ابوجهم بن حذیفه عدوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - ']]' به ' [[')
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوجهم بن حذیفه عدوی در تراجم و رجال]] - [[ابوجهم بن حذیفه عدوی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوجهم بن حذیفه عدوی در تراجم و رجال]] - [[ابوجهم بن حذیفه عدوی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام و نسبش [[عامر بن حذیفة بن غانم]] از [[بنوعدی بن کعب]] از [[قبیله قریش]] است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. [[ابن ابی عاصم]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۳.</ref> به [[اشتباه]] او را از [[انصار]] دانسته که [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۸.</ref> این اشتباه را یادآور شده است. وی به کنیه‌اش اشتهار دارد<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۳۳۸.</ref> و نامش را [[عبید]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۳؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۹۱.</ref> و عبیدالله نیز گفته‌اند<ref>ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>. [[سیوطی]]<ref>تنویر، ص۱۱۸.</ref> [[کنیه]] وی را ابوجهیم نیز نوشته است. [[ابن منده]] گفته که [[ابوعاصم]]، [[عبید بن حذیفه]] را فرد دیگری غیر از ابوجهم بن حذیفه دانسته است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. [[نوادگان]] وی در انتساب بدو، به جهمی شناخته می‌شدند<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۳، ص۱۲۴؛ ابن ندیم، ص۱۲۴؛ هیثمی، ج۹، ص۲۰۰؛ سمعانی به این نسبت اشاره نکرده است.</ref>، اما سیوطی<ref>لباب، ص۷۳.</ref> و زبیدی<ref>زبیدی، ج۸، ص۲۳۵.</ref> برخلاف دیگران، این نسبت را مربوط به منتسبان به ابوجهم (زبیدی: [[جهم]]) بن حذیفة بن عتبه از [[بنی عبدشمس]] دانسته‌اند که باتوجه به موارد کاربرد معمول و بیشتر آن در منتسبان به ابوجهم [[عدوی]]، صحیح به نظر نمی‌رسد. پدرش در [[دوره جاهلی]] شناخته شده بود و اشعاری داشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۵۸ و ۱۸۴.</ref>. مادرش بشیره<ref>یسیره: ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۶.</ref> دختر [[عبدالله بن اداة]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> بود.  
نام و نسبش [[عامر بن حذیفة بن غانم]] از [[بنوعدی بن کعب]] از [[قبیله قریش]] است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. [[ابن ابی عاصم]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۳.</ref> به [[اشتباه]] او را از [[انصار]] دانسته که [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۸.</ref> این اشتباه را یادآور شده است. وی به کنیه‌اش اشتهار دارد<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۳۳۸.</ref> و نامش را [[عبید]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۳؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۹۱.</ref> و عبیدالله نیز گفته‌اند<ref>ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>. [[سیوطی]]<ref>تنویر، ص۱۱۸.</ref> [[کنیه]] وی را ابوجهیم نیز نوشته است. [[ابن منده]] گفته که [[ابوعاصم]]، [[عبید بن حذیفه]] را فرد دیگری غیر از ابوجهم بن حذیفه دانسته است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. [[نوادگان]] وی در انتساب بدو، به جهمی شناخته می‌شدند<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۳، ص۱۲۴؛ ابن ندیم، ص۱۲۴؛ هیثمی، ج۹، ص۲۰۰؛ سمعانی به این نسبت اشاره نکرده است.</ref>، اما سیوطی<ref>لباب، ص۷۳.</ref> و زبیدی<ref>زبیدی، ج۸، ص۲۳۵.</ref> برخلاف دیگران، این نسبت را مربوط به منتسبان به ابوجهم (زبیدی: [[جهم]]) بن حذیفة بن عتبه از [[بنی عبدشمس]] دانسته‌اند که باتوجه به موارد کاربرد معمول و بیشتر آن در منتسبان به ابوجهم [[عدوی]]، صحیح به نظر نمی‌رسد. پدرش در [[دوره جاهلی]] شناخته شده بود و اشعاری داشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۵۸ و ۱۸۴.</ref>. مادرش بشیره<ref>یسیره: ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۶.</ref> دختر [[عبدالله بن اداة]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> بود.  


[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> شرح حال او را در شمار [[صحابیان]] ساکن [[مکه]] آورده است. با این حال، ابن عساکر<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۶.</ref> از ابن سعد (که در طبقات موجود یافت نشد) نقل کرده که وی به [[مدینه]] آمد و آنجا خانه‌ای بنا کرد. [[بلاذری]]<ref>أنساب، ج۱۰، ص۴۸۴.</ref> به نقل از واقدی، ساختن [[خانه]] را در مدینه، به اواخر [[خلافت]] [[معاویه]] مربوط می‌داند. [[خانه]] وی در مدینه شناخته شده بود؛ به گونه‌ای که واقدی<ref>مغازی، ج۲، ص۵۱۳.</ref> برای تعیین موقعیت کانالی که برای [[قتل]] [[بنی قریظه]] [[کنده]] شد، یک سوی آن را محل [[خانه]] ابوجهم معرفی می‌کند.
[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> شرح حال او را در شمار [[صحابیان]] ساکن [[مکه]] آورده است. با این حال، ابن عساکر<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۶.</ref> از ابن سعد (که در طبقات موجود یافت نشد) نقل کرده که وی به [[مدینه]] آمد و آنجا خانه‌ای بنا کرد. [[بلاذری]]<ref>أنساب، ج۱۰، ص۴۸۴.</ref> به نقل از واقدی، ساختن [[خانه]] را در مدینه، به اواخر [[خلافت]] [[معاویه]] مربوط می‌داند. [[خانه]] وی در مدینه شناخته شده بود؛ به گونه‌ای که واقدی<ref>مغازی، ج۲، ص۵۱۳.</ref> برای تعیین موقعیت کانالی که برای [[قتل]] [[بنی قریظه]] [[کنده]] شد، یک سوی آن را محل [[خانه]] ابوجهم معرفی می‌کند.


او از بزرگان و متنفذان [[قریش]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۹.</ref> و خود و فرزندانش به [[سختی]] و [[پایداری]] توصیف شده‌اند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹.</ref>. ابوجهم از شیوخ و [[معمّران]] [[قریش]] و یکی از چهار نفری است که [[علم]] [[نسب]] از آنان فراگرفته می‌شد و مورد [[رجوع]] عرب‌های [[دوره جاهلی]] در کمکش‌ها و فخرجویی‌ها بود<ref>ابن حبیب، ص۳۸۶؛ و ر.ک: ابن حزم، جمهره، ص۵.</ref>. از وی نقل شده که در [[جاهلیت]] شرابخواری را به دلیل [[فساد]] و آسیب زدن به [[عقل]] ترک کرده است<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۵؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. او دو بار در [[تجدید]] [[بنای کعبه]] حضور داشت. یک بار در جاهلیت که قریش [[خانه خدا]] را بنا کرد و بار دیگر هنگامی که [[ابن زبیر]] [[خانه]] را تجدید بنا نمود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹.</ref> میان این دو بازسازی، هشتاد سال فاصله بود.
او از بزرگان و متنفذان [[قریش]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۹.</ref> و خود و فرزندانش به [[سختی]] و [[پایداری]] توصیف شده‌اند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹.</ref>. ابوجهم از شیوخ و [[معمّران]] [[قریش]] و یکی از چهار نفری است که [[علم]] [[نسب]] از آنان فراگرفته می‌شد و مورد [[رجوع]] عرب‌های [[دوره جاهلی]] در کمکش‌ها و فخرجویی‌ها بود<ref>ابن حبیب، ص۳۸۶؛ و ر. ک: ابن حزم، جمهره، ص۵.</ref>. از وی نقل شده که در [[جاهلیت]] شرابخواری را به دلیل [[فساد]] و آسیب زدن به [[عقل]] ترک کرده است<ref>ابن ابی عاصم، ج۲، ص۷۵؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. او دو بار در [[تجدید]] [[بنای کعبه]] حضور داشت. یک بار در جاهلیت که قریش [[خانه خدا]] را بنا کرد و بار دیگر هنگامی که [[ابن زبیر]] [[خانه]] را تجدید بنا نمود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹.</ref> میان این دو بازسازی، هشتاد سال فاصله بود.


ابوجهم در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} به همراه و همسو با [[مخالفان]] آن [[حضرت]] بود و دیر [[اسلام]] پذیرفت. هنگامی که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، ابوجهم و [[عمر بن خطاب]] به قصد [[ترور]] آن حضرت شبانه راهی [[منزل]] وی شدند، ولی با شنیدن سوره‌هایی از [[قرآن]] که رسول خدا{{صل}} قرائت می‌کرد، از [[تصمیم]] خود منصرف شدند و بازگشتند<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۳۴۹؛ و نیز ر.ک: ابن حبیب، ص۲۹۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴.</ref>. او در [[جنگ احد]] همراه [[مشرکان]] بود و چون از [[کوه]] بالا رفت، رسول خدا{{صل}} به [[زید بن خطاب]] [[دستور]] داد مانع از آمدن وی شود<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴ و ج۱۰، ص۴۶۵.</ref>. پس از [[صلح حدیبیه]]، چون عمر بن خطاب دو [[همسر]] [[مشرک]] خود را [[طلاق]] داد، وی که در آن هنگام مشرک بود، با یکی از آنان به نام [[ام کلثوم]] دختر جرول [[ازدواج]] کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۱؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۳؛ ابن سعد، ج۸، ص۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۶.</ref>.
ابوجهم در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} به همراه و همسو با [[مخالفان]] آن [[حضرت]] بود و دیر [[اسلام]] پذیرفت. هنگامی که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، ابوجهم و [[عمر بن خطاب]] به قصد [[ترور]] آن حضرت شبانه راهی [[منزل]] وی شدند، ولی با شنیدن سوره‌هایی از [[قرآن]] که رسول خدا{{صل}} قرائت می‌کرد، از [[تصمیم]] خود منصرف شدند و بازگشتند<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۳۴۹؛ و نیز ر. ک: ابن حبیب، ص۲۹۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴.</ref>. او در [[جنگ احد]] همراه [[مشرکان]] بود و چون از [[کوه]] بالا رفت، رسول خدا{{صل}} به [[زید بن خطاب]] [[دستور]] داد مانع از آمدن وی شود<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴ و ج۱۰، ص۴۶۵.</ref>. پس از [[صلح حدیبیه]]، چون عمر بن خطاب دو [[همسر]] [[مشرک]] خود را [[طلاق]] داد، وی که در آن هنگام مشرک بود، با یکی از آنان به نام [[ام کلثوم]] دختر جرول [[ازدواج]] کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۱؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۳؛ ابن سعد، ج۸، ص۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۶.</ref>.


ابوجهم در [[فتح مکه]] اسلام آورد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> و در شمار "[[مسلمة]] الفتح» قرار گرفت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. وی در [[نبرد حنین]] حضور یافت و [[مسئولیت]] [[حفظ]] [[غنایم]] را به عهده گرفت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۵.</ref>. ابوجهم از جمله قرشیانی بود که [[رسول خدا]]{{صل}} غنایمی از این [[نبرد]] را به آنان داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۸.</ref>. برخی [[روایات]] حاکی از آن است که وی وقتی از سوی [[پیامبر]] بر غنایم [[جنگ حنین]] گماشته شد، با [[خالد بن برصاء]] که [[مال]] ناچیزی از غنایم را برداشت، درگیر شد و به او آسیب زد. پیامبر برای آسیب دیده، پانزده شتر دیه معین کرد<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۲۴، ص۳۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> و در برابر تقاضای [[قصاص]]، حاضر به قصاص عامل خود نشد<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۵.</ref>. در گزارش دیگری، وی از سوی رسول خدا{{صل}} برای جمع آوری [[زکات]] [[مأمور]] شد<ref>ابن حجر، تلخیص الحبیر، ج۵، ص۵۲۱.</ref> و چون با یکی از مؤدیان زکات از [[قبیله]] [[بنی لیث]] درگیر شد، بر سر وی جراحتی وارد کرد. [[قوم]] وی [[شکایت]] نزد رسول خدا{{صل}} برده و خواهان قصاص شدند، ولی آن [[حضرت]] با پیشنهاد مبلغی و افزایش آن برای دو بار، آنان را به [[صلح]] و گرفتن دیه [[راضی]] کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۴۶۳؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۳۲؛ ابن ماجه، ج۲، ص۸۸۱؛ نائی، ج۸، ص۳۵.</ref>. هر دو [[روایت]] یاد شده، به یک حادثه مربوط است که گاه به هم آمیخته و گاه به صورت جدا نقل شده است. [[رفتار پیامبر]] در این حادثه، به عنوان نمونه و منبعی برای صلح در موارد مشابه، مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته است<ref>ابن حزم، محلی، ج۸، ص۱۶۸ و ص۱۰-۴۱۱.</ref>. او و [[معاویه]] از [[فاطمه دختر قیس]] که از همسرش جدا شده بود، همزمان [[خواستگاری]] کردند. [[فاطمه]] چون با رسول خدا{{صل}} [[مشورت]] کرد، آن حضرت، معاویه را [[فقیر]] بی‌مال (کسی که در هزینه مال سخت‌گیر است) و ابوجهم را کسی که عصایش از دوشش نمی‌افتد (کنایه از [[سخت‌گیری]] بر [[زنان]] و به‌کارگیری [[عصا]] برای [[تأدیب]] و [[ترساندن]] آنان) معرفی، و در نهایت او را به [[ازدواج]] با [[زید بن حارثه]] [[تشویق]] کرد <ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۱۳؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۱۳؛ ابن راهویه، ج۲ف ص۲۳۰؛ طبرانی، معجم کبیر، ج۲۴، ص۳۶۸.</ref>.  
ابوجهم در [[فتح مکه]] اسلام آورد<ref>ابن سعد، ج۶، ص۸.</ref> و در شمار "[[مسلمة]] الفتح» قرار گرفت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. وی در [[نبرد حنین]] حضور یافت و [[مسئولیت]] [[حفظ]] [[غنایم]] را به عهده گرفت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۵.</ref>. ابوجهم از جمله قرشیانی بود که [[رسول خدا]]{{صل}} غنایمی از این [[نبرد]] را به آنان داد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۸.</ref>. برخی [[روایات]] حاکی از آن است که وی وقتی از سوی [[پیامبر]] بر غنایم [[جنگ حنین]] گماشته شد، با [[خالد بن برصاء]] که [[مال]] ناچیزی از غنایم را برداشت، درگیر شد و به او آسیب زد. پیامبر برای آسیب دیده، پانزده شتر دیه معین کرد<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۲۴، ص۳۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> و در برابر تقاضای [[قصاص]]، حاضر به قصاص عامل خود نشد<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۵.</ref>. در گزارش دیگری، وی از سوی رسول خدا{{صل}} برای جمع آوری [[زکات]] [[مأمور]] شد<ref>ابن حجر، تلخیص الحبیر، ج۵، ص۵۲۱.</ref> و چون با یکی از مؤدیان زکات از [[قبیله]] [[بنی لیث]] درگیر شد، بر سر وی جراحتی وارد کرد. [[قوم]] وی [[شکایت]] نزد رسول خدا{{صل}} برده و خواهان قصاص شدند، ولی آن [[حضرت]] با پیشنهاد مبلغی و افزایش آن برای دو بار، آنان را به [[صلح]] و گرفتن دیه [[راضی]] کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۴۶۳؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۲۳۲؛ ابن ماجه، ج۲، ص۸۸۱؛ نائی، ج۸، ص۳۵.</ref>. هر دو [[روایت]] یاد شده، به یک حادثه مربوط است که گاه به هم آمیخته و گاه به صورت جدا نقل شده است. [[رفتار پیامبر]] در این حادثه، به عنوان نمونه و منبعی برای صلح در موارد مشابه، مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته است<ref>ابن حزم، محلی، ج۸، ص۱۶۸ و ص۱۰-۴۱۱.</ref>. او و [[معاویه]] از [[فاطمه دختر قیس]] که از همسرش جدا شده بود، همزمان [[خواستگاری]] کردند. [[فاطمه]] چون با رسول خدا{{صل}} [[مشورت]] کرد، آن حضرت، معاویه را [[فقیر]] بی‌مال (کسی که در هزینه مال سخت‌گیر است) و ابوجهم را کسی که عصایش از دوشش نمی‌افتد (کنایه از [[سخت‌گیری]] بر [[زنان]] و به‌کارگیری [[عصا]] برای [[تأدیب]] و [[ترساندن]] آنان) معرفی، و در نهایت او را به [[ازدواج]] با [[زید بن حارثه]] [[تشویق]] کرد <ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۱۳؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۱۳؛ ابن راهویه، ج۲ف ص۲۳۰؛ طبرانی، معجم کبیر، ج۲۴، ص۳۶۸.</ref>.  
خط ۱۶: خط ۱۶:
داستانی که از او در کتاب‌های [[فقه]] و [[حدیث مشهور]] است، اهدای [[لباس]] نقش‌دار او به [[رسول]] خداست. چون این لباس، پیامبر را در [[نماز]] مشغول داشت، او را به ابوجهم بازگرداند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۵۴؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۷۷؛ ابن راهویه، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و تقاضای لباس پشمی ابوجهم را کرد<ref>مالک، ج۱، ص۹۸.</ref> [[روایت]] [[بخاری]] و مسلم چنین است که چون لباسی نقش‌دار، پیامبر را در نماز مشغول داشت، فرمود آن را به ابوجهم دهند و لباس پشمی او را برایش بیاورند<ref>بخاری، ج۷، ص۴۱؛ مسلم، ج۲، ص۷۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۳۵۴؛ عبدالرزاق، ج۱، ص۳۵۷؛ ابونعیم، ج۵، ص۲۸۵۱؛ ابن حبان، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. گونه دیگر روایت چنین است که [[لباس]] حریری از لباس [[پادشاهان ایران]] به آن [[حضرت]] اهدا شد. چون بسیار [[زیبا]] بود، اصحاب آن را لباسی بهشتی دانستند، ولی [[پیامبر]] فرمود: دستار [[سعد بن معاذ]] در [[بهشت]] از آن بهتر است. سپس لباس را به ابوجهم داد و لباس نقش دار او را‌ طلبید<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۱۸، ص۱۶؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۳۵۶.</ref>. ابن بطال می‌گوید: چون پیامبر لباس اهدایی ابوجهم را برگرداند، لباس دیگری از او تقاضا کرد تا او ناراحت نشود و بداند رد [[هدیه]]، از روی بی اعتنایی به وی نبوده است<ref>ابن حجر، سبل السلام، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. این [[روایت]] بدین گونه نیز نقل شده که برای [[رسول خدا]]{{صل}} دو پیراهن سیاه رنگ رسید، یکی را پوشید و دیگری را به ابوجهم داد<ref>ابن حجر، فتح، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. سپس پیراهن فرستاده شده به ابوجهم را که بارها پوشیده بود، پس گرفت و لباس خود را نیز که پوشیده بود برای ابوجهم فرستاد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. همه موارد یاد شده، به گزارش‌های مختلف یک حادثه و روایت مربوط است که گاه از آن کاسته یا مطالبی بر آن افزوده شده است. هسته اصلی [[روایات]]، به بازگرداندن لباس اهدایی ابوجهم و تقاضای لباس دیگر از سوی رسول خدا{{صل}} اشاره دارد. فقهای [[سنی]] از این [[حدیث]]، [[کراهت]] استفاده از لباس‌های نقش دار را برای [[نمازگزار]] [[استنباط]] کرده‌اند<ref>ابن قدامه، ج۱، ص۶۶۱ و ج۲، ص۷۳.</ref>.
داستانی که از او در کتاب‌های [[فقه]] و [[حدیث مشهور]] است، اهدای [[لباس]] نقش‌دار او به [[رسول]] خداست. چون این لباس، پیامبر را در [[نماز]] مشغول داشت، او را به ابوجهم بازگرداند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۵۴؛ احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۷۷؛ ابن راهویه، ج۲، ص۴۵۶.</ref> و تقاضای لباس پشمی ابوجهم را کرد<ref>مالک، ج۱، ص۹۸.</ref> [[روایت]] [[بخاری]] و مسلم چنین است که چون لباسی نقش‌دار، پیامبر را در نماز مشغول داشت، فرمود آن را به ابوجهم دهند و لباس پشمی او را برایش بیاورند<ref>بخاری، ج۷، ص۴۱؛ مسلم، ج۲، ص۷۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۳۵۴؛ عبدالرزاق، ج۱، ص۳۵۷؛ ابونعیم، ج۵، ص۲۸۵۱؛ ابن حبان، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. گونه دیگر روایت چنین است که [[لباس]] حریری از لباس [[پادشاهان ایران]] به آن [[حضرت]] اهدا شد. چون بسیار [[زیبا]] بود، اصحاب آن را لباسی بهشتی دانستند، ولی [[پیامبر]] فرمود: دستار [[سعد بن معاذ]] در [[بهشت]] از آن بهتر است. سپس لباس را به ابوجهم داد و لباس نقش دار او را‌ طلبید<ref>طبرانی، معجم کبیر، ج۱۸، ص۱۶؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۳۵۶.</ref>. ابن بطال می‌گوید: چون پیامبر لباس اهدایی ابوجهم را برگرداند، لباس دیگری از او تقاضا کرد تا او ناراحت نشود و بداند رد [[هدیه]]، از روی بی اعتنایی به وی نبوده است<ref>ابن حجر، سبل السلام، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. این [[روایت]] بدین گونه نیز نقل شده که برای [[رسول خدا]]{{صل}} دو پیراهن سیاه رنگ رسید، یکی را پوشید و دیگری را به ابوجهم داد<ref>ابن حجر، فتح، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. سپس پیراهن فرستاده شده به ابوجهم را که بارها پوشیده بود، پس گرفت و لباس خود را نیز که پوشیده بود برای ابوجهم فرستاد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref>. همه موارد یاد شده، به گزارش‌های مختلف یک حادثه و روایت مربوط است که گاه از آن کاسته یا مطالبی بر آن افزوده شده است. هسته اصلی [[روایات]]، به بازگرداندن لباس اهدایی ابوجهم و تقاضای لباس دیگر از سوی رسول خدا{{صل}} اشاره دارد. فقهای [[سنی]] از این [[حدیث]]، [[کراهت]] استفاده از لباس‌های نقش دار را برای [[نمازگزار]] [[استنباط]] کرده‌اند<ref>ابن قدامه، ج۱، ص۶۶۱ و ج۲، ص۷۳.</ref>.


او پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، در [[جنگ یرموک]] (سال سیزده) شرکت کرد و زمانی که به همراه ظرف آبی در جستجوی پسرعمویش بود، او را در حالی یافت چون که با [[مرگ]] فاصله‌ای نداشت. پسرعمویش تقاضای آب کرد. چون برای وی آب برد، ناله مجروح دیگری به گوش رسید. پسرعمو با اشاره، از ابوجهم خواست آب را برای وی ببرد. چون آب را برای او برد، ناله مجروح سومی به گوش آمد. آب را سوم به تقاضای مجروح دوم، برای سومی برد. ابوجهم تا نزد مجروح سوم آمد، او [[جان]] داد. چون نزد دو مجرح پیشین بازگشت، در آنان نیز رمقی نیافت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۰؛ زیعلی، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. او همچنین بنا بر نقل [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۵۱.</ref>، در [[فتح مصر]] شرکت داشت. ابوجهم که پرخاشگر و [[اهل]] درگیری و دعوا بود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۲۷۲ و ۴۸۴.</ref> با [[عمر]] مناسبات [[حسنه]] نداشت. [[زبان]] گزنده وی، موجب تیرگی و [[روابط]] میان این دو بود. [[ابن سعد]] که او را دارای [[قدرت]] [[کلام]] و [[سخنوری]] دانسته، گزارش کرده که [[عمر بن خطاب]] از [[بیم]] آسیب زدن به دیگران، به وی هشدار می‌داد تا اینکه وی زبان خود را در کام کشید<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱؛ در طبقات یافت نشد.</ref> عمر چون اطلاع یافت که او همراه عده‌ای [[یار]] قدیم مانند [[عقیل بن ابی طالب]] و [[مخرمة بن نوفل]] در محلی میان [[مسجد پیامبر]] و بازار نشسته، گذرکنندگان را [[سرزنش]] و بدی‌های [[پدر]] و مادرشان در [[دوره جاهلی]] را بازگو می‌کنند، میانشان جدایی افکند<ref>ابن حبیب، ص۲۹۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴. بنا بر گزارش دیگری، عمر آنان را به طائف تبعید کرد؛ بلاذری، ج۲، ص۳۳۱ و محدودیت‌هایی برایش ایجاد کرد. بدین رو، ابوجهم از مرگ خشنود گشت و در مرگش همچون کنیزان به رقص پا مشغول شد ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۵۷.</ref>. از جمله موارد برخورد عمر با وی، به [[اتهام]] ناروای عقیل بن ابی طالب به [[مسیب بن حزن]] (پدر [[سعید بن مسیب]] [[مفسر]] و [[محدث]]) مربوط است که [[مادر]] [[مسلمان]] شده وی را به [[زنا]] متهم کرد. عمر از [[عقیل]] برای این [[شاهد]] خواست که وی، ابوجهم و مخرمة بن نوفل را معرفی کرد و آنان [[شهادت]] دادند در دوره جاهلی با مادر مسیب زنا می‌کرده‌اند. عمر آن دو را شلاق زد<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۳۱ و ج۱۰، ص۹ و ۴۸۴؛ و ر.ک: المنمق، ص۳۹۵.</ref>. هنگامی که ابوجهم، [[عباس بن عبدالمطلب]] و [[ابوسفیان]] را بر تشک و در کنار [[عمر]] دید، با [[طعنه]] گفت: هیچگاه از دست [[بنو عبدمناف]] آسوده نخواهیم شد. عمر بدو گفت: [[خویشاوند]] [[بدی]] هستی، اینان یکی عموی [[رسول خدا]]{{صل}} و دیگری [[سید]] [[قریش]] است<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۶۸.</ref>.
او پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، در [[جنگ یرموک]] (سال سیزده) شرکت کرد و زمانی که به همراه ظرف آبی در جستجوی پسرعمویش بود، او را در حالی یافت چون که با [[مرگ]] فاصله‌ای نداشت. پسرعمویش تقاضای آب کرد. چون برای وی آب برد، ناله مجروح دیگری به گوش رسید. پسرعمو با اشاره، از ابوجهم خواست آب را برای وی ببرد. چون آب را برای او برد، ناله مجروح سومی به گوش آمد. آب را سوم به تقاضای مجروح دوم، برای سومی برد. ابوجهم تا نزد مجروح سوم آمد، او [[جان]] داد. چون نزد دو مجرح پیشین بازگشت، در آنان نیز رمقی نیافت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۰؛ زیعلی، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. او همچنین بنا بر نقل [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۵۱.</ref>، در [[فتح مصر]] شرکت داشت. ابوجهم که پرخاشگر و [[اهل]] درگیری و دعوا بود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۲۷۲ و ۴۸۴.</ref> با [[عمر]] مناسبات [[حسنه]] نداشت. [[زبان]] گزنده وی، موجب تیرگی و [[روابط]] میان این دو بود. [[ابن سعد]] که او را دارای [[قدرت]] [[کلام]] و [[سخنوری]] دانسته، گزارش کرده که [[عمر بن خطاب]] از [[بیم]] آسیب زدن به دیگران، به وی هشدار می‌داد تا اینکه وی زبان خود را در کام کشید<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱؛ در طبقات یافت نشد.</ref> عمر چون اطلاع یافت که او همراه عده‌ای [[یار]] قدیم مانند [[عقیل بن ابی طالب]] و [[مخرمة بن نوفل]] در محلی میان [[مسجد پیامبر]] و بازار نشسته، گذرکنندگان را [[سرزنش]] و بدی‌های [[پدر]] و مادرشان در [[دوره جاهلی]] را بازگو می‌کنند، میانشان جدایی افکند<ref>ابن حبیب، ص۲۹۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴. بنا بر گزارش دیگری، عمر آنان را به طائف تبعید کرد؛ بلاذری، ج۲، ص۳۳۱ و محدودیت‌هایی برایش ایجاد کرد. بدین رو، ابوجهم از مرگ خشنود گشت و در مرگش همچون کنیزان به رقص پا مشغول شد ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۵۷.</ref>. از جمله موارد برخورد عمر با وی، به [[اتهام]] ناروای عقیل بن ابی طالب به [[مسیب بن حزن]] (پدر [[سعید بن مسیب]] [[مفسر]] و [[محدث]]) مربوط است که [[مادر]] [[مسلمان]] شده وی را به [[زنا]] متهم کرد. عمر از [[عقیل]] برای این [[شاهد]] خواست که وی، ابوجهم و مخرمة بن نوفل را معرفی کرد و آنان [[شهادت]] دادند در دوره جاهلی با مادر مسیب زنا می‌کرده‌اند. عمر آن دو را شلاق زد<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۳۱ و ج۱۰، ص۹ و ۴۸۴؛ و ر. ک: المنمق، ص۳۹۵.</ref>. هنگامی که ابوجهم، [[عباس بن عبدالمطلب]] و [[ابوسفیان]] را بر تشک و در کنار [[عمر]] دید، با [[طعنه]] گفت: هیچگاه از دست [[بنو عبدمناف]] آسوده نخواهیم شد. عمر بدو گفت: [[خویشاوند]] [[بدی]] هستی، اینان یکی عموی [[رسول خدا]]{{صل}} و دیگری [[سید]] [[قریش]] است<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۶۸.</ref>.


وی در دوره [[عثمان]]، یکی از افراد شاخص [[جامه]] به شمار می‌آمد. او یکی از [[شاهدان]] وقف‌نامه وَهط<ref> تاکستانی آباد در طائف؛ یاقوت حموی، ج۵، ص۳۸۶.</ref> بود که از سوی [[عمرو بن عاص]] در سال ۲۹ تنظیم شد<ref> عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۳۷۸.</ref>. هنگامی که [[شورشیان]] [[مصر]] به [[مدینه]] آمدند و عثمان از [[امام علی]]{{ع}} تقاضای [[میانجی‌گری]] کرد، آن [[حضرت]] همراه عده‌ای که ابوجهم نیز جزو آنان بود، به سوی [[مصریان]] رفت و با آنان سخن گفت و به بازگشت متقاعدشان کردند<ref>بلاذری، ج۶، ص۱۷۶؛ طبری، ج۴، ص۳۵۹.</ref>. پس از [[قتل عثمان]]، [[همسر]] وی از عده‌ای از جمله ابوجهم خواست وی را به [[خاک]] سپارند. آنان برای [[دفن]] حاضر شدند، ولی [[انصار]] مانع [[نماز]] بر وی گردیدند و ابوجهم با آنان به درگیری لفظی پرداخت<ref>بلاذری، ج۶، ص۲۰۳.</ref>. ابوجهم و [[یاران]] او چون شرایط را در [[روز]] برای چنین کاری آماده ندیدند، پس از نماز [[مغرب]] برای دفن عثمان [[اقدام]] کردند. مصریان مانع آنان شدند، که ابوجهم پیش آمد و [[آمادگی]] خود را برای [[مرگ]] تا دفن عثمان اعلام کرد<ref>طبری، ج۴، ص۴۱۳.</ref>. او یکی از چهار نفری بود که در دفن عثمان شرکت داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۱۱۳ و ج۴، ص۱۲۴۱؛ بلاذری، ج۶، ص۲۰۶.</ref> و از جمله کسانی بود که وی را در [[قبر]] گذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۵۷.</ref>. چون مانعان نگذاشتند بر عثمان نماز خوانده شود، او به کنایه گفت: او را رها کنند؛ زیرا [[خدا]] و [[پیامبر]] بر او نماز گزارده‌اند<ref>ابن شبه، ج۴، ص۱۳۰۶؛ طبری، ج۴، ص۴۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref> و مصریان او را برای این سخن کتک زدند<ref>ابن شبه، ج۴، ص۱۳۰۶.</ref>.
وی در دوره [[عثمان]]، یکی از افراد شاخص [[جامه]] به شمار می‌آمد. او یکی از [[شاهدان]] وقف‌نامه وَهط<ref> تاکستانی آباد در طائف؛ یاقوت حموی، ج۵، ص۳۸۶.</ref> بود که از سوی [[عمرو بن عاص]] در سال ۲۹ تنظیم شد<ref> عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۳۷۸.</ref>. هنگامی که [[شورشیان]] [[مصر]] به [[مدینه]] آمدند و عثمان از [[امام علی]]{{ع}} تقاضای [[میانجی‌گری]] کرد، آن [[حضرت]] همراه عده‌ای که ابوجهم نیز جزو آنان بود، به سوی [[مصریان]] رفت و با آنان سخن گفت و به بازگشت متقاعدشان کردند<ref>بلاذری، ج۶، ص۱۷۶؛ طبری، ج۴، ص۳۵۹.</ref>. پس از [[قتل عثمان]]، [[همسر]] وی از عده‌ای از جمله ابوجهم خواست وی را به [[خاک]] سپارند. آنان برای [[دفن]] حاضر شدند، ولی [[انصار]] مانع [[نماز]] بر وی گردیدند و ابوجهم با آنان به درگیری لفظی پرداخت<ref>بلاذری، ج۶، ص۲۰۳.</ref>. ابوجهم و [[یاران]] او چون شرایط را در [[روز]] برای چنین کاری آماده ندیدند، پس از نماز [[مغرب]] برای دفن عثمان [[اقدام]] کردند. مصریان مانع آنان شدند، که ابوجهم پیش آمد و [[آمادگی]] خود را برای [[مرگ]] تا دفن عثمان اعلام کرد<ref>طبری، ج۴، ص۴۱۳.</ref>. او یکی از چهار نفری بود که در دفن عثمان شرکت داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۱۱۳ و ج۴، ص۱۲۴۱؛ بلاذری، ج۶، ص۲۰۶.</ref> و از جمله کسانی بود که وی را در [[قبر]] گذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۵۷.</ref>. چون مانعان نگذاشتند بر عثمان نماز خوانده شود، او به کنایه گفت: او را رها کنند؛ زیرا [[خدا]] و [[پیامبر]] بر او نماز گزارده‌اند<ref>ابن شبه، ج۴، ص۱۳۰۶؛ طبری، ج۴، ص۴۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۶۱.</ref> و مصریان او را برای این سخن کتک زدند<ref>ابن شبه، ج۴، ص۱۳۰۶.</ref>.
خط ۳۰: خط ۳۰:
هر چند درباره او و کارهایش روایاتی باقی مانده، ولی خود وی هیچ روایتی از [[رسول خدا]]{{صل}} ندارد<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۵۶.</ref>. او گزارشگر اخباری درباره ساختن [[کعبه]] است. بر اساس یکی از این [[اخبار]]، [[حضرت ابراهیم]] با [[بُراق]] همراه [[اسماعیل]] و [[هاجر]] به [[مکه]] آمد و کعبه را ساخت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۲ و ۴۴.</ref>. خبر دیگر وی، درباره خرابی کعبه در [[زمان]] [[جُرهم]] و بازسازی آن به دست [[جرهمیان]] است<ref>شامی، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.
هر چند درباره او و کارهایش روایاتی باقی مانده، ولی خود وی هیچ روایتی از [[رسول خدا]]{{صل}} ندارد<ref>ذهبی، ج۲، ص۵۵۶.</ref>. او گزارشگر اخباری درباره ساختن [[کعبه]] است. بر اساس یکی از این [[اخبار]]، [[حضرت ابراهیم]] با [[بُراق]] همراه [[اسماعیل]] و [[هاجر]] به [[مکه]] آمد و کعبه را ساخت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۲ و ۴۴.</ref>. خبر دیگر وی، درباره خرابی کعبه در [[زمان]] [[جُرهم]] و بازسازی آن به دست [[جرهمیان]] است<ref>شامی، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.


[[فرزندان]] وی عبارت‌اند از: [[محمد بن ابی الجهم]] که از جمله سران قیام حره بود و در همان حادثه کشته شد <ref>ابن سعد، ج۵، ص۱۳۰؛ ابن قتیبه، ج۲، ص۱۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن عساکر، ج۵۴، ص۱۸۳؛ مزی، ج۲۴، ص۲۷۴.</ref>. [[مادر]] [[محمد]]، [[خوله]] دختر [[قعقاع]] [[همسر]] پیشین [[طلحه]] بود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶ و ج۱۲، ص۴۲.</ref>. صخر<ref>که ولایت نیشابور را داشت، ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۷۵.</ref>، صخیر و [[ام سلمه]]، که هر سه از همسری به نام [[مریم]] دختر [[اسود]] بودند<ref>ابن عساکر، ج۲۴، ص۳.</ref>، حمید که مادرش میمه دختر جمانه بود<ref>در المنمق، حبیبه دختر جنید، ص۲۹۶.</ref> و در حوادث قیام حره کشته شد<ref>ابن عساکر، ج۱۵، ص۲۸۵.</ref>. [[عبدالرحمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی|عبدالرحمان]]<ref>ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref> و [[عبدالله اکبر]] از [[ام کلثوم]] دختر جرول<ref>ابن عساکر، ج۲۹، ص۳۶۴؛ ابوجهم بعدها ام کلثوم دختر جرول را طلاق داد و عمر بن خطاب دوباره با وی ازدواج کرد؛ بلاذری، ج۱۰، ص۲۹۴.</ref>[[سلیمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی|سلیمان]] و [[عبدالله اصغر]]، [[فرزندان]] دیگرش از کنیزی به نام زجاجه بودند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن حبیب، ص۲۹۶؛ ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>. [[سعدی]] دختر دیگر وی بود که به همسری [[امیة بن عمرو]] درآمد<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵.</ref>. ابن قطن نیز مولای او بود<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵.</ref>.
[[فرزندان]] وی عبارت‌اند از: [[محمد بن ابی الجهم]] که از جمله سران قیام حره بود و در همان حادثه کشته شد <ref>ابن سعد، ج۵، ص۱۳۰؛ ابن قتیبه، ج۲، ص۱۵؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن عساکر، ج۵۴، ص۱۸۳؛ مزی، ج۲۴، ص۲۷۴.</ref>. [[مادر]] [[محمد]]، [[خوله]] دختر [[قعقاع]] [[همسر]] پیشین [[طلحه]] بود<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶ و ج۱۲، ص۴۲.</ref>. صخر<ref>که ولایت نیشابور را داشت، ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۷۵.</ref>، صخیر و [[ام سلمه]]، که هر سه از همسری به نام [[مریم]] دختر [[اسود]] بودند<ref>ابن عساکر، ج۲۴، ص۳.</ref>، حمید که مادرش میمه دختر جمانه بود<ref>در المنمق، حبیبه دختر جنید، ص۲۹۶.</ref> و در حوادث قیام حره کشته شد<ref>ابن عساکر، ج۱۵، ص۲۸۵.</ref>. [[عبدالرحمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی|عبدالرحمان]]<ref>ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref> و [[عبدالله اکبر]] از [[ام کلثوم]] دختر جرول<ref>ابن عساکر، ج۲۹، ص۳۶۴؛ ابوجهم بعدها ام کلثوم دختر جرول را طلاق داد و عمر بن خطاب دوباره با وی ازدواج کرد؛ بلاذری، ج۱۰، ص۲۹۴.</ref>[[سلیمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی|سلیمان]] و [[عبدالله اصغر]]، [[فرزندان]] دیگرش از کنیزی به نام زجاجه بودند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۴؛ ابن حبیب، ص۲۹۶؛ ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>. [[سعدی]] دختر دیگر وی بود که به همسری [[امیة بن عمرو]] درآمد<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵.</ref>. ابن قطن نیز مولای او بود<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵.</ref>.


درگیری و [[اختلاف]] میان خَوله و زُجاجه، دو تن از [[همسران]] ابوجهم، موجب تشتت و [[نزاع]] [[خاندان]] ابوجهم شد. [[خوله]] که [[همسر]] اصلی ابوجهم بود، به سفارش پزشکی برای بهبودی خود، قصد بریدن سر زجاجه را داشت. او [[گمان]] می‌کرد از سوی زجاجه [[سحر]] شده و درمانش تنها با مالیدن [[خون]] و مغز استخوان وی به خود است. این [[تصمیم]] مورد [[تأیید]] ابوجهم قرار گرفت که هنوز حال و هوای [[دوره جاهلی]] داشت. پس میان ایشان نزاعی برخاست و خانواده‌هایی به کمک زجاجه آمدند که [[زید]] فرزند [[عمر]] از جمله ایشان بود. در این درگیری، [[زید]] [[جان]] سپرد و مادرش [[ام کلثوم]] دختر [[امام علی]]{{ع}} نیز در [[اندوه]] وی درگذشت<ref>ابن حبیب، ص۲۹۸؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۸-۴۸۶؛ ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>، [[محمد بن حبیب]]<ref>محمد بن حبیب، ص۲۹۸.</ref> این [[درگیری‌ها]] را با عنوان ایام [[بنی عدی بن کعب]] در [[اسلام]] گزارش کرده است.
درگیری و [[اختلاف]] میان خَوله و زُجاجه، دو تن از [[همسران]] ابوجهم، موجب تشتت و [[نزاع]] [[خاندان]] ابوجهم شد. [[خوله]] که [[همسر]] اصلی ابوجهم بود، به سفارش پزشکی برای بهبودی خود، قصد بریدن سر زجاجه را داشت. او [[گمان]] می‌کرد از سوی زجاجه [[سحر]] شده و درمانش تنها با مالیدن [[خون]] و مغز استخوان وی به خود است. این [[تصمیم]] مورد [[تأیید]] ابوجهم قرار گرفت که هنوز حال و هوای [[دوره جاهلی]] داشت. پس میان ایشان نزاعی برخاست و خانواده‌هایی به کمک زجاجه آمدند که [[زید]] فرزند [[عمر]] از جمله ایشان بود. در این درگیری، [[زید]] [[جان]] سپرد و مادرش [[ام کلثوم]] دختر [[امام علی]]{{ع}} نیز در [[اندوه]] وی درگذشت<ref>ابن حبیب، ص۲۹۸؛ بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۸-۴۸۶؛ ابن حزم، جمهره، ص۱۵۶.</ref>، [[محمد بن حبیب]]<ref>محمد بن حبیب، ص۲۹۸.</ref> این [[درگیری‌ها]] را با عنوان ایام [[بنی عدی بن کعب]] در [[اسلام]] گزارش کرده است.
خط ۴۲: خط ۴۲:
* [[محمد بن ابی الجهم]] (فرزند)
* [[محمد بن ابی الجهم]] (فرزند)
* [[عبدالرحمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی]] (فرزند)
* [[عبدالرحمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی]] (فرزند)
* [[سلیمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی]] (فرزند)
* [[سلیمان بن ابوجهم بن حذیفه عدوی]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش