جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
[[تعرب بعد الهجره]] بازگشت به [[بادیه]] پس از [[هجرت به مدینه]] منوره است. در دوران [[هجرت پیامبر]] این اصطلاح به کسانی اطلاق میشد که بعد از هجرت به مدینه به [[مکه]] یا بادیه باز میگشتند. که بنابر [[آیات قرآن]] و [[روایات]] [[گناه بزرگ]] تلقی شده است. | [[تعرب بعد الهجره]] بازگشت به [[بادیه]] پس از [[هجرت به مدینه]] منوره است. در دوران [[هجرت پیامبر]] این اصطلاح به کسانی اطلاق میشد که بعد از هجرت به مدینه به [[مکه]] یا بادیه باز میگشتند. که بنابر [[آیات قرآن]] و [[روایات]] [[گناه بزرگ]] تلقی شده است. | ||
[[تاریخ]] هجرت پیامبر{{صل}} به [[مدینه]] هفتاد یا سه ماه بعد از [[پیمان عقبه دوم]] بود. ایشان [[مسلمانان]] را به [[هجرت]] و [[پرهیز]] از [[تعرب]] [[دعوت]] میکردند. هجرت بعد از [[فتح مکه]] و [[رحلت رسول خدا]] پایان یافت اما [[حرمت]] تعرب بعد از آن هم باقی بود. | [[تاریخ]] هجرت پیامبر {{صل}} به [[مدینه]] هفتاد یا سه ماه بعد از [[پیمان عقبه دوم]] بود. ایشان [[مسلمانان]] را به [[هجرت]] و [[پرهیز]] از [[تعرب]] [[دعوت]] میکردند. هجرت بعد از [[فتح مکه]] و [[رحلت رسول خدا]] پایان یافت اما [[حرمت]] تعرب بعد از آن هم باقی بود. | ||
در [[عصر خلفا]] نیز تعرب یک امر [[نکوهیده]] بود. چنانچه در دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} کسانی از مدینه خارج شدند و [[حکم]] تعرب بعد الهجره شامل حال آنان گردید. | در [[عصر خلفا]] نیز تعرب یک امر [[نکوهیده]] بود. چنانچه در دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} کسانی از مدینه خارج شدند و [[حکم]] تعرب بعد الهجره شامل حال آنان گردید. | ||
اما میتوان برای این اصطلاح یک گستره معنایی وسیعی در نظر گرفت به این معنا که شخص به کاری مبادرت نماید که به دوری او از [[دین]] منتهی شود یا او را در معرض دور شدن از دین قرار دهد. بنابرین کسی که [[اقدام]] به ترک [[التزام]] به دین پس از [[شناخت]] آن و نیز اقدام به ترک تحصیل [[تفقه در دین]] نماید حکم تعرب بعد الهجره بر او صادق است خواه به بلاد [[کفر]] [[مهاجرت]] کرده باشد یا نه. | اما میتوان برای این اصطلاح یک گستره معنایی وسیعی در نظر گرفت به این معنا که شخص به کاری مبادرت نماید که به دوری او از [[دین]] منتهی شود یا او را در معرض دور شدن از دین قرار دهد. بنابرین کسی که [[اقدام]] به ترک [[التزام]] به دین پس از [[شناخت]] آن و نیز اقدام به ترک تحصیل [[تفقه در دین]] نماید حکم تعرب بعد الهجره بر او صادق است خواه به بلاد [[کفر]] [[مهاجرت]] کرده باشد یا نه. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
تعرّب برگرفته از اَعراب / [[اعرابی]] به معنای سکونت گزیدن در بادیه است<ref>نک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۸۶-۵۸۷، «عرب»؛ حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم، ج۷، ص۴۵۰۶.</ref>. | تعرّب برگرفته از اَعراب / [[اعرابی]] به معنای سکونت گزیدن در بادیه است<ref>نک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۸۶-۵۸۷، «عرب»؛ حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم، ج۷، ص۴۵۰۶.</ref>. | ||
هجرت در این عبارت، به [[مهاجرت پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] از [[مکه]] و دیگر سرزمینهای [[حجاز]] به [[مدینه]] اشاره دارد. از آنجا که مفهوم [[بادیهنشینی]] با دوری از [[دانش]] و [[اخلاق]] و [[روابط]] سالم [[اجتماعی]] [[پیوستگی]] دارد<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۵، ص۶۸-۶۹.</ref>، پس از [[هجرت]] [[نبوی]]، [[مهاجران]] و [[انصار]] مدینه میکوشیدند از آن اخلاق و [[آداب]] [[جاهلی]] فاصله گیرند و با [[یاری دادن]] به [[اسلام]] و [[پیامبر]] و [[آراستگی]] به اخلاق نبوی، [[جامعه اسلامی]] مدینه را تشکیل دهند و [[اهل]] [[سعادت]] و [[هدایت]] گردند<ref>نک: میرداماد، محمد باقر، الرواشح السماویه، ص۲۱۶.</ref>. از این رو، [[تقابل]] میان [[دارالهجره]] مدینه و دار الاَعراب مکه و سرزمینهای پیرامون آن شکل گرفت <ref>نک: اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. | هجرت در این عبارت، به [[مهاجرت پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] از [[مکه]] و دیگر سرزمینهای [[حجاز]] به [[مدینه]] اشاره دارد. از آنجا که مفهوم [[بادیهنشینی]] با دوری از [[دانش]] و [[اخلاق]] و [[روابط]] سالم [[اجتماعی]] [[پیوستگی]] دارد<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۵، ص۶۸-۶۹.</ref>، پس از [[هجرت]] [[نبوی]]، [[مهاجران]] و [[انصار]] مدینه میکوشیدند از آن اخلاق و [[آداب]] [[جاهلی]] فاصله گیرند و با [[یاری دادن]] به [[اسلام]] و [[پیامبر]] و [[آراستگی]] به اخلاق نبوی، [[جامعه اسلامی]] مدینه را تشکیل دهند و [[اهل]] [[سعادت]] و [[هدایت]] گردند<ref>نک: میرداماد، محمد باقر، الرواشح السماویه، ص۲۱۶.</ref>. از این رو، [[تقابل]] میان [[دارالهجره]] مدینه و دار الاَعراب مکه و سرزمینهای پیرامون آن شکل گرفت <ref>نک: اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. | ||
== کاربرد اولیه [[تعرب]] == | == کاربرد اولیه [[تعرب]] == | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
[[فقیهان]] هم به پشتوانه روایات، به کبیر بودن گناه تعرب [[حکم]] کردهاند<ref>نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۳۷.</ref>. در روایتی از [[اهل سنت]]، متعربان پس از هجرت در شمار کسانی چون نصرانیها و یهودیها جای دارند که نباید به آنها [[سلام]] کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۳۲۲.</ref>. | [[فقیهان]] هم به پشتوانه روایات، به کبیر بودن گناه تعرب [[حکم]] کردهاند<ref>نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۳۷.</ref>. در روایتی از [[اهل سنت]]، متعربان پس از هجرت در شمار کسانی چون نصرانیها و یهودیها جای دارند که نباید به آنها [[سلام]] کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۳۲۲.</ref>. | ||
برپایه گزارش منابع، [[پیامبر]]{{صل}} پیش از هجرت برای [[اصحاب]] خود [[دعا]] میکرد و از [[خداوند]] میخواست که هجرت را برای آنها مقدر کند و آنان را به گذشته بازنگرداند <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۷۵.</ref>. از آنجا که هجرت یک [[ضرورت]] راهبردی برای [[تشکیل جامعه]] نو [[اسلامی]] بود، پیامبر{{صل}} در پی [[آگاهی]] از [[توطئه]] [[قریش]]، در صدد [[هجرت به مدینه]] برآمد و به مسلمانان [[مکه]] نیز [[فرمان]] هجرت به مدینه داد<ref>نک: مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۹، ص۸۷؛ بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۵۴.</ref>. | برپایه گزارش منابع، [[پیامبر]] {{صل}} پیش از هجرت برای [[اصحاب]] خود [[دعا]] میکرد و از [[خداوند]] میخواست که هجرت را برای آنها مقدر کند و آنان را به گذشته بازنگرداند <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۷۵.</ref>. از آنجا که هجرت یک [[ضرورت]] راهبردی برای [[تشکیل جامعه]] نو [[اسلامی]] بود، پیامبر {{صل}} در پی [[آگاهی]] از [[توطئه]] [[قریش]]، در صدد [[هجرت به مدینه]] برآمد و به مسلمانان [[مکه]] نیز [[فرمان]] هجرت به مدینه داد<ref>نک: مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۹، ص۸۷؛ بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۵۴.</ref>. | ||
== هجرت در [[قرآن]] و روایات == | == هجرت در [[قرآن]] و روایات == | ||
