بحث:مقام اصطفاء الهی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Shafipour (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

سید مجتبی حسینی

در کتاب: مقامات اولیا ج 2

"اِصْطَفَيكُمْ بِعِلْمِهِ" [خداوند] شما را از سر دانش خویش برگزید

علم بنده و علم خدا دو مطلب مهم در اینجا مطرح است: یکی موضوع «اصطفی» و برگزیدگی و دیگری موضوع علم خداست. ما واژه علم را زیاد به کار می‌بریم؛ اما بحث علم خدا با علم دیگران فرق دارد. ذات ما چیزی و علم ما چیزی دیگر است؛ یعنی علم ما از ذات ما جداست. ما در یک سری موارد علم داریم و در یک سری موارد دیگر علم نداریم. علم ما محدود است و بر ذات ما افزوده شده است. حتی پیامبر اکرم (ص) با آن عظمت، به خداوند عرضه داشتند: ﴿﴿...رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱] اما این مسائل در مورد خداوند صدق نمی‌کند. حتی شاید بیان این عبارت که «خداوند علم دارد» نادرست باشد، زیرا خدا با آن معنای مستجمع جميع صفات کمال، جدای از علم نیست. علم او بی‌حد و حصر و بی‌نهایت است؛ بنابراین علم خدا، با ذات او یکی است؛ نه اینکه بر ذات خدا افزوده شده یا چیزی جزء ذات اوست. علم و قدرت خدا، خود خداست؛ ولی چون ذهن ما محدود است، وقتی می‌خواهیم صفات خدا را در ذهنمان ترسیم و تحلیل کنیم، می‌گوییم خدا عالم، بصیر، رئوف و لطيف است، اما علم خدا، قدرت خدا و همه صفات الهی مساوی با خود خداست. "...لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ عِلْمِهِ حَد"[۲] حد و مرزی بین خدا و علم او وجود ندارد. به همین دلیل است که علم خدای تبارک و تعالی، بصیر بودن او، لطف او و تمام صفات کمالیه خداوند بی‌حد است، زیرا خدا نامحدود و بی‌منتهاست. کسی در محضر امام صادق(ع) نشسته بود و خواست حرف فاضلانه‌ای بزند؛ گفت: «الحمدلله منتهی علمه» خدا را تا منتهای علمش شکر حضرت شنیدند و فرمودند: چنین نگو؛ برای اینکه علم خدا انتهایی ندارد، چون ذات خدا نامحدود است؛ بنابراین علم خدا هم نامحدود است. هر جا که خدا هست، علم خدا هم هست. هر جا هم که علم خدا هست، خود خدا هم هست. علم خدا، مساوی با ذات خداست و هیچ فرقی با ذات الهی ندارد.

اسم و صفات خدا برای خداوند تبارک و تعالی، اسامی مختلفی بیان شده که خودش آن اسامی را مقرر فرموده است؛ برای آنکه مردم او را بهتر بشناسند. فردی به امام عرض کرد: یابن رسول الله! آیا خدا خودش را می‌شناسد؟ فرمودند: بله. پرسید: به خودش علم دارد؟ فرمودند: بله. پرسید: خدا خودش را چگونه صدا می‌کند؟ فرمودند: "...فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اِخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا..."[۳] خدا احتیاجی ندارد که خودش، خودش را نام‌گذاری کند؛ این نام‌گذاری برای این است که به آن نام‌گذاری، شناخته و با نام خوانده شود. دعای جوشن کبیر، شامل هزار اسم از اسامی شریفه حضرت حق -جَلَّ و عَلا- است: "اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا عَاصِمُ يَا قَائِمُ يَا دَائِمُ يَا رَاحِمُ يَا سَالِمُ يَا حَاكِمُ يَا عَالِمُ يَا قَاسِمُ يَا قَابِضُ يَا بَاسِطُ..." وقتی این اسامی را می‌شنوید یا می‌گویید، در واقع معرفتتان را به خدا بیشتر می‌کنید. رازق در خدا، با قادر، عادل، باسط، قابض، اول و آخر مساوی است: ﴿﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...[۴] مهم این است که انسان با کدام وجه از صفات ذات خدا -که بی‌نهایت است- کار دارد. اگر علم می‌خواهد، می‌تواند «یا غفار» هم بگوید، ولی مشخص می‌شود که در همین پایه هم ضعیف است، چرا که اصلاً نمی‌داند چه چیزی را از چه کسی می‌خواهد. با دقت در دعاهای انبیا و ائمه(ع)، می‌فهمیم که ایشان با این معرفت، الله را در هر اسمی کشف می‌کنند؛ لذا با زیارت جامعه کبیره تنها ولایت اهل‌بیت (ع) را نمی‌شناسیم، بلکه توحیدمان هم قوی می‌شود و هرقدر توحیدمان قوی‌تر شود، ولایتمان قوی‌تر می‌شود. اصلاً زیارت جامعه کبیره یک سلوک و مسلک ولایی برای توحید بیشتر است. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: "اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ ... خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ"[۵] شکر خدایی را که برای خلقش به وسیله همین خلقش تجلی کرد و علم او تمام پرده‌های درونی را شکافت. هیچ چیزی بر خدا پنهان نیست؛ حتی اگر چیزی خلق نشدنی و اتفاق نیفتادنی هم باشد، خدا به آن علم دارد، چون علم خدا بر اساس آیات و سنت‌هایی است که خودش خلق فرموده است. پرسیدند: اگر چیزی خلق نشده باشد، خدا به آن علم دارد؟ فرمودند: اگر خلق نشده باشد هم خدا علم دارد. وقتی انسان می‌گوید خدا «رازق»، «قادر» و «محیی» است، دیگر بت نمی‌پرستد. نوع اعتقادات انسان به طور مستقیم در زندگی و شخصیتش تأثیر دارد.

معرفت رتبه‌بندی افراد بشر، وابسته به رتبه‌بندی معرفتشان به معبود است. پیامبر اکرم (ص) از همه بالاتر هستند، چون معرفتشان به خدا، از همه متعالی‌تر است. اگر وجود ما از معرفت خدا سرشار شود، خود ما هم خدایی می‌شویم. هرقدر معرفت و شناخت از خدا بیشتر باشد، انسان متعالی‌تر می‌شود و بقیه چیزها در مقابلش کوچک و کوچک‌تر می‌شوند. سیدالشهدا (ع) خیلی ظریف می‌فرمایند: چون خدا دارد هرچه را که بر من فرود می‌آید، می‌بیند، مسئله برایم کوچک می‌شود. "هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ"[۶] دلیل اینکه در حوادث، بسیار دچار تغییر می‌شویم این است که اتصالمان به مبدأ قوی، ضعیف است. ﴿﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا...[۷] کسی که از ذكر من اعراض کند، زندگی‌اش تنگ می‌شود. درست است که همه می‌گویند خدا واحد است؛ اما شناخت واقعی ما از این خدای واحد چقدر کم است! قرآن می‌فرماید: ﴿﴿...هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ...[۸] آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند مساوی هستند؟ آیه نمی‌گوید دانسته‌هایشان با هم مساوی نیست، بلکه می‌فرماید خود کسی که می‌داند با کسی که نمی‌داند، مساوی نیست، بنابراین هرقدر علم و معرفتتان به خدا بیشتر شود، متعالی‌تر شده‌اید. مهم‌ترین هدف انبیا این بوده که این معرفت را به ما بدهند. دین اگر از توحید و معرفت خدا خالی شود، تنها مجموعه‌ای از بخشنامه‌های بی‌خاصیت است. جوهر و روح دین، ارتباط با خداست و اولین قدم ارتباط با خدا، معرفت اوست. خاصیت عبادت، ایجاد معرفت به خداست و رابطه ما با اهل‌بیت (ع)، معرفت خدا را در دل ما زنده می‌کند.

اصطفی این فراز زیارت می‌فرماید خداوند با علم، ائمه (ع) را برگزید. آن وجهی از خدا که ایشان را برگزید، علم او بود و این بزرگواران ثمره علم خدا هستند. خالص یک شیء را «مصطفی» می‌گویند. قرآن درباره حضرت مریم (س) می‌فرماید: ﴿﴿...يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ[۹] و درباره گزینش ملائکه و انسان می‌فرماید: ﴿﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ...[۱۰] با اینکه ملائکه عنصر و وجود گزینش شده‌ای هستند، در آنها هم اصطفی و گزینش انجام می‌شود. همین‌طور با وجود اینکه خود انسان نسبت به بقیه خلقت برگزیده است، باز هم عده‌ای را به عنوان پیامبران اصطفی و برگزیده می‌کند که: ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۱] به موسی (ع) می‌فرماید: من تو را بر مردم، به رسالاتم و به کلامم برگزیدم. ﴿﴿...إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاتِي وَبِكَلامِي...[۱۲] آنها برای بار سنگینی که خدا بر عهده‌شان نهاده است، اصطفی و برگزیده شده‌اند. خدا به موسی (ع) می‌فرماید: ﴿﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي[۱۳]

خدا هدایت مردم را به دست موسایی می‌سپارد که برگزیده اوست. خداوند به پیامبر (ص) فرمود: ﴿﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلا * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلا * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا * إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا * إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلا[۱۴]

مراتب ذاتی انبيا و خصوصا ائمه (ع) قابل قیاس با کسی نیست. آنها اصطفی و برگزیده شده‌اند. سپس خدا بین همه کسانی که اصطفی شده‌اند، عده دیگری را هم اصطفی می‌کند. روایتی از امام کاظم (ع) نقل شده که فرمودند: ائمه (ع) از انوار خلق شده‌اند و در مرتبه اعلى و دور از ناپاکی و نجاست، از پشتی به پشتی، از صلبی به صلبی و از رحمی به رحمی منتقل شده‌اند، چرا که آنها برگزیده برگزیدگان هستند. خداوند ایشان را برای خود برگزید، چرا که خداوند دیده و درک نمی‌شد و کیفیت دینش شناخته نمی‌شد. پس اینان سخنگو و مبلغ او هستند. [۱۵]

نور ائمه (ع) در همه ادوار بوده است؛ مثل قناتی که از سر کوه تا مظهر قنات، از زیر کوه و زمین جاری است، ولی همه نمی‌دانند. در بعضی نقاط، چاهی ایجاد شده و از آن آب برمی‌دارند. جایی هم مظهر قنات می‌شود. در دوره‌ای پیامبر خاتم (ص)، در زمان دیگری امیرالمؤمنين (ع) و سایر معصومین (ع) مظهر قنات بوده‌اند، اما نور و وجودشان همیشه بوده است. معصومین (ع) وجه الله هستند. اگر خداوند این انوار را خلق نمی‌کرد، مظهرش کشف نمی‌شد.

ص9

سید علی حسینی میلانی

در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 2


"المُصطَفَونَ"؛ گواهی می‌دهم که شما برگزیدگان هستید. ائمّه (ع) برگزیدگان هستند؛ کسانی که اصطفاء، انتخاب، اجتباء و اختیار شده‌اند. این واژگان تا حدودی مترادف هستند، اگر بخواهیم ترادف در لغت عرب را منکر بشویم، اختلافات و تمایزاتی باید تصوّر بکنیم و اگر به ترادف قائل باشیم این گونه خواهد بود که خداوند متعال ائمّه اطهار (ع) را انتخاب و اختیار کرده است. دربارۀ کلمه «المصطفون» آیات متعددی داریم و در این زمینه احادیثی نیز نقل شده است که پیش‌تر برخی از احادیث صحیح را از کتاب‌های اهل تسنّن و صحیحین نقل کردیم. در آیه‌ای می‌خوانیم: ﴿﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَىٰ ۗ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ؛[۱۶] به راستی منظور از عباد، چه کسانی هستند؟ نظیر این را در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿﴿بَل عِبادٌ مُکرَمُونَ؛[۱۷] عباد مکرم چه کسانی هستند؟ در آیۀ دیگری می‌فرماید: ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛[۱۸] و در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا؛[۱۹] سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم. در تفاسیر آمده است که منظور آل محمّد (ع) هستند. [۲۰] سدیر گوید: امام باقر (ع) درباره آیه ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ[۲۱] فرمود: نحن منهم و نحن بقیّة تلک العترة؛ [۲۲] ما از آن‌ها هستیم و ما یادگار آن عترتیم. و بنا به روایتی، منظور ال ابراهیم هستند و یا مستقلاً در خود آیه عنوان «آل محمّد» وجود داشته است که روایاتی در این زمینه نقل شده است. البته اگر ظاهر این روایات را اخذ بکنیم، شبهۀ تحریف قرآن پیش می‌آید، ولی این آیه و نظیر آن در آیات قرآن مجید کم نیستند که نامی از امیرالمؤمنین، یا از اهل بیت(ع) و یا از آل محمّد و یا امثال آن‌ها آمده است. هشام بن سالم گوید: "سألت أبا عبدالله(ع) عن قول الله ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا. فقال: هو آل إبراهیم و آل محمّد علی العالمین فوضعوا اسماً مکان اسم"؛ از امام صادق (ع) از این فرمایش خدای تعالی پرسیدم؟ فرمود: همان آل ابراهیم و آل محمّد هستند که بر جهانیان برتری داده شدند؛ پس نامی را مکان نام دیگر قرار دادند. در روایت دیگری ایّوب گوید: سمعنی أبو عبدالله(ع) و أنا أقرأ: ﴿﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۳] فقال لی: «و آل محمّد»، کانت فمحوها و ترکوا آل إبراهیم و آل عمران؛ در حالی که این آیه را می‌خواندم امام صادق (ع) به من فرمود: «و آل محمّد» نیز در آن بوده است؛ آن را حذف کردند و آل ابراهیم و آل عمران را باقی گذاردند. امّا علمای ما این روایات را به نحوی تفسیر و یا تأویل نموده و یا به عنوان شأن نزول ذکر می‌کنند که بر تحریف قرآن دلالت نکند؛ چرا که باید قرآن را از تحریف در الفاظ، از زیادی و یا نقصان منزّه بدانیم. درباره آیۀ مبارکه ﴿﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا؛[۲۴] نیز روایات فراوان آمده است. در بصائر الدرجات آمده است که امام باقر (ع) فرمود: هی فی ولد علیّ و فاطمة علیهم السلام؛ [۲۵] این آیه درباره فرزندان علی و فاطمه (ع) نازل شده است. و در کتاب الکافی از امام باقر(ع) در ذیل ادامۀ آیه شریفه ﴿﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ[۲۶] می‌فرماید: السابق بالخیرات: الإمام، و المقتصد: العارف للإمام، و الظالم لنفسه، الّذی لا یعرف الإمام؛ [۲۷] امام، همان شتاب کننده به نیکی هاست، معتدل و میانه‌رو کسی است که حق امام را بشناسد و ستمگر به خویش کسی است که امام را نشناسد. در این زمینه روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که بعضی ادّعا کردند که این آیه در فاطمیان ظهور دارد. زیدیه ادّعا کرده‌اند که این آیه دربارۀ آن‌ها نازل شده است، امام صادق(ع) می‌فرماید: چنان که تو پنداری نیست. کسی که شمشیر کشد و مردم را به مخالفت فرا خواند در این ایه داخل نیست. عرض کردم: پس ستمگر به خویشتن کیست؟ فرمود: کسی است که در خانه بنشیند و حق امام را نشناسد و معتدل و میانه‌رو کسی است که حق امام را بشناسد و شتاب کننده به نیکی‌ها، امام است.[۲۸]

در روایت دیگری امام کاظم(ع) می‌فرماید: "فنحن الّذین اصطفانا الله عزوجل و أورثنا هذا الّذی فیه تبیان کلّ شیء"؛ [۲۹] ما همان کسانی هستیم که خدای تعالی برگزیده و این کتاب را به ارث بخشیده است؛ کتابی که در آن همه چیز بیان شده است. در روایت دیگری راوی درباره این آیه از امام رضا (ع) می‌پرسد، حضرت می‌فرماید: ولد فاطمۀ(س) و السّابق بالخیرات: الإمام، و المقتصد: العارف بالإمام، و الظالم لنفسه: الّذی لا یعرف الإمام؛ [۳۰] منظور فرزندان حضرت فاطمه (س) می‌باشند و منظور از شتاب کنندگان به نیکی‌ها امام و میانه‌رو کسی است که امام را بشناسد و ستمگر به خویشتن کسی است که امام را نمی‌شناسد. هم چنین از دیگر ائمّه (ع) روایاتی نقل شده که این آیه دربارۀ آن بزرگواران است. در الاحتجاج آمده است که ابوبصیر گوید: از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه «ثم اورثنا....» پرسیدم. فرمود: نظر تو چیست؟ عرض کردم: بندگان برگزیده فقط فرزندان حضرت فاطمه (س) هستند. فرمود: امّا آن گروه از فرزندان حضرت فاطمه (س) که دست به شمشیر برده و با گمراهی مردم را به سوی خود فرا می‌خوانند و دیگر مردمان، مشمول این آیه شریفه نمی‌شوند. گفتم: چه کسانی شامل این آیه می‌شوند؟ فرمود: منظور از ستم‌گر به خود کسی است که مردم را نه به گمراهی فرا می‌خواند و ه به هدایت دعوت می‌کند و میانه‌رو از ما اهل بیت کسی است که حق امام را به خوبی بشنسد و سبقت گیرنده به نیکی‌ها، همان امام است.[۳۱]


در المناقب ابن شهر آشوب آمده است: امام صادق (ع) فرمود: نزلت فی حقّنا و حقّ ذریّاتنا خاصّة؛ این آیه به خصوص در حق ما و حق فرزندان ما نازل شده است. در مورد دیگری می‌فرماید: هی لنا خاصّة و إیّانا عنی؛ [۳۲] این آیه در خصوص ماست و فقط ما منظور شده‌ایم. در روایت دیگری امام باقر (ع) می‌فرماید: هم آل محمّد علیهم السلام؛ [۳۳] آنان همان آل محمّد (ع) هستند. بنابراین روایات، این آیه دربارۀ اهل بیت (ع) می‌باشد؛ یعنی کلمه «المصطفون» در زیارت جامعه به این آیه اشاره دارد. اصطفاء در لغت راغب اصفهانی در معنای واژۀ «اصطفی» مطلب لطیفی دارد. وی می‌گوید: و اصطفاء الله بعض عباده قد یکون بإیجاده تعالی إیّاه صافیاً عن الشوب الموجود فی غیره، و قد یکون باختیاره و بحکمه و إن لم یتعرّ ذلک من الأوّل؛[۳۴] خداوند متعال کسانی را که اصطفاء و اختیار می‌کند، دو قسم هستند: یک قسم کسانی هستند که از اول پاک و پاکیزه خلق کرده است؛ اصلاً از اول آن‌ها را چنین خلق می‌کند... . اگر این کلام تمام باشد، معلوم می‌شود که وجود ائّمه (ع) و اصل خلقتشان با خلقت دیگر مردم تفاوت دارد. فخر رازی در تفسیر خود در ذیل آیۀ اصطفاء[۳۵] از حلیمی که یکی از بزرگان محدّثان و مفسّران پیشین اهل سنّت است، کلام جالب مفصّلی نقل می‌کند که او بر این معنا برهان اقامه می‌کند که وجود انبیا و اصل خلقتشان، از نظر روحی و جسمی با دیگر مردم متفاوت است. اصلاً اصل آفرینش آن‌ها فرق می‌کند.[۳۶] و کلام راغب اصفهانی به همان مطالب اشاره دارد. اگر این نظریه به اثبات برسد، انصافاً مطالب جالبی خواهد بود، ممکن است به راحتی نتوانیم بپذیریم که اصلاً خلقت آن‌ها با خلقت ما فرق می‌کند؟ یا این که لازمه آن شبهه جبر می‌باشد؛ ولی اگر آن مطالب تمام باشد، شبهه جبر هم جواب دارد. بنابراین، کسانی را که خدای متعال برگزیده، از همان اوّل، از همه شوب‌ها پاک و پاکیزه و طاهر و مطهّر هستند. شوب‌ها عبارت از شک، شبهه، جهل و انواع و اقسام ادناس و ارجاس است که در آیه تطهیر می‌فرماید: ﴿﴿لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ».[۳۷] یعنی «رجس» به هر معنایی که باشد، از اهل بیت (ع) «اذهاب» شده و این به معنای رفع بعد الوجود نیست، بلکه دفع است. پس معلوم می‌شود که این کلام، به قرآن برمی‌دد و ادلّه و براهین ما نیز در خصوص ائمّه (ع) تمام می‌شود. البته انبیا نیز همین طور هستند و مقام عصمت را دارند. فخر رازی در ادامه، کلام حلیمی را نقل می‌کند که حضرت علی (ع) فرمود: علّمنی رسول (ص) ألف باب من العلم و استنبطت من کلّ باب ألف باب؛[۳۸] رسول خدا (ص) هزار باب از علم را به من تعلیم داد و از هر بابی نیز هزار باب استنباط کردم. آری، این بزرگواران موجودات خاصّ استثنایی هستند. از طرفی دلالت کلمه «اصطفاء» بر افضلیت واضح است، در تفسیر طبری آمده است: عن الحسن فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ – إلی قوله- وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»، قال: فضلّهم الله علی العالمین بالنبّوة علی الناس کلّهم کانوا هم الأنبیاء الأتقیاء المطیعین لربّهم؛[۳۹] امام حسن (ع) درباره این آیه فرمود: خدای تعالی آنان را به تمامی مردم با قرار دادن نبوّت در آنان، برتری داد؛ چرا که آنان همان انبیای پرهیزگارند که مطیع پروردگارشان می‌باشند. از طرف دیگر اگر کلمه «العالمین» عالم علوی را نیز در بر بگیرد، این آیه مبارکه از دلایل افضلیّت ائمّه (ع) از فرشتگان حتی فرشتگان مقرّب خواهد بود. نکته سوم. اعلم بودن اهل بیت نکته سوم این که آیۀ مبارکه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ ...» بر اعلمیّت دلالت می‌کند، زیرا اگر منظور از «کتاب»، قرآن مجید باشد، قرآن اشرف کتاب‌های آسمانی است. آن‌چه در آن کتب بوده در قرآن موجود است. پس کسی که وارث قرآن می‌شود از کسانی که صاحبان کتا‌ب‌های پیشین بوده‌اند، افضل و اعلم خواهد بود. و اگر منظور از «کتاب»، چیز دیگری باشد که قرآن نیز در ضمن آن باشد، دلالت بهتر خواهد بود. و در نتیجه ائمّه (ع) از همه پیامبران الاهی، غیر از پیامبر اکرم (ص) به طور مطلق اعلم و افضل خواهند بود. در کتاب غایة المرام در ذیل آیه «اصطفاء» روایات مفیدی نقل شده است. ابواسحاق ثعلبی از مفسّران بزرگ قرن چهارم در تفسیر خود به سند از اعمش از ابی واثل نقل می‌کند: قرأت فی مصحف عبدالله بن مسعود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ» و آل محمّد «عَلَى الْعَالَمِينَ»؛[۴۰] در مصحف عبدالله بن مسعود خواندم که نوشته بود: «همانا خداوند آدم، نوح، آل ابراهیم» و آل محمّد (ع) را بر تمام عالمیان برتری داد». البته ما این روایت‌ها را به گونه‌ای توجیه می‌کنیم که بر تحریف قرآن مجید دلالت نکنند. در این زمینه از طرق ما نیز روایات متعددی نقل شده است. برای نمونه، شیخ طوسی رحمه الله در الامالی به سند روایت می‌کند که راوی گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که این گونه قرائت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ» و آل محمّد «عَلَى الْعَالَمِينَ». قال: هکذا نزلت؛[۴۱] و فرمود: این آیه این گونه نازل شده است. شیخ طبرسی رحمه الله نیز در مجمع البیان می‌نویسد: و فی قرائة أهل البیت (ع) و «آل محمّد علی العالمین»؛ و در قرائتی که از اهل بیت (ع) وارد شده، آمده است: «و آل محمّد علی العالمین». یکی از وجوه این گونه روایات اختلاف قرائات است.[۴۲] عیّاشی نیز در تفسیر خود روایتی را نقل می‌کند که هشام بن سالم گوید: سألت أبا عبدالله (ع) عن قول الله: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا». فقال: هو آل إبراهیم و آل محمّد علی العالمین، فوضعوا إسماً مکان اسم؛[۴۳] از امام صادق (ع) از این فرمایش خدای تعالی که «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا» پرسیدم. فرمود: همان آل ابراهیم و آل محمّد هستند که بر جهانیان برتری داده شدند؛ پس نامی را مکان نام دیگر قرار دادند. ذکر این نکته جالب است که در احادیث پیامبر اکرم (ص) تأکید شده که به هنگام صلوات «آل محمّد» را هم بگویید و از صلوات بی ذکر «آل» نهی فرموده‌اند، از جمله این حدیث است که: لا تصلّوا علیّ الصّلاة البتراء؛[۴۴] بر من صلوات و درود ناقص نفرستید. بعضی از مخالفان اهل بیت رسول الله می‌گویند: مراد از «آل محمّد» اُمّت محمّد (ص) می‌باشد؛ ولی در عین حال به هنگام صلوات بر پیامبر اکرم، «و آله» را نمی‌گویند. روایت جالبی درباره آل محمّد از امام صادق (ع) نقل شده است. ابوعمرو زبیری از آن حضرت می‌پرسد: ما الحجّة فی کتاب الله أنّ آل محمّد هم أهل بیته؟ قال: قول الله تبارک و تعالی: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ «وآل محمّد» -هکذا نزلت- عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». و لا یکون الذریّة من القوم إلّا نسلهم من أصلابهم. و قال: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا ۚ وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»[۴۵] و آل عمران و آل محمّد؛[۴۶] چه دلیلی از قرآن دارید که آل محمّد، اهل بیت او هستند؟ فرمود: خداوند در قرآن می‌فرماید: «به راستی خداوند آدم، نوح، آل ابراهیم، آل عمران و آل محمّد را بر تمام جهانیان اختیار کرد و برگزید» آیه چنین نازل شد. «آن‌ها فرزندان و خاندانی بودند که بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست» و ذریّه از هر قومی جز فرزندان ایشان از صلب آن‌ها نخواهد بود. و فرمود: «ای آل داوود –و آل عمران و آل محمّد- شکرگزاری کنید؛ ولی عدّة کمی از بندگان من شکرگزارند». بنابراین، از آیۀ مبارکۀ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ» اعلم بودن اهل بیت –علاو بر عصمت و افضلیّت آن بزرگواران- به دست می‌آید. ما پیش‌تر گفتیم که «اصطفاء» به برکت عبودیّت است و این چیزی است که در آیات قرآن نیز آمده است، آن جا که می‌فرماید: «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَىٰ»؛[۴۷] و سلام بر بندگان او؛ همان‌هایی که برگزیده است. روی عبودیّت تأکید شده؛ چرا که عبودیّت مقدّمۀ رسیدن به کمالات و مقامات است؛ یعنی از این جا باید شروع کرد و راه این است. آن بزرگواران قبل از رسیدن به آن مقامات و بعد از رسیدن نیز عبد بود و به عبادت مشغول بودند، به آیۀ مبارکۀ: «وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ»؛[۴۸] تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از آنِ او هستند و آن‌ها که نزد او هستند (فرشتگان) هیچ‌گاه از پرستش او تکبّر ندارند و هرگز خسته ‌نمی‌شوند. و آن‌چه در ذیل آمده، توجّه کنید، آن جا که امام(ع) به مفضل بن عمر می‌فرماید: و یحک یا مفضّل! ألستم تعلمون أنّ «من فی السماوات، هم الملائکة، و «من فی الارض» هم الجانّ و و البشر و کلّ ذی حرکة، فمن الّذین فیهم و مَن عنده الّذین قد خرجوا من جمله الملائکة. قال المفضّل: من تقول یا مولای! قال: یا مفضّل! و من نحن الّذین کنّا عنده، و لا کون قبلنا و لا حدوث سماء أرض و لا ملک و لا نبّی و لا رسول... .[۴۹] اگر ما گفتیم ائمه (ع) عبد هستند، ولی عبادی که خداوند متعال به برکت عبودیّتشان این‌ها را به این‌جا رسانده است، آیا این را غلو می‌گویند؟

ص47 تا 60




سید علی حسینی میلانی

در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 2

اِصطَفاکُم بِعِلمِهِ؛ گواهی می‌دهم که خدا شما را به علم خود برگزیده است. این ابتدای یکی از فرازهای شهادت ثالثه است که هر یک از این فرازها بر پاره‌ای از خصائص ائمّه مشتمل است و هر کدام نکته‌ای دارد. نکته‌ای که در این عبارت و همۀ جمله‌های این فراز وجود دارد این است که اوصاف، شئونات و خصائص ائمّه (ع) از خداوند متعال است؛ زیرا چنان که ملاحظه می‌کنید هر جمله‌ای فعل است و فاعل، ذات باری تعالی است. این گونه تعبیر صریح است در این که هر چند این اوصاف، منازل و مقامات به ائمّه اختصاص دارد، امّا از ناحیۀ خداوند متعال است که او خواسته است که آن بزرگواران را با این خصوصیات و اختصاصات قرار دهد. بنابراین، نه تنها هیچ وجهی برای غلوّ در این تعابیر وجود ندارد؛ بلکه احتمال آن نیز نمی‌روند. کلمۀ «اصطفاء» پیش‌تر گفتیم که کلمۀ «اصطفاء» به معنای انتخاب و جدا کردن است [۵۰] که خداوند متعال به سبب علم خود، ائمّه (ع) را از حیث شأن و منزلت از دیگران جدا کرده و به آنان مقام خاصّی داده که به دیگران نداده است. توضیح این مطلب چنین است که خداوند متعال، آفریدگار بشر است و از همان لحظۀ آفرینش از همۀ اوصاف و اخلاق و حالات او به طور کامل با خبر است. در قرآن مجید می‌فرماید: «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»؛ آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنان آگاه نیست؟! در حالی که او (از همه چیز) با خبر و آگاه است. آیا می‌شود خدای لطیف و خبیر به همۀ اشیا از اموری که به مخلوقاتش مربوط است بی‌خبر باشد؟ پس او می‌داند که چه خلق کرده و از جمیع ابعاد و احوال اختیاری هر یک از افراد با خبر است. از این رو به سبب همین علم و با توجّه به حالاتشان به آن‌ها مراتب قرب می‌دهد که هر کس در این مسیر بیشتر کار کرده باشد، البته قرب و منزلتش بیشتر خواهد بود؛ ولی ائمّه (ع) به مرتبه‌ای رسیدند که از دیگران ممتاز شدند؛ یعنی صاحب خصوصیتی شدند که برای دیگران حاصل نشده است. بنابراین، خداوند متعال به علم خود به حالات، صفات و عبادات ائمّه (ع) آن‌ها را اصطفاء کرد و چنین مقامی به آنان عطا فرمود. در این جا دو نکته قابل ذکر است: نخست آن که ائمّه (ع) مثل دیگر افراد بشر مخلوق خدا هستند. دوم آن که هر یک از افراد بشر می‌توانند با اختیار خود راه صحیح قرب به خداوند متعال را پیدا کرده و در آن راه حرکت کنند. با توجه به این دو نکته بیان سه مطلب ضروری است: مطلب یکم. چند شرط بیان می‌شود: شرط نخست در یافتن راهِ صحیح قرب، علم و آگاهی به راه است، که انسان راه را پیدا بکند و عوضی نرود و یا بدون پیدا کردن راه، حرکت نکند. شرط دوم. عبادت و بندگی صادقانه و پیشرفت در این راه است. شرط سوم. این است که این حرکت، از روی اختیار باشد. مطلب دوم. وقتی چنین شد ناگزیر مراتب اشخاص مختلف خواهد بود. مطلب سوم. به مقتضای ادلّۀ فراوان از کتاب و سنّت و دقّت در احوالات ائمّه (ع) روشن می‌شود که این بزرگواران نزد خداوند متعال به مرتبه‌ای رسیده‌اند که فوق همۀ مراتب است. گفتنی است که این بحث می‌تواند از بحث عصمت جدا باشد که ائمّه (ع) با اختیار خود معصوم هستند. خداوند منّان در آیۀ مبارکه‌ای می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»؛ خداوند آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری داد. آنان فرزندانی بودند که از (جهت پاکی و فضلیت) برخی از نسل برخی دیگر برترند و خداوند شنوا و داناست. اصطفائ و اختیار اینان از ناحیۀ خداوند متعال است و این فعل به خداوند متعال نسبت داده شده است. امّا در ذیل می‌فرماید: «و الله سمیعٌ علیم»؛ یعنی علم خداوند متعال در این اصطفاء دخیل است. در آیۀ مبارکه دیگری می‌فرماید: «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۗ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»؛ خداوند از فرشتگان و هم چنین از مردم رسولانی برمی‌گزیند. خداوند شنوا و بیناست. آن چه در پیش رو و پشت سر آن‌هاست می‌داند و تمامی امور به سوی خدا باز می‌گردد. بنابراین، درست است که اصطفاء از خداوند متعال و فعل الاهی است و به خداوند متعال نسبت داده شده؛ امّا اصطفاء او از روی علم و به برکت عبودیّت بوده است که گفتیم، راه را پیدا کرده و در آن راه حرکت کنند. شاهد بر این مطلب در آیات و روایات فراوان است. در مباحث پیش‌تر نیز مقداری بیان شد. در آیۀ مبارکۀ دیگری در خطاب به رسول الله (ص) می‌خوانیم: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَىٰ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»؛ مقداری از شب را به تهجّد [و نماز و عبادت] سپری کن. این یک وظیفه‌ای اضافی برای توست. امید که پروردگار تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزاند. بنابراین آیه، تهجّد مقدّمۀ مقام محمود می‌شود، هم‌چنین در این آیه‌ای که می‌خوانیم تأمّل کنید! خداوند متعال می‌فرماید: « وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ»؛ به یادآور بندگان ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را؛ صاحبان دست‌ها و چشم‌ها. ما آنان را خالص کردیم ویژه و یادآور سرای آخرت بود. و همانا آنان در نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. در این آیه از آغاز، عبودیّت چنین بندگانی ذکر شده، تا آن جا که می‌فرماید: «أخلصناهم» و این مطلب بسیار مهمی است. در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا»؛ سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم. در این آیه، اصطفاء از بین بندگان است و همان گونه که بیان شد مراتب عباد مختلف است؛ ولی کسانی هستند که در این مسیر گام برداشته و پیش رفته‌اند تا خداوند متعال آن‌ها را از عباد، اصطفاء کرده و آن‌ها را وارثان کتاب قرار داده که همان اهل بیت پیامبر اکرم (ع) هستند. آن چه آوردیم خلاصۀ شرح این جمله بنابر نسخۀ «اصطفاکم بعلمه» بود. امّا بنابر نسخۀ «اصطفاکم لعلمه» معنای دیگری خواهد داشت، در این معنا خداوند متعال ائمّه را به جهت این که وعاء علم خود باشند، برگزیده، حال باید ملاحظه کرد: 1. در بین این همه خلایق از اوّلین و آخرین انتخاب ائمّه (ع) چه دلالتی دارد؟

2. انتخاب کننده خداوند خالق لطیف خبیر حکیم است. 3. برای این که ظرف علم الاهی باشند انتخاب شده‌اند. 4. علم خداوند متعال که قابل حدّ و حصر نیست. 5. علم، کمالی است که بالاتر از آن کمالی نیست؛ بلکه بازگشت همۀ کمالات به علم است. در این جا فقط به ذکر دو مطلب اکتفا می‌کنیم: مطلب اوّل. شواهد بر این که ائمّه (ع) وعاء علم الاهی هستند از قرآن و روایات بسیار است، از جمله روایاتی که در ذیل آیۀ مبارکۀ «وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ»؛ «و ما همه چیز را در کتاب آشکار کننده‌ای احصا کرده‌ایم» آمده است: عن أبی جعفر عن جدّه (ع) قال: لمّا نزلت هذه الآیة «وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ» علی رسول الله (ص) ، قام أبوبکر و عمر من مجلسهما فقالا: یا رسول الله! هو التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الإنجیل؟ قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا. قال: فأقبل أمیرالمؤمنین (ع) ، فقال رسول الله (ص):

هو هذا، إنّه الإمام الّذی أحصی الله تبارک و تعالی فیه علم کلّ شیء؛ [۵۱] هنگامی که این آیه بر پیامبر خدا (ص) نازل شد، ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! منظور تورات است؟ فرمودند: نه. گفتند: منظور انجیل است؟ فرمود: نه. گفتند: منظورقرآن است؟ فرمودند: نه. در این هنگام امیر مؤمنان (ع) آمدند، پیامبر خدا (ص) به آن حضرت اشاره کردند و فرمودند: منظور همین شخص است؛ او امامی است که خداوند متعال علم و دانش همه چیز را در او احصا کرده است. و از جمله روایاتی است که در ذیل آیۀ مبارکۀ «قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» آمده است، که در شرح «و خزّان العلم» به برخی از آن‌ها اشاره شد. مطلب دوم. خداوند متعال و رسول اکرم (ص) معلّم امامان هستند؛ به این صورت که علم رسول الله از خداوند متعال است که فرمود: « عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ...»؛ آن کس که قدرت عظیمی دارد پیامبر را تعلیم داده است.

و هم‌چنان که به رسول الله (ص) فرمود: «وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛ همان‌گونه (که بر پیامبر پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم، تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیلۀ آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌کنیم و به طور مسلّم تو مردم را به سوی راه مستقیم هدایت می‌کنی. هم‌چنین فرمود: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا»؛ سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم. و ائمّه (ع) فرمودند: علم الکتاب –والله- کلّه عندنا؛ [۵۲] به خدا سوگند، همه علم کتاب در نزد ماست. و نیز آنان از رسول الله (ص) اخذ کرده‌اند که خود حضرت فرمودند: معاشر الناس! ما من علم إلّا و قد أحصاه الله فیّ، و کلّ علم علمت فقد أحصیته فی إمام المتّقین، و ما من علم إلّا علمته علیّاً و هو الإمام المبین [۵۳] علّمنی رسول الله (ص) ألف باب من العلم یفتح لی من کلّ باب ألف باب؛ [۵۴] رسول خدا (ص) هزار باب از ابواب علم را به من آموخت که از هر بابی، هزار باب برایم گشوده می‌شود. حال، ملاحظه کنید حضرت امام رضا (ع) دربارۀ امام و امامت چه می‌فرمایند: الإمام.... مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه و لا اکتساب، بل اختصاص من الفضل الوهّاب..... إنّ العبد إذا اختاره الله عزوجل لاُمور عباده، شرح صدره لذلک و أودع قلبه ینابیع الحکمة و ألهمه العلم إلهاماً، فلم یعی بجواب و لا یحیر فیه عن الصواب..... یخصّه الله بذلک لیکون حجّته علی عباده و شاهده علی خلقه.[۵۵]


ص75 تا 83

  1. سوره طه، آیه ۱۱۴
  2. توحید صدوق، ص ۱۳۸
  3. اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱۳
  4. سوره حدید، آیه ۳
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸
  6. لهوف، ص ۱۱۷
  7. «و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود»؛ سوره طه، آیه ۱۲۴
  8. « آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟»؛ سوره زمر، آیه ۹
  9. «ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد». سوره آل عمران، آیه ۴۲
  10. سوره حج، آیه ۷۵.
  11. «»؛ سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  12. «»؛ سوره اعراف، آیه ۱۴۴.
  13. «من تو را برای خودم ساختم.»؛ سوره طه، آیه ۴۱.
  14. (ای جامه به خود پیچیده * شب را، جز کمی به‌پا خیز * نیمی از شب یا کمی از آن را کم کن * یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان * چرا که ما به زودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد * مسلماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‌تر است.)سوره مزمل، آیات ۱-۶
  15. هُمْ خُلِقُوا مِنَ الْأَنْوَارِ وَ انْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَى ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَى رَحِمٍ فِي الطَّبَقَةِ الْعُلْيَا مِنْ غَيْرِ نَجَاسَةٍ بَلْ نَقْلٍ بَعْدَ نَقْلٍ - لاَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ وَ لاَ نُطْفَةٍ خَشِرَةٍ كَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ انْتَقَلُوا مِنْ أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَةُ الصَّفْوَةِ اِصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ لِأَنَّهُ لاَ يُرَى وَ لاَ يُدْرَكُ وَ لاَ تُعْرَفُ كَيْفِيَّتُهُ وَ لاَ إِنِّيَّتُهُ فَهَؤُلاَءِ النَّاطِقُونَ الْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ»؛ بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۸
  16. «بگو: حمد مخصوص خداوند است و سلام بر بندگان برگزیده او. آیا خدا بهتر است یا بت‌هایی که همتای وی قرار می‌دهید؟»؛ سوره نمل؛ آیه۵۹.
  17. «بلکه آنان بندگان شایستۀ او هستند». سوره انبیا، آیه ۲۶.
  18. «داوند آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری داد. آنان فرزندانی بودند که از (جهت پاکی و فضیلت) برخی از نسل برخی دیگر برترند و خداوند شنوا و داناست». سوره آل عمران، آیه۳۳ و ۳۴.
  19. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم»؛ آیه ۳۲ سوره فاطر.
  20. ر.ک: تفسیر فرات کوفی: ۱۴۵، حدیث ۱۱، تفسیر القمی: ۲ / ۲۰۹، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۲، حدیث ۲۸، باب ۱۲.
  21. «داوند آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری داد. آنان فرزندانی بودند که از (جهت پاکی و فضیلت) برخی از نسل برخی دیگر برترند». سوره آل عمران، آیه۳۳ و ۳۴.
  22. تفسیر العیاشی: ۱ / ۱۶۸، حدیث ۲۹، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۵، حدیث ۴۴.
  23. «داوند آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری داد». سوره آل عمران، آیه۳۳.
  24. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم»؛ آیه ۳۲ سوره فاطر.
  25. بصائر الدرجات: ۶۵ (باب ۲۱).
  26. «و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند»؛ سوره فاطر؛ آیه ۳۲.
  27. الکافی: ۱ / ۲۱۴، حدیث ۱، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۳، حدیث ۳۵.
  28. لیس حیث تذهب لیس یدخل فی هذا من أشار بسیفه و دعا الناس إلی خلاف. فقلت: فأیّ شیء الظالم لنفسه؟ قال: الجالس فی بیته لا یعرف حقّ الإمام، و المقتصد: العارف بحق الإمام، و السابق بالخیرات: الإمام.
  29. الکافی: ۱ / ۲۲۶، حدیث ۷، بحار الأنوار: ۱۷ / ۱۳۴، حدیث ۱۰.
  30. همان: ۱ / ۲۱۵، حدیث 3، تفسیر نور الثقلین: ۴ / ۳۶۱، حدیث ۷۶.
  31. سألت أبا عبدالله(ع) عن هذه الآیة: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا». قال: أیّ شیء تقول؟ قلت: إنّی أقول إنّها خاصّة لولد فاطمة علیها السّلام. فقال علیه السلام: أمّا من سَلّ سیفه ودَعَا الناس إلی نفسه إلی الضّلال من ولد فاطمه علیها السّلام و غیرهم فلیس بداخل فی الآیة. قلت: من یدخل فیها؟ قال: الظالم لنفسه الّذی لا یدعو الناس إلی ضلال و لا هدی، و المقتصد منّا أهل البیت هو العارف حق الإمام، و السابق بالخیرات هو الإمام؛ الاحتجاج: ۲ / ۱۳۸ و ۱۳۹، این حدیث در بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۱۵، حدیث ۵ با اندکی تفاوت نقل شده است.
  32. المناقب، ابن شهر آشوب: ۳ / ۲۷۴، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۲، حدیث ۲۸ و ۲۲۳، حدیث ۲۹ و ۳۰.
  33. الناقب، ابن شهرآشوب: ۳ / ۲۷۴، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۳، حدیث ۳۰.
  34. المفردات فی غریب القرآن: ۲۸۳.
  35. سوره آل عمران: آیات ۳۳ و ۳۴.
  36. تفسیر رازی: ۸ / ۲۲ و ۲۳.
  37. سوره احزاب: آیه ۳۳.
  38. تفسیر رازی: ۸/ ۲۳.
  39. تفسیر طبری: ۳ / ۳۱۷ و۳۱۸
  40. غایة المرام: ۳ / ۲۷۰، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۸، حدیث ۵۱، العمده: ۵۵، حدیث ۵۵، شواهد التنزیل: ۱ / ۱۵۲، حدیث ۱۶۵، به نقل از تفسیر الثعلبی: ۳ / ۵۳. گفتنی است که: در تفسیر الثعلبی به جای «آل محمّد»، «آل عمران» جای‌گزین شده است.
  41. الأمالی، شیخ طوسی: ۳۰۰، حدیث ۵۹۲، بحار الأنوار: ۲۳/ ۲۲۳ حدیث ۲.
  42. تفسیر مجمع البیان: ۲ /۲۷۸.
  43. تفسیر العیاشی: ۱ / ۱۶۸، حدیث ۳۰، بحار الأنوار: ۲۳ / ۲۲۵، حدیث ۴۵.
  44. ر.ک: وسائل الشیعه: ۷ / ۲۰۷، حدیث ۹۱۲۷، الصواعق المحرقه: ۲ / ۴۳۰، فصل یازدهم، آیۀ دوم، ینابیع المودة: ۱ / ۳۷، حدیث ۱۴.
  45. سوره سبأ: آیه ۱۳.
  46. تفسیر العیاشی: ۱ / ۱۶۹ و ۱۷۰، حدیث ۳۵، بحار الأنوار: ۲۳/ ۲۲۷ و ۲۲۸، حدیث ۴۹.
  47. سوره نمل: ۵۹.
  48. سوره انبیاء آیه ۱۹.
  49. الهدایة الکبری: 433.
  50. .ک: المفردات فی غریب القرآن: 283.
  51. معانی الأخبار: 95، حدیث 1، المناب، ابن شهر آشوب: 2 / 263، الفصول المهمّه: 1 / 509 و 510، حدیث 61، بحار الأنوار: 35 / 427 و 428، حدیث 2، ینابیع المودّه: 1 / 230، حدیث 66.
  52. الکافی: 1 / 257، حدیث 3، بحار الأنوار: 26 / 197، حدیث 8.
  53. الإحتجاج: 1 / 74، بحار الأنوار: 37 / 208.
  54. نوادر المعجزات: 131، دلائل الإمامه: 235، بحار الأنوار: 69 / 183، نظم درر السمطین: 113، ینابیع المودّه: 1 / 222، حدیث 43 با اندکی تفاوت.
  55. الکافی: 1 / 201 و 203، الأمالی، شیخ صدوق: 776-778، بحار الأنوار: 25 / 124 – 127.
بازگشت به صفحهٔ «مقام اصطفاء الهی».