جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
ابوحنیفه [[فقیه]] [[قرن دوم]] قمری و پیشوای یکی از جماعات بزرگ [[اهل تسنن]] که آرای [[فقهی]] و کلامیش مورد [[نقد]] [[امام رضا]]{{ع}} قرار گرفته. | ابوحنیفه [[فقیه]] [[قرن دوم]] قمری و پیشوای یکی از جماعات بزرگ [[اهل تسنن]] که آرای [[فقهی]] و کلامیش مورد [[نقد]] [[امام رضا]] {{ع}} قرار گرفته. | ||
منابع وی را [[نعمان بن ثابت بن نعمان]] (زَوطی/ زوطا) بن مرزبان (ماه) و متولد [[سال ۸۰ق]] در [[کوفه]] ذکر کردهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷، ۳۳۱؛ تاریخ الموصل، ج۱، ص۴۲۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۰؛ النجوم الزاهرة، ج۲، ص۱۲.</ref>، اما این نقل مکرر رقبایی نیز دارد، چنان که [[زمان]] ولادت او [[سال ۶۱ق]] نیز ذکر شده<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۱.</ref>، هر چند کمتر پذیرفته شده است. برخی گزارشها حاکی از آن است که وی در ابتدا نام [[عتیک بن زوطره]] داشته و او خود این نام را برای خودش و پدرش [[انتخاب]] کرده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. منابع او را از ابنای [[فارس]] دانسته و اشاره کردهاند که آثار عجمیت از گفتار وی هویدا بوده است<ref>إشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۵.</ref>. اینکه [[خاندان]] وی اصالتاً به کدام [[سرزمین]] تعلق داشتهاند محل بحث است. کابل، ترمذ، نسا و [[انبار]] از جمله مکانهایی است که اصل وی را بدان مربوط دانستهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۴، ۳۹۵.</ref>. البته برخی از این سخن گفتهاند که وی اصالتاً از [[بابل]] بوده و یا [[نژادی]] نبطی داشته<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶- ۳۲۷.</ref> که کمتر مورد استقبال منابع قرار گرفته است. برخی از معاصران وجه جمعی میان برخی از اقوال مذکور بیان کرده و اظهار داشتهاند که جدش و پدرش به ترتیب زاده کابل و [[نساء]] [[خراسان]] بودهاند. زوطی از کابل به [[بردگی]] [[تیمالله بن ثعلبه]] در آمد، و ثابت در کوفه [[آزادی]] یافت<ref>تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص۷۹۳، ۷۹۴.</ref>. برخی منابع نزدیک به عصر ابوحنیفه، خاندان وی را ابتدا از [[موالی]] [[تیم الله بن ثعلبه]] و سپس از موالی بنی قَفَل دانستهاند، خانوادهای که پیش از [[تشرف]] به [[اسلام]]، گویا [[دین]] [[نصرانی]] داشتهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. از دیگر اطلاعاتی که درباره این [[خاندان]] وجود دارد این است که [[پدر]] ابوحنیفه در [[کودکی]] مشمول [[دعای امام]] [[علی]]{{ع}} قرار گرفته است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷.</ref>. درباره کودکی و [[نوجوانی]] ابوحنیفه اطلاعات اندکی در [[اختیار]] داریم. آنچه بیش از همه در این ایام قابل توجه است، [[تشرف]] وی به [[خانه خدا]] است. در برخی منابع آمده او در [[سال ۹۶ ق]]، در حالی که شانزده ساله بوده، [[حج]] گزارده<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶؛ إتحاف السوری بأخبار أم القری، ج۲، ص۱۲۹.</ref> و ظاهراً در همین دوران با برخی از [[اصحاب]] [[کهنسال]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[دیدار]] داشته است؛ افرادی چون [[عبدالله بن ابی اوفی]] (۸۷ق در [[کوفه]])، [[ابوطفیل عامر بن واثلة]] (۱۰۰ق در [[مکه]])، [[انس بن مالک]] (حدود ۹۳ق در [[بصره]]) و [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق در [[مدینه]])<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶.</ref>. با توجه به سال [[وفات]] این [[صحابه]] و تنوع بلادی که در آن به سر میبردهاند و نیز سال [[تولد]] ابوحنیفه میتوان دانست که در صورت [[صحت]] این نقلها، [[ملاقات]] وی با آنان نه طولانی مدت و نه به قصد [[آموختن]] از ایشان بوده است؛ [[خاصه]] که بیشتر این صحابه در سنین کهولت به سر میبردهاند. آنچه از گزارش ابنخلکان بر میآید این است که منابع نقل این خبر نیز از کیفیت این مطلب اطلاع نداشتهاند<ref>وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۶.</ref>. | منابع وی را [[نعمان بن ثابت بن نعمان]] (زَوطی/ زوطا) بن مرزبان (ماه) و متولد [[سال ۸۰ق]] در [[کوفه]] ذکر کردهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷، ۳۳۱؛ تاریخ الموصل، ج۱، ص۴۲۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۰؛ النجوم الزاهرة، ج۲، ص۱۲.</ref>، اما این نقل مکرر رقبایی نیز دارد، چنان که [[زمان]] ولادت او [[سال ۶۱ق]] نیز ذکر شده<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۱.</ref>، هر چند کمتر پذیرفته شده است. برخی گزارشها حاکی از آن است که وی در ابتدا نام [[عتیک بن زوطره]] داشته و او خود این نام را برای خودش و پدرش [[انتخاب]] کرده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. منابع او را از ابنای [[فارس]] دانسته و اشاره کردهاند که آثار عجمیت از گفتار وی هویدا بوده است<ref>إشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۵.</ref>. اینکه [[خاندان]] وی اصالتاً به کدام [[سرزمین]] تعلق داشتهاند محل بحث است. کابل، ترمذ، نسا و [[انبار]] از جمله مکانهایی است که اصل وی را بدان مربوط دانستهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۴، ۳۹۵.</ref>. البته برخی از این سخن گفتهاند که وی اصالتاً از [[بابل]] بوده و یا [[نژادی]] نبطی داشته<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶- ۳۲۷.</ref> که کمتر مورد استقبال منابع قرار گرفته است. برخی از معاصران وجه جمعی میان برخی از اقوال مذکور بیان کرده و اظهار داشتهاند که جدش و پدرش به ترتیب زاده کابل و [[نساء]] [[خراسان]] بودهاند. زوطی از کابل به [[بردگی]] [[تیمالله بن ثعلبه]] در آمد، و ثابت در کوفه [[آزادی]] یافت<ref>تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص۷۹۳، ۷۹۴.</ref>. برخی منابع نزدیک به عصر ابوحنیفه، خاندان وی را ابتدا از [[موالی]] [[تیم الله بن ثعلبه]] و سپس از موالی بنی قَفَل دانستهاند، خانوادهای که پیش از [[تشرف]] به [[اسلام]]، گویا [[دین]] [[نصرانی]] داشتهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. از دیگر اطلاعاتی که درباره این [[خاندان]] وجود دارد این است که [[پدر]] ابوحنیفه در [[کودکی]] مشمول [[دعای امام]] [[علی]] {{ع}} قرار گرفته است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۷.</ref>. درباره کودکی و [[نوجوانی]] ابوحنیفه اطلاعات اندکی در [[اختیار]] داریم. آنچه بیش از همه در این ایام قابل توجه است، [[تشرف]] وی به [[خانه خدا]] است. در برخی منابع آمده او در [[سال ۹۶ ق]]، در حالی که شانزده ساله بوده، [[حج]] گزارده<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶؛ إتحاف السوری بأخبار أم القری، ج۲، ص۱۲۹.</ref> و ظاهراً در همین دوران با برخی از [[اصحاب]] [[کهنسال]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[دیدار]] داشته است؛ افرادی چون [[عبدالله بن ابی اوفی]] (۸۷ق در [[کوفه]])، [[ابوطفیل عامر بن واثلة]] (۱۰۰ق در [[مکه]])، [[انس بن مالک]] (حدود ۹۳ق در [[بصره]]) و [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق در [[مدینه]])<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶.</ref>. با توجه به سال [[وفات]] این [[صحابه]] و تنوع بلادی که در آن به سر میبردهاند و نیز سال [[تولد]] ابوحنیفه میتوان دانست که در صورت [[صحت]] این نقلها، [[ملاقات]] وی با آنان نه طولانی مدت و نه به قصد [[آموختن]] از ایشان بوده است؛ [[خاصه]] که بیشتر این صحابه در سنین کهولت به سر میبردهاند. آنچه از گزارش ابنخلکان بر میآید این است که منابع نقل این خبر نیز از کیفیت این مطلب اطلاع نداشتهاند<ref>وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۶.</ref>. | ||
وی در [[جوانی]] به [[شغل]] ابریشمفروشی [[اشتغال]] داشته است و چنان که برخی منابع ذکر کردهاند دکان وی در دار [[عمرو بن حریث]] [[شهرت]] داشته است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. او سالهای نخست کسب [[دانش]] را در کوفه به سر برد و از محضر [[دانشمندان]] این [[شهر]] بهره جست. [[خطیب بغدادی]] [[نقلی]] را از ابوحنیفه ذکر میکند که وی در آن از [[عزم]] و [[اقدام]] به آموختن [[قرآن کریم]]، [[ادب]] [[عرب]]، [[کلام]] و [[فقه]] در سالهای نوجوانی و جوانی سخن میگوید و تصریح میکند که دانش فقه از همه [[علوم]] سودمندتر است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۲- ۳۳۳.</ref>. او حتی در این دوران مدتی [[همنشین]] و ملازم [[حماد بن عمر بن یونس]]، مشهور به حماد عجرد، شاعر [[کوفی]] بوده است<ref>الأغانی، ج۱۴، ص۴۷۴؛ البصائر و الذخائر، ج۳، ص۴۱.</ref>. جالب توجه آنکه ابنخلکان ضمن بررسی زندگینامه حماد عجرد اشاره میکند که یکی از [[ائمه]] کبار با وی همنشین بوده است، اما از ذکر نام وی ابا میکند<ref>وفیات الأعیان، ج۲، ص۲۱۱.</ref> و معلوم است که این را کسر شأنی برای ابوحنیفه میدانسته است. ابوحنیفه استادان بسیاری را در دوران تحصیل خود در [[کوفه]] [[ملاقات]] کرده که از آنان میتوان به [[حماد بن ابیسلیمان]]، [[محارب بن دثار]] و [[عطیة بن سعد عوفی]] اشاره کرد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۵؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۶.</ref>. در میان استادان ابوحنیفه در کوفه، کسی که بیش از همه بر وی تأثیر گذاشت، حماد بن ابیسلیمان بود. او علاقه و ارادت بسیاری بدین استاد داشت و هجده سال ملازم محضرش بود و با خود [[عهد]] کرده بود تا حماد زنده است از وی جدا نشود<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۸.</ref>. حتی از وی چنین نقل شده است: پس از [[مرگ]] حماد در هر نمازی که خواندم برای وی از [[خداوند]] [[طلب]] [[مغفرت]] نمودم<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۴.</ref>. او در دیگر [[بلاد اسلامی]] نیز از محضر برخی از [[دانشمندان]] استفاده کرد؛ در [[بصره]] از [[قتادة بن دعامة سدوسی]] و [[مالک بن دینار]] و در [[حجاز]] از [[امام]] محمدباقر{{ع}}، [[عبدالرحمن بن هرمز اعرج]]، [[محمد بن منکدر]]، [[ابنشهاب زهری]]، [[عمرو بن دینار]] و [[ابوالزبیر مکی]]<ref>تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۸-۴۲۰.</ref>. هر چند قول مشهور آن است که ابوحنیفه از جمله [[شاگردان امام صادق]]{{ع}} بوده است<ref>تاریخ بناکتی، ص۱۴۰.</ref> و [[شیخ طوسی]] نیز وی را در زمره [[اصحاب]] ایشان به شمار آورده<ref>رجال الطوسی، ص۳۱۵.</ref>، نحوه [[مواجهه]] ابوحنیفه با آن [[حضرت]] چنین نمینماید که او ایشان را استاد خود میدانسته است. در منابع آمده است که او در [[زمان]] [[امام باقر]]{{ع}} نیز [[شهرت]] قابل توجهی داشته است و به ایشان متذکر شده که اگر چنان که برخی پیروانشان میگویند، خود را “امام” نمیدانند، این مطلب را به [[سمع]] دیگران برسانند<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۹۹؛ بحار الأنوار، ج۴۶، ص۳۵۶.</ref>. از این گونه مواجههها میتوان گونهای [[رقابت]] در گفتار و [[رفتار]] را حتی با [[امام باقر]]{{ع}} ملاحظه کرد، چه رسد به [[امام صادق]]{{ع}} که از نظر [[سنی]] نیز سه سال از وی کوچکتر بود. چنان که [[کلینی]] از [[امام کاظم]]{{ع}} نقل کرده، ابوحنیفه حتی خود را هماورد [[امام علی]]{{ع}} میدانسته و میگفته: [[علی بن ابیطالب]] چنین گفته و من چنین میگویم. [[امام]] او را به خاطر این هماوردی [[لعنت]] میکند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۶.</ref>. به هر حال، [[تعارض]] وی در میان [[ائمه]] بیشتر با امام صادق{{ع}} بوده است و برخی منابع آن را به [[دستور]] [[منصور عباسی]] میدانند، چون میخواست تا از طریق [[مناظره]] و طرح مسائل دشوار، [[حضرت]] را کممایه جلوه دهد<ref>تاریخ ألفی، ج۲، ص۱۳۰۱- ۱۳۰۲، بحار الأنوار، ج۴۷، ص۲۱۷.</ref>. حتی اگر ابوحنیفه، چنان که برخی منابع گفتهاند، روایاتی نیز از ایشان شنیده باشد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۶۸.</ref>، استفادهاش را نمیتوان از سنخ نقل [[شاگرد]] از استاد دانست، بلکه از سنخ نقل اقران از یکدیگر است. سخن مشهور {{عربی|لو لا السنتان لهلك النعمان}} نیز که در برخی منابع متأخر نقل شده است<ref>مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۸.</ref> در این زمینه به هیچ وجه قابل [[اعتماد]] نیست، زیرا اولاً این سخن در منابع دست اول ذکر نشده و به [[درستی]] مشخص نیست که نقلکنندگانش آن را از چه منبعی ذکر کردهاند و ثانیاً دلالت روشنی ندارد و میتواند مراد آن افراد دیگری از جمله [[زید بن علی]] باشد که ابوحنیفه به وی ارادت آشکاری داشته است. بررسی مناظرات فیمابین نیز به خوبی تعارض جدی [[اعتقادات]] طرفین را مینماید. مواجهه ائمه{{عم}} و [[اصحاب]] ایشان نیز بیانگر عدم [[مقبولیت]] وی نزد ایشان بوده است. هر چند وی را در شمار [[شاگردان امام باقر]]{{ع}} دانستهاند، چنان که از برخی [[روایات]] استفاده میشود، [[امام]] به وی اعتمادی نداشته و از وی دوری میگزیده و [[مصاحبت]] وی را خوش نمیداشته است و او نیز متقابلاً در [[متابعت]] امام نبوده است<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۹۹؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳۵۶.</ref>. مناظرات متعددی میان ابوحنیفه و [[امام صادق]]{{ع}} در گرفته که در همه آنها ابوحنیفه [[شکست]] را پذیرفته است<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۸۹؛ الأخبار الموفقیات، ص۷۶.</ref>. در برخی موارد امام صادق{{ع}} صراحتاً به خطاهای [[علمی]] وی اشاره کرده و خود گفتههای او را تصحیح نموده است. [[تعبیر خواب]] [[محمد بن مسلم]] توسط ابوحنیفه از این موارد است که [[کلینی]] [[روایت]] آن را ذکر کرده است<ref>الکافی، ج۸، ص۲۹۲.</ref>. ابوحنیفه در [[زمان]] خردسالی [[امام کاظم]]{{ع}} گفتوگوهایی با آن [[حضرت]] داشته و کوشیده که ایشان را از نظر علمی ارزیابی کند. از [[امام رضا]]{{ع}} نقل شده که روزی ابوحنیفه از نزد امام صادق{{ع}} خارج شد و در [[راه]] با امام کاظم{{ع}} برخورد کرد و از ایشان پرسید: [[معصیت]] از چه کسی صادر میشود؟ حضرت به وی فرمود: از سه حالت خارج نیست: یا از [[خداوند]] سر میزند، که چنین نیست و اصلاً [[شایسته]] نیست شخص [[کریم]] بندهاش را به سبب کاری که نکرده [[عذاب]] کند، و یا از [[خدا]] و [[بنده]] هر دو با هم سر میزند، و این نیز شایسته نیست که [[شریک]] [[قوی]] به شریک [[ضعیف]] [[ظلم]] کند، و یا اینکه از بنده سر میزند که همین گونه نیز هست. اگر خدا عقابش کند، پس به سبب [[گناه]] او است و اگر از او درگذرد، از روی [[جود]] و کرمش خواهد بود<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۳۸.</ref>. گویی ابوحنیفه [[رفتار]] خود با [[امام باقر]] و امام صادق{{عم}} را با امام کاظم{{ع}} نیز ادامه میدهد و [[دوست]] داشته که [[برتری]] خود را بدیشان بنماید و در بحث و [[جدال]] از ایشان پیشی گیرد. غیر از مورد پیشگفته، در برخی موارد دیگر نیز در صدد بر میآید ایشان را در سنین [[کودکی]] [[امتحان]] و [[آزمایش]] کند<ref>إثبات الوصیة، ص۱۹۱- ۱۹۲؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۸۷- ۳۸۸؛ الفصول المختارة، ص۷۲.</ref>. جدا از [[ائمه معصوم]]{{عم}}، برخی از [[اصحاب]] ایشان نیز در مواجهه با ابوحنیفه رویکردی انتقادی داشتند و مواضع وی را [[نقد]] میکردند. یکی از کسانی که با وی از موضعی انتقادی سخن گفته، [[فضال بن حسن]] است. منقول است که وی به ابوحنیفه میگوید: من [[برادری]] دارم که [[معتقد]] است [[بهترین]] [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است و من میگویم [[ابوبکر]] است و بعد از او [[عمر]]. ابوحنیفه در پاسخ میگوید: حرف تو صحیح است و همین که این دو در کنار [[پیامبر]]{{صل}} به [[خاک]] سپرده شدهاند، برای تشخیص فضیلتشان کفایت میکند. فضال در پاسخ میگوید: من نیز این مطلب را به برادرم گفتم، اما او معتقد است که اگر این جایگاه از آن رسول خدا{{صل}} بوده، پس ایشان در آن حقی نداشتهاند. ابوحنیفه به وی میگوید که آن جایگاه پس از پیامبر{{صل}} به زنانشان از جمله [[عایشه]] و [[حفصه]] [[ارث]] میرسد. فضال در پاسخ به وی میگوید: برادرم معتقد است که در این صورت آن دو جز به اندازه یک وجب در یک وجب از این [[زمین]] سهم نمیبرند، در حالی که [[فاطمه]]{{س}} از ارث منع میشود. ابوحنیفه که از پاسخ در میماند میگوید: او را از من دور کنید که از رافضیان است<ref>الفصول المختارة، ص۷۴؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۹۴- ۲۹۵.</ref>. هر چند بر اساس آنچه گفته شد، وی با [[امامان معصوم]] همعصر خود چندان همسو نبوده، یکی از طرق مهم [[دانش]] خود را [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} میدانسته است. از وی نقل شده که وی یکی از طرق و شعب اصلی دانش خود را مستفاد از [[دانش امام علی]]{{ع}} میدانسته است و از استفاده خود از دانش ایشان در کنار [[عمر بن خطاب]]، [[ابنعباس]] و [[ابنمسعود]] یاد میکرده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۴- ۳۳۵.</ref>. در میان [[شیعیان]] [[همسویی]] او عمدتاً با [[زیدیه]] و [[رهبر معنوی]] آن [[زید بن علی]] بود<ref>مجموع رسائل الإمام الهادی{{ع}}، ص۱۱.</ref>. او برای زید بن علی جایگاه رفیعی در [[علم]] و [[زهد]] قائل بوده است<ref>تحفة الأحباب و بغیة الطلاب، ص۱۱۹- ۱۲۰؛ کتاب المواعظ و الاعتبار، ج۴، ص۳۱۷.</ref> و شیوه او را در مواجهه با دستگاه [[ستمگر]] [[خلافت]] میپسندیده و حتی تحت تأثیر وی به [[قیام مسلحانه]] و امکان [[قیام]] علیه [[سلطان جائر]] [[معتقد]] شده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۸۳.</ref>. او با [[قیام زید بن علی]] علیه [[امویان]] (۱۲۰-۱۲۲) [[همراهی]] و [[همدلی]] خاصی داشت و از هیچ گونه کمکی برای قیام وی دریغ نورزید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۴۰؛ تحفة الترک، ص۸، ۹.</ref> و حتی دیگران را به [[یاری]] وی [[تحریض]] کرد و در تهیه مایحتاج پیروانش او را مدد رساند<ref>الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. اینکه بخش عظیمی از [[فقه]] زیدیه با فقه ابوحنیفه مطابقت دارد<ref>المقالات و الفرق، ص۱۴۹.</ref> به این [[ارتباط]] [[تاریخی]] نیز مربوط است. ابوحنیفه در دوران [[اموی]] و دوران [[عباسی]] ارتباط مناسبی با [[دستگاه خلافت]] نداشت و ایشان را لایق [[منصب]] خلافت نمیدانست. او بر خلاف برخی از [[ائمه]] بزرگ [[اهل سنت]]، [[لعن]] بر [[یزید]] را جایز میدانست و صراحتاً او را [[ملعون]] میخواند<ref>موسوعة تاریخ العراق بین احتلالین، ج۴، ص۳۰۳.</ref>. درباره دیگر [[خلفای اموی]] [[خاصه]] خلفای همعصرش نیز موضعی انتقادی داشت و از هر گونه [[شورش]] و [[مبارزه]] علیه آنان [[حمایت]] میکرد. یکی از شورشهایی که وی در این عصر از آن حمایت کرد، شورش [[مردم]] بلخ علیه [[حکام]] [[بنیامیه]] بود. وی از آنان که برای نپرداختن [[جزیه]] به بنیامیه [[بسیج]] شده بودند، [[پشتیبانی]] کرد و همین امر موجب [[شهرت]] وی در این منطقه شد. این شورش بیش از یک دهه طول کشید و در فاصله سالهای ۱۱۶- ۱۲۸ق ادامه یافت و بالاخره با وساطت ابوحنیفه در ماجرای [[امان]] دادن [[یزید بن ولید]] و اجلح به [[حارث بن سریج]] خاتمه یافت<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۲۹۳.</ref>. پس از درگذشت [[حماد بن ابیسلیمان]] در حدود [[سال ۱۲۰ق]]، مرکزیت حلقه [[شاگردان]] وی بدو منتقل شد و این موجب شد که او بیش از پیش مورد توجه [[دستگاه خلافت]] قرار گیرد. با توجه به [[مخالفت]] آشکار و [[نهان]] وی با [[امویان]]، مطمئناً [[حکام اموی]] از ابوحنیفه و فعالیتهای وی علیه خودشان مطلع بودند و میکوشیدند که او را نه تنها از مخالفت باز دارند، بلکه در زمره [[یاران]] خویش در آورند. چنان که برخی از منابع متذکر شدهاند، این سیاستی کلی بود که امویان در سالهای آخر عمرشان بر اساس آن مشی میکردند و به هیچ وجه مختص ابوحنیفه نبود<ref>أبوحنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، ص۱۹۵؛ أخبار أبی حنیفة و أصحابه، ص۵۷.</ref>. یکی از پیشنهادهایی که به احتمال بسیار با این [[انگیزه]] به وی شده، پیشنهاد [[تصدی]] [[منصب قضاوت]] و طبق برخی دیگر از [[روایات]]، به نقل [[خطیب بغدادی]]، [[نظارت]] بر امور [[بیتالمال]] [[کوفه]] بوده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸- ۳۲۹.</ref>. این پیشنهاد در واپسین سالهای [[خلافت اموی]] به او داده شده و [[حاکم کوفه]] در این [[زمان]] [[یزید بن عمر بن هبیره]]، [[کارگزار]] [[مروان بن محمد]]، آخرین [[خلیفه]] [[اموی]]، است. ابوحنیفه از پذیرش این پیشنهاد [[امتناع]] ورزید. توجیهی که وی برای نپذیرفتن منصب قضاوت ارائه کرد جالب توجه بود. او میگفت: من [[شایستگی]] این منصب را ندارم. حال اگر راست گفته باشم، چنان که گفتم، [[شایسته]] نیستم و اگر [[دروغ]] گفته باشم، [[دروغگو]] لایت [[مقام]] قضاوت نیست<ref>آثار البلاد، ص۲۵۲.</ref>. بدین [[جهت]] وی مورد [[خشم]] حاکم کوفه قرار میگیرد و برابر گزارشی، به [[دستور]] ابنهبیره به تازیانه محکوم میگردد و به روایتی در طی ده [[روز]] هر روز ده تازیانه میخورد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸- ۳۲۹.</ref>. او با بهانه [[اندیشیدن]] به پیشنهاد [[حاکم]] و [[مشورت]] با [[اهل]] [[صلاح]] از دست حاکم کوفه خلاصی مییابد و بدون فوت وقت در [[سال ۱۳۰ ق]] کوفه را به قصد [[مکه]] ترک میکند و تا [[سال ۱۳۲ق]] که سال انقراض [[حکومت اموی]] است، در این [[شهر]] میماند<ref>أبوحنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، ص۱۹۷؛ الأئمة الأربعة، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. بر اساس برخی از دادههای متأخران، در همین [[زمان]] از [[امام صادق]]{{ع}} بهره برده است<ref>الإمام الصادق{{ع}} و المذاهب الأربعة، ج۱، ص۷۰؛ سیرة الأئمة الإثنی عشر، ج۲، ص۲۴۸؛ روح التشیع، ص۳۱۶.</ref>، اما چنین چیزی در منابع کهن مطرح نشده و با توجه به آنچه در گذشته گفته شد، محتمل نیز نیست. وی که در این زمان بیش از پنجاه سال داشت و از نظر [[علمی]] و [[فقهی]] جایگاه برجستهای در میان [[اهل]] [[اسلام]] یافته بود، بیشتر به [[ترویج]] [[مکتب فقهی]] و اندیشههای خود میپرداخت و با برخی دیگر از فقهای حاضر در [[مکه]] از جمله ایوب سختیانی [[رقابت]] میکرد<ref>تاریخ أبیزرعة، ج۱، ص۵۰۷.</ref>. | وی در [[جوانی]] به [[شغل]] ابریشمفروشی [[اشتغال]] داشته است و چنان که برخی منابع ذکر کردهاند دکان وی در دار [[عمرو بن حریث]] [[شهرت]] داشته است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref>. او سالهای نخست کسب [[دانش]] را در کوفه به سر برد و از محضر [[دانشمندان]] این [[شهر]] بهره جست. [[خطیب بغدادی]] [[نقلی]] را از ابوحنیفه ذکر میکند که وی در آن از [[عزم]] و [[اقدام]] به آموختن [[قرآن کریم]]، [[ادب]] [[عرب]]، [[کلام]] و [[فقه]] در سالهای نوجوانی و جوانی سخن میگوید و تصریح میکند که دانش فقه از همه [[علوم]] سودمندتر است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۲- ۳۳۳.</ref>. او حتی در این دوران مدتی [[همنشین]] و ملازم [[حماد بن عمر بن یونس]]، مشهور به حماد عجرد، شاعر [[کوفی]] بوده است<ref>الأغانی، ج۱۴، ص۴۷۴؛ البصائر و الذخائر، ج۳، ص۴۱.</ref>. جالب توجه آنکه ابنخلکان ضمن بررسی زندگینامه حماد عجرد اشاره میکند که یکی از [[ائمه]] کبار با وی همنشین بوده است، اما از ذکر نام وی ابا میکند<ref>وفیات الأعیان، ج۲، ص۲۱۱.</ref> و معلوم است که این را کسر شأنی برای ابوحنیفه میدانسته است. ابوحنیفه استادان بسیاری را در دوران تحصیل خود در [[کوفه]] [[ملاقات]] کرده که از آنان میتوان به [[حماد بن ابیسلیمان]]، [[محارب بن دثار]] و [[عطیة بن سعد عوفی]] اشاره کرد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۵؛ وفیات الأعیان، ج۵، ص۴۰۶.</ref>. در میان استادان ابوحنیفه در کوفه، کسی که بیش از همه بر وی تأثیر گذاشت، حماد بن ابیسلیمان بود. او علاقه و ارادت بسیاری بدین استاد داشت و هجده سال ملازم محضرش بود و با خود [[عهد]] کرده بود تا حماد زنده است از وی جدا نشود<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۸.</ref>. حتی از وی چنین نقل شده است: پس از [[مرگ]] حماد در هر نمازی که خواندم برای وی از [[خداوند]] [[طلب]] [[مغفرت]] نمودم<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۴.</ref>. او در دیگر [[بلاد اسلامی]] نیز از محضر برخی از [[دانشمندان]] استفاده کرد؛ در [[بصره]] از [[قتادة بن دعامة سدوسی]] و [[مالک بن دینار]] و در [[حجاز]] از [[امام]] محمدباقر {{ع}}، [[عبدالرحمن بن هرمز اعرج]]، [[محمد بن منکدر]]، [[ابنشهاب زهری]]، [[عمرو بن دینار]] و [[ابوالزبیر مکی]]<ref>تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۴۱۸-۴۲۰.</ref>. هر چند قول مشهور آن است که ابوحنیفه از جمله [[شاگردان امام صادق]] {{ع}} بوده است<ref>تاریخ بناکتی، ص۱۴۰.</ref> و [[شیخ طوسی]] نیز وی را در زمره [[اصحاب]] ایشان به شمار آورده<ref>رجال الطوسی، ص۳۱۵.</ref>، نحوه [[مواجهه]] ابوحنیفه با آن [[حضرت]] چنین نمینماید که او ایشان را استاد خود میدانسته است. در منابع آمده است که او در [[زمان]] [[امام باقر]] {{ع}} نیز [[شهرت]] قابل توجهی داشته است و به ایشان متذکر شده که اگر چنان که برخی پیروانشان میگویند، خود را “امام” نمیدانند، این مطلب را به [[سمع]] دیگران برسانند<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۹۹؛ بحار الأنوار، ج۴۶، ص۳۵۶.</ref>. از این گونه مواجههها میتوان گونهای [[رقابت]] در گفتار و [[رفتار]] را حتی با [[امام باقر]] {{ع}} ملاحظه کرد، چه رسد به [[امام صادق]] {{ع}} که از نظر [[سنی]] نیز سه سال از وی کوچکتر بود. چنان که [[کلینی]] از [[امام کاظم]] {{ع}} نقل کرده، ابوحنیفه حتی خود را هماورد [[امام علی]] {{ع}} میدانسته و میگفته: [[علی بن ابیطالب]] چنین گفته و من چنین میگویم. [[امام]] او را به خاطر این هماوردی [[لعنت]] میکند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۶.</ref>. به هر حال، [[تعارض]] وی در میان [[ائمه]] بیشتر با امام صادق {{ع}} بوده است و برخی منابع آن را به [[دستور]] [[منصور عباسی]] میدانند، چون میخواست تا از طریق [[مناظره]] و طرح مسائل دشوار، [[حضرت]] را کممایه جلوه دهد<ref>تاریخ ألفی، ج۲، ص۱۳۰۱- ۱۳۰۲، بحار الأنوار، ج۴۷، ص۲۱۷.</ref>. حتی اگر ابوحنیفه، چنان که برخی منابع گفتهاند، روایاتی نیز از ایشان شنیده باشد<ref>تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۶۸.</ref>، استفادهاش را نمیتوان از سنخ نقل [[شاگرد]] از استاد دانست، بلکه از سنخ نقل اقران از یکدیگر است. سخن مشهور {{عربی|لو لا السنتان لهلك النعمان}} نیز که در برخی منابع متأخر نقل شده است<ref>مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۸.</ref> در این زمینه به هیچ وجه قابل [[اعتماد]] نیست، زیرا اولاً این سخن در منابع دست اول ذکر نشده و به [[درستی]] مشخص نیست که نقلکنندگانش آن را از چه منبعی ذکر کردهاند و ثانیاً دلالت روشنی ندارد و میتواند مراد آن افراد دیگری از جمله [[زید بن علی]] باشد که ابوحنیفه به وی ارادت آشکاری داشته است. بررسی مناظرات فیمابین نیز به خوبی تعارض جدی [[اعتقادات]] طرفین را مینماید. مواجهه ائمه {{عم}} و [[اصحاب]] ایشان نیز بیانگر عدم [[مقبولیت]] وی نزد ایشان بوده است. هر چند وی را در شمار [[شاگردان امام باقر]] {{ع}} دانستهاند، چنان که از برخی [[روایات]] استفاده میشود، [[امام]] به وی اعتمادی نداشته و از وی دوری میگزیده و [[مصاحبت]] وی را خوش نمیداشته است و او نیز متقابلاً در [[متابعت]] امام نبوده است<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۹۹؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳۵۶.</ref>. مناظرات متعددی میان ابوحنیفه و [[امام صادق]] {{ع}} در گرفته که در همه آنها ابوحنیفه [[شکست]] را پذیرفته است<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۸۹؛ الأخبار الموفقیات، ص۷۶.</ref>. در برخی موارد امام صادق {{ع}} صراحتاً به خطاهای [[علمی]] وی اشاره کرده و خود گفتههای او را تصحیح نموده است. [[تعبیر خواب]] [[محمد بن مسلم]] توسط ابوحنیفه از این موارد است که [[کلینی]] [[روایت]] آن را ذکر کرده است<ref>الکافی، ج۸، ص۲۹۲.</ref>. ابوحنیفه در [[زمان]] خردسالی [[امام کاظم]] {{ع}} گفتوگوهایی با آن [[حضرت]] داشته و کوشیده که ایشان را از نظر علمی ارزیابی کند. از [[امام رضا]] {{ع}} نقل شده که روزی ابوحنیفه از نزد امام صادق {{ع}} خارج شد و در [[راه]] با امام کاظم {{ع}} برخورد کرد و از ایشان پرسید: [[معصیت]] از چه کسی صادر میشود؟ حضرت به وی فرمود: از سه حالت خارج نیست: یا از [[خداوند]] سر میزند، که چنین نیست و اصلاً [[شایسته]] نیست شخص [[کریم]] بندهاش را به سبب کاری که نکرده [[عذاب]] کند، و یا از [[خدا]] و [[بنده]] هر دو با هم سر میزند، و این نیز شایسته نیست که [[شریک]] [[قوی]] به شریک [[ضعیف]] [[ظلم]] کند، و یا اینکه از بنده سر میزند که همین گونه نیز هست. اگر خدا عقابش کند، پس به سبب [[گناه]] او است و اگر از او درگذرد، از روی [[جود]] و کرمش خواهد بود<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۱۳۸.</ref>. گویی ابوحنیفه [[رفتار]] خود با [[امام باقر]] و امام صادق {{عم}} را با امام کاظم {{ع}} نیز ادامه میدهد و [[دوست]] داشته که [[برتری]] خود را بدیشان بنماید و در بحث و [[جدال]] از ایشان پیشی گیرد. غیر از مورد پیشگفته، در برخی موارد دیگر نیز در صدد بر میآید ایشان را در سنین [[کودکی]] [[امتحان]] و [[آزمایش]] کند<ref>إثبات الوصیة، ص۱۹۱- ۱۹۲؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۸۷- ۳۸۸؛ الفصول المختارة، ص۷۲.</ref>. جدا از [[ائمه معصوم]] {{عم}}، برخی از [[اصحاب]] ایشان نیز در مواجهه با ابوحنیفه رویکردی انتقادی داشتند و مواضع وی را [[نقد]] میکردند. یکی از کسانی که با وی از موضعی انتقادی سخن گفته، [[فضال بن حسن]] است. منقول است که وی به ابوحنیفه میگوید: من [[برادری]] دارم که [[معتقد]] است [[بهترین]] [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}}، [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} است و من میگویم [[ابوبکر]] است و بعد از او [[عمر]]. ابوحنیفه در پاسخ میگوید: حرف تو صحیح است و همین که این دو در کنار [[پیامبر]] {{صل}} به [[خاک]] سپرده شدهاند، برای تشخیص فضیلتشان کفایت میکند. فضال در پاسخ میگوید: من نیز این مطلب را به برادرم گفتم، اما او معتقد است که اگر این جایگاه از آن رسول خدا {{صل}} بوده، پس ایشان در آن حقی نداشتهاند. ابوحنیفه به وی میگوید که آن جایگاه پس از پیامبر {{صل}} به زنانشان از جمله [[عایشه]] و [[حفصه]] [[ارث]] میرسد. فضال در پاسخ به وی میگوید: برادرم معتقد است که در این صورت آن دو جز به اندازه یک وجب در یک وجب از این [[زمین]] سهم نمیبرند، در حالی که [[فاطمه]] {{س}} از ارث منع میشود. ابوحنیفه که از پاسخ در میماند میگوید: او را از من دور کنید که از رافضیان است<ref>الفصول المختارة، ص۷۴؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۹۴- ۲۹۵.</ref>. هر چند بر اساس آنچه گفته شد، وی با [[امامان معصوم]] همعصر خود چندان همسو نبوده، یکی از طرق مهم [[دانش]] خود را [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} میدانسته است. از وی نقل شده که وی یکی از طرق و شعب اصلی دانش خود را مستفاد از [[دانش امام علی]] {{ع}} میدانسته است و از استفاده خود از دانش ایشان در کنار [[عمر بن خطاب]]، [[ابنعباس]] و [[ابنمسعود]] یاد میکرده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۴- ۳۳۵.</ref>. در میان [[شیعیان]] [[همسویی]] او عمدتاً با [[زیدیه]] و [[رهبر معنوی]] آن [[زید بن علی]] بود<ref>مجموع رسائل الإمام الهادی {{ع}}، ص۱۱.</ref>. او برای زید بن علی جایگاه رفیعی در [[علم]] و [[زهد]] قائل بوده است<ref>تحفة الأحباب و بغیة الطلاب، ص۱۱۹- ۱۲۰؛ کتاب المواعظ و الاعتبار، ج۴، ص۳۱۷.</ref> و شیوه او را در مواجهه با دستگاه [[ستمگر]] [[خلافت]] میپسندیده و حتی تحت تأثیر وی به [[قیام مسلحانه]] و امکان [[قیام]] علیه [[سلطان جائر]] [[معتقد]] شده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۸۳.</ref>. او با [[قیام زید بن علی]] علیه [[امویان]] (۱۲۰-۱۲۲) [[همراهی]] و [[همدلی]] خاصی داشت و از هیچ گونه کمکی برای قیام وی دریغ نورزید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۴۰؛ تحفة الترک، ص۸، ۹.</ref> و حتی دیگران را به [[یاری]] وی [[تحریض]] کرد و در تهیه مایحتاج پیروانش او را مدد رساند<ref>الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. اینکه بخش عظیمی از [[فقه]] زیدیه با فقه ابوحنیفه مطابقت دارد<ref>المقالات و الفرق، ص۱۴۹.</ref> به این [[ارتباط]] [[تاریخی]] نیز مربوط است. ابوحنیفه در دوران [[اموی]] و دوران [[عباسی]] ارتباط مناسبی با [[دستگاه خلافت]] نداشت و ایشان را لایق [[منصب]] خلافت نمیدانست. او بر خلاف برخی از [[ائمه]] بزرگ [[اهل سنت]]، [[لعن]] بر [[یزید]] را جایز میدانست و صراحتاً او را [[ملعون]] میخواند<ref>موسوعة تاریخ العراق بین احتلالین، ج۴، ص۳۰۳.</ref>. درباره دیگر [[خلفای اموی]] [[خاصه]] خلفای همعصرش نیز موضعی انتقادی داشت و از هر گونه [[شورش]] و [[مبارزه]] علیه آنان [[حمایت]] میکرد. یکی از شورشهایی که وی در این عصر از آن حمایت کرد، شورش [[مردم]] بلخ علیه [[حکام]] [[بنیامیه]] بود. وی از آنان که برای نپرداختن [[جزیه]] به بنیامیه [[بسیج]] شده بودند، [[پشتیبانی]] کرد و همین امر موجب [[شهرت]] وی در این منطقه شد. این شورش بیش از یک دهه طول کشید و در فاصله سالهای ۱۱۶- ۱۲۸ق ادامه یافت و بالاخره با وساطت ابوحنیفه در ماجرای [[امان]] دادن [[یزید بن ولید]] و اجلح به [[حارث بن سریج]] خاتمه یافت<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۲۹۳.</ref>. پس از درگذشت [[حماد بن ابیسلیمان]] در حدود [[سال ۱۲۰ق]]، مرکزیت حلقه [[شاگردان]] وی بدو منتقل شد و این موجب شد که او بیش از پیش مورد توجه [[دستگاه خلافت]] قرار گیرد. با توجه به [[مخالفت]] آشکار و [[نهان]] وی با [[امویان]]، مطمئناً [[حکام اموی]] از ابوحنیفه و فعالیتهای وی علیه خودشان مطلع بودند و میکوشیدند که او را نه تنها از مخالفت باز دارند، بلکه در زمره [[یاران]] خویش در آورند. چنان که برخی از منابع متذکر شدهاند، این سیاستی کلی بود که امویان در سالهای آخر عمرشان بر اساس آن مشی میکردند و به هیچ وجه مختص ابوحنیفه نبود<ref>أبوحنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، ص۱۹۵؛ أخبار أبی حنیفة و أصحابه، ص۵۷.</ref>. یکی از پیشنهادهایی که به احتمال بسیار با این [[انگیزه]] به وی شده، پیشنهاد [[تصدی]] [[منصب قضاوت]] و طبق برخی دیگر از [[روایات]]، به نقل [[خطیب بغدادی]]، [[نظارت]] بر امور [[بیتالمال]] [[کوفه]] بوده است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸- ۳۲۹.</ref>. این پیشنهاد در واپسین سالهای [[خلافت اموی]] به او داده شده و [[حاکم کوفه]] در این [[زمان]] [[یزید بن عمر بن هبیره]]، [[کارگزار]] [[مروان بن محمد]]، آخرین [[خلیفه]] [[اموی]]، است. ابوحنیفه از پذیرش این پیشنهاد [[امتناع]] ورزید. توجیهی که وی برای نپذیرفتن منصب قضاوت ارائه کرد جالب توجه بود. او میگفت: من [[شایستگی]] این منصب را ندارم. حال اگر راست گفته باشم، چنان که گفتم، [[شایسته]] نیستم و اگر [[دروغ]] گفته باشم، [[دروغگو]] لایت [[مقام]] قضاوت نیست<ref>آثار البلاد، ص۲۵۲.</ref>. بدین [[جهت]] وی مورد [[خشم]] حاکم کوفه قرار میگیرد و برابر گزارشی، به [[دستور]] ابنهبیره به تازیانه محکوم میگردد و به روایتی در طی ده [[روز]] هر روز ده تازیانه میخورد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸- ۳۲۹.</ref>. او با بهانه [[اندیشیدن]] به پیشنهاد [[حاکم]] و [[مشورت]] با [[اهل]] [[صلاح]] از دست حاکم کوفه خلاصی مییابد و بدون فوت وقت در [[سال ۱۳۰ ق]] کوفه را به قصد [[مکه]] ترک میکند و تا [[سال ۱۳۲ق]] که سال انقراض [[حکومت اموی]] است، در این [[شهر]] میماند<ref>أبوحنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، ص۱۹۷؛ الأئمة الأربعة، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. بر اساس برخی از دادههای متأخران، در همین [[زمان]] از [[امام صادق]] {{ع}} بهره برده است<ref>الإمام الصادق {{ع}} و المذاهب الأربعة، ج۱، ص۷۰؛ سیرة الأئمة الإثنی عشر، ج۲، ص۲۴۸؛ روح التشیع، ص۳۱۶.</ref>، اما چنین چیزی در منابع کهن مطرح نشده و با توجه به آنچه در گذشته گفته شد، محتمل نیز نیست. وی که در این زمان بیش از پنجاه سال داشت و از نظر [[علمی]] و [[فقهی]] جایگاه برجستهای در میان [[اهل]] [[اسلام]] یافته بود، بیشتر به [[ترویج]] [[مکتب فقهی]] و اندیشههای خود میپرداخت و با برخی دیگر از فقهای حاضر در [[مکه]] از جمله ایوب سختیانی [[رقابت]] میکرد<ref>تاریخ أبیزرعة، ج۱، ص۵۰۷.</ref>. | ||
ابوحنیفه پس از قدرتیابی [[عباسیان]] و خروج [[امویان]] از [[کوفه]]، به مولد خود بازگشت و فعالیتهای علمی خویش را در این شهر دنبال کرد<ref>مناقب الإمام أحمد، ج۱، ص۱۵۰- ۱۵۱.</ref>، اما پس از آشکار شدن ماهیت [[حکومت عباسیان]]، ابوحنیفه رویه پیشین خود را در عدم [[همراهی]] با [[دستگاه خلافت]] و معارضه با آن ادامه داد و چنان که منابع گفتهاند هیچ گاه با ایشان [[بیعت]] نکرد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۱۵۸.</ref>. جالب توجه اینجا است که برخی از [[نزدیکان]] [[منصور عباسی]] بر آن بودهاند که دایره [[مخالفت]] ابوحنیفه با عباسیان را بسیار وسیعتر از [[منازعات]] [[سیاسی]] نشان دهند و آن را به برخی از نظریات علمی ابوحنیفه درباره [[دانشمندان]] این [[خاندان]] بکشانند<ref>محاضرات الأدباء، ج۱، ص۵۶۵؛ ثمرات الأوراق، ص۱۱۸.</ref>. ظاهراً ابوحنیفه پس از آشنایی با [[زید بن علی]]، همواره [[ارتباط]] خود را با زیدیان [[حفظ]] و از ایشان [[حمایت]] میکرد. پس از [[شهادت]] [[زید]] در عصر امویان، در زمان [[خلافت]] عباسیان نیز این [[جماعت]] علیه [[حکام]] زمانه به [[قیام]] دست زدند (۱۴۵ق) و این بار نیز ابوحنیفه آنان را [[تأیید]] و [[پشتیبانی]] کرد. منابع آوردهاند که او به نحو گستردهای از [[ابراهیم]] و [[محمد]]، [[پسران]] [[عبدالله بن حسن]]، [[حمایت]] کرد و پس از [[شهادت]] ایشان، از اینکه نتوانسته در رکاب ایشان کشته شود، اظهار [[تأسف]] نمود و شهادت همراه ایشان را افتخاری [[عظیم]] دانست<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۴۰-۲۴۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۰؛ الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. به احتمال بسیار [[باور]] وی به زیدیان در نحوه مواجهه با حکومتهای زمانه تأثیر ژرفی داشته و اگر چنان که گفتهاند او [[خلافت]] را [[حق]] [[فرزندان امام علی]]{{ع}} از [[نسل حضرت فاطمه]]{{س}} میدانسته<ref>أبوحنیفة حیاته و عصره، ص۱۴۷.</ref>، مصداق آنان در نظر وی کسانی بوده است که [[زیدیه]] باور داشتهاند، نه [[اثنا عشریه]] و دیگران. [[همکاری]] با این [[قیام]] هر چند در کوتاه مدت برای ابوحنیفه ایجاد مشکل نکرد، پس از مدتی موجبات محدود شدن حوزه عمل وی و نهایتاً مرگش را فراهم آورد. گویی [[عباسیان]] نیز برای مهار وی راهی را پیش گرفتند که [[امویان]] در سالهای پایانی دولتشان قصد آن را داشتند. [[منصور عباسی]] از او خواست که [[منصب قضاوت]] را بپذیرد و در مقابل، ابوحنیفه [[سوگند]] یاد کرد که چنین منصبی را نمیپذیرد. [[خلیفه]] نیز سوگند خورد که باید بپذیرد و چون با این سخن مواجه شد که خلیفه سوگند خورده است، گفت که ادای [[کفاره]] قسم برای خلیفه آسانتر است و او بر این کار تواناتر است<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۹؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹.</ref>. خلیفه که میخواست ابوحنیفه را مشغول به کاری کند که نتواند با [[توطئهگران]] علیه خلافتش همکاری کند، او را مجبور به [[نظارت]] بر ساخت [[شهر]] [[بغداد]] و خشت زدن و خشت شمردن و به کار گرفتن [[کارگران]] کرد و این کار تا [[سال ۱۴۹ق]] ادامه داشت. ساخت این بنا در [[سال ۱۴۵ق]] آغاز شده بود، اما به [[جهت]] قیام [[جماعت]] زیدیه در این سال متوقف شده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۶۱۹.</ref>. ابوحنیفه در سالهای پایانی [[حیات]] نیز، به رغم فشارهای منصور عباسی، کمابیش همان رویه پیشین را داشت و در نزاعی که میان [[خلیفه]] و [[اهل]] [[موصل]] پیش آمد، از [[منصور]] [[جانبداری]] نکرد<ref>الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۸۵.</ref>. بالاخره وی در [[سال ۱۵۰ ق]] به [[دستور]] منصور [[زندانی]] شد و پس از مدتی [[وفات]] یافت. علت [[مرگ]] وی به [[درستی]] آشکار نیست، اما چنان که برخی منابع ذکر کردهاند در [[زندان]] به او زهر دادند و او را که فردی خطرناک برای [[حکومت عباسی]] به شمار میآمد، به [[قتل]] رساندند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹- ۳۳۰؛ تاریخ ألفی، ج۲، ص۱۳۱۰؛ تاریخ الموصل، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. [[بدن]] وی را در [[مقبره]] [[خیزران]] [[بغداد]] به [[خاک]] سپردند<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶۶؛ مراصد الإطلاع، ج۱، ص۴۹۵.</ref>. | ابوحنیفه پس از قدرتیابی [[عباسیان]] و خروج [[امویان]] از [[کوفه]]، به مولد خود بازگشت و فعالیتهای علمی خویش را در این شهر دنبال کرد<ref>مناقب الإمام أحمد، ج۱، ص۱۵۰- ۱۵۱.</ref>، اما پس از آشکار شدن ماهیت [[حکومت عباسیان]]، ابوحنیفه رویه پیشین خود را در عدم [[همراهی]] با [[دستگاه خلافت]] و معارضه با آن ادامه داد و چنان که منابع گفتهاند هیچ گاه با ایشان [[بیعت]] نکرد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۱۵۸.</ref>. جالب توجه اینجا است که برخی از [[نزدیکان]] [[منصور عباسی]] بر آن بودهاند که دایره [[مخالفت]] ابوحنیفه با عباسیان را بسیار وسیعتر از [[منازعات]] [[سیاسی]] نشان دهند و آن را به برخی از نظریات علمی ابوحنیفه درباره [[دانشمندان]] این [[خاندان]] بکشانند<ref>محاضرات الأدباء، ج۱، ص۵۶۵؛ ثمرات الأوراق، ص۱۱۸.</ref>. ظاهراً ابوحنیفه پس از آشنایی با [[زید بن علی]]، همواره [[ارتباط]] خود را با زیدیان [[حفظ]] و از ایشان [[حمایت]] میکرد. پس از [[شهادت]] [[زید]] در عصر امویان، در زمان [[خلافت]] عباسیان نیز این [[جماعت]] علیه [[حکام]] زمانه به [[قیام]] دست زدند (۱۴۵ق) و این بار نیز ابوحنیفه آنان را [[تأیید]] و [[پشتیبانی]] کرد. منابع آوردهاند که او به نحو گستردهای از [[ابراهیم]] و [[محمد]]، [[پسران]] [[عبدالله بن حسن]]، [[حمایت]] کرد و پس از [[شهادت]] ایشان، از اینکه نتوانسته در رکاب ایشان کشته شود، اظهار [[تأسف]] نمود و شهادت همراه ایشان را افتخاری [[عظیم]] دانست<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۴۰-۲۴۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۰؛ الکشاف، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. به احتمال بسیار [[باور]] وی به زیدیان در نحوه مواجهه با حکومتهای زمانه تأثیر ژرفی داشته و اگر چنان که گفتهاند او [[خلافت]] را [[حق]] [[فرزندان امام علی]] {{ع}} از [[نسل حضرت فاطمه]] {{س}} میدانسته<ref>أبوحنیفة حیاته و عصره، ص۱۴۷.</ref>، مصداق آنان در نظر وی کسانی بوده است که [[زیدیه]] باور داشتهاند، نه [[اثنا عشریه]] و دیگران. [[همکاری]] با این [[قیام]] هر چند در کوتاه مدت برای ابوحنیفه ایجاد مشکل نکرد، پس از مدتی موجبات محدود شدن حوزه عمل وی و نهایتاً مرگش را فراهم آورد. گویی [[عباسیان]] نیز برای مهار وی راهی را پیش گرفتند که [[امویان]] در سالهای پایانی دولتشان قصد آن را داشتند. [[منصور عباسی]] از او خواست که [[منصب قضاوت]] را بپذیرد و در مقابل، ابوحنیفه [[سوگند]] یاد کرد که چنین منصبی را نمیپذیرد. [[خلیفه]] نیز سوگند خورد که باید بپذیرد و چون با این سخن مواجه شد که خلیفه سوگند خورده است، گفت که ادای [[کفاره]] قسم برای خلیفه آسانتر است و او بر این کار تواناتر است<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۱۹؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹.</ref>. خلیفه که میخواست ابوحنیفه را مشغول به کاری کند که نتواند با [[توطئهگران]] علیه خلافتش همکاری کند، او را مجبور به [[نظارت]] بر ساخت [[شهر]] [[بغداد]] و خشت زدن و خشت شمردن و به کار گرفتن [[کارگران]] کرد و این کار تا [[سال ۱۴۹ق]] ادامه داشت. ساخت این بنا در [[سال ۱۴۵ق]] آغاز شده بود، اما به [[جهت]] قیام [[جماعت]] زیدیه در این سال متوقف شده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۷، ص۶۱۹.</ref>. ابوحنیفه در سالهای پایانی [[حیات]] نیز، به رغم فشارهای منصور عباسی، کمابیش همان رویه پیشین را داشت و در نزاعی که میان [[خلیفه]] و [[اهل]] [[موصل]] پیش آمد، از [[منصور]] [[جانبداری]] نکرد<ref>الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۸۵.</ref>. بالاخره وی در [[سال ۱۵۰ ق]] به [[دستور]] منصور [[زندانی]] شد و پس از مدتی [[وفات]] یافت. علت [[مرگ]] وی به [[درستی]] آشکار نیست، اما چنان که برخی منابع ذکر کردهاند در [[زندان]] به او زهر دادند و او را که فردی خطرناک برای [[حکومت عباسی]] به شمار میآمد، به [[قتل]] رساندند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۹- ۳۳۰؛ تاریخ ألفی، ج۲، ص۱۳۱۰؛ تاریخ الموصل، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. [[بدن]] وی را در [[مقبره]] [[خیزران]] [[بغداد]] به [[خاک]] سپردند<ref>الإشارات إلی معرفة الزیارات، ص۶۶۶؛ مراصد الإطلاع، ج۱، ص۴۹۵.</ref>. | ||
هر چند کتب معتبر [[مذهب]] [[حنفی]] را [[شاگردان]] ابوحنیفه بعد از وی فراهم آوردهاند ولی برخی کتب به او نیز منسوب است که از آن جمله این موارد است: [[فقه اکبر]] در ده باب در بیان [[عقاید]]؛ فقه اکبر دوم که بعد از ۳۹۰ق تألیف شده؛ فقه اکبر سوم به [[روایت]] ابومطیع بلخی، [[فقه]] الأبسط؛ [[مسند]] ابی حنیفة به روایت [[امام]] [[ابویوسف]]؛ وصایای ابوحنیفه؛ کتاب العالم و المتعلم القصیدة النعمانیة در [[مدح]] [[حضرت رسول]] [[خدا]]{{صل}}؛ رساله به [[عثمان]] بستی؛ مجادلة لاحد الدهریین؛ معرفة المذاهب؛ [[نصایح]]؛ الضوابط الثلاثة؛ رسالة [[الفرائض]]؛ الدعاء المأثور؛ المنبهات [[علی]] امور الواجبات. | هر چند کتب معتبر [[مذهب]] [[حنفی]] را [[شاگردان]] ابوحنیفه بعد از وی فراهم آوردهاند ولی برخی کتب به او نیز منسوب است که از آن جمله این موارد است: [[فقه اکبر]] در ده باب در بیان [[عقاید]]؛ فقه اکبر دوم که بعد از ۳۹۰ق تألیف شده؛ فقه اکبر سوم به [[روایت]] ابومطیع بلخی، [[فقه]] الأبسط؛ [[مسند]] ابی حنیفة به روایت [[امام]] [[ابویوسف]]؛ وصایای ابوحنیفه؛ کتاب العالم و المتعلم القصیدة النعمانیة در [[مدح]] [[حضرت رسول]] [[خدا]] {{صل}}؛ رساله به [[عثمان]] بستی؛ مجادلة لاحد الدهریین؛ معرفة المذاهب؛ [[نصایح]]؛ الضوابط الثلاثة؛ رسالة [[الفرائض]]؛ الدعاء المأثور؛ المنبهات [[علی]] امور الواجبات. | ||
اشتهار ابوحنیفه عمدتاً به فقه است و [[میراث فقهی]] وی پس از مرگش معرکه آرای خاص و عام گردید، اما [[میراث]] [[کلامی]] وی نیز قابل توجه است و سخنان وی در باب اصول [[اعتقادات]] حجم وسیعی از آثار او در بر میگیرد. در اینجا بیآنکه به تفصیل به دیدگاههای [[فقهی]] و کلامی وی بپردازیم، مطالبی درباره [[سخنان امام رضا]]{{ع}} راجع به ابوحنیفه میآوریم. ابوحنیفه از [[مکتب]] [[عراق]] متأثر بود. در این مکتب در کنار عنصر نقل، از [[رأی]] هم بهره میبردند. ابوحنیفه نیز تحت تأثیر برخی از افراد این مکتب، از جمله [[حماد]]، رأی و [[قیاس]] را در کنار دیگر منابع ([[قرآن]]، [[سنت پیامبر]]{{صل}} بر اساس [[حدیث صحیح]] و سخنان [[صحابه]]) برای [[استنباط احکام]] به [[خدمت]] گرفت<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۸.</ref>. چنان که به نظر میآید، وی برخلاف همعصران خود که حجم وسیعی از فتاوای خود را بر اساس مراجعه دائم به [[روایات نبوی]] سامان میدادند، به [[جهت]] نگرش خاصی که درباره [[روایات]] قابل [[اعتماد]] داشت، در بسیاری موارد پای [[قیاس]] را در [[امور شرعی]] باز میکرد. البته او چنان که گفتهاند در مواردی که به صدور [[روایت]] [[اطمینان]] داشت و مسأله مورد نظر از [[امور عبادی]] بود، از روایات به صورت جدیتری استفاده میکرد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۹۴.</ref>. آنچه از روایات [[معصومان]]{{عم}} نیز به دست میآید این است که ایشان شیوه ابوحنیفه را در بهکارگیری قیاس نمیپسندیدهاند و به شدت از این کار او [[انتقاد]] میکردهاند. [[امام صادق]]{{ع}} در این زمینه مکرر به وی [[تذکر]] میدهد. نقل است که ایشان در [[مجلسی]] به وی فرمود: [[پرهیزگار]] باش و [[دین]] را به [[رأی]] خودت قیاس نکن. اولین کسی که قیاس کرد، [[شیطان]] بود. هنگامی که [[خداوند]] بلند مرتبه به شیطان امر کرد که به [[آدم]] [[سجده]] کند، او گفت: {{متن قرآن|أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref> سپس [[امام]] برای آنکه [[نادرستی]] به کارگیری قیاس را در امور شرعی نشان دهد، به ذکر نمونههایی پرداخت. امام به وی فرمود: کدام [[گناه]] نزد خداوند سنگینتر است؛ [[قتل نفس]] یا [[زنا]]؟ ابوحنیفه پاسخ داد: قتل نفس. امام به او پاسخ داد: [[خداوند متعال]] در مورد قتل نفس، [[شهادت]] دو [[شاهد]] را میپذیرد و شهادت در مورد زنا را جز با چهار شاهد نمیپذیرد. پس چگونه تو آن را قیاس میکنی؟ سپس فرمود: [[روزه]] نزد خداوند [[برتر]] است یا [[نماز]]؟ او پاسخ داد: نماز. امام به وی فرمود: پس چگونه است که [[زن]] هنگامی که حائض است باید روزه را [[قضا]] کند، اما [[نماز]] را نه<ref>الأخبار الموفقیات، ص۷۶- ۷۷؛ الاختصاص، ص۱۸۹- ۱۹۰.</ref>. شبیه این مطلب، البته به نحو مختصرتر، از [[امام رضا]]{{ع}} نیز درباره گفتوگوی [[امام صادق]]{{ع}} و ابوحنیفه و تحذیر وی از [[قیاس]] در دو موضع نقل شده است<ref>فقه القرآن، راوندی، ج۲، ص۱۷؛ قرب الإسناد، ص۳۵۹.</ref>. همچنین از امام رضا{{ع}} نقل شده که فرمود: ابوحنیفه به امام صادق{{ع}} گفت: شما به یک [[شاهد]] و [[سوگند]] اکتفا میکنید؟ [[حضرت]] پاسخ مثبت داد و فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بدان [[حکم]] کردهاند. ابوحنیفه اظهار [[شگفتی]] کرد. [[امام]] به وی فرمود: از این عجیبتر این است که شما با [[شهادت]] یکی حکم به شهادت صد نفر میدهید؟ ابوحنیفه گفت: ما چنین نمیکنیم. حضرت فرمود: صد نفر شهادت میدهند، شما یک نفر را میفرستید و آن یک نفر درباره آنان تحقیق میکند. سپس شهادت آنان را به گفته این یک نفر جایز میدانید<ref>قرب الإسناد، ص۳۵۹.</ref>. | اشتهار ابوحنیفه عمدتاً به فقه است و [[میراث فقهی]] وی پس از مرگش معرکه آرای خاص و عام گردید، اما [[میراث]] [[کلامی]] وی نیز قابل توجه است و سخنان وی در باب اصول [[اعتقادات]] حجم وسیعی از آثار او در بر میگیرد. در اینجا بیآنکه به تفصیل به دیدگاههای [[فقهی]] و کلامی وی بپردازیم، مطالبی درباره [[سخنان امام رضا]] {{ع}} راجع به ابوحنیفه میآوریم. ابوحنیفه از [[مکتب]] [[عراق]] متأثر بود. در این مکتب در کنار عنصر نقل، از [[رأی]] هم بهره میبردند. ابوحنیفه نیز تحت تأثیر برخی از افراد این مکتب، از جمله [[حماد]]، رأی و [[قیاس]] را در کنار دیگر منابع ([[قرآن]]، [[سنت پیامبر]] {{صل}} بر اساس [[حدیث صحیح]] و سخنان [[صحابه]]) برای [[استنباط احکام]] به [[خدمت]] گرفت<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۳۸.</ref>. چنان که به نظر میآید، وی برخلاف همعصران خود که حجم وسیعی از فتاوای خود را بر اساس مراجعه دائم به [[روایات نبوی]] سامان میدادند، به [[جهت]] نگرش خاصی که درباره [[روایات]] قابل [[اعتماد]] داشت، در بسیاری موارد پای [[قیاس]] را در [[امور شرعی]] باز میکرد. البته او چنان که گفتهاند در مواردی که به صدور [[روایت]] [[اطمینان]] داشت و مسأله مورد نظر از [[امور عبادی]] بود، از روایات به صورت جدیتری استفاده میکرد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۹۴.</ref>. آنچه از روایات [[معصومان]] {{عم}} نیز به دست میآید این است که ایشان شیوه ابوحنیفه را در بهکارگیری قیاس نمیپسندیدهاند و به شدت از این کار او [[انتقاد]] میکردهاند. [[امام صادق]] {{ع}} در این زمینه مکرر به وی [[تذکر]] میدهد. نقل است که ایشان در [[مجلسی]] به وی فرمود: [[پرهیزگار]] باش و [[دین]] را به [[رأی]] خودت قیاس نکن. اولین کسی که قیاس کرد، [[شیطان]] بود. هنگامی که [[خداوند]] بلند مرتبه به شیطان امر کرد که به [[آدم]] [[سجده]] کند، او گفت: {{متن قرآن|أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref> سپس [[امام]] برای آنکه [[نادرستی]] به کارگیری قیاس را در امور شرعی نشان دهد، به ذکر نمونههایی پرداخت. امام به وی فرمود: کدام [[گناه]] نزد خداوند سنگینتر است؛ [[قتل نفس]] یا [[زنا]]؟ ابوحنیفه پاسخ داد: قتل نفس. امام به او پاسخ داد: [[خداوند متعال]] در مورد قتل نفس، [[شهادت]] دو [[شاهد]] را میپذیرد و شهادت در مورد زنا را جز با چهار شاهد نمیپذیرد. پس چگونه تو آن را قیاس میکنی؟ سپس فرمود: [[روزه]] نزد خداوند [[برتر]] است یا [[نماز]]؟ او پاسخ داد: نماز. امام به وی فرمود: پس چگونه است که [[زن]] هنگامی که حائض است باید روزه را [[قضا]] کند، اما [[نماز]] را نه<ref>الأخبار الموفقیات، ص۷۶- ۷۷؛ الاختصاص، ص۱۸۹- ۱۹۰.</ref>. شبیه این مطلب، البته به نحو مختصرتر، از [[امام رضا]] {{ع}} نیز درباره گفتوگوی [[امام صادق]] {{ع}} و ابوحنیفه و تحذیر وی از [[قیاس]] در دو موضع نقل شده است<ref>فقه القرآن، راوندی، ج۲، ص۱۷؛ قرب الإسناد، ص۳۵۹.</ref>. همچنین از امام رضا {{ع}} نقل شده که فرمود: ابوحنیفه به امام صادق {{ع}} گفت: شما به یک [[شاهد]] و [[سوگند]] اکتفا میکنید؟ [[حضرت]] پاسخ مثبت داد و فرمود: [[رسول خدا]] {{صل}} و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بدان [[حکم]] کردهاند. ابوحنیفه اظهار [[شگفتی]] کرد. [[امام]] به وی فرمود: از این عجیبتر این است که شما با [[شهادت]] یکی حکم به شهادت صد نفر میدهید؟ ابوحنیفه گفت: ما چنین نمیکنیم. حضرت فرمود: صد نفر شهادت میدهند، شما یک نفر را میفرستید و آن یک نفر درباره آنان تحقیق میکند. سپس شهادت آنان را به گفته این یک نفر جایز میدانید<ref>قرب الإسناد، ص۳۵۹.</ref>. | ||
در بحث از مسائل [[کلامی]] نیز آنچه از ابوحنیفه در [[روایات امام رضا]]{{ع}} انعکاس یافته است، بحث [[حدوث و قدم]] [[قرآن کریم]] است. [[خطیب بغدادی]] به تفصیل [[روایات]] کسانی را آورده که دیدگاههای منسوب به ابوحنیفه را در این باب ذکر کردهاند. در قاطبه نقل قولها قول به حدوث و [[خلق]] [[قرآن]] بدو منسوب است. او همچنین نشان داده که برخی از [[علمای اسلامی]] ابوحنیفه را به سبب این [[اعتقاد]] [[نقد]] و حتی [[لعن]] کردهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۴.</ref>. البته اقوال معارضی نیز در این باب نقل کرده که خلاف نظر مذکور را میرساند و این خود نشانه آن است که درباره دیدگاه وی در این زمینه اختلافنظر جدی وجود داشته است. البته، چنان که برخی از معاصران آوردهاند، منابع متعددی وجود دارد که نشان میدهد انتساب قول به حدوث عالم به ابوحنیفه پذیرفته نیست؛ [[خاصه]] که در آثار وی رسالهای در [[تکفیر]] قائلان به حدوث وجود دارد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۸۴.</ref>. این مطلب را برخی منابع دیگر نیز [[تأیید]] میکنند. این منابع گزارش میدهند که ابوحنیفه و [[ابویوسف]] شش ماه در این باب گفتوگو کردند و بالاخره نظرشان این شد که هر کس قائل به [[خلق]] [[قرآن]] باشد، [[کافر]] است<ref>شرح العقیدة الطحاویة، ص۳۱۸؛ شرح کتاب الفقه الأکبر، ص۴۸؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۴۶.</ref>. جالب توجه اینکه در روایتی از [[امام رضا]]{{ع}} این قول به ابوحنیفه منسوب شده است و او به سبب قول به غیر [[مخلوق بودن]] قرآن مورد [[لعن]] ایشان قرار گرفته است<ref>التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸.</ref>. یکی از مباحث مورد توجه ابوحنیفه که میتواند برای [[شیعیان]] قابل توجه باشد، نظر وی درباره معارضان [[امام علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] ایشان است. او [[معتقد]] است [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} از هر جماعتی که با آن [[حضرت]] جنگیده به [[حق]] سزاوارتر بوده است<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۲۹۱.</ref>. او جماعات معارض با [[امام]] را [[باغی]] میشمرد<ref>مناقب الإمام احمد، ج۲، ص۸۳- ۸۴.</ref>، هر چند به دلیل دیدگاه خاصی که در باب [[ایمان]] داشت، آنها را “فاسق دیندار” میدانست<ref>کتاب الخلاف، ج۵، ص۳۳۵.</ref><ref>منابع: الأئمة الأربعة، مصطفی شکعه (معاصر)، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، اول، ۱۴۰۳ق؛ أبو حنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، عبدالحلیم جندی (معاصر)، قاهره، دار المعارف، سوم، بی تا، أبو حنیفة حیاته و عصره آرائه و فقهه، محمد بن احمد، معروف به ابوزهره (۱۳۹۴ق)، قاهره، دار الفکر، ۱۴۱۱ق؛ إتحاف الوری بأخبار أم القری، عمر بن محمد معروف به ابن فهد (۸۸۵ق)، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، مکه، جامعة أم القری، سوم، ۱۴۰۳ق؛ آثار البلاد و أخبار العباد، زکریا بن محمد قزوینی (۶۸۲ق)، بیروت، دار صادر، اول، ۱۴۰۴ق؛ إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب علی، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، قم، مؤسسه انصاریان، سوم، ۱۴۲۶ق؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی (قرن ۶ق)، تحقیق: سید محمدباقر خرسان، مشهد، نشر المرتضی، اول، ۱۴۰۳ق، أخبار أبی حنیفة و أصحابه، حسین بن علی صیمری (۴۳۶ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۹۷۶م؛ الأخبار الموفقیات، زبیر بن بکار قرشی (۲۵۶ق)، تحقیق: سامی مکی عانی، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۶ق؛ الاختصاص، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری - سید محمود زرندی، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ق، الإشارات إلی معرفة الزیارات، علی بن ابی بکر هروی (۶۱۱ق)، تحقیق: علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا، الأغانی، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۱۵ق، الإمام الصادق الا و المذاهب الأربعة، اسد بن محمد عیسی آل حیدر (۱۴۰۵ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۳۹۰ق؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمدباقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، قم، اول، ۱۴۱۶ق، البصائر و الذخائر، علی بن محمد توحیدی (۴۱۴ق)، تصحیح: وداد قاضی، بیروت، دار صادر، چهارم، ۱۹۹۹م؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد معروف به ابن عدیم (۶۶۰ق)، تصحیح: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، اول، بی تا، تاریخ أبی زرعة الدمشقی، عبدالرحمن بن عمرو معروف به ابوزرعه دمشقی (۲۸۱ق)، تحقیق: شکرالله قوچانی، دمشق، مجمع اللغة العربیة، ۱۴۰۰ق؛ تاریخ افغانستان بعد از اسلام، عبدالحی حبیبی (۱۳۶۳ق)، تهران، نشر افسون، اول، ۱۳۸۰ش؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محماد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ ألفی، احمد بن نصرالله تتوی (۹۹۶ق) - آصف خان قزوینی (۱۰۲۱ق)، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، اول، ۱۳۸۲ش؛ تاریخ الموصل، یزید بن محمد ازدی (۳۳۴قی)، تحقیق: احمد عبدالله محمود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۷ق؛ تاریخ بغداد أو مدینة السلام، أحمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ بناکتی روضة أولی الألباب فی معرفة التواریخ و الأنساب)، داود بن محمد بناکتی (۷۳۰ق)، تصحیح: جعفر شعار، تهران، انجمن آثار ملی، اول، ۱۳۴۸ش؛ تحفة الأحباب و بغیة الطلاب، علی بن احمد سخاوی (قرن ۹ق)، قاهره، مکتبة الکلیات الأزهریة، دوم، ۱۴۰۶ق؛ تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک، ابراهیم بن علی طرسوسی (۷۵۸ق)، تحقیق: رضوان سید، بیروت، دار الطلیعة، اول، ۱۴۱۳ق؛ تذکرة الحفاظ، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۷۴ق؛ التفسیر، محمد بن مسعود معروف به عیاشی (۳۲۰ق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، اول، ۱۳۸۰ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی (۷۴۲ق)، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهارم، ۱۴۰۶ق؛ ثمرات الأوراق، ابوبکر بن علی معروف به ابن حجة حموی (۸۳۷ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۴۲۶ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمد کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، سوم، ۱۳۸۵ش؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۱۵ق؛ روح التشیع، عبدالله نعمه (۱۹۹۴م)، بیروت، دارالبلاغة، اول، ۱۴۱۳ق؛ سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، ۱۴۱۳ق؛ سیرة الأئمة الإثنی عشر، هاشم معروف حسنی (۱۴۰۴ق)، بیروت، دار القلم، اول، ۱۹۸۱م، شرح العقیدة الطحاویة، علی بن علی معروف به ابن ابی العز حنفی (۷۹۲ق)، تحقیق: ناصر الدین آلبانی، بغداد، دار الکتاب العربی، اول، ۲۰۰۵م؛ شرح المقاصد، مسعود بن عمر معروف به تفتازانی (۷۹۲ق)، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، قم، منشورات الرضی، بی تا؛ شرح کتاب الفقه الأکبر، نعمان بن ثابت کوفی معروف به ابی حنیفه (۱۵۰ق)، شرح: ملا علی قاری، تحقیق: علی محمد دندل، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۲۸ق؛ شرح نهج البلاغة، عبد الحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق؛ علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: علی میرشریفی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق؛ فقه القرآن، سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی (۵۷۳ق)، تحقیق و تصحیح: احمد حسینی - سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، دوم، ۱۴۰۵ق؛ قرب الإسناد، عبد الله بن جعفر حمیری (قرن ۳ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علی لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۳ق؛ الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ فی؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب الخلاف، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: علی خراسانی - سید جواد شهرستانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۷ق؛ کتاب المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار، احماد بن علی مقریزی (۸۴۵ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۸ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر معروف به زمخشری (۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ق؛ کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی (۴۴۹ق)، تحقیق: عبد الله نعمه، قم، دار الذخائر، اول، ۱۴۱۰ق؛ مجموع رسائل الإمام الهادی معا إلی الحق القویم، یحیی بن حسین (۲۹۸ق)، تحقیق: عبدالله شاذلی، صنعا، مؤسسة الإمام زید بن علی الثقافیة، اول، ۱۴۲۱ق؛ محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (۵۰۲ق)، تحقیق: عمر طباع، بیروت، دار الأرقم بن أبی الأرقم، اول، ۱۴۲۰ق؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، عبدالعزیز غلام حکیم دهلوی (۱۲۳۹ق)، ریاض، الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة، ۱۴۰۴ق؛ مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنة و البقاع، عبدالمؤمن بن عبد الحق بغدادی (۷۳۹ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق، مقاتل الطالبیین، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، مؤسسة الأعلمی، بی تاء المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله اشعری (۳۰۱ق)، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، ۱۳۶۰ش؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، قم، نشر علامه، اول، ۱۳۷۹ق؛ مناقب الإمام الأعظم أبی حنیفة، موفق بن احمد خوارزمی (۵۶۸ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف النظامیة، ۱۳۲۱ق؛ موسوعة تاریخ العراق بین احتلالین، عباس عزاوی محامی (۱۹۷۱م)، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، اول، ۱۴۲۵ق، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، یوسف بن تغری بردی (۸۷۴ق)، قاهره، وزارة الثقافة و الإرشاد القومی، اول، ۱۳۹۲ قی؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، احمد بن محمد برمکی اریلی معروف به ابن خلکان (۶۸۱ق)، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دار الثقافة، ۱۹۷۱م.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ابوحنیفه - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوحنیفه»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۹۴-۵۹۴.</ref> | در بحث از مسائل [[کلامی]] نیز آنچه از ابوحنیفه در [[روایات امام رضا]] {{ع}} انعکاس یافته است، بحث [[حدوث و قدم]] [[قرآن کریم]] است. [[خطیب بغدادی]] به تفصیل [[روایات]] کسانی را آورده که دیدگاههای منسوب به ابوحنیفه را در این باب ذکر کردهاند. در قاطبه نقل قولها قول به حدوث و [[خلق]] [[قرآن]] بدو منسوب است. او همچنین نشان داده که برخی از [[علمای اسلامی]] ابوحنیفه را به سبب این [[اعتقاد]] [[نقد]] و حتی [[لعن]] کردهاند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۴.</ref>. البته اقوال معارضی نیز در این باب نقل کرده که خلاف نظر مذکور را میرساند و این خود نشانه آن است که درباره دیدگاه وی در این زمینه اختلافنظر جدی وجود داشته است. البته، چنان که برخی از معاصران آوردهاند، منابع متعددی وجود دارد که نشان میدهد انتساب قول به حدوث عالم به ابوحنیفه پذیرفته نیست؛ [[خاصه]] که در آثار وی رسالهای در [[تکفیر]] قائلان به حدوث وجود دارد<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۸۴.</ref>. این مطلب را برخی منابع دیگر نیز [[تأیید]] میکنند. این منابع گزارش میدهند که ابوحنیفه و [[ابویوسف]] شش ماه در این باب گفتوگو کردند و بالاخره نظرشان این شد که هر کس قائل به [[خلق]] [[قرآن]] باشد، [[کافر]] است<ref>شرح العقیدة الطحاویة، ص۳۱۸؛ شرح کتاب الفقه الأکبر، ص۴۸؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۴۶.</ref>. جالب توجه اینکه در روایتی از [[امام رضا]] {{ع}} این قول به ابوحنیفه منسوب شده است و او به سبب قول به غیر [[مخلوق بودن]] قرآن مورد [[لعن]] ایشان قرار گرفته است<ref>التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸.</ref>. یکی از مباحث مورد توجه ابوحنیفه که میتواند برای [[شیعیان]] قابل توجه باشد، نظر وی درباره معارضان [[امام علی]] {{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] ایشان است. او [[معتقد]] است [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از هر جماعتی که با آن [[حضرت]] جنگیده به [[حق]] سزاوارتر بوده است<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۲۹۱.</ref>. او جماعات معارض با [[امام]] را [[باغی]] میشمرد<ref>مناقب الإمام احمد، ج۲، ص۸۳- ۸۴.</ref>، هر چند به دلیل دیدگاه خاصی که در باب [[ایمان]] داشت، آنها را “فاسق دیندار” میدانست<ref>کتاب الخلاف، ج۵، ص۳۳۵.</ref><ref>منابع: الأئمة الأربعة، مصطفی شکعه (معاصر)، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، اول، ۱۴۰۳ق؛ أبو حنیفة بطل الحریة و التسامح فی الإسلام، عبدالحلیم جندی (معاصر)، قاهره، دار المعارف، سوم، بی تا، أبو حنیفة حیاته و عصره آرائه و فقهه، محمد بن احمد، معروف به ابوزهره (۱۳۹۴ق)، قاهره، دار الفکر، ۱۴۱۱ق؛ إتحاف الوری بأخبار أم القری، عمر بن محمد معروف به ابن فهد (۸۸۵ق)، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، مکه، جامعة أم القری، سوم، ۱۴۰۳ق؛ آثار البلاد و أخبار العباد، زکریا بن محمد قزوینی (۶۸۲ق)، بیروت، دار صادر، اول، ۱۴۰۴ق؛ إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب علی، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، قم، مؤسسه انصاریان، سوم، ۱۴۲۶ق؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی (قرن ۶ق)، تحقیق: سید محمدباقر خرسان، مشهد، نشر المرتضی، اول، ۱۴۰۳ق، أخبار أبی حنیفة و أصحابه، حسین بن علی صیمری (۴۳۶ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۹۷۶م؛ الأخبار الموفقیات، زبیر بن بکار قرشی (۲۵۶ق)، تحقیق: سامی مکی عانی، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۶ق؛ الاختصاص، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری - سید محمود زرندی، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ق، الإشارات إلی معرفة الزیارات، علی بن ابی بکر هروی (۶۱۱ق)، تحقیق: علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا، الأغانی، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۱۵ق، الإمام الصادق الا و المذاهب الأربعة، اسد بن محمد عیسی آل حیدر (۱۴۰۵ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۳۹۰ق؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمدباقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، قم، اول، ۱۴۱۶ق، البصائر و الذخائر، علی بن محمد توحیدی (۴۱۴ق)، تصحیح: وداد قاضی، بیروت، دار صادر، چهارم، ۱۹۹۹م؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد معروف به ابن عدیم (۶۶۰ق)، تصحیح: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، اول، بی تا، تاریخ أبی زرعة الدمشقی، عبدالرحمن بن عمرو معروف به ابوزرعه دمشقی (۲۸۱ق)، تحقیق: شکرالله قوچانی، دمشق، مجمع اللغة العربیة، ۱۴۰۰ق؛ تاریخ افغانستان بعد از اسلام، عبدالحی حبیبی (۱۳۶۳ق)، تهران، نشر افسون، اول، ۱۳۸۰ش؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محماد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ ألفی، احمد بن نصرالله تتوی (۹۹۶ق) - آصف خان قزوینی (۱۰۲۱ق)، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، اول، ۱۳۸۲ش؛ تاریخ الموصل، یزید بن محمد ازدی (۳۳۴قی)، تحقیق: احمد عبدالله محمود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۷ق؛ تاریخ بغداد أو مدینة السلام، أحمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ بناکتی روضة أولی الألباب فی معرفة التواریخ و الأنساب)، داود بن محمد بناکتی (۷۳۰ق)، تصحیح: جعفر شعار، تهران، انجمن آثار ملی، اول، ۱۳۴۸ش؛ تحفة الأحباب و بغیة الطلاب، علی بن احمد سخاوی (قرن ۹ق)، قاهره، مکتبة الکلیات الأزهریة، دوم، ۱۴۰۶ق؛ تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک، ابراهیم بن علی طرسوسی (۷۵۸ق)، تحقیق: رضوان سید، بیروت، دار الطلیعة، اول، ۱۴۱۳ق؛ تذکرة الحفاظ، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۷۴ق؛ التفسیر، محمد بن مسعود معروف به عیاشی (۳۲۰ق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، اول، ۱۳۸۰ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی (۷۴۲ق)، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهارم، ۱۴۰۶ق؛ ثمرات الأوراق، ابوبکر بن علی معروف به ابن حجة حموی (۸۳۷ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۴۲۶ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمد کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، سوم، ۱۳۸۵ش؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۱۵ق؛ روح التشیع، عبدالله نعمه (۱۹۹۴م)، بیروت، دارالبلاغة، اول، ۱۴۱۳ق؛ سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، ۱۴۱۳ق؛ سیرة الأئمة الإثنی عشر، هاشم معروف حسنی (۱۴۰۴ق)، بیروت، دار القلم، اول، ۱۹۸۱م، شرح العقیدة الطحاویة، علی بن علی معروف به ابن ابی العز حنفی (۷۹۲ق)، تحقیق: ناصر الدین آلبانی، بغداد، دار الکتاب العربی، اول، ۲۰۰۵م؛ شرح المقاصد، مسعود بن عمر معروف به تفتازانی (۷۹۲ق)، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، قم، منشورات الرضی، بی تا؛ شرح کتاب الفقه الأکبر، نعمان بن ثابت کوفی معروف به ابی حنیفه (۱۵۰ق)، شرح: ملا علی قاری، تحقیق: علی محمد دندل، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۲۸ق؛ شرح نهج البلاغة، عبد الحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق؛ علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، علی بن حسین موسوی معروف به سید مرتضی (۴۳۶ق)، تحقیق: علی میرشریفی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق؛ فقه القرآن، سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی (۵۷۳ق)، تحقیق و تصحیح: احمد حسینی - سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، دوم، ۱۴۰۵ق؛ قرب الإسناد، عبد الله بن جعفر حمیری (قرن ۳ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علی لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۳ق؛ الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ فی؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب الخلاف، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: علی خراسانی - سید جواد شهرستانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۷ق؛ کتاب المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار، احماد بن علی مقریزی (۸۴۵ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۸ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر معروف به زمخشری (۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ق؛ کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی (۴۴۹ق)، تحقیق: عبد الله نعمه، قم، دار الذخائر، اول، ۱۴۱۰ق؛ مجموع رسائل الإمام الهادی معا إلی الحق القویم، یحیی بن حسین (۲۹۸ق)، تحقیق: عبدالله شاذلی، صنعا، مؤسسة الإمام زید بن علی الثقافیة، اول، ۱۴۲۱ق؛ محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (۵۰۲ق)، تحقیق: عمر طباع، بیروت، دار الأرقم بن أبی الأرقم، اول، ۱۴۲۰ق؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، عبدالعزیز غلام حکیم دهلوی (۱۲۳۹ق)، ریاض، الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة، ۱۴۰۴ق؛ مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنة و البقاع، عبدالمؤمن بن عبد الحق بغدادی (۷۳۹ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق، مقاتل الطالبیین، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، مؤسسة الأعلمی، بی تاء المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله اشعری (۳۰۱ق)، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، ۱۳۶۰ش؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، قم، نشر علامه، اول، ۱۳۷۹ق؛ مناقب الإمام الأعظم أبی حنیفة، موفق بن احمد خوارزمی (۵۶۸ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف النظامیة، ۱۳۲۱ق؛ موسوعة تاریخ العراق بین احتلالین، عباس عزاوی محامی (۱۹۷۱م)، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، اول، ۱۴۲۵ق، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، یوسف بن تغری بردی (۸۷۴ق)، قاهره، وزارة الثقافة و الإرشاد القومی، اول، ۱۳۹۲ قی؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، احمد بن محمد برمکی اریلی معروف به ابن خلکان (۶۸۱ق)، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دار الثقافة، ۱۹۷۱م.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ابوحنیفه - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوحنیفه»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۹۴-۵۹۴.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |