اتباع در لغت
مقدمه
اتِّباع در لغت یعنی پیروی، تبعیت، الحاق و دنبالهروی[۱].
- ابن منظور در لسان العرب می گوید: "اتَّبَعَه... یعنی پی او را گرفت و آن را و اثر او را دنبال کرد"[۲].
- فیومی در المصباح المنیر می گوید: "تبع... به معنای پشت سر کسی راه رفتن یا او را همراهی کردن است، میگویند نمازگزار تابع امام خویش است ـ تا آنجا که میگوید: ـ و میگویند: تَبِع الإمَامَ آنجا که در پی او رود و میگویند تَبِعَه آنجا که به او بپیوندد"[۳].
- فیروزآبادی در قاموس می گوید: "تبعه... یعنی پشت سر او راه رفت، یا او را همراهی کرد ـ تا آنجا که می گوید: ـ و اتّباع... به معنای ولاء و پیوستن است[۴].
از مجموع کلمات لغویین و نیز از تتبع موارد استعمال واژه "اتّباع" نکات ذیل استفاده می شود:
- اتّباع و تبعیت به طور مطلق پیروی در رفتار و گفتار است، نه تنها موافقت گفتاری با شخصی یا گروهی؛ زیرا اتّباع و تبعیت به معنای پا جای پای متبوع گذاشتن و از او جدا نشدن است.
- اتّباع و تبعیت، پیوستگی پیرو با متبوع خویش را میرساند. بنابراین، تبعیت یا اتّباع به معنای پیروی پیوسته و مداوم است؛ زیرا لازم مفهوم اتّباع به طور مطلق، اتصال و دوام پیوستگی پیروی است.
- بنابراین اتّباع و تبعیت به طور مطلق پیروی در همه افعال اختیاری را میرساند، مگر آنکه دلیل خاصی یا قید معینی پیروی را به جنبه خاص یا حالت و یا رفتار و یا مورد خاصی محدود کند[۵].
تفاوت پیروی و اطاعت
پیروی که معادل آن در زبان عربی "تبعیّت" است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن[۶]، یا پُشت سر کسی راه رفتن و موافقت با فرمان[۷] است، بنابراین در تفاوت این واژه با اطاعت میتوان گفت که پیروی اعم از اطاعت است، زیرا در تحقق اطاعت وجود امر و فرمان ضروری است؛ ولی در پیروی و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد[۸].
منابع
پانویس
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۷۸. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۶۲. ابنمنظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷.
- ↑ اتَّبَعَه و أَتْبَعَه و تتَبَّعه: قَفاه و تَطلَّبه مُتَّبعاً له؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷، ماده «تبع».
- ↑ تَبِعَ: زيدٌ عَمْراً (تَبعاً) من باب تعِبَ مشى خَلْفَهُ أو مَرَّ بِهِ فمَضَى مَعَهُ و الْمُصَلِّى (تَبَعٌ) لإمَامِهِ...، و (تَبِع) الإمَامَ إذَا تَلَاهُ و (تَبِعَه) لَحِقَه؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۷۲، ماده «تبع».
- ↑ تَبِعَهُ -كفَرِحَ- تَبَعاً، وَ تَبَاعَةً، مَشَى خَلْفَهُ أَوْ مَرَّ به فمَضى مَعَهُ؛ و الإِتْبَاعُ و الاتِّباعُ كالتَّبَع، و التِّبَاعُ، بالكَسْرِ: الوِلَاءُ؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده «تبع».
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۱۳، «تبع».
- ↑ المصباح، ص۷۲، «تبع».
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶.