جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (←پانویس) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
تمام مورخان و حتی کتب [[احادیث]] نام [[مادر]] [[ابوبکره]] را "سمیه"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدی دامغانی)، ج۷، ص۱۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref> ذکر کردهاند که همان [[مادر]] [[زیاد بن عبید]] معروف میباشد و هر دو [[برادر]] از یک مادرند. [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] ثقفی بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> که سه پسر آورد؛ نخست [[نافع]] و سپس نفیع -[[ابوبکره]]- را به [[دنیا]] آورد. چون نفیع سیاه بود [[حارث]] گفت: "این [[فرزند من]] نیست، زیرا در میان [[پدران]] من کسی سیاه نبوده است". پس نفیع به [[غلام]] [[حارث]] منسوب گردید<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۹.</ref>. و بعد از آنکه [[حارث]]، [[سمیه]] را به [[غلام]] خود، عبید، تزویج کرد، [[سمیه]]، زیاد را به [[دنیا]] آورد و چون [[ابوسفیان]]، [[پدر]] [[معاویه]]، در حالی که [[سمیه]] [[همسر]] عبید بود، با وی همبستر گردیده بود، [[معاویه]] زیاد را به پدرش ملحق نمود؛ در نتیجه، زیاد، قرشی [[اموی]]، [[نافع]]، ثقفی [[عربی]] و [[ابوبکره]] [[عبد]] و مولا گردیدند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۶.</ref>. | تمام مورخان و حتی کتب [[احادیث]] نام [[مادر]] [[ابوبکره]] را "سمیه"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدی دامغانی)، ج۷، ص۱۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref> ذکر کردهاند که همان [[مادر]] [[زیاد بن عبید]] معروف میباشد و هر دو [[برادر]] از یک مادرند. [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] ثقفی بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> که سه پسر آورد؛ نخست [[نافع]] و سپس نفیع -[[ابوبکره]]- را به [[دنیا]] آورد. چون نفیع سیاه بود [[حارث]] گفت: "این [[فرزند من]] نیست، زیرا در میان [[پدران]] من کسی سیاه نبوده است". پس نفیع به [[غلام]] [[حارث]] منسوب گردید<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۹.</ref>. و بعد از آنکه [[حارث]]، [[سمیه]] را به [[غلام]] خود، عبید، تزویج کرد، [[سمیه]]، زیاد را به [[دنیا]] آورد و چون [[ابوسفیان]]، [[پدر]] [[معاویه]]، در حالی که [[سمیه]] [[همسر]] عبید بود، با وی همبستر گردیده بود، [[معاویه]] زیاد را به پدرش ملحق نمود؛ در نتیجه، زیاد، قرشی [[اموی]]، [[نافع]]، ثقفی [[عربی]] و [[ابوبکره]] [[عبد]] و مولا گردیدند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۶.</ref>. | ||
==چگونگی [[اسلام آوردن]] و مشهور شدن به [[ابوبکره]]== | == چگونگی [[اسلام آوردن]] و مشهور شدن به [[ابوبکره]] == | ||
برخی از [[مسلمین]] با [[پذیرش اسلام]]، [[تغییر]] نام داده و یا [[شهرت]] یافتهاند اما شاید آنگونه که [[شهرت]] [[ابوبکره]]، به طور شگفتآوری به [[اسلام آوردن]] او پیوند خورده و برجستگی خاص [[تاریخی]] پیدا کرده است، نبوده باشند. | برخی از [[مسلمین]] با [[پذیرش اسلام]]، [[تغییر]] نام داده و یا [[شهرت]] یافتهاند اما شاید آنگونه که [[شهرت]] [[ابوبکره]]، به طور شگفتآوری به [[اسلام آوردن]] او پیوند خورده و برجستگی خاص [[تاریخی]] پیدا کرده است، نبوده باشند. | ||
در [[شوال]] [[سال هشتم هجری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[طائف]] را به محاصره درآورد و این محاصره حدود پانزده روز ادامه یافت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۸۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۵۸؛ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۶۷.</ref>. سپس [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام فرمودند: "هر آزادهای که از حصار بیرون آمده و پیش ما بیاید در [[امان]] خواهد بود و هر بندهای ([[غلام]]) پیش ما بیاید، [[آزاد]] خواهد شد". پس گروهی از بردگان [[اهل]] طایف از حصار بیرون آمده به [[پیامبر]] پیوستند که [[ابوبکره]] نیز در میان آنها بود و [[رسول خدا]]{{صل}} آنها را [[آزاد]] فرمود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۲؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ۷۰۹- ۷۱۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۱.</ref> و در همین زمان به [[ابوبکره]] [[شهرت]] یافت. درباره [[شهرت]] یافتن او به [[ابوبکره]] سه [[دلیل]] بیان کردهاند که دو [[دلیل]] آن به بعد از [[اسلام آوردن]] او و به حادثه حصار [[طائف]] مربوط است: | در [[شوال]] [[سال هشتم هجری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[طائف]] را به محاصره درآورد و این محاصره حدود پانزده روز ادامه یافت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۸۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۵۸؛ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۶۷.</ref>. سپس [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام فرمودند: "هر آزادهای که از حصار بیرون آمده و پیش ما بیاید در [[امان]] خواهد بود و هر بندهای ([[غلام]]) پیش ما بیاید، [[آزاد]] خواهد شد". پس گروهی از بردگان [[اهل]] طایف از حصار بیرون آمده به [[پیامبر]] پیوستند که [[ابوبکره]] نیز در میان آنها بود و [[رسول خدا]]{{صل}} آنها را [[آزاد]] فرمود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۲؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ۷۰۹- ۷۱۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۱.</ref> و در همین زمان به [[ابوبکره]] [[شهرت]] یافت. درباره [[شهرت]] یافتن او به [[ابوبکره]] سه [[دلیل]] بیان کردهاند که دو [[دلیل]] آن به بعد از [[اسلام آوردن]] او و به حادثه حصار [[طائف]] مربوط است: | ||
#چون صبحگاهان از [[دژ]] فرود آمده و [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref>. | # چون صبحگاهان از [[دژ]] فرود آمده و [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref>. | ||
#بر بکره "چرخ چاه" نشسته و نزد [[پیامبر]] آمد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۱۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۲؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۷، ص۳۱۹.</ref>. | # بر بکره "چرخ چاه" نشسته و نزد [[پیامبر]] آمد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۱۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۲؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۷، ص۳۱۹.</ref>. | ||
#قبل از قبول [[اسلام]] هم در [[طائف]] به سبب علاقه او به بَکْرَه "بچه شتر"، به [[ابوبکره]] [[شهرت]] داشته است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۹۰.</ref>. | # قبل از قبول [[اسلام]] هم در [[طائف]] به سبب علاقه او به بَکْرَه "بچه شتر"، به [[ابوبکره]] [[شهرت]] داشته است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۹۰.</ref>. | ||
درباره [[کنیه]] او، جمعی معتقدند، [[مسلمین]] او را به این [[کنیه]] نامیدهاند<ref>شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۵۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۶۷.</ref> و جمعی دیگر گفتهاند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این [[کنیه]] را به او داد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۵۳۱.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۸.</ref>. | درباره [[کنیه]] او، جمعی معتقدند، [[مسلمین]] او را به این [[کنیه]] نامیدهاند<ref>شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۵۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۶۷.</ref> و جمعی دیگر گفتهاند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این [[کنیه]] را به او داد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۵۳۱.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۸.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و فعالیتهای [[اجتماعی]]== | == [[ابوبکره]] و فعالیتهای [[اجتماعی]] == | ||
بعد از [[پذیرش اسلام]] و [[آزاد]] شدن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هر یک از این بردگان [[آزاد]] ساخته خویش را در [[اختیار]] یکی از [[مسلمانها]] گذاشتند تا مخارج [[زندگی]] آنها را تأمین کنند و به ایشان [[دستور]] فرمودند به [[آزادشدگان]]، [[قرآن]] و [[سنن]] [[اسلامی]] بیاموزند و [[عمرو بن سعید بن عاص]] امور [[ابوبکره]] را عهدهدار شد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۱۰.</ref>. [[ابوبکره]] در [[فتح]] [[بصره]] شرکت نمود<ref>معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۴۳۱.</ref> و در سال چهارده [[هجری]] به همراه دویست نفر از جمله [[نافع بن حارث]]، [[شبل بن معبد]]، [[مغیرة بن شعبه]] و... در [[فتح]] ابله حضور یافت<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۵، ص۱۷۷۲.</ref>. همچنین عمرو او را برای [[یادگیری]] [[فقه]] و [[امور دینی]] به [[بصره]] فرستاد<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۹.</ref>. | بعد از [[پذیرش اسلام]] و [[آزاد]] شدن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هر یک از این بردگان [[آزاد]] ساخته خویش را در [[اختیار]] یکی از [[مسلمانها]] گذاشتند تا مخارج [[زندگی]] آنها را تأمین کنند و به ایشان [[دستور]] فرمودند به [[آزادشدگان]]، [[قرآن]] و [[سنن]] [[اسلامی]] بیاموزند و [[عمرو بن سعید بن عاص]] امور [[ابوبکره]] را عهدهدار شد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۷۱۰.</ref>. [[ابوبکره]] در [[فتح]] [[بصره]] شرکت نمود<ref>معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۴۳۱.</ref> و در سال چهارده [[هجری]] به همراه دویست نفر از جمله [[نافع بن حارث]]، [[شبل بن معبد]]، [[مغیرة بن شعبه]] و... در [[فتح]] ابله حضور یافت<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۵، ص۱۷۷۲.</ref>. همچنین عمرو او را برای [[یادگیری]] [[فقه]] و [[امور دینی]] به [[بصره]] فرستاد<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۹.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[خلیفه دوم]]== | == [[ابوبکره]] و [[خلیفه دوم]] == | ||
[[ابوبکره]] [[قاطع]] و صریح اللهجه بود و حتی بزرگی [[خلفا]] هم نتوانسته بود بر این خصوصیت وی اثری بگذارد؛ هنگامی که [[خلیفه دوم]]، [[عمر]]، نیمی از [[دارایی]] گروهی از [[کارگزاران]] را مصادره کرد که [[سعد بن ابی وقاص]] [[فرماندار کوفه]]، [[عمرو بن عاص]] [[فرماندار مصر]]، [[ابوهریره]] [[فرماندار بحرین]] و... را از آنان شمردهاند، [[ابوبکره]] از این مصادره خودداری کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر این [[مال]]، [[مال]] خدای باشد پس تو را روا نیست که بعضی را بگیری و بعضی را رها کنی، و اگر [[مال]] ماست، تو [[حق]] نداری که آن را بگیری". | [[ابوبکره]] [[قاطع]] و صریح اللهجه بود و حتی بزرگی [[خلفا]] هم نتوانسته بود بر این خصوصیت وی اثری بگذارد؛ هنگامی که [[خلیفه دوم]]، [[عمر]]، نیمی از [[دارایی]] گروهی از [[کارگزاران]] را مصادره کرد که [[سعد بن ابی وقاص]] [[فرماندار کوفه]]، [[عمرو بن عاص]] [[فرماندار مصر]]، [[ابوهریره]] [[فرماندار بحرین]] و... را از آنان شمردهاند، [[ابوبکره]] از این مصادره خودداری کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر این [[مال]]، [[مال]] خدای باشد پس تو را روا نیست که بعضی را بگیری و بعضی را رها کنی، و اگر [[مال]] ماست، تو [[حق]] نداری که آن را بگیری". | ||
پس [[عمر]] به او گفت: "یا مؤمنی هستی که [[خیانت]] نمیورزی، یا منافقی هستی دروغپرداز". [[ابوبکره]] گفت: "مؤمنی هستم که [[خیانت]] نمیورزم"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴۷. ابوبکره از نظر عمر بن الخطاب مرد عادلی نبود و عمر به خاطر شهادتی که او علیه [[مغیرة بن شعبه]]، فرماندار وقت داده بود، شهادت او را نمیپذیرفت.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۰.</ref>. | پس [[عمر]] به او گفت: "یا مؤمنی هستی که [[خیانت]] نمیورزی، یا منافقی هستی دروغپرداز". [[ابوبکره]] گفت: "مؤمنی هستم که [[خیانت]] نمیورزم"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴۷. ابوبکره از نظر عمر بن الخطاب مرد عادلی نبود و عمر به خاطر شهادتی که او علیه [[مغیرة بن شعبه]]، فرماندار وقت داده بود، شهادت او را نمیپذیرفت.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۰.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[گواهی]] دادن بر زنای [[مغیره]]== | == [[ابوبکره]] و [[گواهی]] دادن بر زنای [[مغیره]] == | ||
چون [[مغیره]] نزد زنی از [[بنی هلال]]، که به او ام جمیل گفته میشد و [[زن]] [[حجاج بن عتیک ثقفی]] بود، رفت و آمد میکرد پس گروهی از [[مسلمین]] به او بد [[گمان]] شدند و [[ابوبکره]]، [[نافع بن حارث]]، [[شبل بن معبد]] و [[زیاد بن عبید]] مراقب او بودند تا این که [[مغیره]] پیش ام جمیل رفت. در این هنگام باد پرده را بلند کرد و آنها [[مغیره]] را در کنار ام جمیل [[مشاهده]] کردند. پس [[ابوبکره]] نزد [[عمر]] رفت. [[عمر]] گفت: "ابوبکره! خبر خوش آوردهای؟" | چون [[مغیره]] نزد زنی از [[بنی هلال]]، که به او ام جمیل گفته میشد و [[زن]] [[حجاج بن عتیک ثقفی]] بود، رفت و آمد میکرد پس گروهی از [[مسلمین]] به او بد [[گمان]] شدند و [[ابوبکره]]، [[نافع بن حارث]]، [[شبل بن معبد]] و [[زیاد بن عبید]] مراقب او بودند تا این که [[مغیره]] پیش ام جمیل رفت. در این هنگام باد پرده را بلند کرد و آنها [[مغیره]] را در کنار ام جمیل [[مشاهده]] کردند. پس [[ابوبکره]] نزد [[عمر]] رفت. [[عمر]] گفت: "ابوبکره! خبر خوش آوردهای؟" | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
سپس [[عمر]] [[ابوبکره]]، [[نافع]] و [[شبل بن معبد]] را حد قَذْف<ref>قذف: افتراء و تهمت.</ref> زد. در این حال [[ابوبکره]] برخاست و گفت: "گواهی میدهم که [[مغیره]] زناکارست". [[عمر]] خواست دوباره به او حد بزند که [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "در این صورت [[مغیره]] سنگسار میشود". [[عمر]] هرگاه [[مغیره]] را میدید، میگفت: ای [[مغیره]]! من هرگز تو را ندیدم مگر آنکه ترسیدم [[خدا]] مرا سنگباران کند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵- ۱۴۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۰.</ref>. | سپس [[عمر]] [[ابوبکره]]، [[نافع]] و [[شبل بن معبد]] را حد قَذْف<ref>قذف: افتراء و تهمت.</ref> زد. در این حال [[ابوبکره]] برخاست و گفت: "گواهی میدهم که [[مغیره]] زناکارست". [[عمر]] خواست دوباره به او حد بزند که [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "در این صورت [[مغیره]] سنگسار میشود". [[عمر]] هرگاه [[مغیره]] را میدید، میگفت: ای [[مغیره]]! من هرگز تو را ندیدم مگر آنکه ترسیدم [[خدا]] مرا سنگباران کند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵- ۱۴۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۰.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[امام علی]]{{ع}}== | == [[ابوبکره]] و [[امام علی]]{{ع}}== | ||
از حوادثی که نشان دهنده موضع وی در برابر [[امام علی]]{{ع}}، [[خلفا]] و [[حکام]] است حادثه [[جمل]] و [[صفین]] میباشد. [[ابوبکره]] خود درباره حادثه [[جمل]] میگوید: در [[جمل]] نزدیک بود در گروه [[اصحاب جمل]] قرار گرفته و به نفع آنها وارد [[جنگ]] شوم اما [[خداوند تعالی]] به واسطه سخنی که از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیده بودم مرا [[یاری]] رسانید؛ که وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خبردار شد [[ایرانیان]] دختر کسری را بعد از او به [[حکومت]] خویش برگزیدهاند، فرمود: "[[رستگار]] نخواهد شد ملتی که برای [[ریاست]] امور خویش زنی را [[برگزیده]] باشند"<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۲۴۰- ۲۴۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۷.</ref>. | از حوادثی که نشان دهنده موضع وی در برابر [[امام علی]]{{ع}}، [[خلفا]] و [[حکام]] است حادثه [[جمل]] و [[صفین]] میباشد. [[ابوبکره]] خود درباره حادثه [[جمل]] میگوید: در [[جمل]] نزدیک بود در گروه [[اصحاب جمل]] قرار گرفته و به نفع آنها وارد [[جنگ]] شوم اما [[خداوند تعالی]] به واسطه سخنی که از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیده بودم مرا [[یاری]] رسانید؛ که وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خبردار شد [[ایرانیان]] دختر کسری را بعد از او به [[حکومت]] خویش برگزیدهاند، فرمود: "[[رستگار]] نخواهد شد ملتی که برای [[ریاست]] امور خویش زنی را [[برگزیده]] باشند"<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۲۴۰- ۲۴۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۷.</ref>. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
پس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ابن عباس]] را به استانداری برگزید و زیاد، [[برادر]] [[مادری]] [[ابوبکره]]، را که در [[جنگ]] هم شرکت نداشت به عنوان کاتب [[ابن عباس]] [[منصوب]] نمود<ref>الجمل، شیخ مفید، ۴۲۰- ۴۲۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۱.</ref>. | پس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ابن عباس]] را به استانداری برگزید و زیاد، [[برادر]] [[مادری]] [[ابوبکره]]، را که در [[جنگ]] هم شرکت نداشت به عنوان کاتب [[ابن عباس]] [[منصوب]] نمود<ref>الجمل، شیخ مفید، ۴۲۰- ۴۲۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۱.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}== | == [[ابوبکره]] و [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}== | ||
[[ابوبکره]] خود به این [[حقیقت]] اعتراف میکند که [[دوست]] ندارد راه [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را بپیماید. وقتی [[معاویه]] به [[بسر بن ارطاة]] [[مأموریت]] داد تا مخالفینش را به [[قتل]] برساند، او برای اجرای [[فرمان]] [[معاویه]] به [[بصره]] رفت و بر [[منبر]] رفته از [[علی بن ابیطالب]] به زشتترین وجه سخن گفت، آنگاه [[مردم]] را مخاطب ساخت و آنها را به [[خداوند]] قسم داد که آیا او راست نمیگوید؟ | [[ابوبکره]] خود به این [[حقیقت]] اعتراف میکند که [[دوست]] ندارد راه [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را بپیماید. وقتی [[معاویه]] به [[بسر بن ارطاة]] [[مأموریت]] داد تا مخالفینش را به [[قتل]] برساند، او برای اجرای [[فرمان]] [[معاویه]] به [[بصره]] رفت و بر [[منبر]] رفته از [[علی بن ابیطالب]] به زشتترین وجه سخن گفت، آنگاه [[مردم]] را مخاطب ساخت و آنها را به [[خداوند]] قسم داد که آیا او راست نمیگوید؟ | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
او در جواب فرزندش گفت: "شاید [[گمان]] کردهای این گفته پدرت برای میل او به [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} است! اگر مگسی بر روی لاشهها باشم خوشتر دارم از آنکه در راهی وارد شدم که [[علی]]{{ع}} در آن وارد شده باشد و لکن (چه کنم) درحق او ناحق گفت و از ما به [[حق]] [[خداوند]] درخواست کرد (تا تأییدش کنیم) من هم اعلام کردم که او (بسر) راست نمیگوید، زیرا [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} از [[اتهام]] درباره شکم و [[شهوت]] [[پاک]] و در [[نسب]] و سابقه بیعیب است"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۹۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۰، ص۴۰۰- ۴۰۱.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۲.</ref>. | او در جواب فرزندش گفت: "شاید [[گمان]] کردهای این گفته پدرت برای میل او به [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} است! اگر مگسی بر روی لاشهها باشم خوشتر دارم از آنکه در راهی وارد شدم که [[علی]]{{ع}} در آن وارد شده باشد و لکن (چه کنم) درحق او ناحق گفت و از ما به [[حق]] [[خداوند]] درخواست کرد (تا تأییدش کنیم) من هم اعلام کردم که او (بسر) راست نمیگوید، زیرا [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} از [[اتهام]] درباره شکم و [[شهوت]] [[پاک]] و در [[نسب]] و سابقه بیعیب است"<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۹۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۰، ص۴۰۰- ۴۰۱.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۲.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[امام حسن]]{{ع}}== | == [[ابوبکره]] و [[امام حسن]]{{ع}}== | ||
[[ابوبکره]] با آنکه خوشتر دارد مگسی بر روی لاشههای گندیده باشد تا اینکه در راهی وارد شود که [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} در آن وارد شده باشد اما نسبت به [[فرزند]] او [[امام حسن]]{{ع}} [[شیوه]] دیگری در پیش گرفته است؛ [[ابوالحسن]] مدائنی [[روایت]] کرده هنگامی که [[حکم بن ابی العاص ثقفی]] خبر [[وفات امام حسن]]{{ع}} را به [[مردم بصره]] اعلام کرد، [[مردم]] به [[شیون]] پرداختند. [[ابوبکره]] که در بستر [[بیماری]] بود صدای [[شیون]] را شنید و پرسید: صدای چیست؟ همسرش، میسه دختر سخام ثقفی، گفت: "حسن بن [[علی]] درگذشت؛ خوب شد و [[مردم]] از او آسوده شدند". | [[ابوبکره]] با آنکه خوشتر دارد مگسی بر روی لاشههای گندیده باشد تا اینکه در راهی وارد شود که [[علیبن ابیطالب]]{{ع}} در آن وارد شده باشد اما نسبت به [[فرزند]] او [[امام حسن]]{{ع}} [[شیوه]] دیگری در پیش گرفته است؛ [[ابوالحسن]] مدائنی [[روایت]] کرده هنگامی که [[حکم بن ابی العاص ثقفی]] خبر [[وفات امام حسن]]{{ع}} را به [[مردم بصره]] اعلام کرد، [[مردم]] به [[شیون]] پرداختند. [[ابوبکره]] که در بستر [[بیماری]] بود صدای [[شیون]] را شنید و پرسید: صدای چیست؟ همسرش، میسه دختر سخام ثقفی، گفت: "حسن بن [[علی]] درگذشت؛ خوب شد و [[مردم]] از او آسوده شدند". | ||
[[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! او از دست [[مردم]] آسوده شد؛ [[مردم]] با رفتن او نیکیهای فراوانی را از دست دادند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۹۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۳.</ref>. | [[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! او از دست [[مردم]] آسوده شد؛ [[مردم]] با رفتن او نیکیهای فراوانی را از دست دادند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۹۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۳.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[معاویه]]== | == [[ابوبکره]] و [[معاویه]] == | ||
هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]]{{ع}} بر [[بصره]] [[دست]] یافت، [[فرزندان]] زیاد را [[اسیر]] کرد و به زیاد نوشت: اگر خود را [[تسلیم]] نکند [[فرزندان]] او را خواهد کشت زیاد از آمدن و [[تسلیم شدن]] خودداری کرد و بسر نیز خواست تا [[فرزندان]] زیاد را به [[قتل]] برساند. [[ابوبکره]] - [[برادر]] [[مادری]] [[زیاد]]- نزد بسر آمد و گفت: اینان را بدون هیچ گناهی دستگیر کردهای، با آنکه یکی از شرایط [[صلح]] [[معاویه]] و [[امام حسن]] آن بود که [[اصحاب علی]]{{ع}} در همه جا [[آزاد]] باشند؛ بسر نیز به او مهلت داد تا برای خلاصی آنها از [[معاویه]] [[نامه]] بیاورد. | هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]]{{ع}} بر [[بصره]] [[دست]] یافت، [[فرزندان]] زیاد را [[اسیر]] کرد و به زیاد نوشت: اگر خود را [[تسلیم]] نکند [[فرزندان]] او را خواهد کشت زیاد از آمدن و [[تسلیم شدن]] خودداری کرد و بسر نیز خواست تا [[فرزندان]] زیاد را به [[قتل]] برساند. [[ابوبکره]] - [[برادر]] [[مادری]] [[زیاد]]- نزد بسر آمد و گفت: اینان را بدون هیچ گناهی دستگیر کردهای، با آنکه یکی از شرایط [[صلح]] [[معاویه]] و [[امام حسن]] آن بود که [[اصحاب علی]]{{ع}} در همه جا [[آزاد]] باشند؛ بسر نیز به او مهلت داد تا برای خلاصی آنها از [[معاویه]] [[نامه]] بیاورد. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
ابی [[عثمان]] گوید: بعد از این جریان، [[ابوبکره]] را [[ملاقات]] کردم و گفتم: این چه کاری بود که کردید؛ من از [[سعد بن ابی وقاص]] شنیدم که میگفت: به دو گوش خود از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیده است که فرمود: "در [[اسلام]] کسی که پدری غیر از [[پدر]] خویش را مدعی شود، با آنکه میداند آن شخص پدرش نیست، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است". [[ابوبکره]] گفت: "من خود نیز این سخن را از [[رسول خدا]] شنیدهام"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۱، ص۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۱۷۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۴.</ref>. | ابی [[عثمان]] گوید: بعد از این جریان، [[ابوبکره]] را [[ملاقات]] کردم و گفتم: این چه کاری بود که کردید؛ من از [[سعد بن ابی وقاص]] شنیدم که میگفت: به دو گوش خود از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیده است که فرمود: "در [[اسلام]] کسی که پدری غیر از [[پدر]] خویش را مدعی شود، با آنکه میداند آن شخص پدرش نیست، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است". [[ابوبکره]] گفت: "من خود نیز این سخن را از [[رسول خدا]] شنیدهام"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۱، ص۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۱۷۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۴.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] و [[صحابه رسول خدا]]{{صل}}== | == [[ابوبکره]] و [[صحابه رسول خدا]]{{صل}}== | ||
در آخرین روزهای [[حیات]] ابی بکره، [[انس بن مالک]] برای [[آشتی]] دادن او با برادرش، زیاد به [[دیدار]] او آمد و در ضمن [[گفتگو]] با او یادآور شد که چگونه زیاد به [[فرزندان]] [[ابوبکره]] [[مقام]] بخشیده است، [[ابوبکره]] گفت: "غیر از آنکه آنان را در [[آتش]] بیندازد کار دیگری کرده است؟" وقتی [[انس]] در جواب گفت: [[زیاد]] [[مجتهد]] است، [[ابوبکره]] گفت: "خوارج [[حروراء]] هم خود را [[مجتهد]] میدانستند"<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۹.</ref>. | در آخرین روزهای [[حیات]] ابی بکره، [[انس بن مالک]] برای [[آشتی]] دادن او با برادرش، زیاد به [[دیدار]] او آمد و در ضمن [[گفتگو]] با او یادآور شد که چگونه زیاد به [[فرزندان]] [[ابوبکره]] [[مقام]] بخشیده است، [[ابوبکره]] گفت: "غیر از آنکه آنان را در [[آتش]] بیندازد کار دیگری کرده است؟" وقتی [[انس]] در جواب گفت: [[زیاد]] [[مجتهد]] است، [[ابوبکره]] گفت: "خوارج [[حروراء]] هم خود را [[مجتهد]] میدانستند"<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۹.</ref>. | ||
[[ابوبکره]] احادیثی را نیز درباره برخی [[صحابه]] بیان نموده است که به یک نمونه اشاره میکنیم: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "همانا مردانی که با [[صحابه]] من بوده و مرا دیدهاند کنار [[حوض]] بر من وارد خواهند شد. آنها را تا پیش من بالا میآورند و من آنها را میببینم ولی آنها به [[آتش]] فرو میروند، پس میگویم: خدای من! اصحابم! خدای من! اصحابم! پس گفته میشود: تو چه میدانی که بعد از تو اینها چه حوادثی پدید آوردند"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۶.</ref>. | [[ابوبکره]] احادیثی را نیز درباره برخی [[صحابه]] بیان نموده است که به یک نمونه اشاره میکنیم: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "همانا مردانی که با [[صحابه]] من بوده و مرا دیدهاند کنار [[حوض]] بر من وارد خواهند شد. آنها را تا پیش من بالا میآورند و من آنها را میببینم ولی آنها به [[آتش]] فرو میروند، پس میگویم: خدای من! اصحابم! خدای من! اصحابم! پس گفته میشود: تو چه میدانی که بعد از تو اینها چه حوادثی پدید آوردند"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۶.</ref>. | ||
==[[ابوبکره]] از زبان خود== | == [[ابوبکره]] از زبان خود == | ||
[[ابوبکره]] هنگام [[وفات]] همسرش میگفت: از آن میترسم که در زمانی باشم که نتوانم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم و آن روز، دیگر خیری (در [[زندگی]]) نیست<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۷.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۷.</ref>. | [[ابوبکره]] هنگام [[وفات]] همسرش میگفت: از آن میترسم که در زمانی باشم که نتوانم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم و آن روز، دیگر خیری (در [[زندگی]]) نیست<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۷.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۷.</ref>. | ||
==سرانجام [[ابوبکره]]== | == سرانجام [[ابوبکره]] == | ||
این که او در زمان [[خلیفه دوم]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۷.</ref>، درست نیست چون به [[نقل]] اکثر مورخان، او در سال ۵۱ یا ۵۲ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۱ و ۱۶۱۵؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۴۰۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۳۰۴.</ref>، یعنی در همان سالی که [[امام حسن مجتبی]] به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۳۰۴.</ref>، از [[دنیا]] رفته است. | این که او در زمان [[خلیفه دوم]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۷.</ref>، درست نیست چون به [[نقل]] اکثر مورخان، او در سال ۵۱ یا ۵۲ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۱ و ۱۶۱۵؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۴۰۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۳۰۴.</ref>، یعنی در همان سالی که [[امام حسن مجتبی]] به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۳۰۴.</ref>، از [[دنیا]] رفته است. | ||