بازی با فرزندان

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سیره خانوادگی معصومان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

از جمله نیازهای جدی فرزندان به ویژه در دوران کودکی بازی آنان است و نیز هم‌بازی شدن پدر و مادر با ایشان. رسول خدا(ص) با همه مشغله‌ها و گرفتاری‌هایش خود با کودکان بازی می‌کرد و برای آنان وقت می‌گذاشت. از جابر بن عبد الله انصاری چنین نقل شده است: «دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ عَلَى‏ ظَهْرِهِ‏ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَيْنُ [وَ هُوَ يَجْثُو لَهُمَا] وَ يَقُولُ نِعْمَ الْجَمَلُ جَمَلُكُمَا وَ نِعْمَ‏ الْعَدْلَانِ‏ أَنْتُمَا»[۱].

در خبری دیگر آمده که عمر به خطاب گفته است: «رَأَيْتُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَى عَاتِقَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقُلْتُ نِعْمَ الْفَرَسُ لَكُمَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نِعْمَ‏ الْفَارِسَانِ‏ هُمَا»[۲].

و نیز نقل شده است که حسن و حسین(ع) بر پشت پیامبر سوار بودند و می‌گفتند: هی، هی؛ و پیامبر می‌فرمود: چه شتر خوبی دارید شما[۳]. رسول خدا(ص) بازی کردن را نیازی لازم و اساسی برای کودکان می‌دانست و بر آن تأکید می‌کرد. عبد الله بن شداد از پدرش نقل کرده است: روزی رسول خدا(ص) برای یکی از دو نماز مغرب یا عشا بر ما وارد شد درحالی‌که حسن یا حسین را بر پشت خود سوار کرده بود. حضرت پیش‌نماز ایستاد و کودک را کنار خود بر زمین نهاد و تکبیر گفت و به نماز مشغول شد. در حین نماز سجده‌ای را بسیار طول داد. من سر از سجده برداشتم و دیدم که کودک بر پشت رسول خدا(ص) نشسته و حضرت به سجده مشغول است. پس به سجده خود بازگشتم. پس از آنکه رسول خدا(ص) نماز را به پایان برد، مردم گفتند: ای رسول خدا، در حین نماز سجده‌ای را بسیار طولانی کردید که گمان بردیم اتفاقی افتاده یا وحی برایتان نازل شده است؟ فرمود: هیچ‌یک از اینها پیش نیامده بود، بلکه فرزندم بر پشت من سوار شده بود [و به بازی مشغول گشته بود] و من نمی‌خواستم پیش از تأمین نیازش سر از سجده بردارم.[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1.   دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی ج۴

پانویس

  1. «بر پیامبر(ص) وارد شدم. دیدم که حسن و حسین بر پشت آن حضرت سوارند [و پیامبر برای آنان زانو زده و خم شده است]و می‌فرماید: چه شتر خوبی دارید، و چه بار خوبی هستید شما!» المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۱۷؛ ذخائر العقبی، ص۱۳۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۱۱۸؛ کنزالعمال، ج۱۳، ص۶۶۳؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۸۵.
  2. «حسن و حسین را سوار بر دوش رسول خدا(ص) دیدم. گفتم: چه اسب خوبی دارید شما. رسول خدا(ص) فرمود: و چه سواران خوبی هستند آنها». مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۱۵۸؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۸۵؛ میزان الحکمة، ج۱۳، ص۴۸۰.
  3. کتاب العیال، ج۲، ص۷۹۷؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۱۵۸؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۸۵.
  4. «خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي إِحْدَى صَلَاتَيِ الْعِشَاءِ وَ هُوَ حَامِلٌ حَسَناً أَوْ حُسَیْنَاً. فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَوَضَعَهُ ثُمَ‏ كَبَّرَ لِلصَّلَاةِ فَصَلَّى‏ فَسَجَدَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ صَلَاتِهِ سَجْدَةً أَطَالَهَا قَالَ أَبِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا الصَّبِيُّ عَلَى ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ سَاجِدٌ فَرَجَعْتُ إِلَى سُجُودِي فَلَمَّا قَضَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) الصَّلَاةَ قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ سَجَدْتَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ صَلَاتِكَ سَجْدَةً أَطَلْتَهَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ أَوْ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْكَ قَالَ كُلُّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ وَ لَكِنَّ ابْنِي ارْتَحَلَنِي فَكَرِهْتُ أَنْ أُعَجِّلَهُ حَتَّى يَقْضِيَ حَاجَتَهُ» مصنف ابن أبی شیبة، ج۷، ص۵۱۴؛ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۴، ج۶، ص۴۶۷؛ أبوبکر احمد بن عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی، الآحاد و المثانی، تحقیق باسم فیصل، احمد الجواهرة، الطبعة الاولی، دار الداریة، ۱۴۱۱ ق. ج۲، ص۱۸۸؛ سنن النسائی، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۱؛ السنن الکبری للنسائی، ج۱، ص۲۴۳؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۲۷۱؛ شرح الاخبار، ج۳، ص۱۱۷؛ مستدرک الحاکم، ج۳، ص۱۶۵-۱۶۶؛ المحلی، ج۳، ص۹۰؛ السنن الکبری، ج۲، ص۲۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۱۶، ج۱۴، ص۱۶۰؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹۴، ج۸۴، ص۲۸۱؛ با مختصر اختلاف.
  5. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۲۲۷.