در مورد وحی نظرات مختلفی وجود دارد مبنی بر اینکه آیا چنین پدیده ایی امکان دارد یا نه؟ و آیا به وقوع پیوسته است؟ در این زمینه دیدگاه های مختلفی وجود دارد. گروهی هر چه از آثار وحی را مشاهده میکنند، با پدیدههایی انسانی تفسیر و تبیین میکنند. دستهای از آنها نه تنها وحی را انکار میکنند، بلکه برای محتوای ارزشمند آن هیچگونه اعتباری قائل نیستند. و گروهی دیگر علاوه بر پذیرش وحی به عنوان رابطه ایی میان خداوند و پیامبران، محتوای آنرا هم عالی توصیف می کنند.
دسته دیگر تا حدودی به ارزشمندی محتوای وحی واقف شدهاند، اما وحی را از سوی خداوند نمیدانند. در رویکرد دوم مبدأ وحی را فقط خدای متعال میدانند.
گروهی با دیدگاه عامیانه دریافت وحی را با گوش طبیعی دانستهاند.
دستهای دیگر با دید عقلی وحی را اتصال عقل به مستفاد فعال دانستهاند. دستهای دیگر با دیدگاه عرفانی وحی را کنار رفتن پردههای غیب از جلوی چشمان انبیا میدانند بر اثر ریاضت.
تمام تحلیل های موجود دربارۀ وحی در دو بخش قابل بحث است، منکرین وحی و کسانی که قائل به وحی هستند. در ذیل به بررسی اجمالی این دو گروه می پردازیم:
توهمات ناشی از صرع و جنون: برخی از معاندان دین که منافع خود را در خطر میدیدند، اتهامات نابجایی به پیامبران نسبت میدادند [۱]. اتهام جنون را میتوان نوعی مبارزه و وحی ستیزی برشمرد؛ چون این اتهامات بدون هیچ استدلال و منطق عقلایی وارد شده ااست: "اصل جن به معنای پنهان بودن چیزی از حس است، به کسی نسبت جنون میدهند که پردهای بین عقل و نفس او قرار گیرد"[۲]. نسبت جنون به انبیا دو احتمال دارد. یکی اینکه به معنای زایل شدن عقل باشد و دیگر اینکه به معنای جنون جن در وجود پیامبر است. احتمال دارد مراد از کلمه "جن" یک فرد از جن باشد؛ چون مردم آن روز گمان میکردند جن در شخص مجنون حلول کرده و از دهان وی سخن میگوید. [۳][۴].
نبوغ انسانی: گروهی بر این عقیدهاند با گذشت زمان نابغههای بسیاری رشد یافتهاند که جامعه را به اخلاق نیک و رعایت عدالت اجتماعی دعوت، و قوانین اجتماعی و فردی را وضع یا بازآفرینی میکنند که در تعامل با مردم، آن را دین و وحی مینامند. این رویکرد، حقیقت مافوق طبیعی را نمیپذیرد؛ بلکه معتقد است از آنجا که مردم زمانهای پیشین در باورهای خرافهپرستی به سر میبردند، لذا گفتار پیامبران را بهعنوان وحی پذیرفتند.
تجلی شخصیت باطنی پیامبران: گروهی از خاورشناسان بر این باورند، حقیقت وحی، همان دستاوردهای ضمیر ناخودآگاه پیامبران است. اندیشه نجات بخشی پیامبران با گذشت روزگار، آنان را به این باور انداخت که پیام آسمانی بر آنان فرود میآید. با پیشرفت علوم تجربی، دانشمندان غربی وحی را انکار نمودند. ولی با ظهور علم ارواح در سال ۱۸۴۶ در انکار وحی تجدیدنظر کردند. اما آن را بر اساس اصول تجربی تفسیر کردند [۵]. فروید آموزههای دینی را نه حقایق الهام شده از سوی خداوند و نه نتایج منطقی مبتنی بر شواهد قطعی و علمی میداند، بلکه معتقد است آنها کهنترین و قویترین آرزوهای بشرند. معتقدان به این نظریه چنین استدلال میکنند، صانع و خالق جهان، جا و مکان ویژهای ندارد تا انسان کلمات او را دریافت کند و ملائکه نیز شایستهتر از روح انسان نیستند. تا واسطه وحی میان انسان و خداوند گردند [۶].
ارزیابی و تحلیل
پژوهشگران مسیحی در قرون وسطی پیامبر اسلام را پیامبری دروغین خواندند. با گذشت روزگار، این نگاه افراطی که یک مدعی کذاب مطرح کرده بود، غیرمعقول و نامقبول شمرده شد. در نهایت "سر ویلیام میور" دوباره پیامبر دروغین بودن را ساز کرد و عدهای گفتند: وحی همان تجلی و ظهور شخصیت باطنی انسان است، نه چیزی از جانب خداوند. ما در پاسخ آنها میگوییم:
گرفتن کلام از جانب خداوند هرگز به معنای حضور زمانمند و مکانمند نیست؛ بلکه گرفتن وحی به شرایط روحی پیامبر بستگی دارد.
از شگفتانگیز بودن روان انسان نمیتوان نتیجه گرفت که رویش علوم بینهایت انبیا، روح درونی آنهاست، بلکه ایشان علوم یقینی خویش را برگرفته از عالم غیب میدانند.
جغرافیای اطلاعات و علوم پیامبر و نابغه در گستردگی و دقیق بودن موازی هم نیستند [۷]. نبوت و راه وحی، یک راه فکری نیست؛ زیرا عملاً امکان خطا در فکر انکارناپذیر نمیباشد و از طرف دیگر همۀ کمالات اکتسابی بشر راههای فکری میباشد پس نبوت موهبتی است خدادادی، نه اکتسابی[۸].
رویکرد جامعه شناختی، توجه به این دارد که پیامبران به حتم، بر حقیقی نبودن رسالت خویش اطلاع داشتند؛ اما چگونه امکان دارد کسی یقین به پیامبر بودنش نداشته باشد و در خلوتش به نیایش و عبادت خداوند سر به سجده بساید. در جواب کسانی که میگویند نبوت یک نوع حالت اتصال به غیب است که در اثر ریاضت به دست میآید باید گفت: "... حالت نفسانی اهل ریاضت، از خطا و اشتباه مصون نیست؛ در حالی که نبی در وحی که تلقی میکند، هرگز تردید و خطا نمیکند"[۹].
در تحلیلهای اثبات گرایانه همگی وحی را از سوی خداوند میدانند اما در شیوه انتقال و ماهیت وحی اختلاف است:
دیدگاه عامیانه: این دیدگاه مبتنی بر این باور است که ملائکه بهصورت یک انسان در حضور پیامبر پیام الهی را میخوانند و پیامبر نیز با گوش طبیعی خود این کلام را دریافت میکند[۱۰]. اما این حضور زمان مند و مکانمند از ساحت وحی الهی به دور است.
تحلیل عقلی: فیلسوفان باور دارند که پیامبران با داشتن نفسهای تهذیب شده و تعالی یافتۀ خود، میتوانند دستی در عالم عقل و مثال داشته باشند و حقایق نهایی را از آن دریافت کنند.
تحلیل عرفانی وحی: برخی از عارفان، مکاشفه عرفانی و وحی را در یک مرتبه قرار داده و هیچ دوگانگیای را نمیپذیرند: "میشود یکی را بر دیگری اطلاق کرد، زیرا اتحاد در معنا دارند. وحی شرعاً اختصاص به انبیا ندارد، ولی در عرف چنین است". [۱۱]. و یا گفته شده: "حقیقت وحی چیزی است که اشاره به آن واقع و در آن، اشاره، جایگزین عبارت میگردد. وحی کلامی از حقتعالی است که به سرعت در نفس شنونده آن تأثیر میگذارد" [۱۲]. لذا وحی نه تنها به پیامبران اختصاص ندارد. بلکه همه موجودات را در برمیگیرد[۱۳].