این هجرت ضروری در آیاتی چون {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref>، {{متن قرآن|إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۸.</ref>، {{متن قرآن|فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}}<ref>«که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۹۹.</ref> و برخی [[روایات]] تاکید شده است؛ همچون: {{متن حدیث|مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنْ كَانَ شِبْراً مِنَ اَلْأَرْضِ اِسْتَوْجَبَ اَلْجَنَّةَ وَ كَانَ رَفِيقَ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۳۱.</ref>. بعدها [[فقیهان]] از این سخنان، [[وجوب]] [[هجرت]] را برداشت کردهاند<ref>طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۳؛ حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰؛ الدرر السنیه، ج۸، ص۴۵۶.</ref>. | این هجرت ضروری در آیاتی چون {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref>، {{متن قرآن|إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۸.</ref>، {{متن قرآن|فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}}<ref>«که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۹۹.</ref> و برخی [[روایات]] تاکید شده است؛ همچون: {{متن حدیث|مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنْ كَانَ شِبْراً مِنَ اَلْأَرْضِ اِسْتَوْجَبَ اَلْجَنَّةَ وَ كَانَ رَفِيقَ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۳۱.</ref>. بعدها [[فقیهان]] از این سخنان، [[وجوب]] [[هجرت]] را برداشت کردهاند<ref>طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۳؛ حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰؛ الدرر السنیه، ج۸، ص۴۵۶.</ref>. | ||
فقیهانی که [[تعرب بعد الهجره]] را در دورههای پس از عصر [[نبوت]] و هجرت، تحققپذیر ندانستهاند<ref>نک: بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج۱۴، ص۱۹۷.</ref>، گویا بر این [[باور]] بودهاند که بر پایه [[روایت]] {{متن حدیث| لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۲۸۷.</ref> پس از [[فتح مکه]]، [[تعرب]] موضوعیت ندارد. بر پایه گزارشی<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>، [[پیامبر]]{{صل}} برای هجرت از [[مکه]]، نخست سه جا یعنی [[یمن]]، قِنَسرین (شهری از [[شام]])، و [[مدینه]] را [[برگزیده]] بود و سرانجام در صدد [[هجرت به مدینه]] برآمد<ref>مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۵۶؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۴، ص۴۲۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۸.</ref>. مدینه مرکز صدقی بود که [[مسلمانان]] از [[خداوند]] خواسته بودند {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ}}<ref>«و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!» سوره اسراء، آیه ۸۰.</ref>.<ref>صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۳، ص۳۲۰؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۲۷.</ref> | فقیهانی که [[تعرب بعد الهجره]] را در دورههای پس از عصر [[نبوت]] و هجرت، تحققپذیر ندانستهاند<ref>نک: بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج۱۴، ص۱۹۷.</ref>، گویا بر این [[باور]] بودهاند که بر پایه [[روایت]] {{متن حدیث| لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۲۸۷.</ref> پس از [[فتح مکه]]، [[تعرب]] موضوعیت ندارد. بر پایه گزارشی<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>، [[پیامبر]] {{صل}} برای هجرت از [[مکه]]، نخست سه جا یعنی [[یمن]]، قِنَسرین (شهری از [[شام]])، و [[مدینه]] را [[برگزیده]] بود و سرانجام در صدد [[هجرت به مدینه]] برآمد<ref>مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ص۱۵۶؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۴، ص۴۲۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۶۸.</ref>. مدینه مرکز صدقی بود که [[مسلمانان]] از [[خداوند]] خواسته بودند {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ}}<ref>«و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!» سوره اسراء، آیه ۸۰.</ref>.<ref>صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۳، ص۳۲۰؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۲۷.</ref> | ||
== [[تاریخ]] هجرت به مدینه == | == [[تاریخ]] هجرت به مدینه == | ||
پس از [[پیمان عقبه دوم]] که فاصله آن تا [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به مدینه هفتاد [[روز]] تا سه ماه بود، بیشتر مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و البته با [[مخالفت]] و منع [[مشرکان]] روبهرو شد. مشرکان برای [[پیشگیری]] از هجرت به مدینه، حتی برخی را [[حبس]] کردند<ref>بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۰، ۱۸.</ref>. عموم مسلمانان به هجرت و انجام [[فرمان الهی]] [[اشتیاق]] داشتند و در صورت [[ناتوانی]] از این کار، دچار [[غم]] و [[حسرت]] میشدند. [[جندب بن ضمره|جُندب بن ضَمُره]]، [[صحابی رسول خدا]]، به سبب [[پیری]] و [[بیماری]] نتوانست [[هجرت]] کند و از این رو، غمی جانکاه در [[دل]] داشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹.</ref>. کسانی که در این سالها [[مسلمان]] میشدند، افزون بر [[اسلام]]، بر [[جهاد]] و هجرت نیز [[بیعت]] میکردند<ref>صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج۵، ص۲۱۸.</ref>. | پس از [[پیمان عقبه دوم]] که فاصله آن تا [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به مدینه هفتاد [[روز]] تا سه ماه بود، بیشتر مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و البته با [[مخالفت]] و منع [[مشرکان]] روبهرو شد. مشرکان برای [[پیشگیری]] از هجرت به مدینه، حتی برخی را [[حبس]] کردند<ref>بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۰، ۱۸.</ref>. عموم مسلمانان به هجرت و انجام [[فرمان الهی]] [[اشتیاق]] داشتند و در صورت [[ناتوانی]] از این کار، دچار [[غم]] و [[حسرت]] میشدند. [[جندب بن ضمره|جُندب بن ضَمُره]]، [[صحابی رسول خدا]]، به سبب [[پیری]] و [[بیماری]] نتوانست [[هجرت]] کند و از این رو، غمی جانکاه در [[دل]] داشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۹.</ref>. کسانی که در این سالها [[مسلمان]] میشدند، افزون بر [[اسلام]]، بر [[جهاد]] و هجرت نیز [[بیعت]] میکردند<ref>صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج۵، ص۲۱۸.</ref>. | ||
[[پیامبر]] برای [[مهاجران به مدینه]]، از [[خداوند]] درخواست سکونت پیوسته در [[مدینه]] و [[پرهیز]] از [[تعرب]] میکرد<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. از ایشان [[روایت]] شده که هر کس تعرب ورزد، [[جفا]] کرده است<ref>هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴.</ref>. اَعرابی [[مرتد]] که [[تعرب بعد الهجره]] نماید، از زبان پیامبر [[لعنت]] شده است<ref> صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج۳، ص۱۴۴-۱۴۵.</ref>. | [[پیامبر]] برای [[مهاجران به مدینه]]، از [[خداوند]] درخواست سکونت پیوسته در [[مدینه]] و [[پرهیز]] از [[تعرب]] میکرد<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. از ایشان [[روایت]] شده که هر کس تعرب ورزد، [[جفا]] کرده است<ref>هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴.</ref>. اَعرابی [[مرتد]] که [[تعرب بعد الهجره]] نماید، از زبان پیامبر [[لعنت]] شده است<ref> صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج۳، ص۱۴۴-۱۴۵.</ref>. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
در گزارشی دیگر، از هجرت اقامت و هجرت [[رجعت]] یاد شده و آمده است که پیامبر با افراد بر «هجرت اقامت» [[بیعت]] میکرد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵.</ref>. این سخن دلالتی روشنتر بر [[پرهیز]] از تعرب بعد الهجره دارد. با این حال، پیامبر به عنوان [[حاکم]] [[مسلمانان]]، کسانی را از این دستور معاف میداشت و به برخی بازگشت به بادیه پس از هجرت به مدینه را اجازه میداد<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۲.</ref>. | در گزارشی دیگر، از هجرت اقامت و هجرت [[رجعت]] یاد شده و آمده است که پیامبر با افراد بر «هجرت اقامت» [[بیعت]] میکرد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵.</ref>. این سخن دلالتی روشنتر بر [[پرهیز]] از تعرب بعد الهجره دارد. با این حال، پیامبر به عنوان [[حاکم]] [[مسلمانان]]، کسانی را از این دستور معاف میداشت و به برخی بازگشت به بادیه پس از هجرت به مدینه را اجازه میداد<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۲.</ref>. | ||
در منابع، از کسانی نام بردهاند که پیامبر به آنان اجازه سکونت در بادیه داد؛ از جمله [[سلمة ابن اکوع]] که در پاسخ به [[اتهام]] [[تعرب]] و ارتدادش از سوی [[حَجّاج]]، به اجازه [[نبوی]] اشاره کرد<ref>عسقلانی، نزار بن عبدالقادر، امداد المنعم، ج۱، ص۱۵۵۵.</ref>. نکته درخور توجه در این گزارش، استناد به اجازه پیامبر برای جواز بیرون آمدن از مدینه و سکونت در بادیه، حتی پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} و در پایان [[خلافت عثمان]] است. در برخی منابع، از [[بادیهنشینی]] که [[تکالیف]] [[اسلامی]] را انجام میدهد و در [[اجرای احکام الهی]] و [[عبادت]] [[خداوند]] میکوشد، [[تجلیل]] شده است<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۶، ص۴۴۶.</ref>. توجه به ذیل [[حدیث]] نشان میدهد که به موردی متفاوت از بادیهنشینی که میتوان آن را مقبول و مجاز نامید، نظر دارد؛ زیرا برای [[پرهیز]] از [[تعرب]] تا [[فتح مکه]]، پس از [[هجرت به مدینه]]، هیچ کس [[حق]] اقامت در [[مکه]] نداشت<ref>صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۳، ص۳۲۰.</ref>. | در منابع، از کسانی نام بردهاند که پیامبر به آنان اجازه سکونت در بادیه داد؛ از جمله [[سلمة ابن اکوع]] که در پاسخ به [[اتهام]] [[تعرب]] و ارتدادش از سوی [[حَجّاج]]، به اجازه [[نبوی]] اشاره کرد<ref>عسقلانی، نزار بن عبدالقادر، امداد المنعم، ج۱، ص۱۵۵۵.</ref>. نکته درخور توجه در این گزارش، استناد به اجازه پیامبر برای جواز بیرون آمدن از مدینه و سکونت در بادیه، حتی پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} و در پایان [[خلافت عثمان]] است. در برخی منابع، از [[بادیهنشینی]] که [[تکالیف]] [[اسلامی]] را انجام میدهد و در [[اجرای احکام الهی]] و [[عبادت]] [[خداوند]] میکوشد، [[تجلیل]] شده است<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۶، ص۴۴۶.</ref>. توجه به ذیل [[حدیث]] نشان میدهد که به موردی متفاوت از بادیهنشینی که میتوان آن را مقبول و مجاز نامید، نظر دارد؛ زیرا برای [[پرهیز]] از [[تعرب]] تا [[فتح مکه]]، پس از [[هجرت به مدینه]]، هیچ کس [[حق]] اقامت در [[مکه]] نداشت<ref>صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۳، ص۳۲۰.</ref>. | ||
اینکه گفتهاند هجرت به مدینه و بازگشت به [[بادیه]] در مواردی مانند انجام کارهای شخصی و معیشتی یا در باره کسی مانند [[سعد ابیوقاص]] که در [[ستیز]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[معاویه]]، در قصر خود در بادیه سکونت کرد، مجاز بوده<ref>سلیمان بن سحمان، کشف غیاهب الظلام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>، ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا موارد همانند دیگر نیز در دست است که [[مسلمانان]] بیرون آمدن از [[مدینه]] را حتی پس از دوره [[پیامبر]]{{صل}} تعرب میدانستند <ref>نک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. بر این اساس، گر چه پس از فتح یا وفات پیامبر [[هجرت]] پایان گرفت، [[نهی]] از تعرب پایان نیافت. | اینکه گفتهاند هجرت به مدینه و بازگشت به [[بادیه]] در مواردی مانند انجام کارهای شخصی و معیشتی یا در باره کسی مانند [[سعد ابیوقاص]] که در [[ستیز]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[معاویه]]، در قصر خود در بادیه سکونت کرد، مجاز بوده<ref>سلیمان بن سحمان، کشف غیاهب الظلام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>، ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا موارد همانند دیگر نیز در دست است که [[مسلمانان]] بیرون آمدن از [[مدینه]] را حتی پس از دوره [[پیامبر]] {{صل}} تعرب میدانستند <ref>نک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. بر این اساس، گر چه پس از فتح یا وفات پیامبر [[هجرت]] پایان گرفت، [[نهی]] از تعرب پایان نیافت. | ||
== تعرب پس از فتح مکه == | == تعرب پس از فتح مکه == | ||
در اینکه [[تعرب بعد الهجره]] پس از فتح مکه [[حرام]] بوده یا نه، به احتمال سخن گفتهاند <ref>مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. احتمال دوم با دیدگاه کسانی که هجرت پس از فتح را [[مستحب]] میدانند، سازگار است<ref>مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۸، ص۳؛ نک: مازندرانی، محمدصالح، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. [[حدیث]] {{متن حدیث| وَ لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ}} که شماری از [[صحابه]] چون [[حضرت علی]]{{ع}} و [[ابنعباس]] نقل کردهاند، خوشایند [[امویان]] نبود که در فتح مکه [[مسلمان]] شده بودند. | در اینکه [[تعرب بعد الهجره]] پس از فتح مکه [[حرام]] بوده یا نه، به احتمال سخن گفتهاند <ref>مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. احتمال دوم با دیدگاه کسانی که هجرت پس از فتح را [[مستحب]] میدانند، سازگار است<ref>مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۸، ص۳؛ نک: مازندرانی، محمدصالح، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. [[حدیث]] {{متن حدیث| وَ لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ اَلْفَتْحِ}} که شماری از [[صحابه]] چون [[حضرت علی]] {{ع}} و [[ابنعباس]] نقل کردهاند، خوشایند [[امویان]] نبود که در فتح مکه [[مسلمان]] شده بودند. | ||
امیرالمؤمنین در نامهای به [[معاویه]] یادآوری کرده که هجرت از [[روز فتح مکه]] که [[برادر]] معاویه، [[یزید بن ابوسفیان]]، به [[اسارت]] درآمد، پایان یافت<ref>نهج البلاغه، شرح عبده، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۳؛ نک: مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۲۶۲.</ref>. به نقل از [[خلیفه دوم]] آوردهاند که [[هجرت]] پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} به پایان رسید<ref> نسائی، احمد بن علی، سنن النسائی، ج۷، ص۱۴۶.</ref>. اما در گزارشهای متعدد، تصریح شده که پس از [[فتح مکه]]، [[پیامبر]]{{صل}} بر [[اسلام]] و [[جهاد]]، نه هجرت، [[بیعت]] میکرد<ref> بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۰۹؛ فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. | امیرالمؤمنین در نامهای به [[معاویه]] یادآوری کرده که هجرت از [[روز فتح مکه]] که [[برادر]] معاویه، [[یزید بن ابوسفیان]]، به [[اسارت]] درآمد، پایان یافت<ref>نهج البلاغه، شرح عبده، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۳؛ نک: مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۲۶۲.</ref>. به نقل از [[خلیفه دوم]] آوردهاند که [[هجرت]] پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} به پایان رسید<ref> نسائی، احمد بن علی، سنن النسائی، ج۷، ص۱۴۶.</ref>. اما در گزارشهای متعدد، تصریح شده که پس از [[فتح مکه]]، [[پیامبر]] {{صل}} بر [[اسلام]] و [[جهاد]]، نه هجرت، [[بیعت]] میکرد<ref> بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۰۹؛ فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. | ||
اگر [[روایت]] خلیفه دوم درست باشد، [[طُلَقا]] در شمار [[مهاجران]] خواهند بود؛ گر چه احتمال میرود که [[امویان]] اصل این روایت منقول از [[خلیفه]] را خود ساخته باشند<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. در [[حقیقت]]، دیدگاه عمومی [[مسلمانان]] این بود که [[ضرورت]] هجرت با فتح مکه به پایان رسیده و آن امتیازها و پاداشهای [[اخروی]] پیشین، به سبب آمدن به [[مدینه]] به کسی تعلق نمیگیرد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۲-۴۸۳.</ref>. اما بر پایه گزارشهایی، همچنان دوری از [[تعرب]]، ارزشی [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] بود و بازگشت به [[بادیه]] [[نکوهیده]] به شمار میرفت<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۴.</ref>. | اگر [[روایت]] خلیفه دوم درست باشد، [[طُلَقا]] در شمار [[مهاجران]] خواهند بود؛ گر چه احتمال میرود که [[امویان]] اصل این روایت منقول از [[خلیفه]] را خود ساخته باشند<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. در [[حقیقت]]، دیدگاه عمومی [[مسلمانان]] این بود که [[ضرورت]] هجرت با فتح مکه به پایان رسیده و آن امتیازها و پاداشهای [[اخروی]] پیشین، به سبب آمدن به [[مدینه]] به کسی تعلق نمیگیرد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۲-۴۸۳.</ref>. اما بر پایه گزارشهایی، همچنان دوری از [[تعرب]]، ارزشی [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] بود و بازگشت به [[بادیه]] [[نکوهیده]] به شمار میرفت<ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ج۱، ص۴۲۴.</ref>. | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
در گزارشی دیگر تصریح شده که ابوذر میبایست هر چند گاه یک بار به مدینه بیاید تا مشمول تعرب بعد الهجره نگردد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. در گزارشی از گفتوگوی عثمان و [[نابغه]] ذبیانی آوردهاند که نابغه به قصد [[وداع]] نزد او آمد و گفت میخواهد به بادیه نزد شترانش برود. عثمان نکوهیدگی تعرب بعد الهجره را به او یادآوری کرد <ref>جواد علی، المفصل، ج۱۸، ص۴۱۵.</ref>. این گزارشها رنگی از تعرب [[حرام]] پیش از فتح را نشان میدهد که در نیمه سده اول ق. هنوز نقش ارزشی ایفا میکرد. | در گزارشی دیگر تصریح شده که ابوذر میبایست هر چند گاه یک بار به مدینه بیاید تا مشمول تعرب بعد الهجره نگردد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. در گزارشی از گفتوگوی عثمان و [[نابغه]] ذبیانی آوردهاند که نابغه به قصد [[وداع]] نزد او آمد و گفت میخواهد به بادیه نزد شترانش برود. عثمان نکوهیدگی تعرب بعد الهجره را به او یادآوری کرد <ref>جواد علی، المفصل، ج۱۸، ص۴۱۵.</ref>. این گزارشها رنگی از تعرب [[حرام]] پیش از فتح را نشان میدهد که در نیمه سده اول ق. هنوز نقش ارزشی ایفا میکرد. | ||
در [[روزگار]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} کسانی دچار [[تعرب بعد الهجره]] شدند و در منابع همچنان این عبارت در همان معنای منفی در باره آنها به کار رفته است. از جمله آوردهاند که [[جریر]] به منطقه سرات از سرزمینهای [[جزیرة العرب]] رفت و تعرب بعد الهجره بر او [[صدق]] کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. در گزارشی در باره وضع ناگوار [[اهل بیت]] در [[مدینه]] هنگام [[سلطه]] [[ابنزبیر]] بر [[مکه]] آمده که [[ابنعباس]] و برخی دیگر از حرمین بیرون آمدند و به [[طائف]] رفتند. از [[حضرت سجاد]]{{ع}} نیز خواسته شد که از مدینه بیرون رود؛ اما ایشان این کار را مصداق تعرب بعد الهجره دانست<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. | در [[روزگار]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} کسانی دچار [[تعرب بعد الهجره]] شدند و در منابع همچنان این عبارت در همان معنای منفی در باره آنها به کار رفته است. از جمله آوردهاند که [[جریر]] به منطقه سرات از سرزمینهای [[جزیرة العرب]] رفت و تعرب بعد الهجره بر او [[صدق]] کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. در گزارشی در باره وضع ناگوار [[اهل بیت]] در [[مدینه]] هنگام [[سلطه]] [[ابنزبیر]] بر [[مکه]] آمده که [[ابنعباس]] و برخی دیگر از حرمین بیرون آمدند و به [[طائف]] رفتند. از [[حضرت سجاد]] {{ع}} نیز خواسته شد که از مدینه بیرون رود؛ اما ایشان این کار را مصداق تعرب بعد الهجره دانست<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref>. | ||
== گسترش معنایی == | == گسترش معنایی == | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
بر پایه این تحلیل، تعرب بعد الهجره را [[انحراف از حق]] و [[پیوستن]] به [[گمراهان]] پس از ورود به [[حریم]] [[سعادت]] و [[هدایت]] دانستهاند<ref>میرداماد، محمد باقر، الرواشح السماویه، ص۲۱۶.</ref>. با این گسترش معنایی، کسانی که در دین [[تفقه]] نمیکنند، به تعرب بعد الهجرت تن دادهاند<ref>فقه الرضا، ص۳۳۸؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. | بر پایه این تحلیل، تعرب بعد الهجره را [[انحراف از حق]] و [[پیوستن]] به [[گمراهان]] پس از ورود به [[حریم]] [[سعادت]] و [[هدایت]] دانستهاند<ref>میرداماد، محمد باقر، الرواشح السماویه، ص۲۱۶.</ref>. با این گسترش معنایی، کسانی که در دین [[تفقه]] نمیکنند، به تعرب بعد الهجرت تن دادهاند<ref>فقه الرضا، ص۳۳۸؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. | ||
رابطه عدم تفقه با تعرب، از گزارشهای [[تاریخی]] برمیآید؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} هر کس را که به [[مدینه]] هجرت میکرد، نزد یکی از [[انصار]] میفرستاد تا به او [[تفقه در دین]] و [[قرآن]] را بیاموزد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. اینکه در برخی از [[روایات]]، [[تعرب بعد الهجره]] به بازگشت از [[دین]]، رهاسازی [[یاری]] [[پیامبران]] و [[امامان]]{{ع}}، ادا نکردن [[حقوق]] [[واجب]] [[مسلمانان]]، و بازگشت به [[نادانی]] [[تاویل]] شده است، در چارچوب همین گسترش معنایی میگنجد. | رابطه عدم تفقه با تعرب، از گزارشهای [[تاریخی]] برمیآید؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} هر کس را که به [[مدینه]] هجرت میکرد، نزد یکی از [[انصار]] میفرستاد تا به او [[تفقه در دین]] و [[قرآن]] را بیاموزد<ref>ابن شبّه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. اینکه در برخی از [[روایات]]، [[تعرب بعد الهجره]] به بازگشت از [[دین]]، رهاسازی [[یاری]] [[پیامبران]] و [[امامان]] {{ع}}، ادا نکردن [[حقوق]] [[واجب]] [[مسلمانان]]، و بازگشت به [[نادانی]] [[تاویل]] شده است، در چارچوب همین گسترش معنایی میگنجد. | ||
در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} تعرب بعد الهجره به رها کردن [[ولایت امامان]] پس از [[معرفت]] آن، [[تفسیر]] شده است<ref>حکیم، محمد سعید، مصباح المنهاج، ص۲۶۷-۲۶۸؛ زینالدین، محمد امین، کلمة التقوی، ج۱، ص۵۸۶.</ref>. | در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} تعرب بعد الهجره به رها کردن [[ولایت امامان]] پس از [[معرفت]] آن، [[تفسیر]] شده است<ref>حکیم، محمد سعید، مصباح المنهاج، ص۲۶۷-۲۶۸؛ زینالدین، محمد امین، کلمة التقوی، ج۱، ص۵۸۶.</ref>. | ||
به دیگر سخن، کسی که به [[اسلام]] روی آورد، اما [[ولایت]] غیر [[اهل بیت]] را بپذیرد، به تعرب بعد الهجره تن داده است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۱۱؛ نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۸۸.</ref>. | به دیگر سخن، کسی که به [[اسلام]] روی آورد، اما [[ولایت]] غیر [[اهل بیت]] را بپذیرد، به تعرب بعد الهجره تن داده است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۱۱؛ نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۸۸.</ref>. |