جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
عایشه، دختر [[ابوبکر]] و [[همسر پیامبر اکرم]]{{صل}} در سال چهار یا پنج [[بعثت]]<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۲۳۱.</ref>، از مادری به نام "امرومان، بنت عویمر کنانی" در [[مکه]] زاده شد<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۶، ص۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۶.</ref> و در [[سال دوم هجری]] به [[ازدواج پیامبر اکرم]]{{صل}} درآمد. او نزدیک به ۹ سال بهعنوان [[همسر پیامبر]] در [[خدمت]] ایشان بود. عایشه در زمره [[راویان احادیث]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. او گرچه از مخالفین سرسخت [[خلیفه سوم]] بود، تا آنجا که به [[کفر]] او [[شهادت]] میداد، اما هنگامیکه از [[بیعت مردم با امام علی]]{{ع}} باخبر شد، با [[تغییر]] موضع و بهانهای واهی، از جمله اینکه [[عثمان]] [[توبه]] کرده و کشتن او بعد از [[اقدام]] به [[توبه]] کاری [[نادرست]] بوده است، دم از [[خونخواهی عثمان]] زد و علیه [[امام]] بهپا خاست. [[امام]]{{ع}} در مورد موضعگیری او نسبت به [[خلیفه]] و نقش او در [[تحریک احساسات مردم]] در مقابله با [[خلیفه]] و کشتهشدن او فرمود: عایشه نیز در مورد [[عثمان]] گرفتار [[خشم]] نابهنگام شد و در نتیجه زمینه [[قتل]] او به دست [[مردم]] [[خشمگین]] فراهم آمد<ref>نهج البلاغه، نامه ۱ {{متن حدیث|وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ] فَقَتَلُوهُ}}</ref>. | عایشه، دختر [[ابوبکر]] و [[همسر پیامبر اکرم]] {{صل}} در سال چهار یا پنج [[بعثت]]<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۲۳۱.</ref>، از مادری به نام "امرومان، بنت عویمر کنانی" در [[مکه]] زاده شد<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۶، ص۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۶.</ref> و در [[سال دوم هجری]] به [[ازدواج پیامبر اکرم]] {{صل}} درآمد. او نزدیک به ۹ سال بهعنوان [[همسر پیامبر]] در [[خدمت]] ایشان بود. عایشه در زمره [[راویان احادیث]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است. او گرچه از مخالفین سرسخت [[خلیفه سوم]] بود، تا آنجا که به [[کفر]] او [[شهادت]] میداد، اما هنگامیکه از [[بیعت مردم با امام علی]] {{ع}} باخبر شد، با [[تغییر]] موضع و بهانهای واهی، از جمله اینکه [[عثمان]] [[توبه]] کرده و کشتن او بعد از [[اقدام]] به [[توبه]] کاری [[نادرست]] بوده است، دم از [[خونخواهی عثمان]] زد و علیه [[امام]] بهپا خاست. [[امام]] {{ع}} در مورد موضعگیری او نسبت به [[خلیفه]] و نقش او در [[تحریک احساسات مردم]] در مقابله با [[خلیفه]] و کشتهشدن او فرمود: عایشه نیز در مورد [[عثمان]] گرفتار [[خشم]] نابهنگام شد و در نتیجه زمینه [[قتل]] او به دست [[مردم]] [[خشمگین]] فراهم آمد<ref>نهج البلاغه، نامه ۱ {{متن حدیث|وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ] فَقَتَلُوهُ}}</ref>. | ||
ریشه تمام کینهتوزیهای و دشمنیهای عایشه نسبت به [[امام]]{{ع}} به [[موقعیت امام]]{{ع}} و [[خانواده]] ایشان نزد [[پیامبر]]{{صل}} بازمیگردد. او خود به این امر معترف بوده است. عایشه در سال ۳۶ [[هجری]] و در پی تحریک [[مروان بن حکم]] و [[همراهی]] [[طلحة بن عبدالله]] و [[زبیر بن عوام]] و به بهانه [[خونخواهی عثمان]]، [[دست]] به [[فتنه]] بزرگی زدند که به [[جنگ جمل]] انجامید و خسارتهای زیادی را بر پیکره [[حکومت]] نوپای [[امام علی]]{{ع}} وارد کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۳۷-۵۳۸.</ref>. | ریشه تمام کینهتوزیهای و دشمنیهای عایشه نسبت به [[امام]] {{ع}} به [[موقعیت امام]] {{ع}} و [[خانواده]] ایشان نزد [[پیامبر]] {{صل}} بازمیگردد. او خود به این امر معترف بوده است. عایشه در سال ۳۶ [[هجری]] و در پی تحریک [[مروان بن حکم]] و [[همراهی]] [[طلحة بن عبدالله]] و [[زبیر بن عوام]] و به بهانه [[خونخواهی عثمان]]، [[دست]] به [[فتنه]] بزرگی زدند که به [[جنگ جمل]] انجامید و خسارتهای زیادی را بر پیکره [[حکومت]] نوپای [[امام علی]] {{ع}} وارد کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۳۷-۵۳۸.</ref>. | ||
==نگاه منفی [[عایشه]] به [[امام علی]]== | == نگاه منفی [[عایشه]] به [[امام علی]] == | ||
از جمله اسباب نگاه منفی عایشه نسبت به امام علی{{ع}} این بود که چون [[حضرت رسول]] {{صل}} مأمور شد به بستن درهائی که به [[مسجد]] باز بود، همه درها حتی باب [[ابوبکر]] را بست و باب علی{{ع}} را باز گذاشت و دیگر آنکه ابی بکر را با [[سوره]] [[برائت]] به [[مکه]] فرستاد، پس از آن او را [[عزل]] نمود و سوره را توسط [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به مکه فرستاد و دیگر آنکه فاطمه{{ع}} دارای فرزند گردید ولی عایشه هیچ فرزند نداشت و حضرت رسول [[فرزندان فاطمه]] را [[فرزندان]] خود میدانست. علاوه عایشه [[مقام]] و موقعیت [[خدیجه]] را نمیتوانست [[تحمل]] کند. | از جمله اسباب نگاه منفی عایشه نسبت به امام علی {{ع}} این بود که چون [[حضرت رسول]] {{صل}} مأمور شد به بستن درهائی که به [[مسجد]] باز بود، همه درها حتی باب [[ابوبکر]] را بست و باب علی {{ع}} را باز گذاشت و دیگر آنکه ابی بکر را با [[سوره]] [[برائت]] به [[مکه]] فرستاد، پس از آن او را [[عزل]] نمود و سوره را توسط [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به مکه فرستاد و دیگر آنکه فاطمه {{ع}} دارای فرزند گردید ولی عایشه هیچ فرزند نداشت و حضرت رسول [[فرزندان فاطمه]] را [[فرزندان]] خود میدانست. علاوه عایشه [[مقام]] و موقعیت [[خدیجه]] را نمیتوانست [[تحمل]] کند. | ||
«حمیدی» در کتاب «[[الجمع بین الصحیحین (کتاب)|الجمع بین الصحیحین]]» از [[مسند]] عایشه [[روایت]] کرده که گفت: "به [[غیرت]] نیامدم بر احدی از [[زنان پیامبر]] به اندازهای که بر خدیجه به غیرت آمدم با وجود اینکه او را هرگز ندیدم لکن [[پیامبر]] او را بسیار یاد میکرد"<ref>{{عربی|"ما غرت علی امراه من نساء النبی الا علی خدیجه و ما رایتها قط ولکن کان یکثر ذکرها"}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱۷-۳۷۰.</ref> | «حمیدی» در کتاب «[[الجمع بین الصحیحین (کتاب)|الجمع بین الصحیحین]]» از [[مسند]] عایشه [[روایت]] کرده که گفت: "به [[غیرت]] نیامدم بر احدی از [[زنان پیامبر]] به اندازهای که بر خدیجه به غیرت آمدم با وجود اینکه او را هرگز ندیدم لکن [[پیامبر]] او را بسیار یاد میکرد"<ref>{{عربی|"ما غرت علی امراه من نساء النبی الا علی خدیجه و ما رایتها قط ولکن کان یکثر ذکرها"}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱۷-۳۷۰.</ref> | ||
عایشه نه تنها به خدیجه [[رشک]] میبرد، بلکه به دختر او فاطمه و دامادش علی{{ع}} نیز رشک میبرد. [[احمد بن حنبل]] در مسندش به سند خود از «[[نعمان بن بشیر]]» روایت کرد که گفت: ابوبکر اجازه خواست تا بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شود، در همین بین صدای عایشه را شنید که با رسول خدا{{صل}} دعوا میکرد و میگفت: من خوب به دست آوردهام که تو علی را از [[پدر]] من و خودم دو برابر یا بیشتر [[دوست]] میداری، پس ابوبکر همین که وارد شد به سوی عایشه [[حمله]] کرد و گفت: ای دختر فلان [[زن]] بیسر و پا چه قدر به تو گفتم به روی رسول خدا{{صل}} نایست و صدایت را بلند مکن<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۲۵۷.</ref>. [[هیثمی]] این روایت را در مجمع خود آورده و به «بزاز» هم نسبت داده و [[رجال]] آن را صحیح دانسته است<ref>هیثمی، مجمع الزواید، ج۹، ص۱۲۶.</ref>. | عایشه نه تنها به خدیجه [[رشک]] میبرد، بلکه به دختر او فاطمه و دامادش علی {{ع}} نیز رشک میبرد. [[احمد بن حنبل]] در مسندش به سند خود از «[[نعمان بن بشیر]]» روایت کرد که گفت: ابوبکر اجازه خواست تا بر [[رسول خدا]] {{صل}} وارد شود، در همین بین صدای عایشه را شنید که با رسول خدا {{صل}} دعوا میکرد و میگفت: من خوب به دست آوردهام که تو علی را از [[پدر]] من و خودم دو برابر یا بیشتر [[دوست]] میداری، پس ابوبکر همین که وارد شد به سوی عایشه [[حمله]] کرد و گفت: ای دختر فلان [[زن]] بیسر و پا چه قدر به تو گفتم به روی رسول خدا {{صل}} نایست و صدایت را بلند مکن<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۲۵۷.</ref>. [[هیثمی]] این روایت را در مجمع خود آورده و به «بزاز» هم نسبت داده و [[رجال]] آن را صحیح دانسته است<ref>هیثمی، مجمع الزواید، ج۹، ص۱۲۶.</ref>. | ||
[[عایشه]] حتی به فاطمه{{ع}} [[دختر پیامبر]] نیز [[حسادت]] میورزید و [[تحمل]] آن را نداشت که ببیند [[پیامبر]] دخترش را میبوسد و نوازش میکند، طبق [[روایت]] «ذخائر العقبی»<ref>محبالدین طبری، ذخائر العقبی، ص۴۶.</ref> و روایت [[تاریخ]] [[بغداد]]<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref> عایشه میگوید: به پیامبر [[اعتراض]] کردم که چرا این قدر فاطمه را میبوسی؟ در پاسخ فرمود: آری عایشه وقتی مرا به [[آسمان]] بردند، [[جبرئیل]] مرا وارد [[بهشت]] کرد و سیبی از آنجا به من داد و من آن را خوردم آن میوه نطفه فاطمه شد و چون برگشتم با [[خدیجه]] همبستر شدم، فاطمه از همین نطفه است پس فاطمه حورائی است در قالب [[بشر]] و من هر وقت [[مشتاق]] بوی بهشت میشوم آن بوی را از فاطمه استشمام میکنم و لذا او را میبوسم<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref>. | [[عایشه]] حتی به فاطمه {{ع}} [[دختر پیامبر]] نیز [[حسادت]] میورزید و [[تحمل]] آن را نداشت که ببیند [[پیامبر]] دخترش را میبوسد و نوازش میکند، طبق [[روایت]] «ذخائر العقبی»<ref>محبالدین طبری، ذخائر العقبی، ص۴۶.</ref> و روایت [[تاریخ]] [[بغداد]]<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref> عایشه میگوید: به پیامبر [[اعتراض]] کردم که چرا این قدر فاطمه را میبوسی؟ در پاسخ فرمود: آری عایشه وقتی مرا به [[آسمان]] بردند، [[جبرئیل]] مرا وارد [[بهشت]] کرد و سیبی از آنجا به من داد و من آن را خوردم آن میوه نطفه فاطمه شد و چون برگشتم با [[خدیجه]] همبستر شدم، فاطمه از همین نطفه است پس فاطمه حورائی است در قالب [[بشر]] و من هر وقت [[مشتاق]] بوی بهشت میشوم آن بوی را از فاطمه استشمام میکنم و لذا او را میبوسم<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref>. | ||
شواهد بسیاری در باره این نگاه منفی عایشه به امام علی{{ع}} در تاریخ و [[روایات]] وجود دارد؛ از جمله: مینویسند: عایشه در [[مکه]] بود و پیش از [[کشته شدن عثمان]] رفته بود پس چون [[حج]] خود را به انجام رسانید، عازم [[مدینه]] گردید و در بین راه که «[[ابن ام کلاب]]» به او برخورد گفت: [[عثمان]] چه کرد؟ گفت: کشته شد. گفت: دور و رانده باد. | شواهد بسیاری در باره این نگاه منفی عایشه به امام علی {{ع}} در تاریخ و [[روایات]] وجود دارد؛ از جمله: مینویسند: عایشه در [[مکه]] بود و پیش از [[کشته شدن عثمان]] رفته بود پس چون [[حج]] خود را به انجام رسانید، عازم [[مدینه]] گردید و در بین راه که «[[ابن ام کلاب]]» به او برخورد گفت: [[عثمان]] چه کرد؟ گفت: کشته شد. گفت: دور و رانده باد. | ||
سپس گفت: [[مردم]] با که [[بیعت]] کردند؟ گفت: با [[طلحه]]. گفت: آفرین بر ذوالاصبع. سپس [[عبید بن ابی سلم]] به او برخورد، از او پرسید: مردم چه کردند؟ گفت: با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند. گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] دیگر باک نداشتم که آسمان به [[زمین]] آید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.</ref> وای بر تو ببین چه میگوئی؟ گفت: همان است که گفتم. عایشه سخت ناراحت شد «[[عبید]]» پرسید: ای [[مادر مؤمنان]] چرا این طور شدی؟ من بین [[مشرق]] و [[مغرب]] بهتر و سزاوارتر از او به [[خلافت]] سراغ ندارم و نظیری برای او در تمام حالات نمیبینم، چگونه تو از [[حکومت]] او [[ناراحتی]]، [[عایشه]] جوابی ندارد! دستور داد از همانجا او را به [[مکه]] برگردانند و در بین راه میگفت: [[عثمان]] را [[مظلوم]] کشتند<ref>{{عربی|"قتلوا ابن عفان مظلوما"}} شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۵ ببعد.</ref>. | سپس گفت: [[مردم]] با که [[بیعت]] کردند؟ گفت: با [[طلحه]]. گفت: آفرین بر ذوالاصبع. سپس [[عبید بن ابی سلم]] به او برخورد، از او پرسید: مردم چه کردند؟ گفت: با علی {{ع}} [[بیعت]] کردند. گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] دیگر باک نداشتم که آسمان به [[زمین]] آید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.</ref> وای بر تو ببین چه میگوئی؟ گفت: همان است که گفتم. عایشه سخت ناراحت شد «[[عبید]]» پرسید: ای [[مادر مؤمنان]] چرا این طور شدی؟ من بین [[مشرق]] و [[مغرب]] بهتر و سزاوارتر از او به [[خلافت]] سراغ ندارم و نظیری برای او در تمام حالات نمیبینم، چگونه تو از [[حکومت]] او [[ناراحتی]]، [[عایشه]] جوابی ندارد! دستور داد از همانجا او را به [[مکه]] برگردانند و در بین راه میگفت: [[عثمان]] را [[مظلوم]] کشتند<ref>{{عربی|"قتلوا ابن عفان مظلوما"}} شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۵ ببعد.</ref>. | ||
یکی از [[خطبههای امام]]{{ع}} است که پس از پایان [[جنگ جمل]] در [[نکوهش]] بعضی از [[زنان]] ایراد فرموده است: "ای [[مردم]] جمعی از زنان هم از نظر [[ایمان]]، هم از جهت بهره و هم از [[موهبت]] [[عقل]] در رتبهای کمتر از مردان قرار دارند. اما [[گواه]] بر کمبود ایمانشان همان برکنار بودن از [[نماز]] و [[روزه]] در ایام [[عادت]] است و اما بهره آنها، گواهش این است که سهم [[ارث]] آنان نصف سهم مردان است و اما بهره آنها این است که [[شهادت]] دو نفر آنان معادل شهادت یک مرد است، پس از زنان بد بپرهیزید و مراقب [[نیکان]] آنها باشید، [[اعمال نیک]] به عنوان [[اطاعت]] و [[تسلیم]] بیقید و شرط (در برابر) آنان انجام مدهید تا در [[اعمال بد]] [[انتظار]] [[اطاعت]] از شما نداشته باشند"<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَلنِّسَاءَ نَوَاقِصُ اَلْإِيمَانِ نَوَاقِصُ اَلْحُظُوظِ نَوَاقِصُ اَلْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ اِمْرَأَتَيْنِ مِنْهُنَّ كَشَهَادَةِ اَلرَّجُلِ اَلْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى اَلْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ اَلرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ اَلنِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لاَ تُطِيعُوهُنَّ فِي اَلْمَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي اَلْمُنْكَر}}؛ نهج البلاغه، کلام شماره، ۸۰.</ref> | یکی از [[خطبههای امام]] {{ع}} است که پس از پایان [[جنگ جمل]] در [[نکوهش]] بعضی از [[زنان]] ایراد فرموده است: "ای [[مردم]] جمعی از زنان هم از نظر [[ایمان]]، هم از جهت بهره و هم از [[موهبت]] [[عقل]] در رتبهای کمتر از مردان قرار دارند. اما [[گواه]] بر کمبود ایمانشان همان برکنار بودن از [[نماز]] و [[روزه]] در ایام [[عادت]] است و اما بهره آنها، گواهش این است که سهم [[ارث]] آنان نصف سهم مردان است و اما بهره آنها این است که [[شهادت]] دو نفر آنان معادل شهادت یک مرد است، پس از زنان بد بپرهیزید و مراقب [[نیکان]] آنها باشید، [[اعمال نیک]] به عنوان [[اطاعت]] و [[تسلیم]] بیقید و شرط (در برابر) آنان انجام مدهید تا در [[اعمال بد]] [[انتظار]] [[اطاعت]] از شما نداشته باشند"<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَلنِّسَاءَ نَوَاقِصُ اَلْإِيمَانِ نَوَاقِصُ اَلْحُظُوظِ نَوَاقِصُ اَلْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ اِمْرَأَتَيْنِ مِنْهُنَّ كَشَهَادَةِ اَلرَّجُلِ اَلْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى اَلْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ اَلرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ اَلنِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لاَ تُطِيعُوهُنَّ فِي اَلْمَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي اَلْمُنْكَر}}؛ نهج البلاغه، کلام شماره، ۸۰.</ref> | ||
این [[خطبه]] بعد از جنگ جمل و آن همه خونریزیهائی که به وسیله عایشه رخ داد، از [[امام]]{{ع}} صادر شده، درباره دسته خاصی از زنان است که در این گونه مسیرها گام برمیدارند وگرنه چه کسی میتواند [[انکار]] کند که در [[پیشرفت]] [[اسلام]] زنان بزرگ و با شخصیتی همچون [[خدیجه]] و [[فاطمه زهرا]] و [[زینب کبری]] و جمعی از زنان با [[فضیلت]] دیگر شرکت داشتهاند و علی{{ع}} نیز برای آنها [[احترام]] فوق العاده قائل بود<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۲۵-۱۲۷.</ref>. | این [[خطبه]] بعد از جنگ جمل و آن همه خونریزیهائی که به وسیله عایشه رخ داد، از [[امام]] {{ع}} صادر شده، درباره دسته خاصی از زنان است که در این گونه مسیرها گام برمیدارند وگرنه چه کسی میتواند [[انکار]] کند که در [[پیشرفت]] [[اسلام]] زنان بزرگ و با شخصیتی همچون [[خدیجه]] و [[فاطمه زهرا]] و [[زینب کبری]] و جمعی از زنان با [[فضیلت]] دیگر شرکت داشتهاند و علی {{ع}} نیز برای آنها [[احترام]] فوق العاده قائل بود<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۲۵-۱۲۷.</ref>. | ||
==[[عایشه]] و [[جنگ جمل]]== | == [[عایشه]] و [[جنگ جمل]] == | ||
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: هر کس در [[تاریخ]] و [[اخبار]] چیزی نوشته، صریحاً گفته است: عایشه سرسختترین [[دشمنان]] [[عثمان]] بود، حتی روزی یکی از لباسهای [[پیامبر]]{{صل}} را بیرون آورد و در [[منزل]] خویش آویخت و به هر کس وارد [[خانه]] میشد میگفت: این [[لباس]] [[پیغمبر]] است هنوز کهنه نشده و عثمان [[سنت]] او را کهنه ساخته است. | [[ابن ابی الحدید]] میگوید: هر کس در [[تاریخ]] و [[اخبار]] چیزی نوشته، صریحاً گفته است: عایشه سرسختترین [[دشمنان]] [[عثمان]] بود، حتی روزی یکی از لباسهای [[پیامبر]] {{صل}} را بیرون آورد و در [[منزل]] خویش آویخت و به هر کس وارد [[خانه]] میشد میگفت: این [[لباس]] [[پیغمبر]] است هنوز کهنه نشده و عثمان [[سنت]] او را کهنه ساخته است. | ||
[[یعقوبی]] مینویسد: موقعی که عثمان در خانهاش محاصره بود، [[مروان]] نزد عایشه رفت و گفت: ای [[ام المؤمنین]] کاش بپا میخواستی و میان این [[مردم]] [[سازش]] میدادی؟ گفت: من وسایل سفرم را آماده کردهام و میخواهم به [[حج]] بروم. گفت: به جای هر درهمی که [[خرج]] کردهای دو [[درهم]] به تو داده میشود گفت: شاید تو [[گمان]] میکنی که من عثمان را نمیشناسم. به [[خدا]] قسم [[دوست]] داشتم که او پاره پاره در جوالی از جوالهای من بود و میتوانستم او را حمل کنم و به دریا افکنم<ref>{{عربی|لعلک تری انی فی شک من صاحبک؟ اما و الله لوددت انه مقطع فی غراره من غرائری و انی اطیق حمله فاطرحه فی البحر}}تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۵.</ref>. | [[یعقوبی]] مینویسد: موقعی که عثمان در خانهاش محاصره بود، [[مروان]] نزد عایشه رفت و گفت: ای [[ام المؤمنین]] کاش بپا میخواستی و میان این [[مردم]] [[سازش]] میدادی؟ گفت: من وسایل سفرم را آماده کردهام و میخواهم به [[حج]] بروم. گفت: به جای هر درهمی که [[خرج]] کردهای دو [[درهم]] به تو داده میشود گفت: شاید تو [[گمان]] میکنی که من عثمان را نمیشناسم. به [[خدا]] قسم [[دوست]] داشتم که او پاره پاره در جوالی از جوالهای من بود و میتوانستم او را حمل کنم و به دریا افکنم<ref>{{عربی|لعلک تری انی فی شک من صاحبک؟ اما و الله لوددت انه مقطع فی غراره من غرائری و انی اطیق حمله فاطرحه فی البحر}}تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۵.</ref>. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
گفتهاند: نخستین کسی که عثمان را ([[نعثل]]) نامید و همواره میگفت: (نعثل را بکشید خدا او را بکشد)<ref>{{عربی|اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا}}</ref> عایشه بوده است. | گفتهاند: نخستین کسی که عثمان را ([[نعثل]]) نامید و همواره میگفت: (نعثل را بکشید خدا او را بکشد)<ref>{{عربی|اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا}}</ref> عایشه بوده است. | ||
ولی همینکه شنید عثمان را کشتهاند و با علی{{ع}} [[بیعت]] کردهاند، در بین مردم عملا گفت: (عثمان را [[مظلوم]] کشتند) [[طلحه]] و [[زبیر]]، نامهای به وسیله عبدالله زبیر برایش فرستادند و از او خواستند به عنوان مطالبه [[خون عثمان]] مردم را از [[بیعت]] علی{{ع}} برگرداند. | ولی همینکه شنید عثمان را کشتهاند و با علی {{ع}} [[بیعت]] کردهاند، در بین مردم عملا گفت: (عثمان را [[مظلوم]] کشتند) [[طلحه]] و [[زبیر]]، نامهای به وسیله عبدالله زبیر برایش فرستادند و از او خواستند به عنوان مطالبه [[خون عثمان]] مردم را از [[بیعت]] علی {{ع}} برگرداند. | ||
هنگامی که عایشه در [[مکه]] مقدمات کارش را فراهم میکرد «[[ام سلمه]]» نیز در مکه بود و [[تصمیم]] گرفت از [[امام]]{{ع}} [[دفاع]] کند، عایشه میخواست ام سلمه را همچون «[[حفصه]]» در [[مبارزه]] با امام{{ع}} با خود همراه سازد لذا او را خواست و کمی از [[مظلومیت]] [[عثمان]] برای او صحبت کرد. | هنگامی که عایشه در [[مکه]] مقدمات کارش را فراهم میکرد «[[ام سلمه]]» نیز در مکه بود و [[تصمیم]] گرفت از [[امام]] {{ع}} [[دفاع]] کند، عایشه میخواست ام سلمه را همچون «[[حفصه]]» در [[مبارزه]] با امام {{ع}} با خود همراه سازد لذا او را خواست و کمی از [[مظلومیت]] [[عثمان]] برای او صحبت کرد. | ||
[[ام سلمه]] در پاسخ گفت: تا دیروز [[مردم]] را بر [[ضد]] عثمان میشورانیدی و او را «[[نعثل]]» میخواندی چرا امروز چنین میگوئی با اینکه موقعیت علی{{ع}} را در نزد [[پیامبر]] خوب میدانی و اگر فراموش کردهای تا یاد آوریت کنم؟ [[عایشه]] گفت: عیبی ندارد! ام سلمه گفت: به خاطر داری که [[تصمیم]] گرفتی به پیامبر{{صل}} و علی{{ع}} هنگامی که صحبت آنها طول کشید پرخاش کنی و پیامبر در پاسخ فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] هیچ کس علی{{ع}} را [[دشمن]] نمیدارد و با او [[کینه]] نمیورزد، خواه از [[اهل بیت]] من باشد یا نه جز اینکه از [[ایمان]] خارج میگردد. عایشه گفت: آری. | [[ام سلمه]] در پاسخ گفت: تا دیروز [[مردم]] را بر [[ضد]] عثمان میشورانیدی و او را «[[نعثل]]» میخواندی چرا امروز چنین میگوئی با اینکه موقعیت علی {{ع}} را در نزد [[پیامبر]] خوب میدانی و اگر فراموش کردهای تا یاد آوریت کنم؟ [[عایشه]] گفت: عیبی ندارد! ام سلمه گفت: به خاطر داری که [[تصمیم]] گرفتی به پیامبر {{صل}} و علی {{ع}} هنگامی که صحبت آنها طول کشید پرخاش کنی و پیامبر در پاسخ فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] هیچ کس علی {{ع}} را [[دشمن]] نمیدارد و با او [[کینه]] نمیورزد، خواه از [[اهل بیت]] من باشد یا نه جز اینکه از [[ایمان]] خارج میگردد. عایشه گفت: آری. | ||
و نیز به خاطر داری که علی{{ع}} [[کفش]] پیامبر را تعمیر میکرد، پدرت و عمر از پیامبر در مورد اینکه چه کسی را به [[خلافت]] برمیگزیند، سئوال مینمودند و پیامبر در پاسخشان فرمود: جائی که الان نشسته میبینم و اگر بگویم از دورش پراکنده خواهید شد، چنانکه [[بنی اسرائیل]] از دور هارون پراکنده شدند و پس از رفتن عمر و پدرت تو از پیامبر پرسیدی چه کسی را [[خلیفه]] قرار خواهی داد؟ پیامبر فرمود: آن کسی که کفش را تعمیر میکند و ما نگاه کردیم کسی جز علی نبود پرسیدیم مقصود علی است؟ گفت: آری، آیا این مطلب را به یاد داری؟ عایشه گفت: بلی، ام سلمه پرسید: پس چرا میخواهی با او [[مبارزه]] کنی؟ گفت: برای [[اصلاح بین مردم]]! ام سلمه گفت: خود میدانی و از هم جدا شدند، ام سلمه این جریان را برای [[امام]] نوشت...<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۰۵ تا ۲۲۷.</ref>. | و نیز به خاطر داری که علی {{ع}} [[کفش]] پیامبر را تعمیر میکرد، پدرت و عمر از پیامبر در مورد اینکه چه کسی را به [[خلافت]] برمیگزیند، سئوال مینمودند و پیامبر در پاسخشان فرمود: جائی که الان نشسته میبینم و اگر بگویم از دورش پراکنده خواهید شد، چنانکه [[بنی اسرائیل]] از دور هارون پراکنده شدند و پس از رفتن عمر و پدرت تو از پیامبر پرسیدی چه کسی را [[خلیفه]] قرار خواهی داد؟ پیامبر فرمود: آن کسی که کفش را تعمیر میکند و ما نگاه کردیم کسی جز علی نبود پرسیدیم مقصود علی است؟ گفت: آری، آیا این مطلب را به یاد داری؟ عایشه گفت: بلی، ام سلمه پرسید: پس چرا میخواهی با او [[مبارزه]] کنی؟ گفت: برای [[اصلاح بین مردم]]! ام سلمه گفت: خود میدانی و از هم جدا شدند، ام سلمه این جریان را برای [[امام]] نوشت...<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۰۵ تا ۲۲۷.</ref>. | ||
از [[سخنان امام]]{{ع}} در [[جنگ جمل]] آنگاه که از کنار کشته «[[طلحه بن عبدالله]]» و «[[عبدالرحمن بن عتاب بن اسید]]» عبور نمود: "ابومحمد ([[کنیه]] [[طلحه]] است) در این مکان دور از دیار، [[غریب]] افتاده است! به [[خدا]] [[سوگند]] من [[کراهت]] داشتم که از [[طایفه]] [[قریش]] در زیر [[ستارگان]] کشته افتاده باشند، [[انتقام]] خود را از «[[بنی عبد مناف]]» (طلحه و [[زبیر]] که از طرف [[مادر]] به [[عبد مناف]] میرسند یا غیر ایشان بنابر [[اختلاف]] شراح) گرفتم (و [[قصاص]] [[خون]] [[شیعیان]] را نمودم) و اما بزرگان [[قبیله]] جمح از دست من فرار کردند. آنها به سوی امری گردن کشیده بودند که اهلیت آن را نداشتند و پیش از آنکه به آن برسند گردنهاشان شکسته شد!"<ref>{{متن حدیث|لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا اَلْمَكَانِ غَرِيباً أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ اَلْكَوَاكِبِ أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحٍ لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ}}؛ نهج البلاغه، کلام ۲۱۹، به ترتیب فیض الاسلام ۲۰۹.</ref> | از [[سخنان امام]] {{ع}} در [[جنگ جمل]] آنگاه که از کنار کشته «[[طلحه بن عبدالله]]» و «[[عبدالرحمن بن عتاب بن اسید]]» عبور نمود: "ابومحمد ([[کنیه]] [[طلحه]] است) در این مکان دور از دیار، [[غریب]] افتاده است! به [[خدا]] [[سوگند]] من [[کراهت]] داشتم که از [[طایفه]] [[قریش]] در زیر [[ستارگان]] کشته افتاده باشند، [[انتقام]] خود را از «[[بنی عبد مناف]]» (طلحه و [[زبیر]] که از طرف [[مادر]] به [[عبد مناف]] میرسند یا غیر ایشان بنابر [[اختلاف]] شراح) گرفتم (و [[قصاص]] [[خون]] [[شیعیان]] را نمودم) و اما بزرگان [[قبیله]] جمح از دست من فرار کردند. آنها به سوی امری گردن کشیده بودند که اهلیت آن را نداشتند و پیش از آنکه به آن برسند گردنهاشان شکسته شد!"<ref>{{متن حدیث|لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا اَلْمَكَانِ غَرِيباً أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ اَلْكَوَاكِبِ أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحٍ لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ}}؛ نهج البلاغه، کلام ۲۱۹، به ترتیب فیض الاسلام ۲۰۹.</ref> | ||
البته ([[عبدالرحمن بن عتاب بن اسید]]) از [[صحابه پیامبر]] نیست بلکه او از [[تابعین]] به شمار میرود، پدرش [[عتاب]] همان کسی است که در ۲۲ سالگی [[پیامبر]] او را [[فرماندار مکه]] قرار داد و فرمود: "اگر کسی را بهتر از تو نسبت به آنها سراغ داشتم بر آنها میگماردم". پسرش [[عبدالرحمان]] همان است که علی{{ع}} در [[جنگ جمل]] به هنگام عبور از کنار کشتهاش فرمود: برای تو متأثرم ای یعسوب قریش، این [[جوان]] [[جوانان]] است، این مغز [[خالص]] از طایفه عبد مناف است! کسی به آن حضرت عرض کرد از این جوان سخت تعریف کردی؟ فرمود: [[مادری]] مرا و مادری او را زائیده که تو را متولد نساخته است<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۲۳-۱۲۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۵۷.</ref> (و نباید او در چنین صحنهای حاضر شود تا کشته گردد و از آن همه خوبی بهرهای [[نبرد]]). | البته ([[عبدالرحمن بن عتاب بن اسید]]) از [[صحابه پیامبر]] نیست بلکه او از [[تابعین]] به شمار میرود، پدرش [[عتاب]] همان کسی است که در ۲۲ سالگی [[پیامبر]] او را [[فرماندار مکه]] قرار داد و فرمود: "اگر کسی را بهتر از تو نسبت به آنها سراغ داشتم بر آنها میگماردم". پسرش [[عبدالرحمان]] همان است که علی {{ع}} در [[جنگ جمل]] به هنگام عبور از کنار کشتهاش فرمود: برای تو متأثرم ای یعسوب قریش، این [[جوان]] [[جوانان]] است، این مغز [[خالص]] از طایفه عبد مناف است! کسی به آن حضرت عرض کرد از این جوان سخت تعریف کردی؟ فرمود: [[مادری]] مرا و مادری او را زائیده که تو را متولد نساخته است<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۲۳-۱۲۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۵۷.</ref> (و نباید او در چنین صحنهای حاضر شود تا کشته گردد و از آن همه خوبی بهرهای [[نبرد]]). | ||
آری انتقادات علی{{ع}} حتی از دشمنانش احساساتی و متعصبانه نیست تحلیلی و منطقی است و همین است که به انتقادات آن حضرت [[ارزش]] فراوان میدهد<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۲۷-۱۳۰.</ref>. | آری انتقادات علی {{ع}} حتی از دشمنانش احساساتی و متعصبانه نیست تحلیلی و منطقی است و همین است که به انتقادات آن حضرت [[ارزش]] فراوان میدهد<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۲۷-۱۳۰.</ref>. | ||
سرانجام [[نبرد جمل]] با [[پیروزی امام]]{{ع}} و کشتهشدن بسیاری از [[لشکریان]] جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] به پایان رسید. [[امام]]{{ع}} [[دستور]] داد تا [[جان]] عایشه را [[نجات]] دهند. سپس درحالیکه خود وو فرزندانش با [[احترام]] او را مشایعت میکردند، [[دستور]] داد در کمال [[احترام]] او را تا [[مدینه]] [[همراهی]] کنند. [[امام]]{{ع}} [[محمد بن ابیبکر]]، [[برادر]] عایشه و فرزندخوانده خویش را به همراه [[چهل]] [[زن]]، که [[لباس]] مردانه بر تن کرده بودند، بهمنظور محافظت از عایشه، رهسپار [[مدینه]] کرد. | سرانجام [[نبرد جمل]] با [[پیروزی امام]] {{ع}} و کشتهشدن بسیاری از [[لشکریان]] جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] به پایان رسید. [[امام]] {{ع}} [[دستور]] داد تا [[جان]] عایشه را [[نجات]] دهند. سپس درحالیکه خود وو فرزندانش با [[احترام]] او را مشایعت میکردند، [[دستور]] داد در کمال [[احترام]] او را تا [[مدینه]] [[همراهی]] کنند. [[امام]] {{ع}} [[محمد بن ابیبکر]]، [[برادر]] عایشه و فرزندخوانده خویش را به همراه [[چهل]] [[زن]]، که [[لباس]] مردانه بر تن کرده بودند، بهمنظور محافظت از عایشه، رهسپار [[مدینه]] کرد. | ||
[[کینهتوزی]] عایشه نسبت به [[خاندان]] [[امام علی]]{{ع}} منحصر به [[واقعه جمل]] نشد، بلکه سالها بعد در جریان به [[خاکسپاری]] و [[تشییع پیکر]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} نیز حادثهای تلخ در [[تاریخ شیعه]] پدیدار شد. [[تاریخنویسان]] [[وفات]] عایشه را روز ۱۷ [[رمضان]] و بین سالهای ۵۶ تا ۵۸ [[هجری]] [[ثبت]] کردهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۳۷-۵۳۸.</ref>. | [[کینهتوزی]] عایشه نسبت به [[خاندان]] [[امام علی]] {{ع}} منحصر به [[واقعه جمل]] نشد، بلکه سالها بعد در جریان به [[خاکسپاری]] و [[تشییع پیکر]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} نیز حادثهای تلخ در [[تاریخ شیعه]] پدیدار شد. [[تاریخنویسان]] [[وفات]] عایشه را روز ۱۷ [[رمضان]] و بین سالهای ۵۶ تا ۵۸ [[هجری]] [[ثبت]] کردهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۳۷-۵۳۸.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |