ابوبسره جهنی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

غلام عبدالله بن سائب مخزومی[۱] که به همین سبب ابوبزه را مخزومی خوانده‌اند [۲]. نامش را نافع[۳]، یسار[۴] و نافع بن یسار گفته‌اند[۵]. برخی با اشاره به اختلاف در نامش، از وی تنها با کنیه یاد کرده‌اند[۶]. بعضی گفته‌اند وی در اصل اهل فارس بود که به دست سائب بن صیفی مسلمان شد[۷] و تا زمانی که پسرش قاسم به دنیا آمد، در مکه سکونت داشت [۸].

از وی به عنوان جد قاریان مشهور مکه[۹]، به ویژه جد بزّی قاری[۱۰] یاد شده است[۱۱]. تنها گزارشی که از وی در دست است اینکه او به همراه مولایش عبدالله بن سائب مخزومی بر رسول خدا(ص) وارد شد و سر و دست و پای آن حضرت را بوسید [۱۲]. آن حضرت عبدالله بن سائب را به نیکی با ابویزه سفارش کرد و عبدالله به سبب سفارش رسول خدا(ص)، ابوبزه را در راه خدا آزاد کرد[۱۳]. این روایت از سوی برخی، برای جایز بودن بوسیدن دست مورد استناد قرار گرفته است[۱۴].

افرادی را منسوب به ابوبزّه، بزّی خوانده‌اند[۱۵]. از جمله کسانی که به نسبت بزی مشهورند، ابوالحسن مقری است که از نوادگان ابوبزه بوده و به عنوان مقری اهل مکه و صاحب قرائت عبدالله بن کثیر شناخته شده است[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

  1. پرونده:1100558.jpg خانجانی، قاسم، مقاله «ابوبزه مکی مخزومی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱

پانویس

  1. ابن اثیر، ج۶، ص۲۹.
  2. دولابی، ج۱، ص۲۶۰.
  3. دولابی، ج۱، ص۲۶۰؛ که برخی آن را نپذیرفته‌اند ر.ک: هیثمی، ج۸، ص۱۱۸.
  4. ابن قانع، ج۳، ص۲۳۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۵۳۶؛ به خطا بشار ر.ک: خویی، ص۱۲۸.
  5. ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۶۳۳.
  6. ابن اثیر، ج۶، ص۲۹.
  7. با اهل همدان بود و به دست سائب بن آبی سائب مسلمان شد؛ ر.ک: خویی، ص۱۲۸.
  8. ابن حبان، ص۲۳۱؛ ذهبی، ج۱۲، ص۵۰.
  9. ابن اثیر، ج۶، ص۲۹.
  10. ر.ک: ادامه بحث.
  11. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۵۳۶.
  12. مقریء، ص۸۹؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۴.
  13. ابن قانع، ج۳، ص۲۳۷.
  14. مقریء، ص۸۹.
  15. برای نمونه ر.ک: سمعانی، ج۱، ص۳۶۰؛ ذهبی، ج۱۲، ص۵۰.
  16. سمعانی، ج۱، ص۳۶۰.
  17. خانجانی، قاسم، مقاله «ابوبزه مکی مخزومی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۱۵۰-۱۵۱.