جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اسود بن اصرم محاربی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
از تیره [[محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان بن مضر]]<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۶۵.</ref>. او از جمله [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} است که در [[شام]] در منطقه داریّا - هشت کیلومتری جنوب غربی [[دمشق]] - ساکن شد<ref>خولانی، ص۵۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۶۳.</ref>. از این رو، تراجم نویسان او را شامی دانستهاند. او یک [[حدیث]] دارد که آن را [[قاضی القضاة]] [[سلیمان بن حبیب محاربی شامی]] از وی نقل کرده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۷۳؛ ابن ابی حاتم، ج۲، ص۲۹۱؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۸۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. بنا بر گفته [[خولانی]]<ref>خولانی، ص۵۶.</ref> اسود بن أصرم در داریا زمینهایی داشت که تا سال ۳۶۵ در دست [[فرزندان]] او و [[وقف]] تهیدستان بود. | از تیره [[محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان بن مضر]]<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۶۵.</ref>. او از جمله [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} است که در [[شام]] در منطقه داریّا - هشت کیلومتری جنوب غربی [[دمشق]] - ساکن شد<ref>خولانی، ص۵۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۶۳.</ref>. از این رو، تراجم نویسان او را شامی دانستهاند. او یک [[حدیث]] دارد که آن را [[قاضی القضاة]] [[سلیمان بن حبیب محاربی شامی]] از وی نقل کرده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۷۳؛ ابن ابی حاتم، ج۲، ص۲۹۱؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۸۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. بنا بر گفته [[خولانی]]<ref>خولانی، ص۵۶.</ref> اسود بن أصرم در داریا زمینهایی داشت که تا سال ۳۶۵ در دست [[فرزندان]] او و [[وقف]] تهیدستان بود. | ||
اسود بن أصرم در [[زمان]] [[قحطی]] [[مدینه]]، با شتری که بار روغن داشت وارد [[شهر]] شد. [[مردم مدینه]] از دیدن شتر، [[تعجب]] و [[رسول خدا]]{{صل}} را [[آگاه]] کردند. [[حضرت]] از او پرسید: شترت را برای چه امری نگه داشتهای؟ گفت: برای خرید خدمتکار. رسول خدا{{صل}} به [[اصحاب]] خود فرمود: چه کسی خآدمی دارد؟ [[عثمان]] گفت: من. فرمود: او را حاضر کن. عثمان رفت و [[کنیز]] خود را آورد. چون اسود او را دید گفت: مانند چنین کنیزی را میخواستم. رسول خدا{{صل}} آن شتر را گرفت و کنیز را به اسود داد. آنگاه از رسول خدا{{صل}} به خواست تا او را سفارشی کند. [[رسول الله]]{{صل}} فرمود: آیا بر دست و زبانت [[تسلط]] داری؟ گفتم: آری. فرمود: پس دستت را تنها به [[کار خیر]] باز نگه دار و با زبانت جز سخن [[نیکو]] نگو <ref>بخاری، ج۱، ص۴۴۴؛ طبرانی، ج۱، ص۲۸۱؛ ابن ابی عاصم، ج۳، ص۳۲؛ قطب الدین راوندی، ص۹۸ و ۹۹؛ ابن ابی الدنیا، ص۸۰؛ هیثمی، ج۴، ص۱۰۵ و ج۱۰، ص۳۰۰.</ref><ref>[[محمد رضا هدایتپناه|هدایتپناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسود بن اصرم محاربی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۶۵.</ref> | اسود بن أصرم در [[زمان]] [[قحطی]] [[مدینه]]، با شتری که بار روغن داشت وارد [[شهر]] شد. [[مردم مدینه]] از دیدن شتر، [[تعجب]] و [[رسول خدا]] {{صل}} را [[آگاه]] کردند. [[حضرت]] از او پرسید: شترت را برای چه امری نگه داشتهای؟ گفت: برای خرید خدمتکار. رسول خدا {{صل}} به [[اصحاب]] خود فرمود: چه کسی خآدمی دارد؟ [[عثمان]] گفت: من. فرمود: او را حاضر کن. عثمان رفت و [[کنیز]] خود را آورد. چون اسود او را دید گفت: مانند چنین کنیزی را میخواستم. رسول خدا {{صل}} آن شتر را گرفت و کنیز را به اسود داد. آنگاه از رسول خدا {{صل}} به خواست تا او را سفارشی کند. [[رسول الله]] {{صل}} فرمود: آیا بر دست و زبانت [[تسلط]] داری؟ گفتم: آری. فرمود: پس دستت را تنها به [[کار خیر]] باز نگه دار و با زبانت جز سخن [[نیکو]] نگو <ref>بخاری، ج۱، ص۴۴۴؛ طبرانی، ج۱، ص۲۸۱؛ ابن ابی عاصم، ج۳، ص۳۲؛ قطب الدین راوندی، ص۹۸ و ۹۹؛ ابن ابی الدنیا، ص۸۰؛ هیثمی، ج۴، ص۱۰۵ و ج۱۰، ص۳۰۰.</ref><ref>[[محمد رضا هدایتپناه|هدایتپناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسود بن اصرم محاربی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۶۵.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |