←دیدگاه سوم: معنای باطنی قرآن
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
*در برخی روایات، ظاهر قرآن، به تنزیل، و باطن آن به تأویل معنا شده است. در روایتی آمده است که [[فضیل بن یسار]] گوید: از [[امام باقر]]{{ع}} در مورد روایت {{عربی|اندازه=150%|" مَا مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ "}} پرسیدم. آن حضرت فرمود:{{عربی|اندازه=150%|" ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ "}}<ref>بصائر الدرجات، ص۲۱۶؛ بحارالانوار، ج۸، ص۹۷</ref>. در ذیل این روایت از آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات میکند؟ (پرسش)|وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ]]}}﴾}} <ref>در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه:۷.</ref>. نیز یاد شده است. این امر نشان میدهد که بنابر مدلول این روایت، این معنا از تأویل، همان معنایی است که در آیه ۷ سوره آل عمران قصد شده است. همین معنا در روایتی از [[ابن عباس]] نیز آمده است که گفت: {{عربی|اندازه=150%|" اِنَّ القُرآن ذُو شُجُون وَ فُنُون وَ ظُهُور وَ بُطُون ... فَظَهْرُه التَّلاوة وَ بَطْنُهُ التأویل "}}<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۱۰</ref>. از آنجا که "تأویل و باطن" در این روایات در برابر "تنزیل و ظاهر" به کار رفته است، توجه به آنچه که در روایات به عنوان تنزیل و ظاهر معرفی شده میتواند روشنگر معنای مراد از تأویل و باطن نیز باشد. در روایات، واژههای تنزیل و ظاهر عمدتاً در دو معنا به کار رفته است: ۱. الفاظ قرآن که تلاوت و قرائت میشوند. ۲. معنای سطحی و لفظی که با توجّه به معنای لغوی و با در نظر گرفتن سبب نزول به دست میآید. با توجه به این دو معنا، مراد از تأویل و باطن نیز متفاوت خواهد بود؛ مراد از باطن در مورد نخست، مطلقِ معناست که از معنای سطحی تا معانی ژرف را شامل میشود و در مورد دوم، ویژه معنایی است که نوعی خفا داشته و بیرون از معنای سطحی آیات باشد؛ به طور مثال، در روایات آمده است که ظاهر قرآن، تلاوت و باطن قرآن فهم است<ref>الاتقان، ج۲، ص۴۰۶</ref>، ظاهر قرآن، تلاوت و باطن قرآن، تأویل است<ref>الاتقان، ج۲، ص:۷۸.</ref> منظور از تلاوت و فهم در این روایات، "متلوّ" (الفاظی که تلاوت میشود) و "مفهوم" (معنایی که فهمیده میشود) است. در سخنی از میثمتمّار نیز آمده است که گفت: "تنزیل قرآن را بر [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} قرائت میکردم و آن حضرت تأویل آن را به من میآموخت"<ref>بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۸</ref>. روشن است که معانی قرآن مورد تلاوت و قرائت قرار نمیگیرد، بنابراین منظور از "تنزیل" در این روایت و "ظاهر" در دو روایت پیشین، الفاظ قرآن است. | *در برخی روایات، ظاهر قرآن، به تنزیل، و باطن آن به تأویل معنا شده است. در روایتی آمده است که [[فضیل بن یسار]] گوید: از [[امام باقر]]{{ع}} در مورد روایت {{عربی|اندازه=150%|" مَا مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ "}} پرسیدم. آن حضرت فرمود:{{عربی|اندازه=150%|" ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ "}}<ref>بصائر الدرجات، ص۲۱۶؛ بحارالانوار، ج۸، ص۹۷</ref>. در ذیل این روایت از آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات میکند؟ (پرسش)|وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ]]}}﴾}} <ref>در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه:۷.</ref>. نیز یاد شده است. این امر نشان میدهد که بنابر مدلول این روایت، این معنا از تأویل، همان معنایی است که در آیه ۷ سوره آل عمران قصد شده است. همین معنا در روایتی از [[ابن عباس]] نیز آمده است که گفت: {{عربی|اندازه=150%|" اِنَّ القُرآن ذُو شُجُون وَ فُنُون وَ ظُهُور وَ بُطُون ... فَظَهْرُه التَّلاوة وَ بَطْنُهُ التأویل "}}<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۱۰</ref>. از آنجا که "تأویل و باطن" در این روایات در برابر "تنزیل و ظاهر" به کار رفته است، توجه به آنچه که در روایات به عنوان تنزیل و ظاهر معرفی شده میتواند روشنگر معنای مراد از تأویل و باطن نیز باشد. در روایات، واژههای تنزیل و ظاهر عمدتاً در دو معنا به کار رفته است: ۱. الفاظ قرآن که تلاوت و قرائت میشوند. ۲. معنای سطحی و لفظی که با توجّه به معنای لغوی و با در نظر گرفتن سبب نزول به دست میآید. با توجه به این دو معنا، مراد از تأویل و باطن نیز متفاوت خواهد بود؛ مراد از باطن در مورد نخست، مطلقِ معناست که از معنای سطحی تا معانی ژرف را شامل میشود و در مورد دوم، ویژه معنایی است که نوعی خفا داشته و بیرون از معنای سطحی آیات باشد؛ به طور مثال، در روایات آمده است که ظاهر قرآن، تلاوت و باطن قرآن فهم است<ref>الاتقان، ج۲، ص۴۰۶</ref>، ظاهر قرآن، تلاوت و باطن قرآن، تأویل است<ref>الاتقان، ج۲، ص:۷۸.</ref> منظور از تلاوت و فهم در این روایات، "متلوّ" (الفاظی که تلاوت میشود) و "مفهوم" (معنایی که فهمیده میشود) است. در سخنی از میثمتمّار نیز آمده است که گفت: "تنزیل قرآن را بر [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} قرائت میکردم و آن حضرت تأویل آن را به من میآموخت"<ref>بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۸</ref>. روشن است که معانی قرآن مورد تلاوت و قرائت قرار نمیگیرد، بنابراین منظور از "تنزیل" در این روایت و "ظاهر" در دو روایت پیشین، الفاظ قرآن است. | ||
*در مقابل، روایاتی هم هستند که ظاهر و تنزیل را در معنای دوم به کار بردهاند؛ در روایتی آمده است که ظاهرقرآن، حکم خداوند و باطن قرآن، علم اوست<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۷</ref>؛ نیز آمده است که ظاهر قرآن، کسانی هستند که آیات درباره آنها نازل شده و باطنِ آن، کسانی هستند که رفتاری مانند آنها دارند<ref>بحارالانوار، ص۸۳، ۹۴</ref>. در این روایات، هم ظاهر و هم باطن، مربوط به حوزه معنا شمرده شده است؛ به عبارت دیگر، باطن در روایات دسته نخست؛ باطن = مطلقِ معنا، مَقْسَم برای ظاهر و باطن در روایات دسته دوم است. ظاهر به معنای لفظی و سطحی؛ و باطن به معنای وسیعتر و مجرّد از خصوصیات که بر مصادیق دیگری نیز قابل حمل است اطلاق شده و به بیان روایت پیشین، ظاهر، معنایی است که فقط بر موارد نزول آیات قابل تطبیق است؛ اما باطن، معنایی است که بر غیر موارد نزول ـ اگر در ملاک با مورد نزول اشتراک داشته باشد ـ قابل تطبیق است. نکته قابل توجه اینکه از روایاتی که ظاهر و باطن یا تنزیل و تأویل را معنا کرده نمیتوان به دست آورد که باطن معنایی است که با ظاهر ارتباطی ندارد، بلکه تعبیرهای روایی حاکی است که باطن و تأویل مورد نظر آنها چیزی است که از لفظ و معنای لفظی به دست میآید. تعبیر "مفهوم" در یک روایت یا تعبیر "معنایی که قابل انطباق بر کسانی است که رفتاری مشابه با موارد نزول داشتهاند" حاکی از آن است که تأویل و باطن از طریق لفظ فهمیده میشود و نیز معنایی گستردهتر و کلی نسبت به معنای لفظی و ظاهری است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که ایشان در ردّ سخن کسانی که الفاظ قرآن را بر موارد غیر مرتبط با معنای لفظی حمل میکردند فرمود: خداوند خلقش را به چیزی که آن را نمیشناسند مورد خطاب قرار نمیدهد<ref>وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۶۷، ۳۲۵</ref>. | *در مقابل، روایاتی هم هستند که ظاهر و تنزیل را در معنای دوم به کار بردهاند؛ در روایتی آمده است که ظاهرقرآن، حکم خداوند و باطن قرآن، علم اوست<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۷</ref>؛ نیز آمده است که ظاهر قرآن، کسانی هستند که آیات درباره آنها نازل شده و باطنِ آن، کسانی هستند که رفتاری مانند آنها دارند<ref>بحارالانوار، ص۸۳، ۹۴</ref>. در این روایات، هم ظاهر و هم باطن، مربوط به حوزه معنا شمرده شده است؛ به عبارت دیگر، باطن در روایات دسته نخست؛ باطن = مطلقِ معنا، مَقْسَم برای ظاهر و باطن در روایات دسته دوم است. ظاهر به معنای لفظی و سطحی؛ و باطن به معنای وسیعتر و مجرّد از خصوصیات که بر مصادیق دیگری نیز قابل حمل است اطلاق شده و به بیان روایت پیشین، ظاهر، معنایی است که فقط بر موارد نزول آیات قابل تطبیق است؛ اما باطن، معنایی است که بر غیر موارد نزول ـ اگر در ملاک با مورد نزول اشتراک داشته باشد ـ قابل تطبیق است. نکته قابل توجه اینکه از روایاتی که ظاهر و باطن یا تنزیل و تأویل را معنا کرده نمیتوان به دست آورد که باطن معنایی است که با ظاهر ارتباطی ندارد، بلکه تعبیرهای روایی حاکی است که باطن و تأویل مورد نظر آنها چیزی است که از لفظ و معنای لفظی به دست میآید. تعبیر "مفهوم" در یک روایت یا تعبیر "معنایی که قابل انطباق بر کسانی است که رفتاری مشابه با موارد نزول داشتهاند" حاکی از آن است که تأویل و باطن از طریق لفظ فهمیده میشود و نیز معنایی گستردهتر و کلی نسبت به معنای لفظی و ظاهری است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که ایشان در ردّ سخن کسانی که الفاظ قرآن را بر موارد غیر مرتبط با معنای لفظی حمل میکردند فرمود: خداوند خلقش را به چیزی که آن را نمیشناسند مورد خطاب قرار نمیدهد<ref>وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۶۷، ۳۲۵</ref>. | ||
*با این حال، برخی با توجه به شمار اندکی از روایات تفسیری منقول از طریق شیعه که نتوانستهاند بین آنها و معنای ظاهری آیات قرآن ارتباطی برقرار کنند، به این نتیجه رسیدهاند که باطن و تأویل قرآن به آن بخش از معانی و معارف قرآنکریم اطلاق میشود که در چارچوب قواعد عربی و اصول عقلایی محاوره قابل دستیابی نیستند، از این رو به نظر این گروه، بین تأویل قرآن و تفسیر آن رابطه زبانشناختی وجود ندارد؛ تفسیر یعنی آشکار کردن معانی و مصادیق آیات کریمه که برای غیر [[پیامبر]]{{صل}} و امامان معصوم{{عم}} هم قابل فهم است؛ اما تأویل فراتر از فهم غیر معصومان است و تنها راسخان در علم یعنی [[پیامبر]]{{صل}} و معصومان{{عم}}، میتوانند به علم آن دست یابند<ref>باطن و تأویل قرآن، ص۶۲ ـ ۷۳؛ روششناسی تفسیر قرآن، ص۳۴</ref>.؛ اما گذشته از این برداشت که منشأ آن شمار اندکی از روایات تفسیری است که رابطه آنها با معانی ظاهری قرآن برای برخی مبهم مانده است، از تعداد بیشتری از روایات تفسیری به دست میآید که آنچه معصومان{{عم}} به عنوان تأویل یا تفسیر باطن بیان کردهاند، معنایی است که با معنای ظاهری قرآن رابطه زبانشناختی دارد، بر همین اساس برخی از مفسران گفتهاند: معانی باطنی آیات ـ به ویژه اگر آنها را لوازم معنا بدانیم ـ مدلولهای لفظاند که بر حسب میزان توانایی و ضعف شنونده متدبّر تفاوت دارند. چیزی که هست هر معنایی مخصوص به افق و مرتبهای از فهم و درک است<ref>المیزان، ج۳، ص۴۸</ref>. برخی دیگر از صاحبنظران معاصر نیز تأویل به معنای بطن را درباره همه آیات قرآن جاری دانسته و آن را همان معنای کلّی و مجرد از خصوصیات دانستهاند که افزون بر موارد نزول شامل رخدادهای دیگر در طول زمان و پهنای جهان نیز میشود<ref>التمهید، ج۳، ص۲۸ـ ۲۹</ref>. آیتالله [[معرفت]] مینویسد: ظاهر قرآن یعنی آنچه به نظر سطحی و بر اساس تعبیر ظاهری قرآن و ترجمه تحت اللفظی کلمات و با ملاحظه شأن نزولها از آیات فهمیده میشود و باطن قرآن یعنی معنایی ورای ظهر قرآن که معنایی گستردهتر و قابل دوام و همیشگی و جاوید است. باید از محتوای آیات معنایی کلّی، همگانی، گسترده، به گستردگی زمان و به پهنای جهان را استفاده و با این دید قرآن را مطالعه و از آن بهرهبرداری کرد<ref>بینات، ش ۱۴، ص۶۵</ref>. | *با این حال، برخی با توجه به شمار اندکی از روایات تفسیری منقول از طریق شیعه که نتوانستهاند بین آنها و معنای ظاهری آیات قرآن ارتباطی برقرار کنند، به این نتیجه رسیدهاند که باطن و تأویل قرآن به آن بخش از معانی و معارف قرآنکریم اطلاق میشود که در چارچوب قواعد عربی و اصول عقلایی محاوره قابل دستیابی نیستند، از این رو به نظر این گروه، بین تأویل قرآن و تفسیر آن رابطه زبانشناختی وجود ندارد؛ تفسیر یعنی آشکار کردن معانی و مصادیق آیات کریمه که برای غیر [[پیامبر]]{{صل}} و امامان معصوم{{عم}} هم قابل فهم است؛ اما تأویل فراتر از فهم غیر معصومان است و تنها راسخان در علم یعنی [[پیامبر]]{{صل}} و معصومان{{عم}}، میتوانند به علم آن دست یابند<ref>باطن و تأویل قرآن، ص۶۲ ـ ۷۳؛ روششناسی تفسیر قرآن، ص۳۴</ref>.؛ اما گذشته از این برداشت که منشأ آن شمار اندکی از روایات تفسیری است که رابطه آنها با معانی ظاهری قرآن برای برخی مبهم مانده است، از تعداد بیشتری از روایات تفسیری به دست میآید که آنچه معصومان{{عم}} به عنوان تأویل یا تفسیر باطن بیان کردهاند، معنایی است که با معنای ظاهری قرآن رابطه زبانشناختی دارد، بر همین اساس برخی از مفسران گفتهاند: معانی باطنی آیات ـ به ویژه اگر آنها را لوازم معنا بدانیم ـ مدلولهای لفظاند که بر حسب میزان توانایی و ضعف شنونده متدبّر تفاوت دارند. چیزی که هست هر معنایی مخصوص به افق و مرتبهای از فهم و درک است<ref>المیزان، ج۳، ص۴۸</ref>. برخی دیگر از صاحبنظران معاصر نیز تأویل به معنای بطن را درباره همه آیات قرآن جاری دانسته و آن را همان معنای کلّی و مجرد از خصوصیات دانستهاند که افزون بر موارد نزول شامل رخدادهای دیگر در طول زمان و پهنای جهان نیز میشود<ref>التمهید، ج۳، ص۲۸ـ ۲۹</ref>. آیتالله [[محمد هادی معرفت]] مینویسد: ظاهر قرآن یعنی آنچه به نظر سطحی و بر اساس تعبیر ظاهری قرآن و ترجمه تحت اللفظی کلمات و با ملاحظه شأن نزولها از آیات فهمیده میشود و باطن قرآن یعنی معنایی ورای ظهر قرآن که معنایی گستردهتر و قابل دوام و همیشگی و جاوید است. باید از محتوای آیات معنایی کلّی، همگانی، گسترده، به گستردگی زمان و به پهنای جهان را استفاده و با این دید قرآن را مطالعه و از آن بهرهبرداری کرد<ref>بینات، ش ۱۴، ص۶۵</ref>. | ||
*مفسرانی که در زمره عارفان و اهل تصوّف به شمار میآیند، نیز تأویل را به معنای باطن قرآندانستهاند؛ [[ابن عربی]] پس از نقل سخن [[پیامبر]]{{صل}} درباره ظاهر و باطن میگوید: از این حدیث فهمیدم که مراد از "ظَهْر"، تفسیر قرآن و مراد از "بَطْن" تأویل است<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۴</ref>. وی حکم تفسیر را از تأویل جدا میداند؛ به طور مثال، او روایات تفسیر به رأی را مربوط به حوزه تفسیر میداند؛ نه حوزه تأویل. از سخنان [[ابن عربی]] استفاده میشود که از آیات قرآن با توجه به لفظ و ترکیب و نیز اسباب نزولشان معنایی معین و مشخص قصد شده که اگر کسی معنایی دیگر به عنوان تفسیر قرآن بگوید، دچار تفسیر به رأی شده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از آن نهی کردهاند<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۵</ref>؛ امّا تأویل به آن دسته از معانی گفته میشود که برای عارف در هنگام تلاوت قرآن و تدبّر در آن منکشف میشوند که هیچ حد و مرزی ندارند. هر عارفی بر حسب مقام و حالی که در اوقات و مناسبتهای گوناگون دارد، درهایی از معارف الهی بر رویش گشوده میشوند<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۵</ref>. | *مفسرانی که در زمره عارفان و اهل تصوّف به شمار میآیند، نیز تأویل را به معنای باطن قرآندانستهاند؛ [[ابن عربی]] پس از نقل سخن [[پیامبر]]{{صل}} درباره ظاهر و باطن میگوید: از این حدیث فهمیدم که مراد از "ظَهْر"، تفسیر قرآن و مراد از "بَطْن" تأویل است<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۴</ref>. وی حکم تفسیر را از تأویل جدا میداند؛ به طور مثال، او روایات تفسیر به رأی را مربوط به حوزه تفسیر میداند؛ نه حوزه تأویل. از سخنان [[ابن عربی]] استفاده میشود که از آیات قرآن با توجه به لفظ و ترکیب و نیز اسباب نزولشان معنایی معین و مشخص قصد شده که اگر کسی معنایی دیگر به عنوان تفسیر قرآن بگوید، دچار تفسیر به رأی شده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از آن نهی کردهاند<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۵</ref>؛ امّا تأویل به آن دسته از معانی گفته میشود که برای عارف در هنگام تلاوت قرآن و تدبّر در آن منکشف میشوند که هیچ حد و مرزی ندارند. هر عارفی بر حسب مقام و حالی که در اوقات و مناسبتهای گوناگون دارد، درهایی از معارف الهی بر رویش گشوده میشوند<ref>تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۵</ref>. | ||
*با توجه به سخنان [[ابن عربی]] و نیز برخی از عرفای دیگر مانند [[میبدی]] امکان این نتیجهگیری هست که دست کم در برخی از موارد، آنچه آنها آن را تأویل نامیدهاند اساساً معنای مقصود از آیات نیست، بلکه تلاوت آیات و تدبّر در آنها همراه با فضایی معنوی که عارف در آن قرار داشته، همچون عللِ مُعِدّ باعثِ [[الهام]] معانی و معارف جدیدی بر قلب او شده است، بنابراین گرچه قرآن و تلاوت و تدبّر در آن، زمینهساز [[الهام]] آن معانی و معارف شده است؛ اما بین آنها و الفاظ قرآن رابطه دالّ و مدلول وجود ندارد. این امر مانند آن است که شاعری وقتی در فضایی خاص قرار میگیرد، ذوق شعری وی به همراه فضای موجود سبب خلقِ شعری میشود که گرچه فضای مذکور [[الهام]] بخش آن شعر شده است؛ امّا لزوماً بین آن شعر و فضای مذکور رابطه دالّ و مدلول وجود ندارد، بنابراین ممکن است آنچه را که عارفان به عنوان تأویل قرآن گفتهاند از نظر مدلول صحیح باشد، ولی از نظر دلیل صحیح نباشد؛ یعنی بین آن گفته و آیاتی که به مناسبت آن چنین تأویلی بیان شده، رابطه دالّ و مدلول وجود نداشته باشد. | *با توجه به سخنان [[ابن عربی]] و نیز برخی از عرفای دیگر مانند [[میبدی]] امکان این نتیجهگیری هست که دست کم در برخی از موارد، آنچه آنها آن را تأویل نامیدهاند اساساً معنای مقصود از آیات نیست، بلکه تلاوت آیات و تدبّر در آنها همراه با فضایی معنوی که عارف در آن قرار داشته، همچون عللِ مُعِدّ باعثِ [[الهام]] معانی و معارف جدیدی بر قلب او شده است، بنابراین گرچه قرآن و تلاوت و تدبّر در آن، زمینهساز [[الهام]] آن معانی و معارف شده است؛ اما بین آنها و الفاظ قرآن رابطه دالّ و مدلول وجود ندارد. این امر مانند آن است که شاعری وقتی در فضایی خاص قرار میگیرد، ذوق شعری وی به همراه فضای موجود سبب خلقِ شعری میشود که گرچه فضای مذکور [[الهام]] بخش آن شعر شده است؛ امّا لزوماً بین آن شعر و فضای مذکور رابطه دالّ و مدلول وجود ندارد، بنابراین ممکن است آنچه را که عارفان به عنوان تأویل قرآن گفتهاند از نظر مدلول صحیح باشد، ولی از نظر دلیل صحیح نباشد؛ یعنی بین آن گفته و آیاتی که به مناسبت آن چنین تأویلی بیان شده، رابطه دالّ و مدلول وجود نداشته باشد. |