بحث:ابوساسان رقاشی

۷. ابو‌ساسان یا ابوسنان؛ عضو شرطةالخمیس در نقل اختصاص ابو‌ساسان انصاری عضو شرطةالخمیس[۱]، ولی در نقل برقی به جایش ابو‌سنان آمده است[۲]. اما به راستی کدام قول صحیح است؟

اوّل: ابو‌ساسان در روایات افزون بر روایت شرطةالخمیس در دو روایت دیگر کتاب اختصاص، ابو‌ساسان جزو یاران امیرالمؤمنین(ع) معرفی گردید که قائل به ولایت علی و خلافت بلافصل ایشان بوده است. روایت سوم هم در رجال کشّی از امام صادق(ع) وی را از قائلان به خلافت علی برمی شمارد. اخبار سه‌گانه چنین است: ۱. عبدالملک بن اعین، از قول امام صادق(ع) نقل مینماید که: به جهت ترک ولایت، همۀ مردم هلاک شدند، جز سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غِفاری و سلمان فارسی. و به آنان پیوستند: عمّار، ابو‌ساسان انصاری، حذیفه و ابو‌عمره؛ پس هفت تن شدند[۳]. ۲. در نقلی دیگر از امام باقر(ع) میفرماید: همه مرتد شدند، جز سه نفر: سلمان، ابوذر مقداد و در ادامه آمده است: «ثُمَّ أَنَابَ النَّاسُ بَعْدُ فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ أَبُو عَمْرَةَ وَ فُلَانٌ حَتَّى عَقَدَ سَبْعَةً وَ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُ حَقَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِلَّا هَؤُلَاءِ السَّبْعَةُ»[۴]؛

سپس مردم بازگشتند به سوی علی. اوّلین بازگشت کننده ابو‌ساسان انصاری بود و ابو‌عمره و فلان شخص... تا به هفت رسیدند و هیچ کس حقّ امیرالمؤمنین(ع) را جز این هفت تن نشناختند.

۳. در رجال کشّی و منابعی که از آن نقل کرده‌اند، به جای فلان در این روایت «شتیره» آمده و در آنجا نیز تصریح شده است که: همه مرتد شدند، جز سه تن و بعد هفت نفر حقّ امیرالمؤمنین را میشناختند[۵]. با توجه به این که ابوساسان هم عضو شرطة الخمیس معرفی شده است و هم از قائلان به خلافت امام علی(ع) بود و نام وی و ابو‌عمره در این روایات ذکر شده، باید دید ابو‌ساسان کیست؟ هرچند قبل از هرچیز باید به معنای ارتداد در این احادیث پی برد. ارتداد در روایات از این حدیث استفاده میشود ارتداد در این دسته از روایات به معنای بازگشت از اصل دین نیست، بلکه معنای لغوی‌اش یعنی بازگشت از اعتقاد به ولایت و امامت و خلافت امام علی(ع) منظور است. بسیاری افراد که در غدیر خم با علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر بیعت کردند، به نظر خود پای بند نبودند، جز سه و بعداً هفت نفر که حذیفه جزو آنان بوده است. تعبیرِ پایانی روایت ثابت میکند که فقط هفت تن حقّ امیرالمؤمنین را میشناختند. بنابراین، کسانی که شیعه را متهم میکنند که تمام صحابه را مرتد میدانند، درست نیست. خداوند هم خطاب به مسلمانان صدر اسلام بیان میکند؛ اگر از دین الهی برگردید؛ خداوند به زودی قومی را میآورد که پای بند به ارزشهای دینی باشند[۶]. از این آیه، نکتۀ دیگری هم برای بحث ما استفاده میشود که این افراد مرتد باید جزو صحابه باشند؛ یعنی حاضران در غدیر، چون پیامبر فرموده است: اصحاب من مرتد شده‌اند[۷].

به جهت همین روایت که قائلان به امامت علی(ع) هفت نفر بودند، وقتی ابو‌بصیر به امام صادق(ع) میگوید: پس از پیامبر همه مرتد شدند، جز سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد؛ امام صادق(ع) پرسید: پس ابو‌ساسان و ابو‌عمره چه شدند؟[۸] یعنی چرا نام شان را نمی‌بری؟ پس ارتداد در این روایات به معنای بازگشت از اصل دین نیست، بلکه بی‌توجهی به ولایت امیرالمؤمنین است که بعد از سه نفر، گروهی دیگر، به نظرِ حق بازگشتند. ابوساسان در این روایات کیست؟ بدین منظور باید خوانده‌شدگان به این نام یا کنیه را بررسی کنیم که درمجموع به دو نفر میرسیم: الف) ابو‌ساسان حضین بن منذر رقاشی در کتاب اختصاص آمده: ابو‌ساسان و ابو‌عمرو هر دو از انصار جزو شرطةالخمیس هستند[۹]. اما در کتاب رجال‌برقی به جای ابو‌ساسان، ابو‌سنان آمده است و به جای ابو‌عمرو، ابوعمره انصاری[۱۰]؛که ابو‌عمره درست به نظر میرسد. برخی منظور از ابوساسان را در روایات ارتداد از ولایت امام علی(ع)، حضین بن منذر دانسته‌اند. فیض کاشانی پس از نقل این حدیث مینویسد: منظور از ابو‌ساسان، حضین بن منذر رقاشی پرچم دار امیرالمؤمنین علی(ع) است[۱۱]. مرحوم غفاری نیز در شرح این دسته روایات ازجمله این روایت، منظور از ابو‌ساسان را حضین بن منذر دانسته است[۱۲]. تفرشی هم روایت مربوط به مرتد نبودن ابو‌ساسان را در شرح حال حضین بن منذر آورده است[۱۳]. بررسی با توجه به روایات نام برده که نشان میدهد ابو‌ساسان از صحابه و انصار بوده، نمیتوان وی را حضین بن منذر دانست، زیرا: اوّلاً: حضین، جزو صحابه نبوده است. ابنحجر او را از تابعین دانسته وی مینویسد: حضین بن منذر بن حارث رقاشی، با لقب ابو‌ساسان و کنیۀ ابو‌محمد، از فرماندهان علی در صفّین بود. او ثقه از دومیها (تابعین) است و در آغاز سال صد، درگذشت[۱۴]. ثانیاً: وی هنگام جنگ صفّین جوانی نوزده ساله بود[۱۵]. ثالثاً: وی از انصار نبوده، بلکه از عبدالقیس بصره بوده است که در شرح حال وی گفته‌اند[۱۶]. بنابراین، نمیتوان او را باورمندان به خلافت علی(ع) پس از پیامبر برخواند؛ هرچند عضویت وی در شرطةالخمیس مشکلی ندارد. ب) ابو‌ساسان بریدة بن حُصَیب اسلمی شاید منظور از ابو‌ساسان در روایات ارتداد، بریدة بن حصیب باشد، چون جمعی کنیه‌اش را ابو‌ساسان دانسته‌اند.

ابن حبّان در شرح حال او مینویسد: بریدة بن حصیب بن عبدالله اسلمی از مهاجرین اوّلین است از کسانی که قبل از ورود پیامبر(ص) به مدینه به سوی آن حضرت مهاجرت کرد. به پیامبر گفت: بدون پرچم وارد مدینه نشود و خود عمامه‌اش را بر نیزه محکم بست و جلو پیامبر حرکت میکرد. کنیه‌اش ابو‌سهل؛ و گفته‌اند: ابو‌ساسان است. وی به بصره رفت و مدتی در آنجا ماند. سپس برای جهاد راهی سیستان شد و مدتی در آنجا ماند. آن‌گاه به مرو رفت و در زمان یزید بن معاویه ساکن مرو شد و در همان سرزمین مرد. خاندانش در مرو هستند و مزارش مشهور است[۱۷]. از این گزارش برمی‌آید که کنیه‌اش ابو‌ساسان بوده است. ابن‌منده نقل میکند: کنیۀ بریدۀ اسلمی نزد خانواده‌اش ابو‌ساسان است[۱۸]. و باز میگوید: دربارۀ کنیه‌اش وی اختلاف کرده‌اند اما عباس بن مصعب صاحب تاریخ، کنیه‌اش را ابو‌ساسان دانسته است[۱۹]. ابو‌نعیم نیز در معرفة الصّحابه، این کنیه را برای وی آورده است[۲۰]. ابنعبدالبر[۲۱] و ابناثیر[۲۲] به این کنیه او تصریح دارند. در کتاب التّعدیل و التّجریج، ابو‌ساسان را کنیۀ وی دانسته است و مینویسد: در زمان یزید بن معاویه در مرو درگذشته است[۲۳]. بنابراین، اگر دلیلی بر اعتقادش بر خلافت بلافصل علی(ع) باشد، میتوان او را همان ابو‌ساسان دانست. البته محلّ قبیلۀ اسلم، با مدینه فاصلۀ چندانی نداشته است.

نظر بریده دربارۀ علی بریدة بن حصیب اسلمی گزارشهای متعددی در فضیلت امام علی(ع) دارد. ۱. حدیث غدیر خم: ابنعبدالبر مینویسد: بریده، ابو‌هریره، جابر، براء بن عازب و زید بن ارقم هر یک نقل کرده که: پیامبر(ص) روز عید غدیر خم دربارۀ علی فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۲۴]؛ هرکس من سَرور و مولای او هستم پس علی سرور اوست، بارالها! دوست بدار کسی که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که با علی دشمن است. به همین سبب علامه امینی وی را جزو راویان غدیر از صحابه خوانده است[۲۵]. ۲. در استیعاب از جمعی، حدیث مربوط به جریان خیبر را دربارۀ علی(ع) نقل کرده است. سعدبن ابی وقّاص، سهل بن سعد، ابو‌هریره، بریدۀ اسلمی، ابو‌سعید خدری، عبدالله بن عمر، عِمران بن حصین، و سلمة بن اکوع، همه به یک عبارت از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که روز خیبر پیامبر فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ»[۲۶]؛ فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و فرستادهاش را دوست دارد و خدا و فرستادهاش هم او را دوست دارند و فرار نمیکند. ۳. بریده اسلمی همراهِ علی(ع) در یَمن بود. جمعی به روش حضرت انتقاد داشتند. از جمله بریده، به همین دلیل در مکه از علی به پیامبر(ص) شکایت کردند. پیامبر از شکایت آنان ناراحت شد و به نقل بریده فرمود: «عَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»[۲۷]؛ علی، ولیّ و سرپرست شما پس از من است. بنابراین، بریده به برتری و فضیلت علی(ع) اعتقاد داشته، اما سخن این است که: آیا جرئت اظهار آن را هم داشته است یا بعدها این نکات را در فضیلت حضرت بیان کرده است. گزارشی در کتاب خصال، ارشاد مفید، احتجاج و صراط مستقیم نقل شده است که: بریده اسلمی یکی از دوازده معترض به خلافت ابوبکر بوده و خلافت را حقّ علی میدانستند و به ابوبکر گفت: یادت رفته پیامبر به ما دستور داد با عنوانِ «امیرالمؤمنین» به علی سلام کنیم[۲۸]. بنا بر این وی مشمول روایاتی میشود که از علی اظهار حمایت کرده که این نکته را برخی آورده و به جای حضین بن منذر وی را معرفی کرده‌اند[۲۹]. اعتراض بریده به ابوبکر افزون بر کتاب‌های نام برده، دیلمی در کتاب غررالأخبار سخنان بریدۀ اسلمی را در اعتراض به ابوبکر نقل کرده که تفاوت دارد. بریده اسلمی بلند شد و در اعتراض به ابوبکر حرکت کرد. پس حمد و ثنای خدا را به جای آورد و گفت: ای ابوبکر! آیا فراموش کردی، یا خودت را به فراموشی زدی؟! آیا نمی‌دانی رسول خدا(ص) در حجةالوداع علی را به پا داشت؛ مانند عَلَمی که بلند می‌کند به جهت آنچه خداوند بر او واجب کرده است در سخنش: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۳۰] و خداوند او را وعدۀ حفاظت داد. پیامبر به ما روی آورد و گفت: «آیا من سزاوارتر به شما از نفْس‌های شما نمی‌باشم»؟ پس گفتیم: چرا! فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ كَيْفَ مَا دَارَ»[۳۱]؛ هرکس من مولای او هستم پس علی مولای اوست. بارالها! دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که با علی دشمن است و یاری نما کسی که او را یاری نماید و حق را همراه او قرار داد، هرگونه که می‌رود. تمام اینها درحالی بود که دست علی را بالا برده، به گونه‌ای که سفیدی زیر بغل‌هایش پیدا بود. سپس سَرور بنی عدی به سوی او حرکت کرد و گفت: خوشا؛ خوشا به حالت که صبح کردی ای علی بن ابی طالب(ع). درحالی که مولای من و هر مرد و زن مؤمن بودی[۳۲]. بعد بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام کرد و شما همگی اینها را می‌دانید. پیروی تان از علی، نجات تان از آتش و رسیدن به بهشت است. از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «وقتی کنار حوض کوثر ایستاده‌ام و از آن امتم را آب می‌دهم، گروهی را در آتش می‌بینم؛ پس می‌گویم: «ای پروردگار من! یارانم»! پس گفته می‌شود: تو نمی‌دانی آنچه پدید میآورند بعد از تو! آنان امتت را فریب دادند و به اهل بیتت ستم کردند، پس می‌گویم: «از رحمت دور باد، از رحمت دور باد، دور باد و دور باد»[۳۳]. سپس نشست. بخش پایانی خبر در کتب اصلی اهل سنت و ارتداد اصحاب حضرت آمده است[۳۴]. آیا بریده عضو شرطة الخمیس بود؟ اما آیا وی جزو شرطةالخمیس در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) بوده، گزارشی به ما نرسیده است. او ساکن بصره شد و بعد به خراسان رفت و در زمان یزید بن معاویه در «مَرو» درگذشت[۳۵]. از همین رو این عنوان برایش مانند ابوذر و مقداد خواهد بود؛ یعنی از طرف داران و مطیعان حضرت بوده است. گرچه آنان قبل از خلافت علی درگذشتند؛ ابو‌ساسان انصاری حکومت حضرت را درک کرد. و همان گونه که گذشت، ابو‌ساسان حضین عضو شرطةالخمیس بوده؛ ولی در ردیف مقداد و ابوذر و از انصار نبوده، بلکه بصری است. دوم: ابو‌سنان در نقل برقی به جای ابو‌ساسان، ابو‌سنان آمده است؛ درنتیجه ابوسنان جزو شرطةالخمیس بوده است. در رجال کشّی و اختصاص که سه روایت دربارۀ اعتقاد ابو‌ساسان به خلافت امام علی(ع) آمده، در برخی نسخهها به جای ابوساسان، ابو‌سنان است. در رجال کشّی همراه با حاشیۀ میرداماد در حدیث سوم که نام «شتیره» آمده و حدیث ۲۴ رجال کشّی از امام باقر(ع) نیز، چنین است[۳۶]. در نقل دیگری از همین روایت، حدیث چهاردهم از امام صادق(ع)، ابو‌سنان نسخه بدل ابوساسان است[۳۷]. این نسخه بدل در روایت هفدهم که امام صادق(ع) ابو‌ساسان و ابو‌عمره را ملحق به سلمان و ابوذر و مقداد دانسته نیز گزارش شده است[۳۸]. دربارۀ روایت اوّل به نقل از اختصاص نام هفت تن آمده است. در نسخه اختصاص علامه مجلسی که معمولاً از بهترین نسخهها بهره برده، ابوسنان انصاری آمده است[۳۹]. حتی برابر نسخۀ مجلسی در حدیث شرطةالخمیس هم که از اختصاص نقل کرده، ابو‌سنان آمده و خبری از ابو‌ساسان نیست[۴۰]. در این صورت، نقل رجال‌برقی تقویت میشود و ابو‌سنان جزو شرطةالخمیس بوده است؛ البته اگر شخصی با این نام در تاریخ جزو طرف داران جدّی امیرالمؤمنین وجود داشته باشد. اکنون باید دید منظور از ابو‌سنان کیست؟ واقعیت این است که فردی شاخص در حدّ حذیفه، ابوذر و... به نام ابو‌سنان که از صحابه و در خدمت امام علی(ع) باشد، دیده نشد! ابو‌سنانهای کتابهای شرح حال صحابه، مانندِ استیعاب و اصابه همه قبل از رحلت پیامبر(ص) از دنیا رفته‌اند؛ مانندِ ابو‌سنان اسدی؛ وهب بن محصن یا وهب بن عبدالله یا عبدالله بن وهب[۴۱]، که برادر عکاشة بن محصن بوده است. بسیاری گفته‌اند: وی در جنگ بنی‌قریظه مرده است[۴۲]. و حتی خبری که نقل شده او اولین کسی بود که زیر درخت (بیعت رضوان) با پیامبر بیعت کرد، نادرست میدانند و بلاذری این ادعا را اشتباه میداند[۴۳]. فرزندش سنان بن ابی سنان بن محصن نیز که گفته شده: نخستین بیعت کننده زیرِ درخت است به سال ۳۲ق، درگذشته و کنیه‌اش ابو‌سلمه بوده است[۴۴].

دربارۀ اوّلین بیعت کننده زیر درخت اختلاف است؛ ابوبکر شیرازی گفته: اوّلین کسی که با پیامبر بیعت کرد علی بن ابی طالب(ع) بود، بعد ابو‌سنان عبدالله بن وهب اسدی و سپس سلمان. برخی گفته‌اند: پس از علی عمّار بیعت کرده است[۴۵]. علی در نامه‌ای به معاویه خود را اولین بیعت‌کننده در بیعت شجره معرفی می‌کند[۴۶]. روایتی که اوّلین بیعت کننده را ابو‌سنان دانسته، از عامر بن شراحیل، معروف به شعبی است که از تابعین[۴۷] و به شدّت مخالف امام علی(ع) بود[۴۸]. افزون بر این که وی جزو صحابه نیست که حوادث آن زمان را بی‌واسطه نقل کند و حدیث او در این باره مُرسَل محسوب میشود. به جز وی، ابوسنان‌های دیگر هم گزارش شده، که وضعیت عقیدتی آنان را برمی‌رسیم: ۱. سنان بن ابی سنان دیلی که ابو‌سنان بود در زمان پیامبر[۴۹]؛ هنگام جنگ اُحد متولد شد[۵۰]. مرگش را در سال ۱۰۵ در ۸۲ سالگی دانسته‌اند[۵۱]. در بارهاش گزارش شده که از علی(ع) حدیث نقل نموده و زمانی که هشام بن اسماعیل (حاکم مدینه در زمان عبدالملک) از او خواست علی(ع) را سَبّ کند، نپذیرفت و افزود: اگر میخواهید، حرکت کنم و از روزگار شایسته و رشادتهایش سخن بگویم[۵۲]. در این صورت ممکن است وی جزو قائلان بعدی به خلافت بلافصل حضرت علی، بوده است ولی با توجه به زمان تولدش در زمان درگذشت پیامبر، شش یا هفت سال بیشتر نداشته است. البته اعتقادش به فضیلت علی(ع)، از آنچه نقل شد استفاده می‌شود.

۲. معقل بن سنان اشجعی از صحابه و یکی از کنیه‌هایش ابوسنان است[۵۳]. البته بیشتر کنیه‌اش را ابومحمد دانسته‌اند[۵۴]. به جهت زیبایی‌اش عمر او را تبعید کرد[۵۵]. او هم پیمان بنی هاشم بود[۵۶] و قبیلۀ اشجع مخالف عثمان بودند[۵۷]. او همراه جمعی از کوفه به شام نزد یزید بن معاویه رفت و وقتی کارهای زشتش را دید به مدینه کوچید. وی از سران مخالفان یزید و از فرماندهان آنان بود که در واقعۀ حَرّه او را کشتند[۵۸]، چون یزید را شایستۀ خلافت نمیدانست[۵۹] و با عثمان هم مخالفت کرده بود[۶۰]. اما اعتقادش به برتری امام علی(ع) بیان نشده است. اگر باور این دو تنِ اخیر به برتری امیرالمؤمنین(ع) ثابت نشود، میتوان ابو‌ساسان را در نقلهای مزبور ترجیح داد و وی را همان بریدة بن حصیب اسلمی دانست. سیمای کارگزاران ج4 ص 356-367

  1. شیخ مفید (منسوب)، الإختصاص، ص۳.
  2. رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۱ و ص۳.
  3. الإختصاص، ص۶: «وَ اللَّهِ هَلَكُوا إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ لَحِقَهُمْ عَمَّارٌ وَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ حُذَيْفَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً».
  4. شیخ مفید (منسوب)، الإختصاص، ص۱۰: «ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ الْمِقْدَادُ...».
  5. کشی، رجال الکشّی، ص۱۱؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۴۰؛ ج۲۸، ص۲۳۹؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۹، ۲۹۱: «ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ».
  6. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ... «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند...» سوره مائده، آیه ۵۴.
  7. صحیح بخاری، ج۵ ص۲۴۰۷، حش۶۲۱۳: «إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى».
  8. کشی، رجال الکشّی (إختیار معرفة الرجال)، ص۸، ش۱۷؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۵۲؛ ج۲۸، ص۲۳۸؛ نوری، مستدرک الوسائل، خاتمه، ج۷، ص۲۰۷؛ علامه حلی، خلاصةالأقوال، ص۳۰۵.
  9. مفید، الإختصاص، ص۳.
  10. رجال البرقی، ص۳۴.
  11. فیض کاشانی، الوافی، ج۵، ص۷۳۱: در نسخۀ کنونی وافی «حسین» آمده که نادرست است.
  12. کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۴، حاشیه.
  13. تفرشی، نقد الرّجال، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.
  14. ابنحجر، تقریب التّهذیب، دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۲۲۵.
  15. زبیدی، تاج العروس، ج۱۸، ص۱۹۵؛ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۲۵. مرگ وی در کتاب اول به سال نود و هفت آمده است.
  16. سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۲۵.
  17. ابنحِبّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۶۰.
  18. ابنمنده، فتح الباب فی الکنی والألقاب، ص۳۹۲.
  19. ابنمنده، فتح الباب فی الکنی والألقاب، ص۴۰۶.
  20. ابو‌نعیم، معرفة الصّحابه، ج۱، ص۴۳۰.
  21. الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۵.
  22. ابناثیر، اسد الغابه، دارالشعب، ج۱، ص۲۰۹، ش۳۹۸.
  23. باجی سلیمان بن خلف، التّعدیل والتّجریح، ج۱، ص۴۳۵.
  24. ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۹.
  25. علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۲۰.
  26. ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۹.
  27. مسند احمد حنبل، ج۵، ص۳۵۶؛ قاموس الرّجال، ج۲، ص۲۹۱.
  28. شیخ صدوق، الخصال، ص۴۶۴؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۱، ص۴۸؛ بیاضی، صراط المستقیم، ج۲، ص۸۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۷۷؛ شوشتری، قاموس الرّجال، ج۲، ص۲۸۶.
  29. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۸، حاشیه.
  30. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  31. دیلمی، غررالأخبار، ص۳۵۵.
  32. دیلمی، غررالأخبار، ص۳۵۵: بینما أنا واقفٌ علیٰ حَوْضِ الکوثر أسقی مِنْهُ أمَّتی، إذاً بِطائِفَةٍ مِنْ أصْحابی ذاتَ الشّمال إلی النّار، فأقولُ: یا ربِّ أصْحابی! فَیُقالُ: إنَّکَ لاتَدْری ما أحْدَثُوا بَعدَکَ، إنَّهُم فَتِنُوا أمّتکَ و ظَلَمُوا أهل بَیْتِکَ، فَأقول: سُحْقاً سُحْقاً، و بُعْداً بُعْداً، فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إلَی النّار.
  33. مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲۳۵؛ صحیح بخاری، ج۴، ص۱۷۴۴ و ۳۴۰۷؛ مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۹۴.
  34. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۵.
  35. «بَخٍ بَخٍ، أصْبَحْتَ یَا ابن أبی طالب مولایْ وَ مَوْلَی کُلُّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ، ثمّ سَلَّمَ عَلَیْهِ بإمرة المؤمنینَ».
  36. رجال الکشّی، ج۱، ص۵۲.
  37. رجال الکشّی، ج۱، ص۳۵ و تحقیق مصطفوی (یک جلدی)، ص۷.
  38. رجال الکشّی (یک جلدی)، ص۸.
  39. بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۴.
  40. بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.
  41. ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۴، ص۱۶۸۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۶۲.
  42. ابنسعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۹۳ و چ دیگر ص۶۹؛ ابنهشام، سیرة النّبویه، ج۴، ص۲۱۵؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۲۹.
  43. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱۱، ص۱۹۴.
  44. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱۱، ص۱۹۴؛ ابنسعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۹۶ و چ دیگر ۶۹.
  45. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۲۱.
  46. قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۶۸؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۲۳۳.
  47. ابنسعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۹۳ و چ دیگر ص۶۹؛ ابنابی شیبه، المصنّف، تحقیق سعید لحام، ج۸، ص۳۳۱؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۸۵؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج۱، ص۳۳۳.
  48. ر.ک: سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۳۳۶.
  49. بحارالانوار، ج۱۹، ص۵۸.
  50. ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۷۱.
  51. ابن سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۵، ص۲۴۹ و چ دیگر ص۱۹۳.
  52. بخاری، تاریخ الکبیر، ج۸، ص۳۱۹ -۳۲۰؛ ابنحِبّان، الثّقات، ج۵، ص۵۳۷. نامش را یزید‌بن‌امیه دانسته‌اند.
  53. ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۴۳۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵۲.
  54. ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار، ص۴۵؛ همو، الثّقات، ج۳، ص۳۹۳؛ تاریخ طبری، دارالتّراث، ج۵، ص۴۹۲.
  55. ابنحجر، الاصابه، ج۶، ص۱۴۳-۱۴۴.
  56. دینوری، الاخبار الطّوال، ص۳۹۳.
  57. ابن درید، الاشتقاق، ص۲۷۶.
  58. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵۲.
  59. ابنحجر، الاصابه، ج۶، ص۱۴۳-۱۴۴. «حَرّه» زمین‌هایی پُر از سنگ‌های سیاه و آتشفشانی است. «حَرّهٔ واقم» در قسمت شرق مدینه است که قیام مردمانش در اعتراض به یزید پس از شهادت امام حسین(ع) به «قیام حَرّه» «واقعه حرّه» مشهور است.
  60. ابن درید، الاشتقاق، ص۲۷۶.
بازگشت به صفحهٔ «ابوساسان رقاشی».