جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مفهوم اصطلاحی== | == مفهوم اصطلاحی == | ||
در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش [[انسانها]] به امور و پدیدهها و نیز تابع [[احساس]] و [[ادراک]] معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاهها و [[گرایشها]]، تعاریف متفاوتی مطرح میشود. این [[اختلاف]] و تفاوتها در عرصه امور و پدیدههای [[اجتماعی]] گستردهتر و فراوانتر است. | در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش [[انسانها]] به امور و پدیدهها و نیز تابع [[احساس]] و [[ادراک]] معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاهها و [[گرایشها]]، تعاریف متفاوتی مطرح میشود. این [[اختلاف]] و تفاوتها در عرصه امور و پدیدههای [[اجتماعی]] گستردهتر و فراوانتر است. | ||
به عبارت دیگر، [[نظام]] [[معرفتی]] [[انسان]]، فارغ و [[بریده]] از نظام حساسیتها و [[نظام]] [[اعمال]] او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، [[سیر]] [[تغییر]] و [[تکامل]] را طی میکنند؛ بنابراین [[ارتباط]] [[علمی]] و نظری [[انسان]] با [[جهان]] خارج، بدون واسطه، بیارتباط و مجزا از حساسیتها و اعمال او شکل نمیگیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و [[ادراکات]] جدید، متأثر از [[دلبستگی]]، [[خوشبینی]] یا [[بدبینی]]، و در مرحله ضعیفتر، متأثر از عملکرد او خواهد بود<ref>رسول اکرم{{صل}}: {{متن حدیث|حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ}}؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب میشود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).</ref>. | به عبارت دیگر، [[نظام]] [[معرفتی]] [[انسان]]، فارغ و [[بریده]] از نظام حساسیتها و [[نظام]] [[اعمال]] او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، [[سیر]] [[تغییر]] و [[تکامل]] را طی میکنند؛ بنابراین [[ارتباط]] [[علمی]] و نظری [[انسان]] با [[جهان]] خارج، بدون واسطه، بیارتباط و مجزا از حساسیتها و اعمال او شکل نمیگیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و [[ادراکات]] جدید، متأثر از [[دلبستگی]]، [[خوشبینی]] یا [[بدبینی]]، و در مرحله ضعیفتر، متأثر از عملکرد او خواهد بود<ref>رسول اکرم {{صل}}: {{متن حدیث|حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ}}؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب میشود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).</ref>. | ||
در بعد [[اجتماعی]] نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از [[عقاید]] و [[باورها]]، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت میتوان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف [[پژوهش]] و [[نوآوری]] علمی نماید. جریان نیازمندیها و نظام انگیزههای اجتماعی، تعیینکننده افقهای [[آینده]] [[علوم]] و پژوهش هستند و این [[تصور]] که اینکه [[انگیزه]] و [[موتور]] تحقیقات، حتی در مراکز [[پژوهشی]] و تحقیقی صرفاً [[روحیه]] دانشپژوهی و علمدوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، [[تصوری]] سادهانگارانه است. | در بعد [[اجتماعی]] نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از [[عقاید]] و [[باورها]]، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت میتوان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف [[پژوهش]] و [[نوآوری]] علمی نماید. جریان نیازمندیها و نظام انگیزههای اجتماعی، تعیینکننده افقهای [[آینده]] [[علوم]] و پژوهش هستند و این [[تصور]] که اینکه [[انگیزه]] و [[موتور]] تحقیقات، حتی در مراکز [[پژوهشی]] و تحقیقی صرفاً [[روحیه]] دانشپژوهی و علمدوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، [[تصوری]] سادهانگارانه است. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر [[انگیزهها]] و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزهها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا میکنند. بدینترتیب، معمولاً دستیابی به تعاریف واحد، [[خاصه]] در [[علوم انسانی]] و بهویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و [[گرایش]] خاصی به [[تبیین]] و تعریف موضوع میپردازد. | در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر [[انگیزهها]] و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزهها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا میکنند. بدینترتیب، معمولاً دستیابی به تعاریف واحد، [[خاصه]] در [[علوم انسانی]] و بهویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و [[گرایش]] خاصی به [[تبیین]] و تعریف موضوع میپردازد. | ||
بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوتها و تعارضهایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه میشود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یکجانبهنگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانشپژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>. | بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوتها و تعارضهایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه میشود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یکجانبهنگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانشپژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>. | ||
ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش میشود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref> | ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش میشود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref> | ||
==تعریف عام سیاست== | == تعریف عام سیاست == | ||
سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق میسازد”. | سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق میسازد”. | ||
با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است: | با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است: | ||
#توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و [[اعمال]] [[اراده]] و [[قدرت]] در ساماندهی امور میباشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام میپذیرد؛ در مرحله [[تعیین]]، اصول تخلفناپذیر و لازمالاجرای [[نظام]]، معین میشود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت میگیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبههای حرکت [[نظام]] به وسیله [[مکتب]] و به زبان [[نمایندگان]] و شارحین آن بیان میشود و [[ارتباط روحی]] تعلقی ما را معین میکند، مرحله دوم و سوم [[سرپرستی]] نظری و عملی نظام را میسازد و [[سیاست]] با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل میشود. | # توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و [[اعمال]] [[اراده]] و [[قدرت]] در ساماندهی امور میباشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام میپذیرد؛ در مرحله [[تعیین]]، اصول تخلفناپذیر و لازمالاجرای [[نظام]]، معین میشود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت میگیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبههای حرکت [[نظام]] به وسیله [[مکتب]] و به زبان [[نمایندگان]] و شارحین آن بیان میشود و [[ارتباط روحی]] تعلقی ما را معین میکند، مرحله دوم و سوم [[سرپرستی]] نظری و عملی نظام را میسازد و [[سیاست]] با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل میشود. | ||
# [[امور جامعه]] در سه دسته بزرگ ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] طبقهبندی میشوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است. | # [[امور جامعه]] در سه دسته بزرگ ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] طبقهبندی میشوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است. | ||
#جامعهای که به صورت نظام در نظر گرفته میشود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدفهای مختلف، زیرمجموعههای [[جامعه]] و واحدهای [[اجتماعی]] کوچک و بزرگ آن جامعه است. | # جامعهای که به صورت نظام در نظر گرفته میشود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدفهای مختلف، زیرمجموعههای [[جامعه]] و واحدهای [[اجتماعی]] کوچک و بزرگ آن جامعه است. | ||
#هر جامعه به [[گمان]] خود در پی [[رشد]] و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینههای تعالی جامعه میباشد؛ البته رشد در [[جوامع]] گوناگون با تفاوت [[فرهنگها]]، معانی مختلفی پیدا میکند. | # هر جامعه به [[گمان]] خود در پی [[رشد]] و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینههای تعالی جامعه میباشد؛ البته رشد در [[جوامع]] گوناگون با تفاوت [[فرهنگها]]، معانی مختلفی پیدا میکند. | ||
[[امام خمینی]] که خود [[الگوی عملی]] سیاست [[اسلامی]] بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرمودهاند: “سیاست این است که جامعه را [[هدایت]] کند و [[راه]] ببرد، تمام [[مصالح جامعه]] را در نظر بگیرد و تمام ابعاد [[انسان]] و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، [[صلاح]] [[ملت]] هست، صلاح افراد هست و این مختص به [[انبیا]] است، دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند. این مختص به انبیا و [[اولیا]] است”<ref>خمینی، روحالله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>. | [[امام خمینی]] که خود [[الگوی عملی]] سیاست [[اسلامی]] بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرمودهاند: “سیاست این است که جامعه را [[هدایت]] کند و [[راه]] ببرد، تمام [[مصالح جامعه]] را در نظر بگیرد و تمام ابعاد [[انسان]] و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، [[صلاح]] [[ملت]] هست، صلاح افراد هست و این مختص به [[انبیا]] است، دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند. این مختص به انبیا و [[اولیا]] است”<ref>خمینی، روحالله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>. | ||
ویژگی [[تعریف امام]] خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از [[روحی]]، [[ذهنی]] و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و [[اقتصاد]] میشود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت [[مصالح]] فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمردهاند. در این مبنا، [[انبیاء]]، [[اولیای الهی]] و [[عالمان دینی]] که همه آنها از منبع [[علوم الهی]] بهرهمند میباشند با [[علم]] به [[مصالح]] فرد و [[جامعه]]، آنان را به سوی خیر و [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] میکنند. | ویژگی [[تعریف امام]] خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از [[روحی]]، [[ذهنی]] و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و [[اقتصاد]] میشود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت [[مصالح]] فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمردهاند. در این مبنا، [[انبیاء]]، [[اولیای الهی]] و [[عالمان دینی]] که همه آنها از منبع [[علوم الهی]] بهرهمند میباشند با [[علم]] به [[مصالح]] فرد و [[جامعه]]، آنان را به سوی خیر و [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] میکنند. | ||
البته با توجه به اینکه، [[امام خمینی]] سه نوع [[سیاست]] را نام میبرند و [[سیاست شیطانی]] و حیوانی را در مقابل سیاست [[اسلامی]] قرار میدهند، میتوان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین [[دیانت]] میدانند<ref>رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۰.</ref> | البته با توجه به اینکه، [[امام خمینی]] سه نوع [[سیاست]] را نام میبرند و [[سیاست شیطانی]] و حیوانی را در مقابل سیاست [[اسلامی]] قرار میدهند، میتوان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین [[دیانت]] میدانند<ref>رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۰.</ref> | ||
==تعریف خاص سیاست== | == تعریف خاص سیاست == | ||
سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعهای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق میسازد”. | سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعهای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق میسازد”. | ||
این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته میشود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی [[فرهنگ]] و [[اقتصاد]] قرار گیرد. بدینترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و [[همبستگی]] را تداعی میکنند، شامل میشود و در قالب اموری چون “نظریههای سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روشها” تبلور مییابد. | این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته میشود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی [[فرهنگ]] و [[اقتصاد]] قرار گیرد. بدینترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و [[همبستگی]] را تداعی میکنند، شامل میشود و در قالب اموری چون “نظریههای سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روشها” تبلور مییابد. | ||
با این تعریف از سیاست، در هر جامعهای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیتهای اقتصادی]]، تعریف میشود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده میشود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبتهایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد میباشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده میشود. | با این تعریف از سیاست، در هر جامعهای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیتهای اقتصادی]]، تعریف میشود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده میشود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبتهایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد میباشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده میشود. | ||
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم میباشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت میشود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان میآید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرمودهاند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت میدهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] میکند. [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش میشمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref> | بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم میباشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت میشود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان میآید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرمودهاند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت میدهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] میکند. [[پیامبر]] {{صل}} و [[امامان]] {{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش میشمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref> | ||
==تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]]== | == تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] == | ||
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود: | علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود: | ||
*دستهای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] میداند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه میگوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند<ref>علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها میتوان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجاتدهنده]] است تعریف میکند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] میداند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده میشود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته میشود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده میشود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیمگیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] میدهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است. | * دستهای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] میداند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه میگوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند<ref>علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها میتوان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجاتدهنده]] است تعریف میکند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] میداند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده میشود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته میشود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده میشود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیمگیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] میدهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است. | ||
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش میداند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید میشود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچگونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است. | در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش میداند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید میشود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچگونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است. | ||
*برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف میکنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعهشناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشنتری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولتها]] و چه در میان گروهها در یک [[دولت]] میداند<ref>امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواستههایش، [[سیاست]] قلمداد میکند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسانها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولتها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده میگیرد. | * برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف میکنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعهشناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشنتری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولتها]] و چه در میان گروهها در یک [[دولت]] میداند<ref>امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواستههایش، [[سیاست]] قلمداد میکند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسانها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولتها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده میگیرد. | ||
* سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] میداند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، مینویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما میآموزد، چه کسی میبرد، چه میبرد، کجا میبرد، چگونه و چرا میبرد؟ ”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] مینویسد: “سیاست علمی است که همه شکلهای رابطههای قدرت را در زمانها و مکانهای گوناگون بر میرسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را مینمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعهای که در آن زندگی میکند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> میداند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] میگوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کردهاند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم]] [[سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده میشود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاستاند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست میداند؛ در حالیکه خدمترسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبههای انکارناپذیر سیاست میباشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار میباشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه میدهد، سیاست را به تمامی حوزههای [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کمرنگ میکند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی میکند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت میداند. | |||
*سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] میداند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، مینویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما میآموزد، چه کسی میبرد، چه میبرد، کجا میبرد، چگونه و چرا | * دستهای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] میدانند. چنانچه رابرت دال میگوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسانها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر میباشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوسنامه سیاست را همهٔ وظیفههایی میداند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهمترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی میکند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرتنمایی را، هسته اصلی سیاست میداند<ref>در قابوسنامه مینویسد: “پس پادشاه که وی را فرمانروایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمانروایی باشد و فرمانروایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغلها بی تقصیر” (قابوسنامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه میکنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاینرو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس میباشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref> | ||
*دستهای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] میدانند. چنانچه رابرت دال میگوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسانها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر میباشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوسنامه سیاست را همهٔ وظیفههایی میداند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهمترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی میکند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرتنمایی را، هسته اصلی سیاست میداند<ref>در قابوسنامه مینویسد: “پس پادشاه که وی را فرمانروایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمانروایی باشد و فرمانروایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغلها بی تقصیر” (قابوسنامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه میکنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاینرو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس میباشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref> | |||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |