آماده شدن معاویه برای جنگ صفین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۷: خط ۷:


== رهنمودِ [[عمرو بن عاص]] [[پیکار]] دوم: [[جنگ]] صفین‌==
== رهنمودِ [[عمرو بن عاص]] [[پیکار]] دوم: [[جنگ]] صفین‌==
شرح [[نهج البلاغة]]- در شرح گفتار [[امام]]{{ع}} در دومین روز پس از [[بیعت]] با وی در [[مدینه]]، آن‌گاه که [[فرمان]] داد تا هر زمینِ خراج‌داری که [[عثمان]] بخشیده و نیز هر [[مالی]] که وی از [[بیت المال]] بذل کرده، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود-: کلبی گفته است: آن‌گاه [[امام]]{{ع}} [[فرمان]] داد همه سلاح‌های یافت شده در [[خانه]] [[عثمان]] که ضد [[مسلمانان]] از آن بهره گرفته شده بود، ستانده شود؛ و نیز همه شترانِ گُزینه [[زکات]]، و همچنین [[شمشیر]] و [[زره]] وی. و [[فرمان]] داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] از آن استفاده نشده، دست‌اندازی نشود و نیز به [[اموال]] شخصی او، خواه در خانه‌اش و خواه بیرون از آن. همچنین [[فرمان]] داد همه اموالی که [[عثمان]] هدیه کرده، هر جا که آن [[اموال]] یا صاحبانشان به دست افتند، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود. این خبر به [[عمرو بن عاص]] رسید که ساکن "ایله" در [[سرزمین]] [[شام]] بود- وی آن‌گاه که [[مردم]] بر [[عثمان]] شوریده بودند، به آنجا رفته، در آن ساکن شده بود-. پس به [[معاویه]] نوشت: هرچه می‌خواهی کنی، اکنون بکن که [[فرزند]] [[ابوطالب]]، تو را از هر [[مالی]] که صاحب شده‌ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ‌دستی از آن کنده می‌شود<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
شرح [[نهج البلاغة]]- در شرح گفتار [[امام]] {{ع}} در دومین روز پس از [[بیعت]] با وی در [[مدینه]]، آن‌گاه که [[فرمان]] داد تا هر زمینِ خراج‌داری که [[عثمان]] بخشیده و نیز هر [[مالی]] که وی از [[بیت المال]] بذل کرده، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود-: کلبی گفته است: آن‌گاه [[امام]] {{ع}} [[فرمان]] داد همه سلاح‌های یافت شده در [[خانه]] [[عثمان]] که ضد [[مسلمانان]] از آن بهره گرفته شده بود، ستانده شود؛ و نیز همه شترانِ گُزینه [[زکات]]، و همچنین [[شمشیر]] و [[زره]] وی. و [[فرمان]] داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] از آن استفاده نشده، دست‌اندازی نشود و نیز به [[اموال]] شخصی او، خواه در خانه‌اش و خواه بیرون از آن. همچنین [[فرمان]] داد همه اموالی که [[عثمان]] هدیه کرده، هر جا که آن [[اموال]] یا صاحبانشان به دست افتند، [به [[بیت]] المال‌] بازگردانده شود. این خبر به [[عمرو بن عاص]] رسید که ساکن "ایله" در [[سرزمین]] [[شام]] بود- وی آن‌گاه که [[مردم]] بر [[عثمان]] شوریده بودند، به آنجا رفته، در آن ساکن شده بود-. پس به [[معاویه]] نوشت: هرچه می‌خواهی کنی، اکنون بکن که [[فرزند]] [[ابوطالب]]، تو را از هر [[مالی]] که صاحب شده‌ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ‌دستی از آن کنده می‌شود<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۷۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


== [[یاری]] جُستن از عمرو بن عاص‌==
== [[یاری]] جُستن از عمرو بن عاص‌==
خط ۱۵: خط ۱۵:
[[سیر أعلام النبلاء (کتاب)|سیر أعلام النبلاء]]- به [[نقل]] از [[یزید بن ابی حبیب]] و [[عبد الواحد بن ابی عون]]-: آن‌گاه که [[معاویه]] [[حکومت]] را در دست گرفت، پنداشت که [[حکومت]] مادام العمر [[مصر]]، افزون از [[ارزش]] عمرو است. عمرو نیز پنداشت که کار [[حکومت]]، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [همچنین‌] [[گمان]] کرده بود که [[معاویه]] [[شام]] را نیز به قلمرو [[حکومت]] او خواهد افزود، اما وی چنین نکرد. بدین‌سان، عمرو از او گله‌مند شد. پس به [[اختلاف]] و [[کین‌ورزی]] درافتادند. [[معاویة]] بن حَدیج به [[آشتی]] دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت: "[[حکومت مصر]]، هفت سال از آنِ عمرو باشد". سپس بر این [[عهد]]، گواهانی گرفت و عمرو در سال ۳۹ [هجری‌] روانه [[مصر]] شد و نزدیک سه سال در آنجا بزیست و آن‌گاه بمرد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۳ ش ۱۵.</ref>.
[[سیر أعلام النبلاء (کتاب)|سیر أعلام النبلاء]]- به [[نقل]] از [[یزید بن ابی حبیب]] و [[عبد الواحد بن ابی عون]]-: آن‌گاه که [[معاویه]] [[حکومت]] را در دست گرفت، پنداشت که [[حکومت]] مادام العمر [[مصر]]، افزون از [[ارزش]] عمرو است. عمرو نیز پنداشت که کار [[حکومت]]، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [همچنین‌] [[گمان]] کرده بود که [[معاویه]] [[شام]] را نیز به قلمرو [[حکومت]] او خواهد افزود، اما وی چنین نکرد. بدین‌سان، عمرو از او گله‌مند شد. پس به [[اختلاف]] و [[کین‌ورزی]] درافتادند. [[معاویة]] بن حَدیج به [[آشتی]] دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت: "[[حکومت مصر]]، هفت سال از آنِ عمرو باشد". سپس بر این [[عهد]]، گواهانی گرفت و عمرو در سال ۳۹ [هجری‌] روانه [[مصر]] شد و نزدیک سه سال در آنجا بزیست و آن‌گاه بمرد<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۳ ش ۱۵.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}}‌- در یاد کرد از [[عمرو بن عاص]]-: همانا او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد، مگر آن‌گاه که وی شرط کرد در [[آینده]] پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از [[دین]]، او را اندک عطایی بخشد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ-: إنهُ لم یبایع مُعاوِیةَ حَتی‌ شَرَطَ أن یؤتِیهُ أتِیةً، ویرضَخَ لَهُ عَلی‌ تَرک الدین رَضیخَةً}} (نهج البلاغة، خطبه ۸۴).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[امام علی]] {{ع}}‌- در یاد کرد از [[عمرو بن عاص]]-: همانا او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد، مگر آن‌گاه که وی شرط کرد در [[آینده]] پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از [[دین]]، او را اندک عطایی بخشد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ-: إنهُ لم یبایع مُعاوِیةَ حَتی‌ شَرَطَ أن یؤتِیهُ أتِیةً، ویرضَخَ لَهُ عَلی‌ تَرک الدین رَضیخَةً}} (نهج البلاغة، خطبه ۸۴).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


== [[سوء]] استفاده از پیراهن عثمان‌==
== [[سوء]] استفاده از پیراهن عثمان‌==
خط ۲۱: خط ۲۱:


== [[سازش]] با روم‌==
== [[سازش]] با روم‌==
[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: [[معاویه]] به [[دلیل]] مشغول بودنش به [[علی]]{{ع}}، با امپراتور [[روم]]، با اموالی که به سوی وی روانه کرد، [[پیمان]] [[سازش]] بست<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref>.
[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]: [[معاویه]] به [[دلیل]] مشغول بودنش به [[علی]] {{ع}}، با امپراتور [[روم]]، با اموالی که به سوی وی روانه کرد، [[پیمان]] [[سازش]] بست<ref>[[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، ج ۲، ص ۳۸۷.</ref>.


== [[یاری]] جُستن از [[مکه]] و مدینه‌==
== [[یاری]] جُستن از [[مکه]] و مدینه‌==
خط ۲۷: خط ۲۷:


== اعلانِ جنگ‌==
== اعلانِ جنگ‌==
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[صالح بن صدقه]]-: از آن پس، [[علی]]{{ع}} به [[جریر]] (پیکش به سوی [[معاویه]]) نوشت: "اما بعد؛ هر گاه این [[نامه]]، تو را رسید، [[معاویه]] را به [پذیرش حقیقتِ‌] روشن وا دار و به امر قطعی [[تسلیم]] گردان! پس او را میان [[جنگی]] که [[دشمن]] را از جایش‌ کوچ دهد یا صلحی [[سعادت‌بخش]]، مختار ساز. اگر [[جنگ]] را برگزید، به او [[اعلان]] [[جنگ]] کن و اگر به صلح‌گرایید، بیعتش را بپذیر". آن‌گاه که [[نامه]] به [[جریر]] رسید، وی نزد [[معاویه]] آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت: ای [[معاویه]]! تنها با [[گناه]]، بر [[دل]] [[مُهر]] زده می‌شود و تنها با [[توبه]]، [قفلِ‌] سینه گشوده می‌گردد و من می‌پندارم که بر [[دل]] تو [[مُهر]] زده شده است. می‌بینم میان [[حق]] و [[باطل]] ایستاده‌ای؛ گویا در [[انتظار]] چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست". [[معاویه]] گفت: اگر [[خدا]] خواهد، [[سخن]] قطعی را در نخستین مجلس [پس از این‌] به تو خواهم گفت. چون [[مردم]] [[شام]] با [[معاویه]] [[بیعت]] کردند و او آنان را [به وفاداری‌] آزمود، گفت: ای [[جریر]]! به [[رئیس]] خود بپیوند. سپس‌نامه‌ای حاکی‌از [[اعلان]] [[جنگ]]، برای [[علی]]{{ع}} نوشت و در پایین آن، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:(...)<ref>وقعة صفین، ص ۵۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>
[[وقعة صفین‌ (کتاب)|وقعة صفین‌]]- به [[نقل]] از [[محمد]] و [[صالح بن صدقه]]-: از آن پس، [[علی]] {{ع}} به [[جریر]] (پیکش به سوی [[معاویه]]) نوشت: "اما بعد؛ هر گاه این [[نامه]]، تو را رسید، [[معاویه]] را به [پذیرش حقیقتِ‌] روشن وا دار و به امر قطعی [[تسلیم]] گردان! پس او را میان [[جنگی]] که [[دشمن]] را از جایش‌ کوچ دهد یا صلحی [[سعادت‌بخش]]، مختار ساز. اگر [[جنگ]] را برگزید، به او [[اعلان]] [[جنگ]] کن و اگر به صلح‌گرایید، بیعتش را بپذیر". آن‌گاه که [[نامه]] به [[جریر]] رسید، وی نزد [[معاویه]] آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت: ای [[معاویه]]! تنها با [[گناه]]، بر [[دل]] [[مُهر]] زده می‌شود و تنها با [[توبه]]، [قفلِ‌] سینه گشوده می‌گردد و من می‌پندارم که بر [[دل]] تو [[مُهر]] زده شده است. می‌بینم میان [[حق]] و [[باطل]] ایستاده‌ای؛ گویا در [[انتظار]] چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست". [[معاویه]] گفت: اگر [[خدا]] خواهد، [[سخن]] قطعی را در نخستین مجلس [پس از این‌] به تو خواهم گفت. چون [[مردم]] [[شام]] با [[معاویه]] [[بیعت]] کردند و او آنان را [به وفاداری‌] آزمود، گفت: ای [[جریر]]! به [[رئیس]] خود بپیوند. سپس‌نامه‌ای حاکی‌از [[اعلان]] [[جنگ]]، برای [[علی]] {{ع}} نوشت و در پایین آن، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:(...)<ref>وقعة صفین، ص ۵۵.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۱۸-۴۲۲.</ref>


{{صفین}}
{{صفین}}
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش