بحث:معجزه
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل معجزه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
محمد تقی مصباح یزدی
تعريف معجزه
- معجزه عبارتست از: امر خارق العادهاى كه با اراده خداى متعال از شخص مدّعى نبوت، ظاهر شود و نشانه صدق ادّعاى وى باشد.
- چنانكه ملاحظه مىشود اين تعريف، مشتمل بر سه مطلب است:
- پديده هاى خارق العادهاى وجود دارد كه از راه اسباب و علل عادى و متعارف، پديد نمىآيد.
- برخى از اين امور خارق العاده، با اراده الهى و با اذن خاص خداى متعال، از پيامبران، ظهور مىكند.
- چنين امر خارق العادهاى مىتواند نشانه صدق ادّعاى پيامبر باشد و در اين صورت، اصطلاحاً «معجزه» ناميده مىشود.
امور خارق العاده
- پديده هايى كه در اين جهان، پديد مىآيد غالباً از راه اسباب و عللى است كه با آزمايشهاى گوناگون، قابل شناخت مىباشد مانند اكثريت قريب به اتفاق پديده هاى فيزيكى و شيميايى و زيستى و روانى. ولى در موارد نادرى، پارهاى از اين پديده ها بگونه ديگرى تحقق مىيابد و مىتوان كليّه اسباب و علل آنها را بوسيله آزمايشهاى حسى شناخت و شواهدى يافت مىشود كه در پيدايش اينگونه پديده ها نوع ديگرى از عوامل، مؤثر است مانند كارهاى شگفت انگيزى كه مرتاضان، انجام مىدهند و متخصصان علوم مختلف، گواهى مىدهند كه اين كارها براساس قوانين علوم مادى و تجربى، انجام نمىيابد. چنين امورى را «خارق العاده» مىنامند.
خارق العاده هاى الهى
- امور خارق العاده را مىتوان به دو بخش كلى، تقسيم كرد: يكى امورى كه هر چند اسباب و علل عادى ندارد، اما اسباب غيرعادى آنها كم و بيش در اختيار بشر قرار مىگيرد و مىتوان با آموزشها و تمرينهاى ويژهاى به آنها دست يافت مانند كارهاى مرتاضان. بخش ديگر، كارهاى خارق العادهاى است كه تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهى مىباشد. و اختيار آنها بدست افرادى كه ارتباط با خداى متعال ندارند سپرده نمىشود و از اينروى داراى دو ويژگى اساسى است. اولا قابل تعليم و تعلّم نيست، و ثانياً تحت تأثير نيروى قويترى قرار نمىگيرد و مغلوب عاملِ ديگرى واقع نمىشود. اينگونه خوارق عادت، مخصوص بندگان برگزيده خداست و هرگز در دام گمراهان و هوسبازان نمىافتد ولى اختصاص به پيامبران ندارد بلكه گاهى ساير اولياء خدا هم از آنها برخوردار مىشوند و از اينروى، باصطلاح كلامى، همه آنها را «معجزه» نمىخوانند و معمولاً چنين كارهايى كه از غير پيامبران سرمى زند بنام «كرامت» موسوم مىگردد چنانكه علمهاى غيرعادى الهى هم منحصر به «وحى نبوّت» نيست و هنگامى كه چنين علمهايى به ديگران داده شود بنام «الهام» و «تحديث» و مانند آنها ناميده مىشود.
- ضمناً راه بازشناسى اين دو نوع از خوارق عادت «الهى و غيرالهى» نيز معلوم شد يعنى اگر انجام دادن امر خارق العادهاى قابل تعليم و تعلّم باشد يا فاعل ديگرى بتواند جلو ايجاد يا ادامه آنرا بگيرد و اثرش را خنثى سازد از قبيل خوارق عادت الهى نخواهد بود. چنانكه تبهكارى و فساد عقايد و اخلاق شخص را مىتوان نشانه ديگرى بر عدم ارتباط وى با خداى متعال، و شيطانى يا نفسانى بودن كارهايش بحساب آورد.
- در اينجا مناسب است به نكته ديگرى اشاره كنيم كه فاعل كارهاى خارق العاده الهى را مىتوان خداى متعال دانست (علاوه بر فاعليتى كه نسبت به همه مخلوقات و از جمله پديده هاى عادى دارد) از اين نظر كه تحقق آنها منوط به اذن خاص وى مىباشد (پانویس: ر. ك: سوره رعد آيه 37، سوره غافر آيه 78)، و مىتوان آنها را به وسايطى مانند فرشتگان يا پيامبران، نسبت داد به لحاظ نقشى كه بعنوان واسطه يا فاعل قريب دارند چنانكه در قرآن كريم، احياء مردگان و شفاء بيماران و خلق طير، به حضرت عيسى (عليه السلام) نسبت داده شده است (پانویس: ر. ك: سوره آل عمران آيه 49، سوره مائده آيه 110) و بين اين دو نسبت، تعارض و تضادى وجود ندارد زيرا فاعليّت الهى در طول فاعليّت بندگان است.
ويژگى معجزات انبياء
سومين مطلبى كه در تعريف معجزه، به آن اشاره شد كه معجزات پيامبران، نشانه صدق ادّعاى ايشان است و از اينروى، هنگامى كه امر خارق العادهاى باصطلاح خاصّ كلامى «معجزه» ناميده مىشود كه علاوه بر استناد به اذن خاص الهى، بعنوان دليلى بر پيامبرى پيامبران پديد آيد. و با اندكى تعميم در مفهوم آن، شامل امور خارق العادهاى نيز مىشود كه بعنوان دليل بر صدق ادّعاى امامت، انجام يابد. و بدين ترتيب، اصطلاح «كرامت» اختصاص مىيابد به ساير خارق العاده هاى الهى كه از اولياء خدا صادر مىشود در برابر خوارق عادتى كه مستند به نيروهاى نفسانى و شيطانى است مانند سحر و كهانت و اعمال مرتاضان، اينگونه اعمال، هم قابل تعليم و تعلّم است و هم بوسيله نيروى قويترى مغلوب مىگردد و معمولاً الهى نبودنِ آنها را مىتوان از راه فساد عقايد و اخلاقِ صاحبانشان نيز شناخت.
- نكتهاى كه در اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه آنچه را معجزات انبياء (عليهم السلام) مستقيماً اثبات مىكند صدق ايشان در ادّعاى نبوّت است و اما صحّت محتواى رسالت، و لزوم اطاعت از فرمانهايى كه ابلاغ مىكنند مع الواسطه و بطور غيرمستقيم، ثابت مىشود. و به ديگر سخن: نبوّت انبياء (عليهم السلام) با دليل عقلى، و اعتبار محتواى پيامهايشان با دليل تعبّدى، اثبات مىگردد.