کاربر:Puranzab/صفحه تمرین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Puranzab (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ابوذر غفاری

"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگ‎‌ترین صحابی پیامبر (ص) و جزء اولین مسلمانان بود. او پیش از اسلام موحد بوده و پس از جنگ خندق به مدینه هجرت کرد و پس از رحلت پیامبر (ص) نیز از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود. اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد.

نسب

"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگ‎‌ترین صحابی پیامبر (ص) و از مهم‎‌ترین حامیان علی (ع) و جزء اولین مسلمانان بود و در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، رسول خدا (ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند و نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنی‌غفار بوده است.

در برخی روایات آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزی‎‌ها‎یی که قبیلۀ "غفاری" در ماه حرام داشته‎‌اند جدا و در نزدیکی‎‌های مکه ساکن شدند. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی می‎‌کرد و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی می‎‌ایستاد.


بند دوم: (اسلام ابوذر) پیش از اسلام و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر اکرم (ص) یکتاپرست و موحد بوده است. ایشان با شنیدن زمزمه‎‌هایی از دعوت پیامبر اکرم (ص) به مکه آمد و در جلسه‎‌ای کلام رسول خدا (ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت. او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد . او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود و برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی می‎‎‌دانند که اسلام آورد . یعقوبی، اسلام او را پس از علی بن ابی طالب (علیه السلام)، خدیجه و زید‎بن حارثه دانسته، گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده اند . وی پس از پذیرش اسلام از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد. او ‌‎سپس به دیار خویش رفت و با تلاش‌‎های او، نیمی از قبیلۀ غفار، قبل از هجرت پیامبر(ص) و بقیۀ افراد قبیله نیز پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، اسلام را پذیرفتند .

مشروح این بند ابوذر غفاری از جمله اصحاب روشن ضمیر و پاک‎‎‎‌نهادی بود که خدای یگانه را پرستش می‎‌کرد و بُت‌ها را قبول نداشت، او به قول خودش حتی قبل از اسلام نیز اهل نماز بود. وی می‎‌گوید: "من سه سال پیش از آنکه به حضور پیامبر (ص) برسم، نماز می‌‎گزاردم". راوی می‌‎گوید: "از او پرسیدم برای چه کسی؟" گفت: "برای خدا". گفتم: "به کدام سو؟" گفت: "به سویی که خدا مرا راهنمایی می‌کرد . در روایات آمده که جناب ابوذر با شنیدن زمزمه‎‌هایی از دعوت پیامبر اکرم (ص) به مکه آمد و در جلسه‎‌ای کلام رسول خدا (ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت . او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد . پس از آن، ابوذر از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای تبلیغ اسلام به سوی قبیلۀ بنی‌غفار فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود و برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی می‎‎‌دانند که اسلام آورد. یعقوبی، اسلام او را پس از علی بن ابی طالب، خدیجه و زید‎بن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده اند . وی پس از پذیرش اسلام از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد اما شوق او به اسلام و پیامبر وی را به اظهار عقیده در میان مشرکان و اعتراض آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد . او ‌‎سپس به دیار خویش رفت و پس از بازگشت ابوذر از مکه، مادر و برادر او نیز مسلمان شدند. آنها نزد قبیله خویش (غفار) بازگشتند و با تلاش‌‎های ابوذر، نیمی از قبیلۀ غفار، قبل از هجرت پیامبر (ص) مسلمان شدند. بقیۀ افراد قبیله نیز پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، اسلام را پذیرفتند . قبیلۀ "اسلم" نیز که در نزدیکی غفار بودند در مدینه به حضور پیامبر (ص) رسیدند و به رسول خدا (ص) گفتند: «ما نیز با همان شرایطی که برادران ما از بنی‌غفار مسلمان شدند مسلمان می‎‌شویم». پیامبر (ص) در حق هر دو قبیله دعا کردند و فرمودند: «خداوند قبیلۀ غفار را غفران عنایت کند و قبیلۀ اسلم را سالم بدارد» .

بند سوم: (هجرت ابوذر به مدینه) ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیلۀ خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد . او تا زمان رحلت رسول خدا (ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات و سریه‎‌ها شرکت می‎‌کرد در یکی از جنگ‌ها (جنگ تبوک) شتر ابوذر کُند حرکت می‎‌کرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنه‎‌اش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر (ص) خبر دادند مردی به سوی ما می‎‌آید. پیامبر (ص) فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: «بله ای رسول خدا، او ابوذر است». پیغمبر اکرم (ص) سخن تاریخی خویش را دربارۀ او بیان کرد: «خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه می‎‌رود و در تنهایی می‎‌میرد و تنها محشور خواهد شد» .

بند تفصیلی ندارد

بند چهارم: (حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر (ص)) ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیدۀ راستین خود در مواجهه با دشواری‌ها و در مقابله با تبعیض‌ها ایستاد او به همۀ دستورها و وصایای رسول خدا (ص) عمل کرد او در بیشترین جنگ‌های عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام (ص) علیه کفّار و مشرکین شمشیر زد . ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده «ابوذر هنگام وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر گفت: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمی‌‎شد» . او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتری‎‌های پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم می‎‌داشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) می‎‌نهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمی‎‌رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‎‌کردند مگر اینکه علم آنرا از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید» .

مشروح این بند ابوذر پس از رحلت پیامبر (ص) یکی از حامیان امام علی(ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده: «ابوذر، زمان وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی که به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر فرمود: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمی‌‎شد» . در همین ایام بود که علی (ع) و فاطمه (س) شب‎‌ها به در خانۀ برخی از صحابۀ پیامبر (ص) می‎‌رفتند و از آنها یاری می‎‌خواستند به گونه‌‎ای که چهل نفر به حضرت علی (ع) وعدۀ نصرت و همکاری دادند و علی (ع) به آنها فرمودند: «هنگام صبح با سرهای تراشیده در منزل من حاضر شوید و اسلحۀ خود را هم برای مبارزه بیاورید»؛ ولی هنگام صبح، تنها چهار نفر در منزل آن حضرت حاضر شدند که یکی از آنها ابوذر بود . او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتری‎‌های پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم می‎‌داشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) می‎‌نهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمی‎‌رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی‎‌کردند مگر اینکه علم آنرا از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان می‌یافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید» .

بند پنجم: (دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین (ع)) ابن ابی الحدید از ابو رافع صحابی پیامبر(ص) نقل می‌کند: من برای عیادت ابوذر به ربذه رفتم، چون می‌خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنه‌ای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب (ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا(ص) و شنیدم که به او می‌فرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آورده‌ای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی می‌اندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازماندۀ منی که دین مرا ادا می‌کنی و وعده‌های مرا برآورده خواهی کرد» . ابوذر در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همۀ مسلمانان می‌دانسته و از هر نظر او را بر دیگران برتری می‌داد و در هر فرصتی که پیش می‌آمد مردم را به برتری ایشان سفارش می‌نمود تا حجت بر همگان تمام شود ایشان در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد .

بند تفصیلی ندارد.

بند ششم: (ابوذر در شام) پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمان حکومت عثمان در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد . بخشش‎‌های زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد . او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد می‌‎کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می‌پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه می‌‎گفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساخته‎‌ای، خیانت کرده‎‌ای و اگر از مال خود ساخته‎‌ای، اسراف کرده‌‎ای» . اعتراض‎‌های همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند و ابوذر در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند» . سرانجام معاویه به عثمان نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بی‌جهاز سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد . ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنه‎‌انگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم» .

مشروح این بند پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمانی که عثمان به حکومت رسید، وی در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد . بخشش‎‌های زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است او در محافل و مجالس از فساد دستگاه حکومت سخن می‎‌گفت و اظهار می‎‌داشت عثمان، سنت رسول خدا (ص) را رها کرده و خویشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط ساخته است در یک مورد، عثمان تلاش کرد دهان ابوذر را با تطمیع ببندد؛ اما این صحابی زاهد و با تقوا حاضر نشد آزادی خویش را از دست بدهد . سرانجام عثمان از طریق غلامش، ابوذر را تهدید کرد که باید دست از مخالفت من برداری و سکوت کنی؛ اما ابوذر می‌‎گفت: "من از اوامر خدا دست بردارم و قرآن را فراموش کنم و در برابر مفسدان سکوت کنم؟ به خدا سوگند! من هرگز خشم خداوند را بر رضایت عثمان اختیار نخواهم کرد و حق را خواهم گفت: اگر چه عثمان ناراحت شود و به خشم آید» . انتقادات ابوذر از عثمان سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد . او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد می‌‎کرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستادۀ معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می‌پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه می‌‎گفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساخته‎‌ای، خیانت کرده‎‌ای و اگر از مال خود ساخته‎‌ای، اسراف کرده‌‎ای» . او کنار دروازه دمشق می‎‌ایستاد و علیه حکومت سخن می‎‌گفت. اعتراض‎‌های همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند. معاویه گفت: «اگر می‎‌خواستم یکی از اصحاب محمد را بدون اذن عثمان بکشم، نخست تو را از بین می‎‌بردم.... ابوذر گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم. تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند» . سرانجام معاویه به عثمان، نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بی‌جهاز سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد . ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنه‎‌انگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند. ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم» .

بند ششم: (ابوذر، راوی سخنان پیامبر(ص)) ابوذر از جمله راویان پیامبر(ص) است و افرادی چون عمر، عبدالله بن عمر و ابن عباس از او روایت نقل کرده‌اند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده‌ای نترسم و فرمودند: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌" را فراوان بگویم» .

بند تفصیلی ندارد

بند هفتم: (ابوذر در قرآن) مفسران ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آورده‎‌اند از جمله: 1. «طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ» . ابن عباس در کنار حضرت علی (علیه السلام) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند. 2. «وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ» . میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌گوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از وحی آگاه کند . 3. آیات «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ» و «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ» گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بت‌ها دوری جسته، لا إله إلا الله می‌گفتند .

مشروح این بند مفسران در ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آورده‌اند از جمله: 1. «طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ» . ابن عباس در کنار حضرت علی (علیه السلام) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (صلی الله علیه وآله) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت می‌گذراندند . چنانکه نقل شده با نزول آیۀ «كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ» ابوذر از کسانی بود که برای عبادت خداوند بر خود سخت می‌گرفت و با تکیه بر عصا و حالِ ایستاده بیش‌تر شب را به عبادت می‌پرداخت تا آنکه آیه «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا» نازل شد . 2. «وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ» . میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌گوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند از وحی آگاه کند . 3. آیات «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ» و «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ» گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بت‌ها دوری جسته، لا إله إلا الله می‌گفتند. ابن زید بر آن است که خداوند آنان را بدون کتاب و پیامبر هدایت کرد . 4. «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ» . قرطبی در ذیل آیه با ذکر وجود اختلاف در سبب نزول آن می‌نویسد: ابوذر در مکه اسلام آورد و به دنبال او، تیرۀ بنی غفار مسلمان شدند. قریشیان با شنیدن آن گفتند: غفار، هم پیمان ما بودند اگر در آن خیری می‌بود بر ما پیشی نمی‌گرفتند و این آیه نازل شد . 5. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» . قمی، نزول آیه را درباره ابوذر و چند تن دیگر می‌داند که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند و خداوند وعده داد که باغ‌های بهشت را در قیامت، منزل گاه آنان قرار دهد و... .

بند هشتم: (ویژگی‌های ابوذر) ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود . رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد» . زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند . او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود . ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعت‌پیشه بود وی در حق‌گویی سرآمد بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است . او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد ، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد .

مشروح این بند ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود . رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد» . زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند . او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت می‌کرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود . ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعت‌پیشه بود وی در حق‌گویی سرآمد بود چنانکه حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «امروز هیچ کس جز من و ابوذر نیست که در راه خدا از سرزنش دیگران نهراسد» و این براساس عهدی بود که با پیامبر(ص) بسته بود . ابوذر هرگز از بیان حق باز نایستاد و هنگامی که به او گفتند: چرا با اینکه خلیفه تو را از فتوا دادن منع کرده باز چنین می‌کنی؟ گفت: «به خدا سوگند! اگر خنجر بر حلقم نهید تا یک کلمه از آنچه را از رسول خدا شنیده‌ام، ترک کنم چنین نخواهم کرد» . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است . روز جنگ تبوک که مسیری طاقت‌فرسا داشت، شتر لاغر و ضعيف ابوذر از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصله‌ای از سپاه، بر روی ریگ‌های داغ حرکت کند. تشنگی او را هلاک می‌کرد. به صخره‌ای رسید که در میانش قدری آب باران جمع شده بود. ابوذر مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمی‌آشامم تا دوستم رسول الله (ص) بیاشامد. او با زحمت و سختی فراوان خود را به پیامبر (ص) رساند. رسول خدا (ص) با مشاهده تشنگی و خستگی او به اصحاب دستور داد به او آب دهند، اما ابوذر پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از رسول الله (ص) از آن بنوشم . او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود می‌شمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار می‌کرد ، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد . خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی مقام سیاسی را می‌پذیرفتند، دوری می‌گزید از این رو به ابوموسی اشعری که وی را برادر خطاب کرده بود، گفت: «من پیش از آنکه به خدمت در خلافت عثمان درآیی، برادرت بوده‌ام» . ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله: 1. فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت . 2. جنگ حنین: پرچم دار آنان بود گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانسته‌اند . 3. غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت. 4. غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت .

بند نهم: (ابوذر بعد از پیامبر) ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آنرا رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد . با رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ابوذر بر امامت علی (علیه السلام) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (علیه السلام) ‌خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبه‌ای خواند . او با افتخار به این استواری در جمعی می‌گوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد . همین رابطه با خاندان پیامبر و علی او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد . او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است .

مشروح این بند ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونه‌ای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آنرا رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار می‌دادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمی‌کردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد . با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابوذر بر امامت علی (علیه السلام) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (علیه السلام) ‌خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبه‌ای خواند . او با افتخار به این استواری در جمعی می‌گوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک‌تر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیده‌ام که می‌فرمود: «نزدیک‌ترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفته‌ام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد . همین رابطه با خاندان پیامبر و علی او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد . او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است .

بند ‎دهم: (ابوذر در زمان خلفا) از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‎‌های تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت . وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود . ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان می‌خواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت .

مشروح این بند از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت اما به شام بازگشت و در یکی از جنگ‌های تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت . وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود . عثمان در طول تاریخ خلافت خود با بخشش‌های بی‌جا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به اقوام خود، مسیر حکومت اسلامی را به بیراهه کشاند و افراد ناصالح و بی‌فضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر مسند حکومت نشاند به طوری که مکررا مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت، اما چون اعتراض‌ها کارساز نبود، همگان را به مخالفت با حکومت وی برانگیخت در این میان ابوذر از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر اعمال و رفتار عثمان و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانه‌های بیت المال را در اختیار مروان حکم و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار رفتار وی را مورد ملامت قرار میداد و فریاد می‌زد: کافران را به عذابی دردناک بشارت باد و این آیه را تلاوت می‌کرد: «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» . ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان می‌خواست روش پیامبر (ص) را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت. ابوذر معتقد بود آیۀ ۳۴ سورۀ توبه به اهل کتاب اختصاص ندارد بلکه تمام کسانی که طلا و نقره ذخیره و پنهان می‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند به عذاب الهی تهدید شده‌اند. او با استناد به سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می‌گفت: «مقصود از انفاق در راه خدا، فقط زکات نیست بلکه معنای اعمی دارد که هم شامل زکات و هم هزینه‌های ضروری جامعه از قبیل جهاد، دفاع و حفظ جان‌ها از نابودی و مانند آن است». با توجه به شرایط آن زمان که عده‌ای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروتمندان از انفاق در راه خدا سرباز می‌زدند، می‌گفت: حاکمان حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیت المال بهره ببرند، لذا به کاخ سازی معاویه در شام اعتراض کرد و آیۀ کنز را برای او خواند ولی این اعتراض موجب هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانۀ افساد در جامعه به اخراج خشونت بار او به مدینه منجر شد . ابوذر در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمان بن عفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یکدیگر را آزار ندهند بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداخت کنندۀ زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند بلکه باید به همسایه و برادران احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد. کعب الاحبار که در آن مجلس حضور داشت در پاسخ ابوذر گفت: کسی که زکات واجب را داده آنچه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست. ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودی زاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب . سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همۀ انفاق‌ها را واجب نمی‌دانسته است. اینکه برخی گفته‌اند: ابوذر به اجتهاد خود عمل می‌کرد و می‌گفت دارایی‌های زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست. ابوذر می‌گفت: آنچه را می‌گویم از رسول خدا و یا خلیل خودم شنیده‌ام .

بند یازدهم: (بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه) پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه‌ای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران‌هایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود . واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل می‌کند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: «وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همان‌گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختی‌ها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد می‌روم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می‌فرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه تبعید شد . نقل کرده‌اند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند که هیچ‌کس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) و برادرش عقیل و حسن و حسین (علیهم السلام) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. علی (علیه السلام) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های حجاج به دیدار او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. تبعید ابوذر، از جملۀ زمینه‌های شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی می‌گوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت .

مشروح این بند پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه‌ای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران‌هایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود . واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل می‌کند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: «وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همان‌گونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختی‌ها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد می‌روم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می‌فرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه تبعید شد . این قضیه، بحث‌های فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت. برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند با این توجیه که او تنهایی را دوست می‌داشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنرا بد شمرده بود به مدینه رفت و آمد داشت . ولی عده‌ای دیگر به استناد داده‌های تاریخی رفتن ابوذر به آنجا را جبری و طبق تصمیم عثمان دانسته‌اند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به مکه، بصره، یا شام برود، به ربذه فرستاده شد و بدین طریق، عمل خشم آلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به نقد می‌کشند . نقل کرده‌اند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند هیچ‌کس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) و برادرش عقیل و حسن و حسین (علیهم السلام) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. امام علی (علیه السلام) به او فرمودند: «ای ابوذر! به راستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به او امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آنرا به سینه می‌زنند و می‌ترسند که از دستشان بگیری، به آنها بده و خود به سوی خدا رو چه بسیار نیازمندند به ترک ظلم و گناه که از آن نهی می کردی و تو چه بی‌نیازی از دنیا که تو را از آن باز می‌داشتند و به ‌زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر به او حسد ورزند کدام است. اگر درهای آسمان و زمین بر بنده‌ای بسته شود، امّا او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با خدا انس و الفت بگیر و جز از باطل از چیزی نترس. اگر دنیای آنان را می‌پذیرفتی، تو را دوست می‌داشتند و اگر از آن سود می‌جستی، بهره‌ات می‌دادند» . سپس علی (علیه السلام) به همراهان خود گفت: با عموی خویش خداحافظی کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروان‌های حجاج به دیدار او می‌رفتند و می‌خواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمی‌پذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. احادیث بسیاری از او در صحاح سته نقل شده است و شماری از صحابه و تابعین احادیثی را از قول او نقل کرده‌اند. برخی شمار حدیث‌هایی را که ابوذر نقل کرده است ۲۸۱ روایت نقل می‌کنند. علی (علیه السلام) در جملاتی سنگین، مظلومیت ابوذر را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا مردمان بدانند ابوذر را حقگویی و ستم ستیزی‌اش به ربذه می‌فرستد، نه چیزهای دیگر. تبعید ابوذر، از جمله زمینه‌های شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی می‌گوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوه‌ام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت .

بند : (وداع امیرالمؤمنین(ع) و همراهان با ابوذر) عثمان نتوانست حق گویی‌های ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن دستور داد هیچ‌کس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند. این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لیکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با صحابی رسول خدا (ص) برخورد می‌شود و تبعید می‌گردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم . سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند . مروان حکم که از طرف عثمان مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین(ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضع‌گیری کرد و با تازیانه‌ای به مرکب مروان زد و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود . سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی(ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام (ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشت‌اند به خودشان واگذار و از آنچه که می‌ترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاج‌اند به آنچه از آن منع‌شان کردی و چه بی‌نیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار می‌گیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌ای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می‌دادی (و با آنان کنار می‌آمدی) دست از تو بر می‌داشتند» . سپس حضرت علی (ع) به برادرش عقیل فرمودند: «با برادرت ابوذر وداع کن». بعد جناب عقیل و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و نیز عمار یاسر هر کدام دربارۀ فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند . ابوذر نیز در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش مطالبی بیان کرد .

بند دوازدهم: (وصی قرار دادن امیرالمومنین و وفات ابوذر) داود بن أبی عوف می‌گوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا می‌خواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب(ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبنده‌تر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار می‌دادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی (ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایه‌اش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را. لیثی می‌گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما می‌دانیم که محبوب‌ترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوب‌تر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب(ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است . ام ذر (همسر ابوذر) نقل می‌کند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونه‌هایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنج‌هایی که کشیده‌ام و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا می‌روی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم و حال آن‌که پارچه‌ای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفته‌اند، کسی باقی نمانده که از این راه‌گذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آن‌چه گفتم از پیامبر (ص) شنیده‌ام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا می‌رود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر می‌شوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفته‌اند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر (ص) صحیح است. ام ذر می‌گوید: در همین حال بود که ناگاه قافله‌ای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت اضطراب در روحیه‌ام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند . چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر (ص) دربارۀ ایشان گفته بود به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا می‌بینید، اگر جامه‌ای داشتم مرا در همان کفن می‌کردید، ولی چون جامه‌ای ندارم، لذا مرا با پارچه‌های خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر می‌گوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشم‌هایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست. راوی گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهره‌ای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آن‌گاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما می‌گذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشک‌ها ریختند . ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی می‎‌کند، تنها زندگی را بدرود می‌‎گوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته می‎‌شود» ، جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند. از ابوذر نسلی باقی نمانده است .

بند تفصیلی ندارد