جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - '== پرسشهای وابسته == ==' به '==') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = توصیف | | موضوع مرتبط = توصیف | ||
خط ۱۰: | خط ۹: | ||
*شایعترین معنای توصیف، [[وصف]] کردن است. آنچه در معنای توصیف در [[نهج البلاغه]] به کار رفته بیشتر متوجه [[وصف]] در معنای [[نعمت]] و [[ستایش]] و شرح است. شیوه [[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] بیشتر از ابعاد روشن در نزد مخاطب است برای نشان دادن و توصیف ابعاد پنهان و مجهول. از این توصیفهاست<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 226.</ref>: | *شایعترین معنای توصیف، [[وصف]] کردن است. آنچه در معنای توصیف در [[نهج البلاغه]] به کار رفته بیشتر متوجه [[وصف]] در معنای [[نعمت]] و [[ستایش]] و شرح است. شیوه [[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] بیشتر از ابعاد روشن در نزد مخاطب است برای نشان دادن و توصیف ابعاد پنهان و مجهول. از این توصیفهاست<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 226.</ref>: | ||
==توصیف [[قلب]]== | ==توصیف [[قلب]]== | ||
*[[دل]]، [[لوح]] دیده است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۰۹: {{متن حدیث|"الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ"}}</ref>. در این عبارت، [[کلام]] [[حضرت]] {{ع}} با معیارهای توصیف سازگار است. از رگهای [[آدمی]] پارهگوشتی آویزان است که شگفتانگیزترین عضو کالبد او بهشمار میآید. این قطعه گوشت، [[قلب]] است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۸: {{متن حدیث|"لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ [هُوَ] ذَلِكَ الْقَلْبُ"}}</ref>. بدیهی است که در این [[کلام]] [[امام]] {{ع}}، حدّ و رسم<ref>"حدّ" و "رسم" دوگونه از تعریفاند که در علم منطق از آنها و ویژگیهایشا سخن گفته میشود.</ref> را به معنای منطقی نمیتوان جستوجو کرد. امّا یکی از شیوههای [[امام]] {{ع}} در توصیف و تعریف، بیان گزارههای معلوم برای روشنگری و رفع مجهولات است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 226.</ref> | * [[دل]]، [[لوح]] دیده است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۰۹: {{متن حدیث|"الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ"}}</ref>. در این عبارت، [[کلام]] [[حضرت]] {{ع}} با معیارهای توصیف سازگار است. از رگهای [[آدمی]] پارهگوشتی آویزان است که شگفتانگیزترین عضو کالبد او بهشمار میآید. این قطعه گوشت، [[قلب]] است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۸: {{متن حدیث|"لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ [هُوَ] ذَلِكَ الْقَلْبُ"}}</ref>. بدیهی است که در این [[کلام]] [[امام]] {{ع}}، حدّ و رسم<ref>"حدّ" و "رسم" دوگونه از تعریفاند که در علم منطق از آنها و ویژگیهایشا سخن گفته میشود.</ref> را به معنای منطقی نمیتوان جستوجو کرد. امّا یکی از شیوههای [[امام]] {{ع}} در توصیف و تعریف، بیان گزارههای معلوم برای روشنگری و رفع مجهولات است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 226.</ref> | ||
==[[توصیف دین و معرفت خداوند]]== | ==[[توصیف دین و معرفت خداوند]]== | ||
خط ۱۹: | خط ۱۸: | ||
==توصیف [[زهد]]== | ==توصیف [[زهد]]== | ||
*[[امام]] {{ع}} در عبارت زیر از روشی منطقی برای توصیف [[زهد]] استفاده کرده است: [[زهد]]، کوتاه کردن آرزوهاست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاْمَلِ"}}</ref>. [[زهد]]، [[شکرگزاری]] به هنگام دستیابی به [[نعمت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ"}}</ref>. [[زهد]]، خویشتنداری از [[محرمات]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | * [[امام]] {{ع}} در عبارت زیر از روشی منطقی برای توصیف [[زهد]] استفاده کرده است: [[زهد]]، کوتاه کردن آرزوهاست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاْمَلِ"}}</ref>. [[زهد]]، [[شکرگزاری]] به هنگام دستیابی به [[نعمت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ"}}</ref>. [[زهد]]، خویشتنداری از [[محرمات]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۰: {{متن حدیث|"وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | ||
*از شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} برای توصیف، استفاده از نتایج یا معلولهاست. از نمونههای این شیوه است: | *از شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} برای توصیف، استفاده از نتایج یا معلولهاست. از نمونههای این شیوه است: | ||
#[[امام]] {{ع}} به جای آنکه ماهیّت [[انسان]] منفور را بیان کند، حالات و رفتارهای او را که نتیجه پلیدیهایی است که در وجود [[آدمی]] جای گرفته و او را منفور کردهاند بازگو میکند: از منفورترین [[مردم]] نزد [[خداوند]]، کسی است که [[خدا]] او را به خود واگذاشته است. این شخص از راه راست [[منحرف]] شده است و راه را بدون [[راهنما]] میرود. اگر برای کاشتن محصولی دنیوی خوانده شود [[اجابت]] میکند و اگر برای کاشتن محصولی اخروی از او [[دعوت]] کنند، افسرده میشود. گویی عملی که برای [[دنیا]] انجام میدهد و عملی که در آن احساس سستی و افسردگی میکند، از او ساقط است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | # [[امام]] {{ع}} به جای آنکه ماهیّت [[انسان]] منفور را بیان کند، حالات و رفتارهای او را که نتیجه پلیدیهایی است که در وجود [[آدمی]] جای گرفته و او را منفور کردهاند بازگو میکند: از منفورترین [[مردم]] نزد [[خداوند]]، کسی است که [[خدا]] او را به خود واگذاشته است. این شخص از راه راست [[منحرف]] شده است و راه را بدون [[راهنما]] میرود. اگر برای کاشتن محصولی دنیوی خوانده شود [[اجابت]] میکند و اگر برای کاشتن محصولی اخروی از او [[دعوت]] کنند، افسرده میشود. گویی عملی که برای [[دنیا]] انجام میدهد و عملی که در آن احساس سستی و افسردگی میکند، از او ساقط است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | ||
#از نمونههای دیگر، توصیف [[تقوای الهی]] است: [[تقوای الهی]] داروی درد قلبهای شما و موجب بینایی کوری دلهاتان و درمان بیماری کالبدهاتان و زداینده [[فساد]] سینههایتان است. پلیدیهای جانهای شما را پاککننده و [[تاریکی]] دیدههایتان را روشنیبخشنده است. دلهایتان را از [[بیم]] و نگرانی ایمن میکند و در [[تاریکی]] ([[نادانی]]) شما را روشنی است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸: {{متن حدیث|"فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُمْ"}}</ref>. در این توصیف، تکیه [[امام]] {{ع}} بر معلولها یا نتایج و فواید [[تقوای الهی]] است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | #از نمونههای دیگر، توصیف [[تقوای الهی]] است: [[تقوای الهی]] داروی درد قلبهای شما و موجب بینایی کوری دلهاتان و درمان بیماری کالبدهاتان و زداینده [[فساد]] سینههایتان است. پلیدیهای جانهای شما را پاککننده و [[تاریکی]] دیدههایتان را روشنیبخشنده است. دلهایتان را از [[بیم]] و نگرانی ایمن میکند و در [[تاریکی]] ([[نادانی]]) شما را روشنی است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸: {{متن حدیث|"فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُمْ"}}</ref>. در این توصیف، تکیه [[امام]] {{ع}} بر معلولها یا نتایج و فواید [[تقوای الهی]] است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227.</ref> | ||
#از نمونههای دیگر این شیوه از توصیف، عباراتی است که [[حضرت]] {{ع}} در تطبیق [[رفتار]] با [[حق]] فرموده است: ای [[مردم]] اگر شما از [[یاری]] و [[دفاع]] از [[حق]] [[سرپیچی]] نکنید و سستی نورزید و در محو ساختن و اهانت به [[باطل]] مسامحه نکنید، کسانی که از نظر [[انسانیت]] از شما پایینترند نمیتوانند در موجودیت شما [[شک]] کنند و با قدرتطلبی و سلطهگری بر شما [[برتری]] جویند، ولی شما مانند [[قوم]] [[بنیاسرائیل]] به [[گمراهی]] در بیابانها افتادید. قسم به زندگانیام، این [[گمراهی]] پس از من برای شما چند برابر خواهد شد، زیرا [[حق]] را پشت سر خود انداختید و از آن که به شما نزدیک بود، خود را گسیخته و به آنکه از شما دور بود پیوستید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶: {{متن حدیث|"أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الِاعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ"}}</ref>. در این عبارات، [[امام]] {{ع}} به بیان معلول و نتیجه اعراض از [[حق]] میپردازد تا [[حق]] را آنگونهکه میخواهد توصیف کند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227-228.</ref> | #از نمونههای دیگر این شیوه از توصیف، عباراتی است که [[حضرت]] {{ع}} در تطبیق [[رفتار]] با [[حق]] فرموده است: ای [[مردم]] اگر شما از [[یاری]] و [[دفاع]] از [[حق]] [[سرپیچی]] نکنید و سستی نورزید و در محو ساختن و اهانت به [[باطل]] مسامحه نکنید، کسانی که از نظر [[انسانیت]] از شما پایینترند نمیتوانند در موجودیت شما [[شک]] کنند و با قدرتطلبی و سلطهگری بر شما [[برتری]] جویند، ولی شما مانند [[قوم]] [[بنیاسرائیل]] به [[گمراهی]] در بیابانها افتادید. قسم به زندگانیام، این [[گمراهی]] پس از من برای شما چند برابر خواهد شد، زیرا [[حق]] را پشت سر خود انداختید و از آن که به شما نزدیک بود، خود را گسیخته و به آنکه از شما دور بود پیوستید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶: {{متن حدیث|"أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الِاعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ"}}</ref>. در این عبارات، [[امام]] {{ع}} به بیان معلول و نتیجه اعراض از [[حق]] میپردازد تا [[حق]] را آنگونهکه میخواهد توصیف کند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 227-228.</ref> | ||
*از شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} به هنگام توصیف، استفاده از توجیه و تنبیه است. امتیاز این توصیف در آن است که مخاطبی را که تا حدودی با واقعیت آشناست، به [[درک]] [[عظمت]] هویّت آن واقعیت که منظور است تحریک میکند. در نتیجه، خود مخاطب با به جریان انداختن [[عقل]] و [[وجدان]] خود، واقعیت و مختصات آن را درمییابد. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref>: | *از شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} به هنگام توصیف، استفاده از توجیه و تنبیه است. امتیاز این توصیف در آن است که مخاطبی را که تا حدودی با واقعیت آشناست، به [[درک]] [[عظمت]] هویّت آن واقعیت که منظور است تحریک میکند. در نتیجه، خود مخاطب با به جریان انداختن [[عقل]] و [[وجدان]] خود، واقعیت و مختصات آن را درمییابد. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref>: | ||
===توصیف [[حق]]=== | ===توصیف [[حق]]=== | ||
*[[حق]]، هنگام توصیف، وسیعترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگترین اشیاست. [[حق]] هرگز به سوی کسی به جریان نمیافتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: {{متن حدیث|"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"}}</ref>. در این توصیف هویّت خود [[حق]] مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را میبینم که برای [[آگاه]] ساختن [[مردم]] و توجیه آنان به سوی [[شناخت]] [[حقیقت]] تذکر داده شده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref> | * [[حق]]، هنگام توصیف، وسیعترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگترین اشیاست. [[حق]] هرگز به سوی کسی به جریان نمیافتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: {{متن حدیث|"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"}}</ref>. در این توصیف هویّت خود [[حق]] مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را میبینم که برای [[آگاه]] ساختن [[مردم]] و توجیه آنان به سوی [[شناخت]] [[حقیقت]] تذکر داده شده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref> | ||
===[[توصیف قاضی و دادرسی]]=== | ===[[توصیف قاضی و دادرسی]]=== | ||
*هنگامی که [[امام]] {{ع}} میخواهد [[قاضی]] مورد نظر خود را توصیف کند، از شیوه توجیهی استفاده میکند. برای مثال در [[نامه]] ۵۳ خطاب به [[مالک اشتر]] میفرماید: برای [[داوری]] میان [[مردم]] [[بهترین]] رعیت را از نظر خود برگزین؛ کسی که کارها بر او تنگ و دشوار نیاید، ستیز ستیزهگران او را به لحاجت درنیندازند، در لغزش نپاید و از بازگشت به حق –هرگاه او را شناخت- در نماند، نفسش به [[طمع]] مایل نشود، به اندک فهمی –بیآنکه به [[حقیقت]] آن برسد- در نماند، درباره شبههها بیش از همه درنگ کند، [[دلایل]] را بیش از همه به کار برد، کمتر از همه از مراجعه دادخواه به ستوه آید، در آشکار کردن امور شکیباترین آنها باشد، به هنگام روشن شدن [[حکم]] قاطعترین آنها باشد، [[ستایش]] بسیار او را به خودبینی نکشاند و خوشامدگویی او را برانگیخته نسازد. از روشها و شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} در توصیف، شیوه ارزشی است به این معنا که بیان امتیازات و ارزشهای هر چیز میتواند در معرفی و توصیف آن مؤثر باشد. بدیهی است که استفاده از این روش نیز میتواند برای عموم مخاطبان بیش از توصیفات و تعریفات منطقی مفید باشد، زیرا [[مردم]] عموماً با مفاهیم ارزشی آشناتر و مأنوسترند تا مفاهیم صرفاً منطقی و انتزاعی. از نمونههای این نوع توصیف است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228-229.</ref>. | *هنگامی که [[امام]] {{ع}} میخواهد [[قاضی]] مورد نظر خود را توصیف کند، از شیوه توجیهی استفاده میکند. برای مثال در [[نامه]] ۵۳ خطاب به [[مالک اشتر]] میفرماید: برای [[داوری]] میان [[مردم]] [[بهترین]] رعیت را از نظر خود برگزین؛ کسی که کارها بر او تنگ و دشوار نیاید، ستیز ستیزهگران او را به لحاجت درنیندازند، در لغزش نپاید و از بازگشت به حق –هرگاه او را شناخت- در نماند، نفسش به [[طمع]] مایل نشود، به اندک فهمی –بیآنکه به [[حقیقت]] آن برسد- در نماند، درباره شبههها بیش از همه درنگ کند، [[دلایل]] را بیش از همه به کار برد، کمتر از همه از مراجعه دادخواه به ستوه آید، در آشکار کردن امور شکیباترین آنها باشد، به هنگام روشن شدن [[حکم]] قاطعترین آنها باشد، [[ستایش]] بسیار او را به خودبینی نکشاند و خوشامدگویی او را برانگیخته نسازد. از روشها و شیوههای دیگر [[امام]] {{ع}} در توصیف، شیوه ارزشی است به این معنا که بیان امتیازات و ارزشهای هر چیز میتواند در معرفی و توصیف آن مؤثر باشد. بدیهی است که استفاده از این روش نیز میتواند برای عموم مخاطبان بیش از توصیفات و تعریفات منطقی مفید باشد، زیرا [[مردم]] عموماً با مفاهیم ارزشی آشناتر و مأنوسترند تا مفاهیم صرفاً منطقی و انتزاعی. از نمونههای این نوع توصیف است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228-229.</ref>. |