ابومحذوره اوس بن معیر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۸: خط ۸:
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن معین]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن معین]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.


[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حنین]] باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]]{{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا{{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. می‌گویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به [[زمین]] می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>.
[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حنین]] باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]] {{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا {{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. می‌گویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به [[زمین]] می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>.


در ادامه [[روایت]] ابو محذوره آمده است که رسول خدا{{صل}} به او فرمود: به نزد [[عتاب بن اسید]] - [[امیر]] [[مکه]] از طرف رسول خدا{{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا{{صل}} مأمورم اذان [[مسجد الحرام]] را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن [[حضرت]] کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از [[ابن جریج]] نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.
در ادامه [[روایت]] ابو محذوره آمده است که رسول خدا {{صل}} به او فرمود: به نزد [[عتاب بن اسید]] - [[امیر]] [[مکه]] از طرف رسول خدا {{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا {{صل}} مأمورم اذان [[مسجد الحرام]] را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن [[حضرت]] کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از [[ابن جریج]] نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.


در [[روایات]] ابو محذوره، رسول خدا{{صل}} عدد بندهای اذان و اقامه را به ترتیب نوزده و هفده بار [[تعلیم]] فرمود<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۱؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref>. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱-۱۴۱۲.</ref> و [[نووی]]<ref>نووی، ج۳، ص۹۰.</ref> جملات اذان را این چنین بیان کرده‌اند: [[تکبیر]] چهار بار، [[شهادتین]] چهار بار با صدای آهسته و چهار بار با صدای بلند، سپس {{متن حدیث|حي على الصلاة}}؛ و {{متن حدیث|حي على الفلاح}}؛ را هر کدام دو بار، و دو مرتبه [[تکبیر]] و در آخر یک بار [[تهلیل]].
در [[روایات]] ابو محذوره، رسول خدا {{صل}} عدد بندهای اذان و اقامه را به ترتیب نوزده و هفده بار [[تعلیم]] فرمود<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۱؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref>. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱-۱۴۱۲.</ref> و [[نووی]]<ref>نووی، ج۳، ص۹۰.</ref> جملات اذان را این چنین بیان کرده‌اند: [[تکبیر]] چهار بار، [[شهادتین]] چهار بار با صدای آهسته و چهار بار با صدای بلند، سپس {{متن حدیث|حي على الصلاة}}؛ و {{متن حدیث|حي على الفلاح}}؛ را هر کدام دو بار، و دو مرتبه [[تکبیر]] و در آخر یک بار [[تهلیل]].


به دلیل اختلافی که میان [[اذان]] و اقامه [[ابو محذوره]] با [[بلال]] بوده، [[فقهای اهل سنت]]، هر کدام به گونه‌ای [[فتوا]] داده‌اند<ref>شامی، ج۸، ص۸۶.</ref>.
به دلیل اختلافی که میان [[اذان]] و اقامه [[ابو محذوره]] با [[بلال]] بوده، [[فقهای اهل سنت]]، هر کدام به گونه‌ای [[فتوا]] داده‌اند<ref>شامی، ج۸، ص۸۶.</ref>.


در اذان ابو محذوره، جمله [[حی علی خیر العمل]] بیان نشده و در برخی گزارش‌ها از وی نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} در اذان صبح، اضافه کردن الصلاة خیر من النوم را به او امر کرده است<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۹-۴۵۸ و ۴۷۲؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۲.</ref>. به [[یقین]] در این [[روایات]] [[تحریف]] صورت گرفته است؛ زیرا:
در اذان ابو محذوره، جمله [[حی علی خیر العمل]] بیان نشده و در برخی گزارش‌ها از وی نقل شده که [[رسول خدا]] {{صل}} در اذان صبح، اضافه کردن الصلاة خیر من النوم را به او امر کرده است<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۹-۴۵۸ و ۴۷۲؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۲.</ref>. به [[یقین]] در این [[روایات]] [[تحریف]] صورت گرفته است؛ زیرا:
# جمله حی علی خیر العمل آنگونه که از [[امام سجاد]]{{ع}} [[روایت]] شده، در اذان نخستین بوده<ref>ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴؛ بیهقی، ج۱، ص۴۲۵؛ طبری شیعی، ص۵۱۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۱؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۳؛ ر. ک: محمد سالم غزان، حی علی خیر العمل.</ref> و در [[زمان]] [[عمر]] حذف گردیده است<ref>زید بن علی، ص۹۳؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
# جمله حی علی خیر العمل آنگونه که از [[امام سجاد]] {{ع}} [[روایت]] شده، در اذان نخستین بوده<ref>ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴؛ بیهقی، ج۱، ص۴۲۵؛ طبری شیعی، ص۵۱۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۱؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۳؛ ر. ک: محمد سالم غزان، حی علی خیر العمل.</ref> و در [[زمان]] [[عمر]] حذف گردیده است<ref>زید بن علی، ص۹۳؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
# جمله الصلاة خیر من النوم بنا بر مشهور روایات [[تاریخی]]، در زمان عمر به اذان اضافه شد و پیش از آن نبود<ref>جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
# جمله الصلاة خیر من النوم بنا بر مشهور روایات [[تاریخی]]، در زمان عمر به اذان اضافه شد و پیش از آن نبود<ref>جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.


[[ابومحذوره]] می‌گوید: رسول خدا{{صل}} [[منصب]] سقایت را به [[فرزندان عبدالمطلب]]، [[حجابت]] را به [[بنی عبدالدار]] و اذان را به ما و موالی‌مان داد<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۴؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۱۵.</ref>. به همین مناسبت، به [[مؤذن]] [[مسجدالحرام]] [[لقب]] گرفت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶.</ref>. به نظر می‌رسد [[خلفا]] و نیز [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}}، به [[احترام]] [[پیامبر]]، ابو محذوره را بر همین منصب باقی گذاشتند، ولی از روایت عبدالرزاق<ref>عبدالرزاق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> و [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۳، ص۵۱۵.</ref> بر می‌آید که [[معاویه]] خواست او را از این منصب [[عزل]] کند، اما وقتی مؤذن معاویه در [[مسجد الحرام]] اذان گفت، ابو محذوره او را گرفت و در [[چاه زمزم]] انداخت! [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref> و [[ابن حبان]]<ref>الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref> می‌گویند [[فرزندان]] او تا زمان ما همچنان بر همین منصب هستند. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> اضافه می‌کند پس از [[فرزندان]] [[ابو محذوره]]، [[منصب]] اذان‌گویی [[مسجدالحرام]] به پسر عمویش [[عبدالله بن محیریز]] و فرزندان او و پس از آنان، به فرزندان [[ربیعة]] بن سعد بن جمح انتقال یافت.
[[ابومحذوره]] می‌گوید: رسول خدا {{صل}} [[منصب]] سقایت را به [[فرزندان عبدالمطلب]]، [[حجابت]] را به [[بنی عبدالدار]] و اذان را به ما و موالی‌مان داد<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۴؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۱۵.</ref>. به همین مناسبت، به [[مؤذن]] [[مسجدالحرام]] [[لقب]] گرفت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶.</ref>. به نظر می‌رسد [[خلفا]] و نیز [[امیر مؤمنان]] {{ع}} و [[امام حسن]] {{ع}}، به [[احترام]] [[پیامبر]]، ابو محذوره را بر همین منصب باقی گذاشتند، ولی از روایت عبدالرزاق<ref>عبدالرزاق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> و [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۳، ص۵۱۵.</ref> بر می‌آید که [[معاویه]] خواست او را از این منصب [[عزل]] کند، اما وقتی مؤذن معاویه در [[مسجد الحرام]] اذان گفت، ابو محذوره او را گرفت و در [[چاه زمزم]] انداخت! [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref> و [[ابن حبان]]<ref>الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref> می‌گویند [[فرزندان]] او تا زمان ما همچنان بر همین منصب هستند. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> اضافه می‌کند پس از [[فرزندان]] [[ابو محذوره]]، [[منصب]] اذان‌گویی [[مسجدالحرام]] به پسر عمویش [[عبدالله بن محیریز]] و فرزندان او و پس از آنان، به فرزندان [[ربیعة]] بن سعد بن جمح انتقال یافت.


ابو محذوره با صدای بسیار بلند و در عین حال بسیار [[زیبا]] اذان می‌گفت؛ به طوری که یک بار در ایام [[حج]] وقتی [[عمر]] در [[دارالندوه]] بود و اذان او را شنید، به وی گفت: صدای تو چقدر بلند و زیباست، اما آیا نمی‌ترسی رگ‌های گردنت پاره شود؟ او گفت: چون تو اینجا آمده بودی، خواستم صدایم را به گوش تو برسانم<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. از پاسخ عمر که به او گفت: تو اذان را بگو، مرا پیش خود خواهی دید، بر می‌آید که ابو محذوره خواسته عمر را به [[نماز]] بخواند. وی هرگاه [[خالد بن عاص بن هشام مخزومی]]، [[امیر]] [[مکه]] را می‌دید که از در [[مسجد الحرام]] وارد می‌شود، اذان می‌گفت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۴۶.</ref>.
ابو محذوره با صدای بسیار بلند و در عین حال بسیار [[زیبا]] اذان می‌گفت؛ به طوری که یک بار در ایام [[حج]] وقتی [[عمر]] در [[دارالندوه]] بود و اذان او را شنید، به وی گفت: صدای تو چقدر بلند و زیباست، اما آیا نمی‌ترسی رگ‌های گردنت پاره شود؟ او گفت: چون تو اینجا آمده بودی، خواستم صدایم را به گوش تو برسانم<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. از پاسخ عمر که به او گفت: تو اذان را بگو، مرا پیش خود خواهی دید، بر می‌آید که ابو محذوره خواسته عمر را به [[نماز]] بخواند. وی هرگاه [[خالد بن عاص بن هشام مخزومی]]، [[امیر]] [[مکه]] را می‌دید که از در [[مسجد الحرام]] وارد می‌شود، اذان می‌گفت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۴۶.</ref>.


از او در زمینه اذان سه [[روایت]] دیگر نقل شده است. بنا بر روایت اول، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اذان گویان، [[امین]] [[مسلمانان]] به هنگام [[افطار]] و [[سحر]] هستند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>. در روایت دوم، [[پیامبر]] [[زمان]] [[مغرب]] را مشخص کرد و به ابو محذوره فرمود: "هرگاه خواستی اذان مغرب بگویی، مواظب باش چندان [[تعجیل]] نکنی که با [[خورشید]] تلاقی کند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>.
از او در زمینه اذان سه [[روایت]] دیگر نقل شده است. بنا بر روایت اول، [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "اذان گویان، [[امین]] [[مسلمانان]] به هنگام [[افطار]] و [[سحر]] هستند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>. در روایت دوم، [[پیامبر]] [[زمان]] [[مغرب]] را مشخص کرد و به ابو محذوره فرمود: "هرگاه خواستی اذان مغرب بگویی، مواظب باش چندان [[تعجیل]] نکنی که با [[خورشید]] تلاقی کند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>.


بر اساس نظر مشهور، [[ابو محذوره]]، به سبب منصب اذان گویی مسجدالحرام، به [[مدینه]] نرفت و تا آخر عمر در مکه بود و همانجا نیز درگذشت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref>، ولی [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref> می‌گوید مدت زیادی نیز در [[کوفه]] ساکن بود. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref> نیز او را از اصحابی برشمرده که در [[شام]] ساکن شدند. هیچ کس غیر از وی چنین مطلبی را بیان نکرده و چنانچه ابو محذوره لحظه‌ای در شام ساکن می‌بود، [[ابن عساکر]] شرح حال او را در [[تاریخ]] خود می‌آورد.
بر اساس نظر مشهور، [[ابو محذوره]]، به سبب منصب اذان گویی مسجدالحرام، به [[مدینه]] نرفت و تا آخر عمر در مکه بود و همانجا نیز درگذشت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref>، ولی [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref> می‌گوید مدت زیادی نیز در [[کوفه]] ساکن بود. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref> نیز او را از اصحابی برشمرده که در [[شام]] ساکن شدند. هیچ کس غیر از وی چنین مطلبی را بیان نکرده و چنانچه ابو محذوره لحظه‌ای در شام ساکن می‌بود، [[ابن عساکر]] شرح حال او را در [[تاریخ]] خود می‌آورد.
خط ۳۰: خط ۳۰:
سال [[وفات]] او را بین ۵۸ تا ۶۰ و حتی ۷۹ دانسته‌اند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۵؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref>، [[طبری]]<ref>مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref> و برخی دیگر، [[سال]] ۵۹ را [[تأیید]] کرده‌اند. ابن کلبی<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref> و برخی دیگر، سال وفات او را پس از [[مرگ]] [[سمرة بن جندب]] و برخی دیگر پس از درگذشت [[ابوهریره]] دانسته‌اند <ref>بخاری، ج۲، ص۱۹؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷.</ref>.
سال [[وفات]] او را بین ۵۸ تا ۶۰ و حتی ۷۹ دانسته‌اند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۵؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref>، [[طبری]]<ref>مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref> و برخی دیگر، [[سال]] ۵۹ را [[تأیید]] کرده‌اند. ابن کلبی<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref> و برخی دیگر، سال وفات او را پس از [[مرگ]] [[سمرة بن جندب]] و برخی دیگر پس از درگذشت [[ابوهریره]] دانسته‌اند <ref>بخاری، ج۲، ص۱۹؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷.</ref>.


به نظر می‌رسد این [[اختلاف]] نظر، ناشی از روایتی است که می‌گوید: زمانی [[رسول خدا]]{{صل}} بر ابوهریره، [[ابو محذوره]] و [[سمرة بن جندب]] وارد شد و فرمود: "آخرین نفری که از شما بمیرد در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي النَّارِ}}؛ بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۴؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۴-۲۵۳.</ref>. این [[روایت]] که بر اساس آن، رسول خدا{{صل}} به یکی از [[صحابه]] خود [[وعده]] [[جهنم]] داده و موجب نقض دیدگاه [[عدالت صحابه]] شده، گروهی از [[دانشمندان]] را بر آن داشته تا دست به توجیهاتی [[سست]] و خلاف ظاهر این روایت بزنند. در مرحله نخست، گویا خواسته‌اند با اظهار نظرهای مختلف درباره تاریخ مرگ این سه، این موضوع در ابهام بماند و آن شخص معین نشود. به همین منظور در برخی [[روایات]]، نام [[سمره]] حذف شده و از او با عنوان {{عربی|"ورجل آخر"}} نام برده‌اند<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۷.</ref>. این ابهام افزون بر اینکه هیچ ثمری ندارد، سبب می‌شود هر سه نفر همیشه در مظان [[اتهام]] باشند. توجیه دیگر آنان، [[نقد سندی]] این روایت بوده است؛ به طوری که آن را [[حدیثی]] [[غریب]] شمرده‌اند و علت آن را حضور شخصی به نام [[سعید بن یزید بن مسلمه ازدی]] [[بصری]] در [[سند روایت]] می‌دانند؛ در حالی که او [[ثقه]] است و روایتش در [[صحاح سته]] دیده می‌شود<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. البته چون [[روایت]] پیش‌ گفته از راه‌های گوناگون روایت شده، روی این نکته زیاد تأکید نکرده‌اند. توجیه دیگر برخی، [[تفسیر]] کلمه [[نار]] به [[آتش]] [[دنیایی]] است که می‌گویند آخرین نفر [[سمره]] بر اثر ریخته شدن آب [[جوش]] بر سرش از [[دنیا]] رفت<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۵۶</ref>. این توجیه نیز از چند نظر خلاف ظاهر روایت است: نخست اینکه نار را به آب جوش معنا کردن، برخلاف ظاهر و بلکه غلط است. [[شاهد]] این مطلب اینکه می‌گویند هرگاه کسی می‌خواست [[ابوهریره]] را [[اذیت]] کند، به او می‌گفت سمره از دنیا رفت و ابوهریره بلافاصله بیهوش می‌شد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. دیگر اینکه [[پیامبر]] به نفر آخر، پس از [[مرگ]] [[وعده]] "نار" داده، نه اینکه مردن او با نار باشد.
به نظر می‌رسد این [[اختلاف]] نظر، ناشی از روایتی است که می‌گوید: زمانی [[رسول خدا]] {{صل}} بر ابوهریره، [[ابو محذوره]] و [[سمرة بن جندب]] وارد شد و فرمود: "آخرین نفری که از شما بمیرد در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي النَّارِ}}؛ بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۴؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۴-۲۵۳.</ref>. این [[روایت]] که بر اساس آن، رسول خدا {{صل}} به یکی از [[صحابه]] خود [[وعده]] [[جهنم]] داده و موجب نقض دیدگاه [[عدالت صحابه]] شده، گروهی از [[دانشمندان]] را بر آن داشته تا دست به توجیهاتی [[سست]] و خلاف ظاهر این روایت بزنند. در مرحله نخست، گویا خواسته‌اند با اظهار نظرهای مختلف درباره تاریخ مرگ این سه، این موضوع در ابهام بماند و آن شخص معین نشود. به همین منظور در برخی [[روایات]]، نام [[سمره]] حذف شده و از او با عنوان {{عربی|"ورجل آخر"}} نام برده‌اند<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۷.</ref>. این ابهام افزون بر اینکه هیچ ثمری ندارد، سبب می‌شود هر سه نفر همیشه در مظان [[اتهام]] باشند. توجیه دیگر آنان، [[نقد سندی]] این روایت بوده است؛ به طوری که آن را [[حدیثی]] [[غریب]] شمرده‌اند و علت آن را حضور شخصی به نام [[سعید بن یزید بن مسلمه ازدی]] [[بصری]] در [[سند روایت]] می‌دانند؛ در حالی که او [[ثقه]] است و روایتش در [[صحاح سته]] دیده می‌شود<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. البته چون [[روایت]] پیش‌ گفته از راه‌های گوناگون روایت شده، روی این نکته زیاد تأکید نکرده‌اند. توجیه دیگر برخی، [[تفسیر]] کلمه [[نار]] به [[آتش]] [[دنیایی]] است که می‌گویند آخرین نفر [[سمره]] بر اثر ریخته شدن آب [[جوش]] بر سرش از [[دنیا]] رفت<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۵۶</ref>. این توجیه نیز از چند نظر خلاف ظاهر روایت است: نخست اینکه نار را به آب جوش معنا کردن، برخلاف ظاهر و بلکه غلط است. [[شاهد]] این مطلب اینکه می‌گویند هرگاه کسی می‌خواست [[ابوهریره]] را [[اذیت]] کند، به او می‌گفت سمره از دنیا رفت و ابوهریره بلافاصله بیهوش می‌شد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. دیگر اینکه [[پیامبر]] به نفر آخر، پس از [[مرگ]] [[وعده]] "نار" داده، نه اینکه مردن او با نار باشد.


با توجه به این اشکالات، برخی از جمله [[بیهقی]] و [[ابن کثیر]]، برخلاف دیگران، ظاهر [[کلام پیامبر]] را پذیرفته و گفته‌اند: نفر آخر سمره بود که خون‌های زیادی از [[مسلمانان]] ریخت و بر اساس فرمایش پیامبر، در [[جهنم]] وارد خواهد شد. البته آنها اضافه کرده‌اند که [[امید]] است [[خداوند]] به دلیل [[صحابی]] بودن و نیز [[شفیعان]]، او را [[نجات]] دهد<ref>ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>.
با توجه به این اشکالات، برخی از جمله [[بیهقی]] و [[ابن کثیر]]، برخلاف دیگران، ظاهر [[کلام پیامبر]] را پذیرفته و گفته‌اند: نفر آخر سمره بود که خون‌های زیادی از [[مسلمانان]] ریخت و بر اساس فرمایش پیامبر، در [[جهنم]] وارد خواهد شد. البته آنها اضافه کرده‌اند که [[امید]] است [[خداوند]] به دلیل [[صحابی]] بودن و نیز [[شفیعان]]، او را [[نجات]] دهد<ref>ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>.


[[علامه شرف الدین]]<ref>ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> درباره این روایت توضیحات فراوانی داده و این ابهام را از طرف پیامبر، دلیلی بر [[خبث]] [[باطنی]] هر سه نفر، از جمله [[ابو محذوره]] دانسته است. وی می‌گوید: ابوهریره به دلیل دروغ‌های زیادی که به [[رسول خدا]]{{صل}} بست، و سمره به علت خون‌های بسیاری که از مسلمانان ریخت و به طور آشکار شراب می‌فروخت، و [[ابو محذوره]] نیز به دلیل اینکه تا [[فتح مکه]] [[اسلام]] نیاورد و به [[استهزا]] [[اذان]] می‌گفت و از [[طلقا]] و [[مؤلفة قلوبهم]] بود که تنها با کیسه پولی که پیامبر به او داد و نیز با [[غنایم]] [[حنین]] اسلام آورد، سزاوار مصداق سخن [[حضرت]] هستند.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحذوره اوس بن معیر»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۰۰-۵۰۲.</ref>
[[علامه شرف الدین]]<ref>ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> درباره این روایت توضیحات فراوانی داده و این ابهام را از طرف پیامبر، دلیلی بر [[خبث]] [[باطنی]] هر سه نفر، از جمله [[ابو محذوره]] دانسته است. وی می‌گوید: ابوهریره به دلیل دروغ‌های زیادی که به [[رسول خدا]] {{صل}} بست، و سمره به علت خون‌های بسیاری که از مسلمانان ریخت و به طور آشکار شراب می‌فروخت، و [[ابو محذوره]] نیز به دلیل اینکه تا [[فتح مکه]] [[اسلام]] نیاورد و به [[استهزا]] [[اذان]] می‌گفت و از [[طلقا]] و [[مؤلفة قلوبهم]] بود که تنها با کیسه پولی که پیامبر به او داد و نیز با [[غنایم]] [[حنین]] اسلام آورد، سزاوار مصداق سخن [[حضرت]] هستند.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحذوره اوس بن معیر»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۰۰-۵۰۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش