جنادة بن جراد عیلانی باهلی

آشنایی اجمالی

وی از بنوعیلان بن جاوة بن معن[۱]، تیره‌ای از باهله، از قیس عیلان بن مضر[۲] است و بدین سبب به او «عیلانی» و باهلی گفته‌اند. برخی منابع به جای «جاوه»، «جئاوه»[۳]، جاوه[۴]، جاده[۵] و جناده[۶] آورده‌اند که باید تصحیف همان «جاوه» باشد؛ چنان که نام پدرش را جراده نیز گفته‌اند[۷]. نیز برخی او را از بنوغیلان دانسته[۸] و غیلانی[۹] خوانده‌اند که به احتمال، آن هم ناشی از تصحیف است. ابن عبدالبر[۱۰] نسبت وی را «اسدی» نیز آورده است، ولی ابن اثیر[۱۱] این نسب را برای جناده نشناخته، چون او از باهله است و شاید بین آنان پیمانی بوده است، وگرنه نمی‌توان او را اسدی دانست. به هر حال، گفته‌اند وی در بصره سکونت گزید[۱۲]. براساس خبری که از وی نقل شده است، او را در شمار صحابه آورده‌اند. وی می‌گوید: با شتری که بر بینی او علامت زده بودم، نزد رسول خدا (ص) آمدم. آن حضرت با اعتراض فرمود: «آیا جز صورت این حیوان جایی برای علامت زدن نیافتی؟» من شتری دیگر آوردم و با راهنمایی آن حضرت بر ران او علامت زدم[۱۳]. البته ابن سکن که همانند ابن شاهین با استناد به این روایت نام جناده را در کتاب خود الحروف فی الصحابه آورده، می‌گوید: جز این، روایتی از او ندیده و اسناد حدیثش ضعیف است[۱۴].[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۵۹؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۰۹.
  2. ر. ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۴۵.
  3. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۸۱.
  4. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۲، ص۴۵۵.
  5. زبیدی، محمد بن محمد مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۴۱.
  6. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۶۵
  7. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۸۳؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۶۱۴.
  8. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۸۳؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۱۰.
  9. ابن جوزی، ابوالفرج، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۱۷۴؛ ذهبی، تجرید أسماء الصحابه، ج۱، ص۹۰.
  10. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۰.
  11. ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۵۹.
  12. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۵۹.
  13. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه ج۱، ص۵۵۹؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۰۹.
  14. ر. ک: ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۰۹.
  15. خانجانی، قاسم، مقاله «جنادة بن جراد عیلانی باهلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۱۹.