جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
[[عبدالرحمان بن حنبل]] [[برادر]] کلده است که این دو برادر با [[صفوان بن امیه]] برادر [[مادری]] بودهاند و پدرشان [[اهل]] [[یمن]] بود و از آنجا به [[مکه]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹.</ref>. | [[عبدالرحمان بن حنبل]] [[برادر]] کلده است که این دو برادر با [[صفوان بن امیه]] برادر [[مادری]] بودهاند و پدرشان [[اهل]] [[یمن]] بود و از آنجا به [[مکه]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹.</ref>. | ||
[[عبدالرحمن]] از پیشقدمان در [[پذیرش اسلام]] و [[هجرت]] است که در [[جنگ بدر]] و در آن شرکت کرده و نیز در بسیاری از [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>او در حصار دمشق به همراه خالد بن ولید حضور داشت و خالد بن ولید او را به سوی ابو بکر فرستاد تا واقعه اجنادین را به او بشارت دهد. سپس به نزد خالد برگشت و در فتح با او همراه بود و این شعر را سرود: {{عربی|ابلغ اباسفیان عنا باننا | [[عبدالرحمن]] از پیشقدمان در [[پذیرش اسلام]] و [[هجرت]] است که در [[جنگ بدر]] و در آن شرکت کرده و نیز در بسیاری از [[فتوحات اسلامی]] از جمله [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>او در حصار دمشق به همراه خالد بن ولید حضور داشت و خالد بن ولید او را به سوی ابو بکر فرستاد تا واقعه اجنادین را به او بشارت دهد. سپس به نزد خالد برگشت و در فتح با او همراه بود و این شعر را سرود: {{عربی|ابلغ اباسفیان عنا باننا علی خیر حال کان جیش یکونها و أنا علی بابی دمشقة نرتمی و قد حان من بایی دمشقة حینها}}؛ از طرف ما به ابوسفیان این خبر را برسان که حال سپاه ما در بهترین حالی است که ارتشی بر آن حال باشد و ما بر دو در قلعه دمشق تیر اندازی میکنیم و وقت باز شدن این دو در قلعه دمشق نیز رسیده است. (تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۴، ص۳۱۹).</ref> و در [[صفین]] هم در رکاب [[امیر مؤمنان]] {{ع}} جنگید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۴۶.</ref>.<ref>[[مریم قدمی|قدمی، مریم]]، [[عبدالرحمن بن حنبل الجمحی (مقاله)|مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴.</ref> | ||
==[[عبدالرحمان بن حنبل]] و [[خلیفه سوم]]== | == [[عبدالرحمان بن حنبل]] و [[خلیفه سوم]] == | ||
عبدالرحمن مردی [[مجاهد]] بود که به هر چه بر خلاف [[دستورهای اسلام]] میدید، [[اعتراض]] میکرد<ref>مثالب العرب، کلبی، ص۱۴۵. از جمله این اعتراضات که به زبان شعر آورده است: {{عربی|زعم ابن عفان و لیس بهازل ان الفرات و ما حواه المشرق خرج له من شاء اعطی مثله ذهبا و تلک مقاله لا تصدق انی لعقان ابیک سبیکه صفرا و النهر العباب الارزق}}؛ ابن عفان خیال کرده است، در حالی که شوخی نکرده است که رود فرات و آن چه را شرق آن در بر گرفته برای خودش است که به هرکس که بخواهد مانند طلا میبخشد و این سخنی است که باور کردنش مشکل است. پدر ابن عفان کجا طلای خالص داشت و همچنین رود آب نوشیدنی؟؟</ref>؛ به همین جهت به برخی از کارهای [[عثمان]] [[اعتراض]] میکرد، و اشعاری علیه او سروده، در میان [[مردم]] میخواند. از جمله هنگامی که عثمان از [[غنائم جنگی]] [[آفریقا]] پانصد هزار ([[درهم]] یا [[دینار]]) به [[مروان حکم]] بخشید [[عبدالرحمان]] در اشعاری عثمان را [[سرزنش]] کرد و این اشعار را سرود: | عبدالرحمن مردی [[مجاهد]] بود که به هر چه بر خلاف [[دستورهای اسلام]] میدید، [[اعتراض]] میکرد<ref>مثالب العرب، کلبی، ص۱۴۵. از جمله این اعتراضات که به زبان شعر آورده است: {{عربی|زعم ابن عفان و لیس بهازل ان الفرات و ما حواه المشرق خرج له من شاء اعطی مثله ذهبا و تلک مقاله لا تصدق انی لعقان ابیک سبیکه صفرا و النهر العباب الارزق}}؛ ابن عفان خیال کرده است، در حالی که شوخی نکرده است که رود فرات و آن چه را شرق آن در بر گرفته برای خودش است که به هرکس که بخواهد مانند طلا میبخشد و این سخنی است که باور کردنش مشکل است. پدر ابن عفان کجا طلای خالص داشت و همچنین رود آب نوشیدنی؟؟</ref>؛ به همین جهت به برخی از کارهای [[عثمان]] [[اعتراض]] میکرد، و اشعاری علیه او سروده، در میان [[مردم]] میخواند. از جمله هنگامی که عثمان از [[غنائم جنگی]] [[آفریقا]] پانصد هزار ([[درهم]] یا [[دینار]]) به [[مروان حکم]] بخشید [[عبدالرحمان]] در اشعاری عثمان را [[سرزنش]] کرد و این اشعار را سرود: | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
ولی تو برای ما [[فتنه]] قرار داده [[آفریده]] شدهای تا ما به تو [[آزمایش]] شویم با تو به ما آزمایش شوی. | ولی تو برای ما [[فتنه]] قرار داده [[آفریده]] شدهای تا ما به تو [[آزمایش]] شویم با تو به ما آزمایش شوی. | ||
آن [[رانده شده]] [[پیامبر]] را خواندی و به خویش نزدیک کردی و این کار با شیوه [[مصطفی]]{{صل}} [[مخالف]] بود. | آن [[رانده شده]] [[پیامبر]] را خواندی و به خویش نزدیک کردی و این کار با شیوه [[مصطفی]] {{صل}} [[مخالف]] بود. | ||
و [[خویشان]] خود را بر [[بندگان خدا]] [[ولایت]] دادی بر خلاف [[سنت]] پیشینیان. | و [[خویشان]] خود را بر [[بندگان خدا]] [[ولایت]] دادی بر خلاف [[سنت]] پیشینیان. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
عثمان صد تازیانه بر او زد و بعد را بر شتری سوار کرد و در [[مدینه]] گردانید، و سپس او را دست بسته در [[خیبر]] [[زندانی]] کرد. | عثمان صد تازیانه بر او زد و بعد را بر شتری سوار کرد و در [[مدینه]] گردانید، و سپس او را دست بسته در [[خیبر]] [[زندانی]] کرد. | ||
او از [[زندان]] به [[امام علی]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] [[نامه]] نوشت و اینگونه [[نجات]] خود را در ضمن اشعاری از آنها خواست: | او از [[زندان]] به [[امام علی]] {{ع}} و [[عمار یاسر]] [[نامه]] نوشت و اینگونه [[نجات]] خود را در ضمن اشعاری از آنها خواست: | ||
به [[علی]]{{ع}} و [[عمار]] این سخن را برسان که علی{{ع}} و عمار هر دو مانند [[راهنما]] هستند و این دو در [[راهنمایی]] کردن [[سبقت]] گرفتند. | به [[علی]] {{ع}} و [[عمار]] این سخن را برسان که علی {{ع}} و عمار هر دو مانند [[راهنما]] هستند و این دو در [[راهنمایی]] کردن [[سبقت]] گرفتند. | ||
هیچ [[جاهلی]] را رها نکنید تا [[دین خدا]] او را بزرگ کند؛ گر چه دشواریهایی او را دربر گیرد. | هیچ [[جاهلی]] را رها نکنید تا [[دین خدا]] او را بزرگ کند؛ گر چه دشواریهایی او را دربر گیرد. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
علی و عمار میدانند که من [[مظلوم]] هستم.<ref>{{عربی|ابلغ علیا عمارا فانهما بمنزل الرشد ان الرشد مبتدر لا تترکا جاهلا حتی یوقره دین الاله و ان هاجت به مرر لم یبق لی منه الا السیف اذ غلقت حبائل الموت فینا الصادق البرر یعلم بانی مظلوم اذا ذکرت وسط الندی حجاج القوم و العذر}}</ref> | علی و عمار میدانند که من [[مظلوم]] هستم.<ref>{{عربی|ابلغ علیا عمارا فانهما بمنزل الرشد ان الرشد مبتدر لا تترکا جاهلا حتی یوقره دین الاله و ان هاجت به مرر لم یبق لی منه الا السیف اذ غلقت حبائل الموت فینا الصادق البرر یعلم بانی مظلوم اذا ذکرت وسط الندی حجاج القوم و العذر}}</ref> | ||
علی{{ع}} آن [[قدر]] با [[عثمان]] صحبت کرد و [[اصرار]] نمود تا آنکه عثمان او را از [[زندان]] [[آزاد]] کرد، به شرط آنکه در [[مدینه]] نماند، لذا او در [[قلعه قموص]] خبیر ماند تا وقتی [[مردم]] بر عثمان شوریدند و او را کشتند و سپس به مدینه بازگشت<ref>تقریب المعارف، حلبی، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[مریم قدمی|قدمی، مریم]]، [[عبدالرحمن بن حنبل الجمحی (مقاله)|مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵-۴۷.</ref> | علی {{ع}} آن [[قدر]] با [[عثمان]] صحبت کرد و [[اصرار]] نمود تا آنکه عثمان او را از [[زندان]] [[آزاد]] کرد، به شرط آنکه در [[مدینه]] نماند، لذا او در [[قلعه قموص]] خبیر ماند تا وقتی [[مردم]] بر عثمان شوریدند و او را کشتند و سپس به مدینه بازگشت<ref>تقریب المعارف، حلبی، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[مریم قدمی|قدمی، مریم]]، [[عبدالرحمن بن حنبل الجمحی (مقاله)|مقاله «عبدالرحمن بن حنبل الجمحی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵-۴۷.</ref> | ||
==[[عبدالرحمان بن حنبل]] و [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}== | == [[عبدالرحمان بن حنبل]] و [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} == | ||
[[عبدالرحمان بن حنبل]] هنگامی که با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کرد این ابیات را سرود: | [[عبدالرحمان بن حنبل]] هنگامی که با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[بیعت]] کرد این ابیات را سرود: | ||
به جانم [[سوگند]]، با کسی که محافظ [[دین]] و معروف به [[پاکدامنی]] و [[همراهی]] است، بیعت کردید. | به جانم [[سوگند]]، با کسی که محافظ [[دین]] و معروف به [[پاکدامنی]] و [[همراهی]] است، بیعت کردید. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
یعنی اباالحسن؛ پس به او [[راضی]] باشید و با او [[بیعت]] کنید که برای کسی که عیبی داشته باشد، [[منطق]] نمییابید. | یعنی اباالحسن؛ پس به او [[راضی]] باشید و با او [[بیعت]] کنید که برای کسی که عیبی داشته باشد، [[منطق]] نمییابید. | ||
علی{{ع}} [[وصی]] [[مصطفی]]{{صل}} و [[وزیر]] وعموزاده اوست و اول کسی است که برای خدا نمازگزارد و [[پرهیزکاری]] کرد<ref>{{عربی|لعمری لقد بایعتم ذا حفیظه علی الدین معروف العفاف موفقا | علی {{ع}} [[وصی]] [[مصطفی]] {{صل}} و [[وزیر]] وعموزاده اوست و اول کسی است که برای خدا نمازگزارد و [[پرهیزکاری]] کرد<ref>{{عربی|لعمری لقد بایعتم ذا حفیظه علی الدین معروف العفاف موفقا | ||
عفیفا عن الفحشاء ابیض ما جدا صدوقا و للمختار قدما مصدقا ابا [[حسن]] فارضو به تبایعوا فلن تجدوا انتم لذی العیب منطقا علی وصلی المصطفی و ابن عمه واول من صلی لذی العرش و اتقی}}؛الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۲۳۳.</ref>. | عفیفا عن الفحشاء ابیض ما جدا صدوقا و للمختار قدما مصدقا ابا [[حسن]] فارضو به تبایعوا فلن تجدوا انتم لذی العیب منطقا علی وصلی المصطفی و ابن عمه واول من صلی لذی العرش و اتقی}}؛الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۲۳۳.</ref>. | ||
و از جمله اشعاری که در زندان سروده این چند [[بیت]] است: | و از جمله اشعاری که در زندان سروده این چند [[بیت]] است: | ||
از [[زندانی]] که [[رنج]] آن را میکشم به [[خدا]] شکوه میکنم و نه به [[مردم]]، جز [[ابوالحسن]]{{ع}}. | از [[زندانی]] که [[رنج]] آن را میکشم به [[خدا]] شکوه میکنم و نه به [[مردم]]، جز [[ابوالحسن]] {{ع}}. | ||
در [[قلعۀ قموص]] [[خیبر]] و در اعماق سیاه چال زندانی که مانند قبر عمیق در [[زمین]] فرو رفته، به سر میبرم. | در [[قلعۀ قموص]] [[خیبر]] و در اعماق سیاه چال زندانی که مانند قبر عمیق در [[زمین]] فرو رفته، به سر میبرم. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
وقتی از [[زندان]] [[آزاد]] شد، این اشعار را سرود: | وقتی از [[زندان]] [[آزاد]] شد، این اشعار را سرود: | ||
اگر علی{{ع}} نبود که خدا به دست او مرا از بند [[نجات]] بخشید؛ | اگر علی {{ع}} نبود که خدا به دست او مرا از بند [[نجات]] بخشید؛ | ||
هر آینه در [[سختیها]] و بسته شدن زنجیرها بر دست راستم، به احدی [[امیدوار]] نبودم. | هر آینه در [[سختیها]] و بسته شدن زنجیرها بر دست راستم، به احدی [[امیدوار]] نبودم. | ||
جانم فدای علی{{ع}}، زیرا مرا از چنگال کافری نجات داد! بعد از آنکه خود بر جراحت خود چشم پوشید!<ref>{{عربی|لولا [[علی]] فان [[الله]] انقذنی علی یدیه من الاغلال و الصفد | جانم فدای علی {{ع}}، زیرا مرا از چنگال کافری نجات داد! بعد از آنکه خود بر جراحت خود چشم پوشید!<ref>{{عربی|لولا [[علی]] فان [[الله]] انقذنی علی یدیه من الاغلال و الصفد | ||
لما رجوت لدی شد بجامعة [[یمنی]] ید غیاث الفوت من [[أحد]] | لما رجوت لدی شد بجامعة [[یمنی]] ید غیاث الفوت من [[أحد]] | ||
نفسی [[فداء]] علی اذ یخلصنی من [[کافر]] بعد ما اغضی علی ضمد}}؛</ref> | نفسی [[فداء]] علی اذ یخلصنی من [[کافر]] بعد ما اغضی علی ضمد}}؛</ref> |