اين موارد عمدتاً از مطالبى چون دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 498 تزكيه هدف از بعثت پيامبران (بقره/2،129)، رستگارى و مخلّد بودن اهل تزكيه در بهشت (طه/20،76؛ اعلى/87،14) و عوامل، موانع، آثار و بركات تزكيه (توبه9/، 103؛ بقره/2،174؛ طه/20،75 ـ 76) سخن به ميان آمده است. اهميت تزكيه:

تزكيه نفس* از رذايل اخلاقى و شهوات نفسانى به جهت آثار و فوايدى كه براى انسان در پى دارد مورد توجه همه ملتها و اديان الهى بوده و آنان براى تحصيل اين امر از روشهاى گوناگونى بهره مى‌جسته‌اند. برهمائيان، پيروان يكى از مذاهب هند قديم گرچه به توحيد و نبوت اعتقادى نداشتند؛ ليكن به تزكيه نفس اهتمام مىورزيدند. آنان مدت عمر خويش را به 4 مرحله تقسيم كرده، يكى از مراحل آن را به ترك لذتهاى مادى و دنيوى و پناه بردن به جنگلها براى تزكيه نفس اختصاص داده بودند.[11] فرقه بودايى، مذهب خود را بر تهذيب نفس و مخالفت با هواها بنا كرده بودند. بودا رئيس اين فرقه كه از شاهزادگان بود در جوانى ماديات و سلطنت را رها كرده و براى رياضت و معرفت نفس به جنگلها پناه برد.[12] مانويه، نفس را از عالم نور مى‌دانستند كه به عالم تاريك بدن هبوط كرده و معتقد بودند كه نفس جز با مرگ و خروج آن از بدن يا رياضت به سعادت نخواهد رسيد.[13] صابئيه از ديگر فرقه‌هاى بت‌پرست و مشرك[14] ـ يا موحد به نظر برخى[15] ـ تطهير نفس از شهوات و تهذيب اخلاق را بر خود واجب كرده، راه دستيابى به اين مرتبه را رياضت و دورى از شهوات مى‌دانستند.[16] اهل كتاب يعنى يهود، نصارا و مجوس نيز به تزكيه نفس اهتمام فراوانى مىورزيدند و در كتب آنان دستورات فراوانى براى اصلاح نفس و تهذيب آن از شهوات وجود دارد، چنان كه قرآن‌كريم در آياتى به برخى اعمال نصارا براى تهذيب نفس همچون ترك دنيا و انتخاب رهبانيت (مائده/5،82 و نيز حديد/‌57،27)[17] و برخى اعمال متعبدان يهود چون تلاوت آيات خدا در حال سجده (آل‌عمران/3،113)، گوشه‌گيرى از مردم براى عبادت و خودسازى (مريم/19، 16)، ترك دنيا و انتخاب رهبانيت (مائده/5،/82) اشاره كرده‌است. اسلام نيز براى تزكيه نفس و تطهير پيروان خود از آلودگيهاى كفر و گناه* و اخلاق ناپسند اهميت فراوانى قائل شده كه اين اهتمام را از موارد ذيل مى‌توان استفاده كرد: دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 499 1. تزكيه هدف بعثت انبيا:

قرآن در آياتى يكى از عمده‌ترين اهداف انبيا را تزكيه‌نفس وپاك كردن بشر از آلودگيها دانسته است؛ از جمله در آيه 151 بقره/2 خطاب به مسلمانان مى‌گويد: ما به سوى شما پيامبرى فرستاديم تا با تلاوت آيات الهى شما را از آلودگيها پاك سازد: «اَرسَلنا فيكُم رَسولاً مِنكُم يَتلوا عَلَيكُم ءايـتِنا ويُزَكّيكُم».(نيز‌ر. ك: (آل‌عمران/3،164؛ بقره/2،129؛ نازعات/79،17ـ 18) 2. رستگارى در گرو تزكيه:

رسيدن به فلاح اخروى از بالاترين اهداف مؤمنان است كه قرآن راه دستيابى به آن را مبارزه با هواهاى نفسانى و تزكيه ذكر كرده است: «قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها»(شمس/91،9)؛ همچنين قرآن در آياتى ديگر مؤمنانى را رستگار دانسته است كه در جهت تزكيه نفس مى‌كوشند: «قَد‌اَفلَحَ المُؤمِنون ... * والَّذينَ هُم لِلزَّكوةِ فـعِلون».(مؤمنون/23،1، 4) زكات در اين آيه اعم از پرداخت زكات و تزكيه نفس است.[18] 3. تقدم تزكيه بر تعليم و تعلم:

قرآن در 4 آيه تزكيه را با تعليم* و تعلم در كنار يكديگر آورده كه در سه آيه تزكيه را مقدم داشته: «و يُزَكّيكُم ويُعَلِّمُكُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ»(بقره/2،151؛ آل‌عمران/3،164؛ جمعه/ 62،2) و در يك آيه تعليم مقدم شده است: «و‌يُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ ويُزَكّيهِم».(بقره/2،129) در اينكه فلسفه اين تقديم و تأخير چيست و كدام‌يك در واقع بر ديگرى تقدم دارد اقوال متعددى در بين مفسران مطرح است؛ ولى آنچه از همه قوى‌تر به نظر مى‌رسد اين است كه تعليم هرچند از جهت وجود خارجى بر تزكيه مقدم است؛ اما از جهت اهميت و رتبه از آن متأخر است، زيرا تعليم و تعلم مقدمه و وسيله‌اى براى رسيدن به تزكيه است كه اگر اين هدف بدون تعليم حاصل مى‌شد ضرورتى براى تعليم نبود[19] و تقدم تزكيه در سه آيه از 4 آيه مؤيد همين امر است[20]؛ اما اينكه در دعاى ابراهيم(عليه السلام)تعليم بر تزكيه‌مقدم شده بدان جهت است كه ابراهيم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام تحقق و عالم خارج علم مقدم بر تزكيه است، زيرا انسان ابتدا بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله آگاه شود و بعد خود را تزكيه‌كند.[21] 4. سوگندهاى متعدد بر رستگارى اهل تزكيه:

خداوند در سوره شمس به خورشيد و ماه و شب و آسمان و بناكننده آن و زمين و گستراننده آن و نفس انسان و مرتب‌كننده آن سوگند ياد كرده است كه تزكيه كننده نفس رستگار خواهد شد: «والشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها * والنَّهارِ اِذا جَلـّها * والَّيلِ اِذا يَغشـها * دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 500 والسَّماءِ و ما بَنـها * والاَرضِ و ما طَحـها * و نَفس و ما سَوّها... * قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها».(شمس/ 91، 1 ـ 7، 9) سوگندهاى ياد‌شده نشان آن است كه مسئله اصلى بشر همين تزكيه نفس است كه در صورت وجود آن انسان اهل سعادت و گرنه اهل شقاوت و بدبختى خواهد‌بود.[22] اسباب تزكيه:

عوامل و اسباب متعددى در درون يا برون آدمى وجود دارد كه هريك به نوعى درتزكيه نفس نقش دارد. اين عوامل عبارت‌اند از: 1. خداوند:

منشأ همه امور خير خداوند است و تا اراده او به چيزى تعلّق نگيرد تحقق آن از سوى بشر امكان‌پذير نيست، بر اين اساس انسان در همه امور از جمله تزكيه نفس نيازمند عنايت الهى و توفيق اوست و اگر فضل و رحمت خدا نباشد هيچ انسانى به تزكيه خود قادر نخواهد بود: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم ورَحمَتُهُ ما زَكى مِنكُم مِن اَحَد اَبَدًا و لـكِنَّ اللّهَ يُزَكّى مَن يَشاءُ واللّهُ سَميعٌ عَليم»(نور/24،21)، به همين جهت از جمله اسماى الهى كه در روايات و ادعيه ذكر شده «مزكّى[23]» يعنى تزكيه‌كننده است و همان‌گونه كه تزكيه كننده حقيقى خداست تنها كسى كه مى‌تواند به حق بر پاكى و تزكيه افراد گواهى دهد خداوند است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ يُزَكّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ يُزَكّى مَن يَشاءُ ولا يُظلَمونَ فَتيلا».(نساء/ 4، 49) در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه اهل كتاب خود را انسانهايى پاك و برتر از ديگران مى‌دانستند كه آيه فوق نازل شد و تزكيه كننده حقيقى را خداوند دانست[24] و اين بدان جهت است كه خداوند از ظاهر و باطن افراد بهتر از خود آنان آگاهى داشته، مى‌تواند پاكى يا ناپاكى آنان را تصديق كند.[25] 2. رهبران الهى:

پيامبران، امامان و اولياى خاصّ الهى ـ كه بر فطرت پاك آفريده شده و به طور موهبتى و غير اكتسابى از آلودگيهاى شرك و گناه و صفات ناپسند منزه‌اند[26]: «قالَ اِنَّما اَنَا رَسولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلـمـًا زَكيـّا»(مريم/19،19) ـ به عنوان مواسطه فيض الهى و مربّى انسانها از عوامل عمده تزكيه انسانها به شمار مى‌روند كه با تلاوت آيات قرآن و بيان احكام الهى و فضايل اخلاقى انسانها را از آلودگى شرك و گناه و اخلاق رذيله پاك مى‌كنند[27] (آل‌عمران/ 3، 146، 164 و نيز جمعه/ 62، 2) و به همين جهت كه اينان نقش عمده‌اى در جهت تزكيه انسانها دارند ابراهيم(عليه السلام) از خداوند تقاضاى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 501 فرستادن پيامبرانى مى‌كند تا نسل او را از آلودگيها پاك كنند: «رَبَّنا وابعَث فيهِم رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِكَ ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ و يُزَكّيهِم»(بقره/2،129) همچنين قرآن در آيات 17 ـ 18 نازعات/79 به موسى(عليه السلام) فرمان مى‌دهد كه به سوى فرعون رفته، او را به تزكيه فرا خواند:«اِذهَب اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى * فَقُل هَل لَكَ اِلى اَن تَزَكّى». به نظر برخى مراد از تزكيه بشر از سوى انبيا تزكيه در قول است؛ يعنى آنان در قيامت بر پاك بودن نفوس شهادت مى‌دهند.[28] 3. پاى‌بندى به ايمان و عمل صالح:

هرچند خداوند با فرستادن پيامبران و توفيق و عنايت خويش زمينه تزكيه انسانها را فراهم مى‌كند؛ ولى اين خود افراد هستند كه با پذيرش آگاهانه و آزادانه دعوت انبيا و پاى‌بندى به دستورات و مقررات الهى، خويش را از بركات بعثت پيامبران برخوردار ساخته، پاكى و تزكيه را براى خود رقم مى‌زنند، از اين‌رو قرآن‌كريم در آيات 75 ـ 76 طه/20 از يك سو بهشت و درجات عالى آن را براى مؤمنان و صالحان ثابت مى‌كند و از سوى ديگر همه آنها را جزاى اهل تزكيه مى‌داند: «و مَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلى * جَنّـتُ عَدن تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و ذلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكّى» و اين بدان معناست كه تزكيه بدون ايمان و عمل صالح به دست نمى‌آيد. در آيه‌اى ديگر، قرآن مؤمنان را از خودستايى و پاك شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاه‌تر به حال تقوا‌پيشگان معرفى كرده است:«فَلا‌تُزَكّوا اَنفُسَكُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقى».(نجم/53،32) از اين آيه به دست مى‌آيد كه راه دستيابى به تزكيه، تقوا* و عمل است نه ادعاى پاك بودن.[29] همچنين در آيه 18 فاطر/35 تزكيه بدل از خشيت و اقامه نماز معرفى شده است: «و‌لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخرى واِن تَدعُ مُثقَلَةٌ اِلى حِملِها لا يُحمَل مِنهُ شَىءٌ ولَو كانَ ذا قُربى اِنَّما تُنذِرُ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ واَقاموا الصَّلوةَ و مَن تَزَكّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنفسِهِ واِلَى اللّهِ المَصير»و اين از پيوند عميق تزكيه با اعمال انسان پرده برمى‌دارد، براين اساس مى‌توان گفت عمده‌ترين فلسفه تشريع عبادات و مكلّف ساختن انسانها دور‌كردن آنها از آلودگيها و رشد و تكامل معنوى آنان است، چنان كه قرآن در آيات متعددى به برخى از عبادات اشاره كرده و آنها را عامل دورى انسان از آلودگيها دانسته است؛ مانند: الف. نماز:

نماز از عباداتى است كه اگر با آداب و شرايط آن به جا آورده شود هم باعث جلوگيرى از آلوده شدن انسان به گناه مى‌گردد: «و‌اَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ والمُنكَرِ»(عنكبوت/29،45) و هم او را از گناهانى كه مرتكب شده پاك مى‌كند: «واَقِمِ الصَّلوةَ دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 502 طَرَفَىِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّيلِ اِنَّ الحَسَنـتِ يُذهِبنَ السَّيِّـاتِ».(هود/11،114) در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه يكى از مسلمانان بنام ابواليسر براى پاك شدن خود از گناهى كه مرتكب شده بود نزد رسول خدا آمد كه آيه فوق نازل شد و پس از آن، پيامبر به وى فرمود: نماز تو كفاره گناه توست.[30] در روايتى نماز همچون آبى دانسته شده است كه همه گناهان بين دو نماز را محو مى‌كند[31] و برپايه روايتى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: نمازى كه با آداب و شرايط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان مى‌ريزد.[32] ب. انفاق در راه خدا:

انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاك شدن و تطهير قلوب از آلودگيها و صفات ناپسند همچون بخل و دوستى دنيا مى‌گردد[33]: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَكّيهِم بِها». (توبه/9، 103) بيشتر مفسران مراد از آيه فوق را گرفتن زكات واجب دانسته‌اند[34]؛ اما برخى مراد از آن را بخشى از اموال افراد گنهكار دانسته‌اند كه جهت كفاره گناه خويش مى‌پردازند.[35] شأن نزول آيه فوق[36] كه به گناه ابولبابه و گرفتن بخشى از اموال او از سوى پيامبر جهت كفاره گناه اشاره دارد و نيز آيه بعد كه از پذيرش توبه گناهكاران و قبول انفاقهاى آنان از سوى خداوند سخن گفته: «اَلَم يَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ و يأخُذُ الصَّدَقـتِ»(توبه/9،104) مؤيد اين نظرند، اگرچه استفاده حكم زكات واجب و انفاقهاى ديگر از آيه با يكديگر تنافى ندارد. در آيات‌18‌ـ‌19 ليل/ 92 نيز به انفاق در راه خدا و نقش آن در تزكيه اشاره كرده و آن را از صفات متقين دانسته است: «و سَيُجَنَّبُها الاَتقى * اَلَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى». در روايات اسلامى نيز بر تأثير انفاق در تزكيه و محو گناهان تأكيد شده است؛ از جمله پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: هر كس خانواده مسلمانى را يك شبانه روز پذيرايى كند خداوند گناهان او را محو مى‌كند.[37] موانع تزكيه:

موانع دستيابى انسان به رشد معنوى و تزكيه نفس فراوان است كه برخى از آنها عبارت‌اند از: 1. شيطان:

از آنجا كه شيطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند ياد كرده تا همه انسانها را گمراه كند (حجر/15،39 ـ 40) وى يكى‌از عوامل اصلى آلوده شدن انسانها به گناه و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 503 مانع عمده تحصيل تزكيه به شمار مى‌رود، بر همين اساس قرآن مؤمنان را از پيروى او برحذر داشته، مى‌گويد اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسه‌هاى شيطان[38] ـ هيچ‌كس قادر به تزكيه خود نبود: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطـنِ ومَن يَتَّبِع خُطُوتِ الشَّيطـنِ فَاِنَّهُ يَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنكَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم ورَحمَتُهُ ما زَكى مِنكُم مِن اَحَد».(نور/24،21) 2. عصيان و گناه:

نافرمانى خداوند و ارتكاب برخى گناهان از ديگر امورى است كه قرآن در آياتى آن را مانع تطهير قلوب مؤمنان برمى‌شمارد، چنان كه در آيه 174 بقره/2 و آيه 77 آل عمران/3 به برخى از اين گناهان از جمله پيمان شكنى يهود و كتمان حقايق به قصد رسيدن به مال دنيا اشاره كرده و آن را مانع تزكيه آنان دانسته است: «اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الكِتـبِ ويَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ ما يَأكُلونَ فى بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيـمَةِ ولا يُزَكّيهِم»، %%«اِنَّ الَّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَيمـنِهِم ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ لا خَلـقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا يُكَلِّمُهُمُ ... و لايُزَكّيهِم».مراد از عدم تزكيه اين افراد اين است كه خداوند آنان را از آلودگى گناهشان به وسيله آمرزش پاك نمى‌كند. البته برخى گفته‌اند: مراد از عدم تزكيه آن است كه خداوند به پاكى و طهارت آنان گواهى نمى‌دهد[39] يا مراد اين است كه خداوند اين افراد را در جايگاه پاكان قرار نمى‌دهد. [40] آثار تزكيه:

تزكيه و تطهير نفس از آلودگيها آثار و فوايد فراوانى براى فرد و جامعه دارد كه در درجه اوّل اين فوايد به خود تزكيه كننده باز مى‌گردند:«و مَن تَزَكّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنفسِهِ».(فاطر/35،18) برخى از اين فوايد عبارت‌اند از: 1. فلاح و رستگارى:

تزكيه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنيا و آخرت است: «قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها».(شمس/91،9 و نيز اعلى/87،14). 2.‌نجات از آتش جهنم:

پرهيزگارانى كه با دادن اموال خود در راه خدا نفس خويش را از آلودگيها پاك مى‌كنند از آتش جهنم نجات خواهند يافت: «فَاَنذَرتُكُم نارًا تَلَظّى * ... و سَيُجَنَّبُها الاَتقى * اَلَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى».(ليل/ 92، 14، 17 ـ 18) 3. برخوردارى از درجات بالاى بهشت:

پاداش مؤمنانى كه قلوب خود را از آلودگيها تزكيه كرده، اعمال صالح انجام دهند درجات بالاى بهشت و زندگى دائمى در آن است: «ومَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلى * جَنّـتُ عَدن تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و ذلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكّى».(طه/20،75 ـ 76)

[1]. ترتيب‌العين، ص‌348، «زكو». [2]. مقاييس‌اللغه، ج3، ص17، «زكى»؛ النهايه، ج‌2، ص‌107؛ لسان العرب، ج‌6، ص‌64، «زكا». [3]. المنجد، ص‌616، «زكو». [4]. التحقيق، ج‌4، ص‌293 «زكو». [5]. همان، ص‌294. [6]. الصافى، ج‌2، ص‌371؛ جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌92. [7]. التحرير و التنوير، ج‌11، ص‌23. [8]. الميزان، ج‌9، ص‌377. [9]. جامع‌السعادات، ج‌1، ص‌400؛ معراج‌السعاده، ص‌75 ـ 78. [10]. رياض‌السالكين، ج‌3، ص‌152؛ اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌217. [11]. الميزان، ج‌6، ص‌182 ـ 183. [12]. همان، ص‌183 ـ 184؛ تاريخ جامع اديان، ص‌180. [13]. الميزان، ج‌6، ص‌184. [14]. جامع‌البيان، ج17، ص‌169؛ تفسير قرطبى، ج‌12، ص‌16. [15]. مجمع‌البيان، ج1، ص259؛ المنير، ج‌1، ص‌177 ـ 179. [16]. الميزان، ج‌6، ص‌184؛ الملل والنحل، ج‌2، ص‌31. [17]. الميزان، ج‌6، ص‌184 ـ 185. [18]. النهايه، ج‌2، ص‌107 «زكا»؛ الكشاف، ج‌3، ص‌176؛ التفسيرالكبير، ج‌23، ص‌79 ـ 80؛ الفرقان، ج‌17 ـ 18، ص‌208. [19]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161. [20]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161. [21]. الميزان، ج‌19، ص‌265. [22]. نمونه، ج‌27، ص‌47 ـ 48. [23]. البلد الامين، ص‌323؛ المقام الاسنى، ص‌95؛ فيض‌القدير، ج‌2، ص‌194. [24]. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌90 ـ 91 ؛ الميزان، ج‌4، ص‌372. [25]. مواهب الرحمن، ج‌8، ص‌277. [26]. همان، ص‌276. [27]. التحرير والتنوير، ج1، ص‌194؛ تفسير مراغى، ج11، ص‌16 ـ 17. [28]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌395. [29]. الفرقان، ج‌27، ص‌447 ـ 449. [30]. مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌307،308؛ منهج‌الصادقين، ج‌4، ص‌460. [31]. تهذيب الاحكام، ج‌2، ص‌237؛ وسائل الشيعه، ج‌4، ص‌12. [32]. منهج‌الصادقين، ج‌4، ص‌462. [33]. منهج القرآن فى تربية المجتمع، ص‌204؛ بحارالانوار، ج‌6، ص‌104؛ نمونه، ج‌8، ص‌117. [34]. مجمع البيان، ج‌5، ص‌102؛ الميزان، ج‌9، ص‌377؛ المنير، ج‌11 ـ 12، ص‌28. [35]. جامع البيان، ج‌11، ص‌25؛ مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌102. [36]. جامع‌البيان، ج‌11، ص‌24 ـ 26؛ الميزان، ج‌9، ص‌384. [37]. عوالى‌اللئالى، ج‌3، ص‌283؛ بحارالانوار، ج‌71، ص‌389؛ كنزالعمال، ج‌15، ص‌775. [38]. مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌210. [39]. همان، ج2، ص779؛ التفسير الكبير، ج‌8، ص‌112. [40]. همان، ج2، ص779؛ التفسير الكبير، ج‌8، ص‌112.