جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[سفیان بن عوف غامدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
«سفیان بن عوف غامدی» یکی از [[اصحاب رسول خدا]] بود و از طرف [[معاویه]] به [[قتل]] و [[غارت]] و کشتن [[مردم]] بیدفاع [[شهر]] «[[انبار]]» و «[[هیت]]» مأمور شد، و «[[حسان بن حسان]]» [[نماینده]] [[امام]]{{ع}} را به [[شهادت]] رساند<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۶.</ref>. او میگوید: "معاویه مرا خواست و گفت تو را با [[لشکر]] زیادی به جانب [[فرات]] میفرستم هنگامی که به [[سرزمین]] «هیت» رسیدی چنانکه لشکری یافتی به آنها [[حمله]] کن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «[[مدائن]]» [[هجوم]] نما، پس از آن به [[شام]] برگردد. زنهار به [[کوفه]] نزدیک مشو! و بدان که اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا کوفه را مورد حمله قرار دادهای؛ زیرا این کار [[قلب]] عراقیان را میلرزاند و [[دوستان]] ما را خوشحال میسازد. در این هجوم به هرکس برخوردی که [[حکومت]] مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریههائی که سر راه تو قرار دارد ویران کن! اموالشان را غارت نما؛ زیرا غارت [[اموال]] همچون کشتن، برای [[مخالفان]] ما دردناک است!"<ref>الغارات، ص۳۲۱، تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.</ref> | «سفیان بن عوف غامدی» یکی از [[اصحاب رسول خدا]] بود و از طرف [[معاویه]] به [[قتل]] و [[غارت]] و کشتن [[مردم]] بیدفاع [[شهر]] «[[انبار]]» و «[[هیت]]» مأمور شد، و «[[حسان بن حسان]]» [[نماینده]] [[امام]] {{ع}} را به [[شهادت]] رساند<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۰۷-۱۰۶.</ref>. او میگوید: "معاویه مرا خواست و گفت تو را با [[لشکر]] زیادی به جانب [[فرات]] میفرستم هنگامی که به [[سرزمین]] «هیت» رسیدی چنانکه لشکری یافتی به آنها [[حمله]] کن و گرنه به شهر «انبار» برو، اگر در آنجا نیز سپاهی نبود به «[[مدائن]]» [[هجوم]] نما، پس از آن به [[شام]] برگردد. زنهار به [[کوفه]] نزدیک مشو! و بدان که اگر به شهر «انبار» و «مدائن» حمله نمائی گویا کوفه را مورد حمله قرار دادهای؛ زیرا این کار [[قلب]] عراقیان را میلرزاند و [[دوستان]] ما را خوشحال میسازد. در این هجوم به هرکس برخوردی که [[حکومت]] مرا قبول ندارد، به قتل برسان و همه قریههائی که سر راه تو قرار دارد ویران کن! اموالشان را غارت نما؛ زیرا غارت [[اموال]] همچون کشتن، برای [[مخالفان]] ما دردناک است!"<ref>الغارات، ص۳۲۱، تحقیق خطیب عبدالزهراء الحسینی.</ref> | ||
[[حبیب بن عفیف]]» میگوید: من و «[[اشرس بن حسان بکری]]» در [[سپاه]] «انبار» بودیم که «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله کرد و ما [[احساس]] کردیم تاب [[مقاومت]] نداریم، [[رئیس]] ما برای [[مبارزه]] به پاخاست، مبارزه [[سختی]] درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره [[قدرت]] [[درهم]] شکستن آنها را نداشتیم، [[فرمانده]] ما از اسب پیاده شد، و [[آیه]]:{{متن قرآن|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> که مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را [[تلاوت]] کرد و گفت: آن کسی که لقای [[پروردگار]] را طالب نیست و خود را آماده [[مرگ]] نکرده است تا هنگامی که ما به [[مبارزه]] مشغول هستیم و آنها نمیتوانند فراریان را تعقیب کنند، از [[شهر]] بیرون برود و آنان که میخواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند که برای [[نیکان]] از هر چیز بهتر است با ما [[همکاری]] نمایند. سپس همراه با ۳۰ مرد پیاده به [[نبرد]] پرداخت، تا همه شربت [[شهادت]] نوشیدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۵-۸۷.</ref>. | [[حبیب بن عفیف]]» میگوید: من و «[[اشرس بن حسان بکری]]» در [[سپاه]] «انبار» بودیم که «سفیان بن عوف غامدی» به ما حمله کرد و ما [[احساس]] کردیم تاب [[مقاومت]] نداریم، [[رئیس]] ما برای [[مبارزه]] به پاخاست، مبارزه [[سختی]] درگرفت و ما به خوبی از عهده برآمدیم، ولی بالاخره [[قدرت]] [[درهم]] شکستن آنها را نداشتیم، [[فرمانده]] ما از اسب پیاده شد، و [[آیه]]:{{متن قرآن|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> که مضمون آن این است: (بعضی شربت شهادت نوشیدند و بعضی منتظرند) را [[تلاوت]] کرد و گفت: آن کسی که لقای [[پروردگار]] را طالب نیست و خود را آماده [[مرگ]] نکرده است تا هنگامی که ما به [[مبارزه]] مشغول هستیم و آنها نمیتوانند فراریان را تعقیب کنند، از [[شهر]] بیرون برود و آنان که میخواهند به آنچه نزد خداست نائل آیند که برای [[نیکان]] از هر چیز بهتر است با ما [[همکاری]] نمایند. سپس همراه با ۳۰ مرد پیاده به [[نبرد]] پرداخت، تا همه شربت [[شهادت]] نوشیدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۵-۸۷.</ref>. | ||
هنگامی که به [[امام]]{{ع}} خبر دادند لشکری از طرف [[معاویه]] به شهر «[[انبار]]» که در مرز [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت [[حمله]] کرده و حسان بن حسان [[فرماندار]] وی را کشتهاند. | هنگامی که به [[امام]] {{ع}} خبر دادند لشکری از طرف [[معاویه]] به شهر «[[انبار]]» که در مرز [[عراق]] و [[شام]] قرار داشت [[حمله]] کرده و حسان بن حسان [[فرماندار]] وی را کشتهاند. | ||
امام{{ع}} با حال غضبناک آنچنان که دامن عبایش به [[زمین]] میکشید از [[کوفه]] خارج شد، تا به «[[نخیله]]» که منزلگاهی نزدیک کوفه بود رسید و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند، روی تپهای ایستاد [[خطبه]] معروف [[جهاد]] را ایراد کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵.</ref> و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود: [[آگاه]] باشید، من شب و [[روز]] در آشکار و [[نهان]] شما را به مبارزه با این [[قوم]] فراخواندم و گفتم: "زان پیش که آنان به [[جنگ]] شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ [[قوم]] در [[قلمرو سرزمین]] خود نجنگید مگر که دچار [[شکست]] گردید. چندان [[کارها]] را بر عهده یکدیگر گذاشتید و یکدیگر را در [[سختی]] تنها رها کردید تا از هر سوی شما را تاراج کردند و سرزمینتان را مالک شدند. | امام {{ع}} با حال غضبناک آنچنان که دامن عبایش به [[زمین]] میکشید از [[کوفه]] خارج شد، تا به «[[نخیله]]» که منزلگاهی نزدیک کوفه بود رسید و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند، روی تپهای ایستاد [[خطبه]] معروف [[جهاد]] را ایراد کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵.</ref> و در این خطبه ضمن بیان فوائد جهاد فرمود: [[آگاه]] باشید، من شب و [[روز]] در آشکار و [[نهان]] شما را به مبارزه با این [[قوم]] فراخواندم و گفتم: "زان پیش که آنان به [[جنگ]] شما برخیزند شما به جنگ با آنان برخیزید. به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ [[قوم]] در [[قلمرو سرزمین]] خود نجنگید مگر که دچار [[شکست]] گردید. چندان [[کارها]] را بر عهده یکدیگر گذاشتید و یکدیگر را در [[سختی]] تنها رها کردید تا از هر سوی شما را تاراج کردند و سرزمینتان را مالک شدند. | ||
این [[برادر]] «[[غامد]]»<ref>غامد قبیلهای بود در یمن؛ در اینجا منظور از «غامد»، سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.</ref> است که سپاهش به «[[انبار]]» تاخته و «[[حسان بن حسان بکری]]» را کشته و [[لشکریان]] شما را از پایگاه مرزها که رخنهگاه [[دشمن]] بود رانده است. به من خبر دادهاند که مردی از آن [[سپاه]] به [[خانه]] [[زن]] [[مسلمان]] و [[زن]] غیر مسلمان که در [[پناه]] [[اسلام]] [[جان]] و مالش در [[امان]] بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارهای آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیلهای برای [[دفاع]] جز [[گریه]] و التماس کردن نداشتهاند، آنها با [[غنیمت]] فراوان برگشتهاند بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد یا قطرهای [[خون]] از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه [[مسلمانی]] از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست<ref>{{متن حدیث|أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُ دَمٌ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref> | این [[برادر]] «[[غامد]]»<ref>غامد قبیلهای بود در یمن؛ در اینجا منظور از «غامد»، سفیان بن عوف بن غامری سردار معاویه است.</ref> است که سپاهش به «[[انبار]]» تاخته و «[[حسان بن حسان بکری]]» را کشته و [[لشکریان]] شما را از پایگاه مرزها که رخنهگاه [[دشمن]] بود رانده است. به من خبر دادهاند که مردی از آن [[سپاه]] به [[خانه]] [[زن]] [[مسلمان]] و [[زن]] غیر مسلمان که در [[پناه]] [[اسلام]] [[جان]] و مالش در [[امان]] بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارهای آنها را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیلهای برای [[دفاع]] جز [[گریه]] و التماس کردن نداشتهاند، آنها با [[غنیمت]] فراوان برگشتهاند بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد یا قطرهای [[خون]] از آنان ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه [[مسلمانی]] از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست<ref>{{متن حدیث|أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اُغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَ اَللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ اَلْأَوْطَانُ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُ دَمٌ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref> |