جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ابوالخیبری در تراجم و رجال]] - [[ابوالخیبری در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ابوالخیبری در تراجم و رجال]] - [[ابوالخیبری در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
او به احتمال از [[قبیله]] [[عبد القیس]] باشد<ref>ر.ک: ابن حجر، ج۷، ص۹۵.</ref>. [[جاهلیت]] را [[درک]] کرد و شرح حال وی در بخش مخضرمین کتاب الاصابه<ref>الاصابه، ج۷، ص۹۵.</ref> بیانگر [[صحابی]] نبودن وی از نظر [[ابن حجر]] است. | او به احتمال از [[قبیله]] [[عبد القیس]] باشد<ref>ر. ک: ابن حجر، ج۷، ص۹۵.</ref>. [[جاهلیت]] را [[درک]] کرد و شرح حال وی در بخش مخضرمین کتاب الاصابه<ref>الاصابه، ج۷، ص۹۵.</ref> بیانگر [[صحابی]] نبودن وی از نظر [[ابن حجر]] است. | ||
تنها خبر برجا مانده از وی، داستانی است که ابن کلبی<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۲۳۶.</ref> آن را نقل کرده است. بر اساس آن، ابوالخیبری به [[همراهی]] تنی چند از [[قوم]] خویش، سر [[قبر]] حاتم طایی رفت و از روی [[شماتت]]، خطاب به قبر وی بانگ زد که ما را مهمان کن! [[سحرگاهان]] ابوالخیبری [[وحشت]] زده همراهانش را از رویایی خبر داد که در آن، حاتم شترش را با [[شمشیر]] کشته بود. از آن پس، شتر ازجا برخاست و به ناچار آن را نحر کردند و خوردند. اندکی بعد، [[عدی]] فرزند حاتم را دیدند که بر شتری سوار بود و شتری دیگر را یدک میکشید. عدی نیز رؤیایی را تعریف کرد که در آن، حاتم از ناسزای ابوالخیبری و مهمانی دادن وی با شتر ابوالخیبری خبر داده بود. آنگاه عدی، [[شعر]] حاتم را در آن [[رؤیا]] در [[وصف]] [[ستمگری]] و [[ناسزاگویی]] ابوالخیبری خواند و به [[دستور]] حاتم، شتری به ابوالخیبری داد<ref>ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، ج۱۷، ص۳۷۴؛ فضل بن شاذان، ص۴۰۸ و ۴۱۲؛ مسعودی، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوالخیبری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۶۸.</ref> | تنها خبر برجا مانده از وی، داستانی است که ابن کلبی<ref>ابن کلبی، ج۱، ص۲۳۶.</ref> آن را نقل کرده است. بر اساس آن، ابوالخیبری به [[همراهی]] تنی چند از [[قوم]] خویش، سر [[قبر]] حاتم طایی رفت و از روی [[شماتت]]، خطاب به قبر وی بانگ زد که ما را مهمان کن! [[سحرگاهان]] ابوالخیبری [[وحشت]] زده همراهانش را از رویایی خبر داد که در آن، حاتم شترش را با [[شمشیر]] کشته بود. از آن پس، شتر ازجا برخاست و به ناچار آن را نحر کردند و خوردند. اندکی بعد، [[عدی]] فرزند حاتم را دیدند که بر شتری سوار بود و شتری دیگر را یدک میکشید. عدی نیز رؤیایی را تعریف کرد که در آن، حاتم از ناسزای ابوالخیبری و مهمانی دادن وی با شتر ابوالخیبری خبر داده بود. آنگاه عدی، [[شعر]] حاتم را در آن [[رؤیا]] در [[وصف]] [[ستمگری]] و [[ناسزاگویی]] ابوالخیبری خواند و به [[دستور]] حاتم، شتری به ابوالخیبری داد<ref>ر. ک: ابوالفرج اصفهانی، ج۱۷، ص۳۷۴؛ فضل بن شاذان، ص۴۰۸ و ۴۱۲؛ مسعودی، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۲.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوالخیبری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۶۸.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |