جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
:<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[اهبان بن اکوع بن عیاذ خزاعی در تاریخ اسلامی]] </div> | :<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[اهبان بن اکوع بن عیاذ خزاعی در تاریخ اسلامی]] </div> | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
وی از تیره [[بنی قُشَیر بن خُزیمة بن مالک بن سَلامان بن اسلم خزاعه]] است<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۵؛ ابن حزم، ص۲۴۰.</ref>. اسلم و چند تیره دیگر را به دلیل جدا شدن از دیگر تیرههای [[قبیله]] خود، [[خزاعه]] نیز گفتهاند. از این رو، به اهبان افزون بر اسلمی، [[خزاعی]] نیز گفته شده است<ref>ابن سلام، ص۲۹۱.</ref>. [[محمد بن اشعث بن عقبة بن اهبان]]، خود را داناتر از دیگران به [[نسب]] اهبان دانسته و نسب او را چنین آورده است: [[اهبان بن عباد بن ربیعة بن کعب بن أمیة بن یقظة بن خزیمة بن مالک بن سلامان بن اسلم]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[کنیه]] او «ابوعقبه» و لقبش «مکلمالذئب» است. اکوع <ref>کسی که مچ دست او کلفت باشد.</ref> [[لقب]] [[پدر]] اهبان ([[سنان]]) است<ref>ابن ماکولا، ج۶، ص۱۴؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و عدهای، [[سلمه]] و [[عامر]] را از [[صحابه]] و از [[فرزندان]] اهبان (سلمة بن أهبان بن اکوع) دانستهاند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۲۶؛ ابن حزم، ص۲۴۰؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۵.</ref>، اما [[طبرانی]] و برخی دیگر، أهبان را جد «سلمه» دانستهاند نه پدر او<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴؛ زبیدی، ج۵، ص۴۹۸.</ref> و [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴.</ref> نیز نام پدر سلمه را [[عمرو بن اکوع]] آورده است. مؤید طبرانی و ابن ماکولا نیز [[ابن حجر]] است که از دو نفر با عنوان اهبان بن اکوع یاد کرده و یکی را مکلم الذئب و دیگری را با تردید، اهبان بن عمرو بن اکوع ذکر کرده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۸۹.</ref>، اما دیگر صحابهنگاران از اهبان بن عمرو یاد نکردهاند. | وی از تیره [[بنی قُشَیر بن خُزیمة بن مالک بن سَلامان بن اسلم خزاعه]] است<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۵؛ ابن حزم، ص۲۴۰.</ref>. اسلم و چند تیره دیگر را به دلیل جدا شدن از دیگر تیرههای [[قبیله]] خود، [[خزاعه]] نیز گفتهاند. از این رو، به اهبان افزون بر اسلمی، [[خزاعی]] نیز گفته شده است<ref>ابن سلام، ص۲۹۱.</ref>. [[محمد بن اشعث بن عقبة بن اهبان]]، خود را داناتر از دیگران به [[نسب]] اهبان دانسته و نسب او را چنین آورده است: [[اهبان بن عباد بن ربیعة بن کعب بن أمیة بن یقظة بن خزیمة بن مالک بن سلامان بن اسلم]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[کنیه]] او «ابوعقبه» و لقبش «مکلمالذئب» است. اکوع <ref>کسی که مچ دست او کلفت باشد.</ref> [[لقب]] [[پدر]] اهبان ([[سنان]]) است<ref>ابن ماکولا، ج۶، ص۱۴؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و عدهای، [[سلمه]] و [[عامر]] را از [[صحابه]] و از [[فرزندان]] اهبان (سلمة بن أهبان بن اکوع) دانستهاند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۲۶؛ ابن حزم، ص۲۴۰؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۵.</ref>، اما [[طبرانی]] و برخی دیگر، أهبان را جد «سلمه» دانستهاند نه پدر او<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴؛ زبیدی، ج۵، ص۴۹۸.</ref> و [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴.</ref> نیز نام پدر سلمه را [[عمرو بن اکوع]] آورده است. مؤید طبرانی و ابن ماکولا نیز [[ابن حجر]] است که از دو نفر با عنوان اهبان بن اکوع یاد کرده و یکی را مکلم الذئب و دیگری را با تردید، اهبان بن عمرو بن اکوع ذکر کرده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۸۹.</ref>، اما دیگر صحابهنگاران از اهبان بن عمرو یاد نکردهاند. | ||
درباره [[سخن گفتن]] اهبان با گرگ چنین نقل شده است که او در ناحیه یَین که از سرزمینهای اسلم بود، [[سکونت]] داشت. روزی در حالی که در سنگلاخهای وَبرَه گوسفندان خود را میچرانید، گرگ یکی از گوسفندان او را گرفت، ولی اهبان گوسفند را [[نجات]] داد. گرگ کمی دور شد و سپس روی دم خود نشست و گفت: وای بر تو! چرا مرا از روزیای که [[خداوند]] برای من مقدر کرده بود، [[محروم]] ساختی؟ اهبان از [[شگفتی]] با دست بر سر خود زد و گفت: شگفتتر از این ندیدهام! گرگ، در حالی که به [[مدینه]] اشاره میکرد، گفت: شگفتتر از این [[رسول خدا]]{{صل}} است که در میان این نخلستانهاست. اهبان گوسفندان را از راه مدینه برگرداند و موضوع را [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} عرض کرد. آن [[حضرت]] [[تعجب]] کرد و فرمود: «این موضوع را بعد از [[نماز]] برای [[یاران]] من بازگو». اهبان چنین کرد و حضرت نیز او را [[تصدیق]] نمود و فرمود: «این از نشانههای [[پیش از ظهور]] [[قیامت]] است»<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴.</ref>. | درباره [[سخن گفتن]] اهبان با گرگ چنین نقل شده است که او در ناحیه یَین که از سرزمینهای اسلم بود، [[سکونت]] داشت. روزی در حالی که در سنگلاخهای وَبرَه گوسفندان خود را میچرانید، گرگ یکی از گوسفندان او را گرفت، ولی اهبان گوسفند را [[نجات]] داد. گرگ کمی دور شد و سپس روی دم خود نشست و گفت: وای بر تو! چرا مرا از روزیای که [[خداوند]] برای من مقدر کرده بود، [[محروم]] ساختی؟ اهبان از [[شگفتی]] با دست بر سر خود زد و گفت: شگفتتر از این ندیدهام! گرگ، در حالی که به [[مدینه]] اشاره میکرد، گفت: شگفتتر از این [[رسول خدا]] {{صل}} است که در میان این نخلستانهاست. اهبان گوسفندان را از راه مدینه برگرداند و موضوع را [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} عرض کرد. آن [[حضرت]] [[تعجب]] کرد و فرمود: «این موضوع را بعد از [[نماز]] برای [[یاران]] من بازگو». اهبان چنین کرد و حضرت نیز او را [[تصدیق]] نمود و فرمود: «این از نشانههای [[پیش از ظهور]] [[قیامت]] است»<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۴۴۴.</ref>. | ||
این داستان به [[اهبان بن اوس]] و [[اهبان بن عباد]] نیز نسبت داده شده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۸۸؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۷.</ref>، اما [[بلاذری]]، [[طبری]] و پیش از آن دو، ابوعبید و ابن کلبی این داستان را مربوط به اهبان بن اکوع دانستهاند<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۲؛ همو، الاصابه، ج۱، ص۲۹۰.</ref>. [[زمان]] این حادثه مشخص نیست. اهبان بعد از این حادثه، [[مسلمان]] شد. [[ابن عدی]]<ref>ابن عدی، ج۲، ص۱۵۱.</ref> داستان یاد شده را از طریق [[جعفر بن جسر بن فرقد]] نقل و سپس آن را [[تضعیف]] کرده است، اما در منابع دیگر، این داستان از طریق [[جعفر بن محمد بن عقبة بن اهبان]] نقل شده است. اهبان بعدها به [[کوفه]] رفت و در محله [[اَسلَم خزاعه]] ساکن شد. او در زمان [[حکومت معاویه]] و استانداری [[مغیره]] بر کوفه در آن [[شهر]] درگذشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۴.</ref> گوید: کسی که در کوفه ساکن شد و در زمان استانداری مغیره بر کوفه در آن دیار درگذشت، اهبان بن اوس بود.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اهبان بن اکوع بن عیاذ خزاعی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۷۸.</ref> | این داستان به [[اهبان بن اوس]] و [[اهبان بن عباد]] نیز نسبت داده شده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۸۸؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۷.</ref>، اما [[بلاذری]]، [[طبری]] و پیش از آن دو، ابوعبید و ابن کلبی این داستان را مربوط به اهبان بن اکوع دانستهاند<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۲؛ همو، الاصابه، ج۱، ص۲۹۰.</ref>. [[زمان]] این حادثه مشخص نیست. اهبان بعد از این حادثه، [[مسلمان]] شد. [[ابن عدی]]<ref>ابن عدی، ج۲، ص۱۵۱.</ref> داستان یاد شده را از طریق [[جعفر بن جسر بن فرقد]] نقل و سپس آن را [[تضعیف]] کرده است، اما در منابع دیگر، این داستان از طریق [[جعفر بن محمد بن عقبة بن اهبان]] نقل شده است. اهبان بعدها به [[کوفه]] رفت و در محله [[اَسلَم خزاعه]] ساکن شد. او در زمان [[حکومت معاویه]] و استانداری [[مغیره]] بر کوفه در آن [[شهر]] درگذشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۴.</ref> گوید: کسی که در کوفه ساکن شد و در زمان استانداری مغیره بر کوفه در آن دیار درگذشت، اهبان بن اوس بود.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اهبان بن اکوع بن عیاذ خزاعی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۷۸.</ref> |