ترس از خدا در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\'\'\'\[\[(.*)\]\]\'\'\'(.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\sn...)
خط ۸: خط ۸:


==[[روایات]] مرتبط==
==[[روایات]] مرتبط==
#[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: "ای [[اسحاق]]! آنگونه از [[خدا]] بترس که گوئی او را می‌‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌‌بیند؛ امّا اگر می‌‌پنداری که او تو را نمی‌بیند، او را در شمار ضعیفت‌ترین بینندگان نهاده‌ای"<ref>{{متن حدیث| عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ{{ع}} يَا إِسْحَاقُ! خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِين}}؛ بحار الأنوار، ج۷۰،‌ ص۳۵۵.</ref>؛  
# [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: "ای [[اسحاق]]! آنگونه از [[خدا]] بترس که گوئی او را می‌‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌‌بیند؛ امّا اگر می‌‌پنداری که او تو را نمی‌بیند، او را در شمار ضعیفت‌ترین بینندگان نهاده‌ای"<ref>{{متن حدیث| عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ{{ع}} يَا إِسْحَاقُ! خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِين}}؛ بحار الأنوار، ج۷۰،‌ ص۳۵۵.</ref>؛  
#[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند:"هرکس در موقعیت فعلی [[حرام]] یا شهوتی [[حرام]] واقع شود، اما بخاطر [[ترس از خدا]] آن را ترک نماید، [[خداوند]] [[آتش]] را بر او [[حرام]] می‌نماید؛ و او را از ناراحتی‌های [[قیامت]] در [[امان]] می‌دارد، و آنچه در کتاب خود [[وعده]] فرموده: {{متن قرآن|وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ}}<ref>«و برای آن کس که از ایستادن در برابر پروردگار خویش هراسیده است دو بهشت خواهد بود» سوره الرحمن، آیه ۴۶.</ref><ref>{{متن حدیث| فِي مَنَاهِي النَّبِيِّ{{صل}}: مَنْ عُرِضَتْ لَهُ فَاحِشَةٌ أَوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَهَا مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ وَ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَ أَنْجَزَ لَهُ مَا وَعَدَهُ فِي كِتَابِهِ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ}}؛ بحار الأنوار، ج۷۰،‌ ص۳۶۵.</ref>.  
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند:"هرکس در موقعیت فعلی [[حرام]] یا شهوتی [[حرام]] واقع شود، اما بخاطر [[ترس از خدا]] آن را ترک نماید، [[خداوند]] [[آتش]] را بر او [[حرام]] می‌نماید؛ و او را از ناراحتی‌های [[قیامت]] در [[امان]] می‌دارد، و آنچه در کتاب خود [[وعده]] فرموده: {{متن قرآن|وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ}}<ref>«و برای آن کس که از ایستادن در برابر پروردگار خویش هراسیده است دو بهشت خواهد بود» سوره الرحمن، آیه ۴۶.</ref><ref>{{متن حدیث| فِي مَنَاهِي النَّبِيِّ{{صل}}: مَنْ عُرِضَتْ لَهُ فَاحِشَةٌ أَوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَهَا مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ وَ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَ أَنْجَزَ لَهُ مَا وَعَدَهُ فِي كِتَابِهِ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ}}؛ بحار الأنوار، ج۷۰،‌ ص۳۶۵.</ref>.  
#[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "در حالی که سه تن از [[مردم]] روزگاران گذشته در راهی می‌رفتند، [[باران]] باریدن گرفت. آنان نیز به غاری [[پناه]] بردند و در این حال، درب آن غار بر آنان بسته شد. یکی از آنان به دیگران گفت: ای [[یاران]]! بخدا قسم هیچ چیزی جز از او [[صدق]] و [[راستی]] شما را از این غار نمی‌رهاند؛ از این‌رو هریک از شما [[خداوند]] را به آنچه که او از راستیش [[آگاه]] است بخواند،‌ تا از این مهلکه برهیم!. یکی از آنان گفت: خدایا! اگر می‌دانی که مرا کارگری بود که در مقابل مقداری برنج برای من کار می‌کرد،‌ من برنج‌های او را کاشتم و او به سوی [[سرنوشت]] خود رفت،‌ تا من از آن مقدار برنج گاوی خریدم، پس از چندی آن کارگر نزد من آمد و دستمزد خود را طلب کرد، من نیز گفتم: آن گاو را برگیر و ببر؛ کارگر گفت: من نزد تو تنها مقداری برنج داشتم، و من گفتم: آن گاو را برگیر و ببر که این گاو نتیجه آن برنج است. او نیز گاو خود را برداشت و رفت. خدایا! اگر می‌‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام داده‌ام، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال، سنگی که بر درب غار بود، اندکی کنار رفت!. نفر دوّم گفت: خدایا! تو می‌دانی که مرا [[پدر]] و مادری [[کهنسال]] بود، که من هر شب با شیر گوسفندی که داشتم نزدشنان می‌‌آمدم، و آنان را سیر می‌‌ساختم. شبی دیر کردم و در حالی که آن دو [[خواب]] بودند نزد آنان آمدم، در این حال [[خانواده]] من سخت گرسنه بودند، امّا من آنان را سیر نکردم تا اوّل [[پدر]] و مادرم را سیر گردانم. در این حال بر من هم تلخ بود که آنان را بیدار کنم، و هم ناگوار بود که برگردم و آنان برای دریافت غذای خود بیدار شوند امّا غذای خود را نیابند؛ از این‌رو تا صبح همچنان بر بستر آنان [[انتظار]] کشیدم تا اگر بیدار شدند، غذایشان را به آنان بدهم: خدایا! اگر می‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام دادم، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال، آن سنگ اندکی دیگر به کنار رفت، تا آنان توانستند [[آسمان]] را ببینند. نفر سوّم نیز گفت: خدایا! تو می‌دانی که مرا دختر عموئی بود که او را بیشتر از همه [[مردم]] [[دوست]] می‌‌داشتم. روزی من او را به [[گناه]] فرا خواندم، امّا او این کار را به پرداخت صد [[دینار]] طلا مشروط کرد. من نیز در پی آن صد [[دینار]] رفتم تا سرانجام به‌دستش آوردم، آنگاه آن [[پول]] را نزد او آورده به او پرداختم، او نیز خود را در [[اختیار]] من نهاد. در این حال چون در میان پاهای او نشستم گفت: از [[خدا]] بترس و مُهری که او نهاده را تنها به [[حق]] بگشای! من نیز برخاستم و آن صد [[دینار]] را نیز برای او بجای گذاردم. خدایا! اگر می‌‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام دادم، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال آن سنگ کنار رفت، و [[خداوند]] مشکل آنان را برطرف فرمود تا توانستند از آن غار خارج شوند"<ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: بَيْنَا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يَمْشُونَ إِذْ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ فَأَوَوْا إِلَى غَارٍ فَانْطَبَقَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ يَا هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ مَا يُنْجِيكُمْ إِلَّا الصِّدْقُ فَلْيَدْعُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَا يَعْلَمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَدْ صَدَقَ فِيهِ. فَقَالَ أَحَدُهُمْ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَجِيرٌ عَمِلَ لِي عَلَى فَرَقِ أَرُزٍّ فَزَرَعْتُهُ فَصَارَ مِنْ أَمْرِهِ إِلَى أَنِ اشْتَرَيْتُ مِنْ ذَلِكَ الْفَرَقِ بَقَراً ثُمَّ أَتَانِي فَطَلَبَ أَجْرَهُ فَقُلْتُ: اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَسُقْهَا. فَقَالَ: إِنَّمَا لِي عِنْدَكَ فَرَقٌ مِنْ أَرُزٍّ! فَقُلْتُ: اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَسُقْهَا فَإِنَّهَا مِنْ ذَلِكَ فَسَاقَهَا! فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِك مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا! فَانْسَاحَتِ الصَّخْرَةُ عَنْهُمْ. وَ قَالَ الْآخَرُ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَبَوَانِ شَيْخَانِ كَبِيرَانِ فَكُنْتُ آتِيهِمَا كُلَّ لَيْلَةٍ بِلَبَنِ غَنَمٍ لِي فَأَبْطَأَتُ عَلَيْهِمَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَأَتَيْتُهُمَا وَ قَدْ رَقَدَا وَ أَهْلِي وَ عِيَالِي يَتَضَاغَوْنَ مِنَ الْجُوعِ وَ كُنْتُ لَا أَسْقِيهِمْ حَتَّى يَشْرَبَ أَبَوَايَ فَكَرِهْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا مِنْ رَقْدَتِهِمَا وَ كَرِهْتُ أَنْ أَرْجِعَ فَيَسْتَيْقِظَا لِشُرْبِهِمَا فَلَمْ أَزَلْ أَنْتَظِرُهُمَا حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا فَانْسَاحَتْ عَنْهُمُ الصَّخْرَةُ حَتَّى نَظَرُوا إِلَى السَّمَاءِ. وَ قَالَ الْآخَرُ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَتْ لِي ابْنَةُ عَمٍّ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَنِّي رَاوَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا فَأَبَتْ عَلَيَّ إِلَّا أَنْ آتِيَهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ فَطَلَبْتُهَا حَتَّى قَدَرْتُ عَلَيْهَا فَجِئْتُ بِهَا فَدَفَعْتُهَا إِلَيْهِ فَأَمْكَنَتْنِي مِنْ نَفْسِهَا فَلَمَّا قَعَدْتُ بَيْنَ رِجْلَيْهَا قَالَتْ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَفُضَّ الْخَاتَمَ إِلَّا بِحَقِّهِ! فَقُمْتُ عَنْهَا وَ تَرَكْتُ لَهَا الْمِائَةَ! فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا! فَفَرَّجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُمْ فَخَرَجُوا}}؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۷۹.</ref>؛  
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "در حالی که سه تن از [[مردم]] روزگاران گذشته در راهی می‌رفتند، [[باران]] باریدن گرفت. آنان نیز به غاری [[پناه]] بردند و در این حال، درب آن غار بر آنان بسته شد. یکی از آنان به دیگران گفت: ای [[یاران]]! بخدا قسم هیچ چیزی جز از او [[صدق]] و [[راستی]] شما را از این غار نمی‌رهاند؛ از این‌رو هریک از شما [[خداوند]] را به آنچه که او از راستیش [[آگاه]] است بخواند،‌ تا از این مهلکه برهیم!. یکی از آنان گفت: خدایا! اگر می‌دانی که مرا کارگری بود که در مقابل مقداری برنج برای من کار می‌کرد،‌ من برنج‌های او را کاشتم و او به سوی [[سرنوشت]] خود رفت،‌ تا من از آن مقدار برنج گاوی خریدم، پس از چندی آن کارگر نزد من آمد و دستمزد خود را طلب کرد، من نیز گفتم: آن گاو را برگیر و ببر؛ کارگر گفت: من نزد تو تنها مقداری برنج داشتم، و من گفتم: آن گاو را برگیر و ببر که این گاو نتیجه آن برنج است. او نیز گاو خود را برداشت و رفت. خدایا! اگر می‌‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام داده‌ام، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال، سنگی که بر درب غار بود، اندکی کنار رفت!. نفر دوّم گفت: خدایا! تو می‌دانی که مرا [[پدر]] و مادری [[کهنسال]] بود، که من هر شب با شیر گوسفندی که داشتم نزدشنان می‌‌آمدم، و آنان را سیر می‌‌ساختم. شبی دیر کردم و در حالی که آن دو [[خواب]] بودند نزد آنان آمدم، در این حال [[خانواده]] من سخت گرسنه بودند، امّا من آنان را سیر نکردم تا اوّل [[پدر]] و مادرم را سیر گردانم. در این حال بر من هم تلخ بود که آنان را بیدار کنم، و هم ناگوار بود که برگردم و آنان برای دریافت غذای خود بیدار شوند امّا غذای خود را نیابند؛ از این‌رو تا صبح همچنان بر بستر آنان [[انتظار]] کشیدم تا اگر بیدار شدند، غذایشان را به آنان بدهم: خدایا! اگر می‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام دادم، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال، آن سنگ اندکی دیگر به کنار رفت، تا آنان توانستند [[آسمان]] را ببینند. نفر سوّم نیز گفت: خدایا! تو می‌دانی که مرا دختر عموئی بود که او را بیشتر از همه [[مردم]] [[دوست]] می‌‌داشتم. روزی من او را به [[گناه]] فرا خواندم، امّا او این کار را به پرداخت صد [[دینار]] طلا مشروط کرد. من نیز در پی آن صد [[دینار]] رفتم تا سرانجام به‌دستش آوردم، آنگاه آن [[پول]] را نزد او آورده به او پرداختم، او نیز خود را در [[اختیار]] من نهاد. در این حال چون در میان پاهای او نشستم گفت: از [[خدا]] بترس و مُهری که او نهاده را تنها به [[حق]] بگشای! من نیز برخاستم و آن صد [[دینار]] را نیز برای او بجای گذاردم. خدایا! اگر می‌‌دانی که من این کار را از [[ترس]] تو انجام دادم، مشکل ما را برطرف فرما. در این حال آن سنگ کنار رفت، و [[خداوند]] مشکل آنان را برطرف فرمود تا توانستند از آن غار خارج شوند"<ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: بَيْنَا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يَمْشُونَ إِذْ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ فَأَوَوْا إِلَى غَارٍ فَانْطَبَقَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ يَا هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ مَا يُنْجِيكُمْ إِلَّا الصِّدْقُ فَلْيَدْعُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَا يَعْلَمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَدْ صَدَقَ فِيهِ. فَقَالَ أَحَدُهُمْ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَجِيرٌ عَمِلَ لِي عَلَى فَرَقِ أَرُزٍّ فَزَرَعْتُهُ فَصَارَ مِنْ أَمْرِهِ إِلَى أَنِ اشْتَرَيْتُ مِنْ ذَلِكَ الْفَرَقِ بَقَراً ثُمَّ أَتَانِي فَطَلَبَ أَجْرَهُ فَقُلْتُ: اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَسُقْهَا. فَقَالَ: إِنَّمَا لِي عِنْدَكَ فَرَقٌ مِنْ أَرُزٍّ! فَقُلْتُ: اعْمِدْ إِلَى تِلْكَ الْبَقَرِ فَسُقْهَا فَإِنَّهَا مِنْ ذَلِكَ فَسَاقَهَا! فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِك مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا! فَانْسَاحَتِ الصَّخْرَةُ عَنْهُمْ. وَ قَالَ الْآخَرُ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَ لِي أَبَوَانِ شَيْخَانِ كَبِيرَانِ فَكُنْتُ آتِيهِمَا كُلَّ لَيْلَةٍ بِلَبَنِ غَنَمٍ لِي فَأَبْطَأَتُ عَلَيْهِمَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَأَتَيْتُهُمَا وَ قَدْ رَقَدَا وَ أَهْلِي وَ عِيَالِي يَتَضَاغَوْنَ مِنَ الْجُوعِ وَ كُنْتُ لَا أَسْقِيهِمْ حَتَّى يَشْرَبَ أَبَوَايَ فَكَرِهْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا مِنْ رَقْدَتِهِمَا وَ كَرِهْتُ أَنْ أَرْجِعَ فَيَسْتَيْقِظَا لِشُرْبِهِمَا فَلَمْ أَزَلْ أَنْتَظِرُهُمَا حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا فَانْسَاحَتْ عَنْهُمُ الصَّخْرَةُ حَتَّى نَظَرُوا إِلَى السَّمَاءِ. وَ قَالَ الْآخَرُ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ كَانَتْ لِي ابْنَةُ عَمٍّ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَنِّي رَاوَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا فَأَبَتْ عَلَيَّ إِلَّا أَنْ آتِيَهَا بِمِائَةِ دِينَارٍ فَطَلَبْتُهَا حَتَّى قَدَرْتُ عَلَيْهَا فَجِئْتُ بِهَا فَدَفَعْتُهَا إِلَيْهِ فَأَمْكَنَتْنِي مِنْ نَفْسِهَا فَلَمَّا قَعَدْتُ بَيْنَ رِجْلَيْهَا قَالَتْ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَفُضَّ الْخَاتَمَ إِلَّا بِحَقِّهِ! فَقُمْتُ عَنْهَا وَ تَرَكْتُ لَهَا الْمِائَةَ! فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ مِنْ خَشْيَتِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا! فَفَرَّجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُمْ فَخَرَجُوا}}؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۷۹.</ref>؛  
#[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: "هرکس که از [[خدای متعال]] بترسد، [[خداوند]] همه چیز را از او خواهد ترسانید؛ و هرکس از [[خداوند]] نترسد، [[خداوند]] او را از همه چیزها خواهد ترسانید"<ref>{{متن حدیث| عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}} قَالَ: مَنْ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ}}؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۸۱.</ref>؛  
# [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: "هرکس که از [[خدای متعال]] بترسد، [[خداوند]] همه چیز را از او خواهد ترسانید؛ و هرکس از [[خداوند]] نترسد، [[خداوند]] او را از همه چیزها خواهد ترسانید"<ref>{{متن حدیث| عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}} قَالَ: مَنْ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ}}؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۳۸۱.</ref>؛  
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "هرکس که شناختش نسبت به [[حضرت حق]] بیشتر باشد، بیشتر از [[خداوند]] می‌‌ترسد. و نیز به [[ابن مسعود]] فرمودند: از [[خداوند]] در نهانها چنان بترس که گوئی او را می‌‌بینی، چه اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌‌بیند. [[خداوند]] خود می‌‌فرماید: {{متن قرآن|مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ }}<ref>«همان که از (خداوند) بخشنده در نهان می‌هراسد و دلی بازگردنده (به درگاه ما) می‌آورد بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است؛ سوره ق، آیه ۳۳-۳۴.</ref><ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَنْ كَانَ بِاللَّهِ أَعْرَفَ كَانَ مِنَ اللَّهِ أَخْوَفَ. وَ قَالَ{{صل}}: يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! اخْشَ اللَّهَ بِالْغَيْبِ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ }}</ref>
# [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "هرکس که شناختش نسبت به [[حضرت حق]] بیشتر باشد، بیشتر از [[خداوند]] می‌‌ترسد. و نیز به [[ابن مسعود]] فرمودند: از [[خداوند]] در نهانها چنان بترس که گوئی او را می‌‌بینی، چه اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌‌بیند. [[خداوند]] خود می‌‌فرماید: {{متن قرآن|مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ }}<ref>«همان که از (خداوند) بخشنده در نهان می‌هراسد و دلی بازگردنده (به درگاه ما) می‌آورد بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است؛ سوره ق، آیه ۳۳-۳۴.</ref><ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَنْ كَانَ بِاللَّهِ أَعْرَفَ كَانَ مِنَ اللَّهِ أَخْوَفَ. وَ قَالَ{{صل}}: يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! اخْشَ اللَّهَ بِالْغَيْبِ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ }}</ref>
#"[[امیرمؤمنان]]{{ع}} چون به وضو می‌‌پرداخت، چهره اش از [[خوف]] [[الهی]] تغییر می‌‌کرد!. و [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در [[نماز]] از [[خوف]] [[الهی]] به لرزه در می‌‌آمد!. وحضرت مجتبی{{ع}} چون از وضو فارغ می‌‌شد، رنگ چهره اش تغییر می‌‌کرد! از ایشان در این رابطه سؤال نمودند، و ایشان پاسخ دادند: [[شایسته]] کسی که می‌خواهد بر [[صاحب]] [[عرش]] [[عظیم]] وارد شود، آنست که رنگش تغییر کند. مشابه همین مطلب، درباره [[حضرت]] [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده است"<ref>{{متن حدیث| وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} إِذَا أَخَذَ فِي الْوُضُوءِ يَتَغَيَّرُ وَجْهُهُ مِنْ خِيفَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كَانَتْ سَيِّدَتُنَا فَاطِمَةُ {{س}} تَنْهَجُ فِي الصَّلَاةِ مِنْ خِيفَةِ اللَّهِ تَعَالَى. وَ كَانَ الْحَسَنُ إِذَا فَرَغَ مِنْ وُضُوئِهِ يَتَغَيَّرُ لَوْنُهُ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ حَقٌّ عَلَى مَنْ أَرَادَ أَنْ يَدْخُلَ عَلَى ذِي الْعَرْشِ أَنْ يَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ. وَ يُرْوَى مِثْلُ هَذَا عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ{{ع}}}} عدَّة الدّاعی، ۱۳۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۴۲۳-۴۲۸.</ref>.
#"[[امیرمؤمنان]]{{ع}} چون به وضو می‌‌پرداخت، چهره اش از [[خوف]] [[الهی]] تغییر می‌‌کرد!. و [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در [[نماز]] از [[خوف]] [[الهی]] به لرزه در می‌‌آمد!. وحضرت مجتبی{{ع}} چون از وضو فارغ می‌‌شد، رنگ چهره اش تغییر می‌‌کرد! از ایشان در این رابطه سؤال نمودند، و ایشان پاسخ دادند: [[شایسته]] کسی که می‌خواهد بر [[صاحب]] [[عرش]] [[عظیم]] وارد شود، آنست که رنگش تغییر کند. مشابه همین مطلب، درباره [[حضرت]] [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده است"<ref>{{متن حدیث| وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} إِذَا أَخَذَ فِي الْوُضُوءِ يَتَغَيَّرُ وَجْهُهُ مِنْ خِيفَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كَانَتْ سَيِّدَتُنَا فَاطِمَةُ {{س}} تَنْهَجُ فِي الصَّلَاةِ مِنْ خِيفَةِ اللَّهِ تَعَالَى. وَ كَانَ الْحَسَنُ إِذَا فَرَغَ مِنْ وُضُوئِهِ يَتَغَيَّرُ لَوْنُهُ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ حَقٌّ عَلَى مَنْ أَرَادَ أَنْ يَدْخُلَ عَلَى ذِي الْعَرْشِ أَنْ يَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ. وَ يُرْوَى مِثْلُ هَذَا عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ{{ع}}}} عدَّة الدّاعی، ۱۳۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۴۲۳-۴۲۸.</ref>.
خط ۲۳: خط ۲۳:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده: ترس از خدا]]
[[رده: ترس از خدا]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش