←مقدمه
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
(←مقدمه) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> میگوید: [[زبیر بن بکار]]، [[مصعب بن زبیر]]، [[ابن اسحاق]] و مسیبی ([[محمد بن اسحاق]]) که [[داناترین]] فرد به انساب قریشاند، تصریح کردهاند نام [[اوس]] صحیح است و هر که [[سلمه]] گوید، [[اشتباه]] کرده است. ابن کلبی<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۰.</ref>، خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۹.</ref>، [[بلاذری]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن حزم]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و برخی دیگر<ref> مزی، ج۳۴، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> نیز همین مطلب را پذیرفتهاند. | ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> میگوید: [[زبیر بن بکار]]، [[مصعب بن زبیر]]، [[ابن اسحاق]] و مسیبی ([[محمد بن اسحاق]]) که [[داناترین]] فرد به انساب قریشاند، تصریح کردهاند نام [[اوس]] صحیح است و هر که [[سلمه]] گوید، [[اشتباه]] کرده است. ابن کلبی<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۰.</ref>، خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۹.</ref>، [[بلاذری]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن حزم]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و برخی دیگر<ref> مزی، ج۳۴، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> نیز همین مطلب را پذیرفتهاند. | ||
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، ابن معین<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانستهاند. نسبش را نیز چنین برشمردهاند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>. | برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن معین]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانستهاند. نسبش را نیز چنین برشمردهاند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>. | ||
[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کردهاند: پس از اینکه [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حنین]] باز میگشت، من به همراه ده نفر از بچهها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]]{{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا{{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. میگویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمیکرد، به طوری که وقتی مینشست، موهایش به [[زمین]] میرسید و چون به او میگفتند چرا آنها را کوتاه نمیکنی، میگفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمیخواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همینگونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>. | [[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کردهاند: پس از اینکه [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حنین]] باز میگشت، من به همراه ده نفر از بچهها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]]{{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا{{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. میگویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمیکرد، به طوری که وقتی مینشست، موهایش به [[زمین]] میرسید و چون به او میگفتند چرا آنها را کوتاه نمیکنی، میگفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمیخواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همینگونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>. |