عبدالله بن جعفر بن ابیطالب در تراجم و رجال (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۱
، ۲۵ اوت ۲۰۲۲وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[عبد الله]] [[فرزند]] [[جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف]] یکی از شخصیتهای بزرگ [[اسلامی]] و از نظر [[حسب و نسب]] دارای مقامی والا و شخصیتی ممتاز بود. او از پدری چون [[جعفر طیار]] [[برادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و از [[مادری]] چون [[اسماء بنت عمیس]] متولد گردید، لذا وی [[قریشی]] [[نسب]] و [[هاشمی]] تبار است. او [[همسر]] بانوی بزرگ [[اسلام]] قهرمان [[کربلا]]، [[حضرت زینب|حضرت زینب کبری]]{{س}} میباشد. | [[عبد الله]] [[فرزند]] [[جعفر بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف]] یکی از شخصیتهای بزرگ [[اسلامی]] و از نظر [[حسب و نسب]] دارای مقامی والا و شخصیتی ممتاز بود. او از پدری چون [[جعفر طیار]] [[برادر]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و از [[مادری]] چون [[اسماء بنت عمیس]] متولد گردید، لذا وی [[قریشی]] [[نسب]] و [[هاشمی]] تبار است. او [[همسر]] بانوی بزرگ [[اسلام]] قهرمان [[کربلا]]، [[حضرت زینب|حضرت زینب کبری]] {{س}} میباشد. | ||
[[عبد الله]] از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} بود و از کسانی است که در جمع [[بنیهاشم]] پس از [[قتل عثمان]] با [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کرد که تا پای [[جان]] از آن [[حضرت]] [[دفاع]] نماید <ref>الجمل، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۵۹.</ref> | [[عبد الله]] از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بود و از کسانی است که در جمع [[بنیهاشم]] پس از [[قتل عثمان]] با [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[بیعت]] کرد که تا پای [[جان]] از آن [[حضرت]] [[دفاع]] نماید <ref>الجمل، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۵۹.</ref> | ||
==ارادت [[عبد الله]] به [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}== | == ارادت [[عبد الله]] به [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} == | ||
[[عبد الله]] گذشته از اصالت [[خانوادگی]] و گذشته از این که [[شخصیت]] ممتاز پدرش [[جعفر طیار]] از نظر [[وراثت]] در شکلگیری او نقش مهمی داشته، خود او نیز دارای ویژگیهای ذاتی منحصر به فردی بود، [[تکامل]] [[شخصیّت دینی]] و [[اجتماعی]] او توأم با [[ایمان راسخ]] به [[ولایت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} به جایی رسید که [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} او را چون یکی از دو [[فرزند]] معصومش مورد [[عنایت ویژه]] و توجه فوقالعاده قرار داد. از اینرو، وی در [[جنگ صفین]] یکی از امرای [[سپاه]] و یکی از [[فرماندهان]] بلند پایه [[ارتش]] [[حضرت علی]]{{ع}} بود، و یکی از [[دلایل]] بارز [[عظمت]] و [[منزلت]] والای [[عبد الله]] نزد [[حضرت]] این است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در خلال [[جنگ]] همان طوری که برای [[حفظ جان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] جهت بقای [[نسل]] [[پیامبر]]{{صل}} [[تدابیر]] ویژه اندیشیده بود و آنها را از رفتن به معرکه [[قتال]] و خط مقدم [[جبهه]] جلوگیری میکرد، برای [[حرمت]] [[عبدالله بن جعفر]] نیز توجه خاصی مبذول میداشت<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۵ ۳۰.</ref>. | [[عبد الله]] گذشته از اصالت [[خانوادگی]] و گذشته از این که [[شخصیت]] ممتاز پدرش [[جعفر طیار]] از نظر [[وراثت]] در شکلگیری او نقش مهمی داشته، خود او نیز دارای ویژگیهای ذاتی منحصر به فردی بود، [[تکامل]] [[شخصیّت دینی]] و [[اجتماعی]] او توأم با [[ایمان راسخ]] به [[ولایت]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} به جایی رسید که [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} او را چون یکی از دو [[فرزند]] معصومش مورد [[عنایت ویژه]] و توجه فوقالعاده قرار داد. از اینرو، وی در [[جنگ صفین]] یکی از امرای [[سپاه]] و یکی از [[فرماندهان]] بلند پایه [[ارتش]] [[حضرت علی]] {{ع}} بود، و یکی از [[دلایل]] بارز [[عظمت]] و [[منزلت]] والای [[عبد الله]] نزد [[حضرت]] این است که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در خلال [[جنگ]] همان طوری که برای [[حفظ جان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] جهت بقای [[نسل]] [[پیامبر]] {{صل}} [[تدابیر]] ویژه اندیشیده بود و آنها را از رفتن به معرکه [[قتال]] و خط مقدم [[جبهه]] جلوگیری میکرد، برای [[حرمت]] [[عبدالله بن جعفر]] نیز توجه خاصی مبذول میداشت<ref>ر. ک: وقعة صفین، ص۵ ۳۰.</ref>. | ||
اوج این [[ارتباط]] [[معنوی]] و این علاقه متقابل بین [[امام]]{{ع}} و [[عبد الله]] در آنجا متجلی گردید که [[حضرت علی]]{{ع}} دختر عالیقدر و بزرگوارش [[حضرت زینب|زینب کبری]]{{س}} را به [[ازدواج]] او درآورد و از این [[ازدواج]] [[فرخنده]]، چند پسر به [[دنیا]] آورد که بعضی از آنان در رکاب [[حضرت]] [[سیدالشهدا]]{{ع}} در [[کربلا]] به درجۀ رفیع [[شهادت]] نائل آمدند. [[عبد الله]] جزو معدود افرادی بود که در [[تشییع پیکر]] [[مطهر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شرکت کرد و [[بدن]] [[مطهر]] آن [[حضرت]] را شبانه و به دور از چشم [[دشمنان]] و [[خوارج]] در [[نجف اشرف]] به [[خاک]] سپردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۸۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۰.</ref> | اوج این [[ارتباط]] [[معنوی]] و این علاقه متقابل بین [[امام]] {{ع}} و [[عبد الله]] در آنجا متجلی گردید که [[حضرت علی]] {{ع}} دختر عالیقدر و بزرگوارش [[حضرت زینب|زینب کبری]] {{س}} را به [[ازدواج]] او درآورد و از این [[ازدواج]] [[فرخنده]]، چند پسر به [[دنیا]] آورد که بعضی از آنان در رکاب [[حضرت]] [[سیدالشهدا]] {{ع}} در [[کربلا]] به درجۀ رفیع [[شهادت]] نائل آمدند. [[عبد الله]] جزو معدود افرادی بود که در [[تشییع پیکر]] [[مطهر]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شرکت کرد و [[بدن]] [[مطهر]] آن [[حضرت]] را شبانه و به دور از چشم [[دشمنان]] و [[خوارج]] در [[نجف اشرف]] به [[خاک]] سپردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۸۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۰.</ref> | ||
==[[عبدالله بن جعفر]] و امضای [[پیمان]] [[حکمیت]]== | == [[عبدالله بن جعفر]] و امضای [[پیمان]] [[حکمیت]] == | ||
همانگونه که اشاره شد [[عبدالله]] در [[جنگ صفین]] [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه علی]]{{ع}} را عهدهدار بود <ref>ارشاد مفید، ج۱، ص۲۴.</ref> و پس از پایان [[جنگ]] و توافق [[حکمیت]]، چون [[پیمان]] [[حکمیت]] نوشته شد و با توافق دو گروه از [[سپاه]]، جنگِ [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و [[معاویه بن ابوسفیان]] ([[لعنه الله]])، به پایان رسید، افرادی از سران و بزرگان هر دو [[لشکر]] پای آن را [[امضا]] کردند، از میان [[لشکر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن عباس]]، [[اشعث بن قیس]]، [[مالک اشتر]] [[نخعی]] و... و از [[بنیهاشم]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} و [[عبدالله بن جعفر]] پای [[پیمان]] [[حکمیت]] را [[امضا]] نمودند و از جانب [[معاویه]]، امضاء کنندگان مثل [[حبیب بن مسلمة فهری]]، [[ابوالاعور بن سفیان]]، [[بسر بن ارطات]] و [[عبدالله بن عمرو عاص]] و... بودند و این [[پیمان]] در روز ۱۷ صفر ۳۷ [[هجری]] به [[امضا]] رسید<ref>وقعة صفین، ص۵۰۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۱.</ref> | همانگونه که اشاره شد [[عبدالله]] در [[جنگ صفین]] [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه علی]] {{ع}} را عهدهدار بود <ref>ارشاد مفید، ج۱، ص۲۴.</ref> و پس از پایان [[جنگ]] و توافق [[حکمیت]]، چون [[پیمان]] [[حکمیت]] نوشته شد و با توافق دو گروه از [[سپاه]]، جنگِ [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و [[معاویه بن ابوسفیان]] ([[لعنه الله]])، به پایان رسید، افرادی از سران و بزرگان هر دو [[لشکر]] پای آن را [[امضا]] کردند، از میان [[لشکر]] [[حضرت علی]] {{ع}}، [[عبدالله بن عباس]]، [[اشعث بن قیس]]، [[مالک اشتر]] [[نخعی]] و... و از [[بنیهاشم]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} و [[عبدالله بن جعفر]] پای [[پیمان]] [[حکمیت]] را [[امضا]] نمودند و از جانب [[معاویه]]، امضاء کنندگان مثل [[حبیب بن مسلمة فهری]]، [[ابوالاعور بن سفیان]]، [[بسر بن ارطات]] و [[عبدالله بن عمرو عاص]] و... بودند و این [[پیمان]] در روز ۱۷ صفر ۳۷ [[هجری]] به [[امضا]] رسید<ref>وقعة صفین، ص۵۰۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۱.</ref> | ||
==[[عبدالله بن جعفر]] در مجلس [[معاویه]]== | == [[عبدالله بن جعفر]] در مجلس [[معاویه]] == | ||
پس از سالیانی که از [[شهادت امیرمؤمنان]] [[علی]]{{ع}} میگذشت و به طور معمول همه [[اصحاب]] و بزرگان [[بنیهاشم]] به ناچار و یا برای کمک زندگی با [[معاویه]] ملاقاتی داشتند و هرکدام به نوعی اگر زمینهای پیش میآمد مخلصانه و قاطعانه از مواضع خود نسبت به [[شخصیت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[دفاع]] میکردند و فشار [[اقتصادی]] و یا [[هیبت]] و [[سلطنت]] [[معاویه]] آنان را از حقگویی باز نمیداشت. یکی از این ملاقاتکنندگان با [[معاویه]] [[عبد الله بن جعفر]] بود، وی در ملاقاتی با [[معاویه]] در برابر [[جسارت]] [[عمروعاص]] لب به سخن گشود که تمام حاضران را در بهت و [[حیرت]] فرو برد. | پس از سالیانی که از [[شهادت امیرمؤمنان]] [[علی]] {{ع}} میگذشت و به طور معمول همه [[اصحاب]] و بزرگان [[بنیهاشم]] به ناچار و یا برای کمک زندگی با [[معاویه]] ملاقاتی داشتند و هرکدام به نوعی اگر زمینهای پیش میآمد مخلصانه و قاطعانه از مواضع خود نسبت به [[شخصیت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[دفاع]] میکردند و فشار [[اقتصادی]] و یا [[هیبت]] و [[سلطنت]] [[معاویه]] آنان را از حقگویی باز نمیداشت. یکی از این ملاقاتکنندگان با [[معاویه]] [[عبد الله بن جعفر]] بود، وی در ملاقاتی با [[معاویه]] در برابر [[جسارت]] [[عمروعاص]] لب به سخن گشود که تمام حاضران را در بهت و [[حیرت]] فرو برد. | ||
[[ابن ابی الحدید]] [[نقل]] میکند: روزی، [[عبدالله بن جعفر]] در [[شام]] وارد [[قصر]] [[معاویه]] شد. [[عمرو عاص]] که در آن مجلس حاضر بود پیش خود گفت: امروز [[عبدالله بن جعفر]] را [[تحقیر]] خواهم کرد، لذا در خلال گفتههایش به [[ساحت]] [[مقدس]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[جسارت]] کرد. [[عبدالله بن جعفر]] با شنیدن این [[جسارت]] نسبت به مولا و سرورش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، رنگ چهرهاش برافروخته شد و خونش به [[جوش]] آمد و رگهای گردنش برآمد و از شدت [[خشم]] میلرزید و با این حالت همانند شیر [[بیباک]] از تخت فرود آمد. [[عمرو عاص]] که از [[تغییر]] چهرۀ [[عبدالله بن جعفر]] به [[خشم]] او پی برد گفت: [[عبدالله بن جعفر]] خاموش باش مگر چه شده؟ [[عبدالله بن جعفر]] گفت: ای بیمادر، تو خاموش باش. | [[ابن ابی الحدید]] [[نقل]] میکند: روزی، [[عبدالله بن جعفر]] در [[شام]] وارد [[قصر]] [[معاویه]] شد. [[عمرو عاص]] که در آن مجلس حاضر بود پیش خود گفت: امروز [[عبدالله بن جعفر]] را [[تحقیر]] خواهم کرد، لذا در خلال گفتههایش به [[ساحت]] [[مقدس]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[جسارت]] کرد. [[عبدالله بن جعفر]] با شنیدن این [[جسارت]] نسبت به مولا و سرورش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، رنگ چهرهاش برافروخته شد و خونش به [[جوش]] آمد و رگهای گردنش برآمد و از شدت [[خشم]] میلرزید و با این حالت همانند شیر [[بیباک]] از تخت فرود آمد. [[عمرو عاص]] که از [[تغییر]] چهرۀ [[عبدالله بن جعفر]] به [[خشم]] او پی برد گفت: [[عبدالله بن جعفر]] خاموش باش مگر چه شده؟ [[عبدالله بن جعفر]] گفت: ای بیمادر، تو خاموش باش. | ||
سپس آستینهای خود را بالا زد و خطاب به [[معاویه]] با سخنانی بس بلند و کوبنده بر او تاخت و چنین گفت: "ای [[معاویه]]، تا کی [[خشم]] و [[غیظ]] تو را در [[دل]] فرو دهیم و تا چه هنگام، سخنان [[ناپسند]] و بیادبانه و [[خوی]] نکوهیدهات را [[تحمل]] نماییم؟ [[زنان]] سوگوار بر تو بگریند، ای [[معاویه]]، بدان برای [[دین]] حرمتی قائل نیستی تا تو را از آنچه برایت جایز نیست باز دارد، و [[آداب]] مجالست را نمیدانی تا تو را از این که همنشین خود را نیازاری باز دارد؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[عواطف]] [[پیوندهای خویشاوندی]] تو را به [[مهرورزی]] وامیداشت یا اندکی از [[اسلام]] [[حمایت]] میکردی، هرگز این کنیزکزادگان بیاصل و این بردهزادگان [[سستعنصر]] با آبروی [[قوم]] تو [[بازی]] نمیکردند. | سپس آستینهای خود را بالا زد و خطاب به [[معاویه]] با سخنانی بس بلند و کوبنده بر او تاخت و چنین گفت: "ای [[معاویه]]، تا کی [[خشم]] و [[غیظ]] تو را در [[دل]] فرو دهیم و تا چه هنگام، سخنان [[ناپسند]] و بیادبانه و [[خوی]] نکوهیدهات را [[تحمل]] نماییم؟ [[زنان]] سوگوار بر تو بگریند، ای [[معاویه]]، بدان برای [[دین]] حرمتی قائل نیستی تا تو را از آنچه برایت جایز نیست باز دارد، و [[آداب]] مجالست را نمیدانی تا تو را از این که همنشین خود را نیازاری باز دارد؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[عواطف]] [[پیوندهای خویشاوندی]] تو را به [[مهرورزی]] وامیداشت یا اندکی از [[اسلام]] [[حمایت]] میکردی، هرگز این کنیزکزادگان بیاصل و این بردهزادگان [[سستعنصر]] با آبروی [[قوم]] تو [[بازی]] نمیکردند. | ||
ای [[معاویه]]، بر کسی [[جایگاه]] بزرگان و برگزیدگان پوشیده نمیماند جز افراد [[پست]] و بیادب، و تو سفلگان [[قریش]] و [[غرایز]] بچهگانه آنان را میشناسی بنابراین اگر آنان بر خطای بزرگ تو در ریختن [[خون]] [[مسلمانان]] و [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} صحه میگذارند، تو را [[مغرور]] نکند و موجب نشود که مرتکب کارهایی شوی که [[فساد]] و بطلانش واضح و خلاف [[مصلحت]] است. | ای [[معاویه]]، بر کسی [[جایگاه]] بزرگان و برگزیدگان پوشیده نمیماند جز افراد [[پست]] و بیادب، و تو سفلگان [[قریش]] و [[غرایز]] بچهگانه آنان را میشناسی بنابراین اگر آنان بر خطای بزرگ تو در ریختن [[خون]] [[مسلمانان]] و [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} صحه میگذارند، تو را [[مغرور]] نکند و موجب نشود که مرتکب کارهایی شوی که [[فساد]] و بطلانش واضح و خلاف [[مصلحت]] است. | ||
ای [[معاویه]]، آهنگ [[راه]] روشن و طریق [[حق]] کن که [[گمراهی]] تو از [[راه هدایت]] و غوطهوری تو در دریاهای [[بدبختی]] بس طولانی شده است و بر فرض که نمیخواهی در این [[زشتی]] که برای خود برگزیدهای سخن ما را بپذیری و از [[خیرخواهی]] ما [[پیروی]] کنی، هنگامی که برای کارهای خود پیش یکدیگر جمع میشویم، از [[بدگویی]] در مورد ما و شنیدن آن، ما را معاف بدار و در [[خلوت]] خود هر کار میخواهی بکن و [[خداوند]] در این باره از تو حساب خواهد کشید، به [[خدا]] قسم، اگر این نبود که [[خداوند]] پارهای از [[حقوق]] ما را در دست تو قرار داده است، هرگز پیش تو نمیآمدم. | ای [[معاویه]]، آهنگ [[راه]] روشن و طریق [[حق]] کن که [[گمراهی]] تو از [[راه هدایت]] و غوطهوری تو در دریاهای [[بدبختی]] بس طولانی شده است و بر فرض که نمیخواهی در این [[زشتی]] که برای خود برگزیدهای سخن ما را بپذیری و از [[خیرخواهی]] ما [[پیروی]] کنی، هنگامی که برای کارهای خود پیش یکدیگر جمع میشویم، از [[بدگویی]] در مورد ما و شنیدن آن، ما را معاف بدار و در [[خلوت]] خود هر کار میخواهی بکن و [[خداوند]] در این باره از تو حساب خواهد کشید، به [[خدا]] قسم، اگر این نبود که [[خداوند]] پارهای از [[حقوق]] ما را در دست تو قرار داده است، هرگز پیش تو نمیآمدم. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
[[معاویه]] گفت: ای [[ابا عبدالله]]، خود را مراقب باش که اینک هنگام پاسخ آنچه در امروز گذشت، نیست. [[معاویه]] برخاست و حاضران پراکنده شدند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۹۷.</ref>. | [[معاویه]] گفت: ای [[ابا عبدالله]]، خود را مراقب باش که اینک هنگام پاسخ آنچه در امروز گذشت، نیست. [[معاویه]] برخاست و حاضران پراکنده شدند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۹۷.</ref>. | ||
بدون تردید اگر معاویهها و اذناب آنها نتوانستند چراغ فرزان و مشعل [[هدایت]] [[علوی]] و نام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را خاموش کنند، سخنان به [[حق]] و [[دفاع]] دلاورانه این شیران بیشه ولایتمداری و [[اسلام راستین]] چون [[عبدالله بن جعفر]]، [[حجر بن عدی]]، [[صعصعة بن صوحان]]، [[کمیل بن زیاد]] و [[عمرو بن حمق]] و دیگر [[جان]] بر کفان این عرصه [[جهاد]] در [[راه]] [[ولایت]] [[اسلام راستین]] [[محمدی]] در مقابل [[اسلام]] ساختگی سرمداران [[جاه و مقام]] چون معاویهها بوده است، [[روح]] بلند و پرآوازهشان سربلند و [[راه]] [[صدق]] و صفایشان پررهرو باد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۱-۸۶۴.</ref> | بدون تردید اگر معاویهها و اذناب آنها نتوانستند چراغ فرزان و مشعل [[هدایت]] [[علوی]] و نام [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را خاموش کنند، سخنان به [[حق]] و [[دفاع]] دلاورانه این شیران بیشه ولایتمداری و [[اسلام راستین]] چون [[عبدالله بن جعفر]]، [[حجر بن عدی]]، [[صعصعة بن صوحان]]، [[کمیل بن زیاد]] و [[عمرو بن حمق]] و دیگر [[جان]] بر کفان این عرصه [[جهاد]] در [[راه]] [[ولایت]] [[اسلام راستین]] [[محمدی]] در مقابل [[اسلام]] ساختگی سرمداران [[جاه و مقام]] چون معاویهها بوده است، [[روح]] بلند و پرآوازهشان سربلند و [[راه]] [[صدق]] و صفایشان پررهرو باد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۱-۸۶۴.</ref> | ||
==[[نگرانی]] [[عبدالله بن جعفر]] از حرکت [[امام حسین]]{{ع}} به [[کوفه]]== | == [[نگرانی]] [[عبدالله بن جعفر]] از حرکت [[امام حسین]] {{ع}} به [[کوفه]] == | ||
[[عبدالله بن جعفر]] چون برای عموی بزرگوارش [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} و دو [[فرزند]] گرانقدرش [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} فوق العاده [[احترام]] قائل بود، زمانی که از حرکت [[امام حسین]]{{ع}} از [[مکه]] به سوی [[کوفه]] [[آگاه]] شد، نامهای شفقتآمیز، برای [[حضرت]] نوشت و توسط دو فرزندش، [[محمد]] و [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] به حضور آن بزرگوار ارسال کرد، ضمناً اجازه داد [[همسر]] ارجمندش [[حضرت زینب|زینب کبری]]{{س}} برادرش [[امام حسین]]{{ع}} را [[همراهی]] کند، و [[عبدالله بن جعفر]] در نامهاش اینگونه نوشته بود: "تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، همین که [[نامه]] مرا خواندی تصمیمت را عوض کن و از راهی که رفتهاید برگرد، من برای شما [[خیر خواهی]] میکنم و [[بیم]] آن دارم تو را بکشند و خاندانت را با [[مشکلات]] روبه رو سازند؛ زیرا اگر امروز کشته شوی، [[نور]] [[زمین]] اُفول میکند و عالم در [[تاریکی]] و [[ظلمت]] فرو میرود، چرا که تو مشعل ره جویان و [[چراغ هدایت]] یافتگانی، و امروز [[امید]] همه [[مؤمنان]] به توست. بنابراین به رفتن [[کوفه]] شتاب مکن و من خود پس از رسیدن این [[نامه]] به دست شما به کاروان شما خواهم پیوست. | [[عبدالله بن جعفر]] چون برای عموی بزرگوارش [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} و دو [[فرزند]] گرانقدرش [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} فوق العاده [[احترام]] قائل بود، زمانی که از حرکت [[امام حسین]] {{ع}} از [[مکه]] به سوی [[کوفه]] [[آگاه]] شد، نامهای شفقتآمیز، برای [[حضرت]] نوشت و توسط دو فرزندش، [[محمد]] و [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] به حضور آن بزرگوار ارسال کرد، ضمناً اجازه داد [[همسر]] ارجمندش [[حضرت زینب|زینب کبری]] {{س}} برادرش [[امام حسین]] {{ع}} را [[همراهی]] کند، و [[عبدالله بن جعفر]] در نامهاش اینگونه نوشته بود: "تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، همین که [[نامه]] مرا خواندی تصمیمت را عوض کن و از راهی که رفتهاید برگرد، من برای شما [[خیر خواهی]] میکنم و [[بیم]] آن دارم تو را بکشند و خاندانت را با [[مشکلات]] روبه رو سازند؛ زیرا اگر امروز کشته شوی، [[نور]] [[زمین]] اُفول میکند و عالم در [[تاریکی]] و [[ظلمت]] فرو میرود، چرا که تو مشعل ره جویان و [[چراغ هدایت]] یافتگانی، و امروز [[امید]] همه [[مؤمنان]] به توست. بنابراین به رفتن [[کوفه]] شتاب مکن و من خود پس از رسیدن این [[نامه]] به دست شما به کاروان شما خواهم پیوست. | ||
[[نامه]] [[عبدالله بن جعفر]] را دو فرزندش، [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]]، برای دایی بزرگوار خود بردند و خود با اجازه پدرشان همراه [[امام]]{{ع}} ماندند، و [[عبدالله]] خود نزد [[عمرو بن سعید]]، [[حاکم مکه]] رفت و او را در جریان امر گذشت، و از ابن سعید خواست فوراً انامهای به [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} بنویسید و او را [[امان]] دهید و بخواهد که به [[مکه]] بازگردد. عمروبن سعید [[حاکم]] [[مدینه]] به [[احترام]] و [[شخصیت]] [[عبدالله بن جعفر]]، [[نامه]] [[امان]] و خواهش به بازگشت از [[راه]] [[کوفه]] و مراجعت به [[مکه]] را برای [[امام حسین]]{{ع}} نوشت و برادرش [[یحیی بن سعید]] را به همراه [[عبدالله بن جعفر]] برای بردن [[نامه]] فرستاد، تا این [[سفارت]] موجب [[اطمینان]] بیشتر [[امام]]{{ع}} شود. | [[نامه]] [[عبدالله بن جعفر]] را دو فرزندش، [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]]، برای دایی بزرگوار خود بردند و خود با اجازه پدرشان همراه [[امام]] {{ع}} ماندند، و [[عبدالله]] خود نزد [[عمرو بن سعید]]، [[حاکم مکه]] رفت و او را در جریان امر گذشت، و از ابن سعید خواست فوراً انامهای به [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} بنویسید و او را [[امان]] دهید و بخواهد که به [[مکه]] بازگردد. عمروبن سعید [[حاکم]] [[مدینه]] به [[احترام]] و [[شخصیت]] [[عبدالله بن جعفر]]، [[نامه]] [[امان]] و خواهش به بازگشت از [[راه]] [[کوفه]] و مراجعت به [[مکه]] را برای [[امام حسین]] {{ع}} نوشت و برادرش [[یحیی بن سعید]] را به همراه [[عبدالله بن جعفر]] برای بردن [[نامه]] فرستاد، تا این [[سفارت]] موجب [[اطمینان]] بیشتر [[امام]] {{ع}} شود. | ||
این دو ([[عبدالله بن جعفر]] و [[یحیی بن سعید]] [[برادر]] [[حاکم مکه]]) به اتفاق در بین [[راه]] [[مکه]] و [[کوفه]]، به کاروان [[حضرت]] رسیدند و [[نامه]] [[عمرو بن سعید]] را تقدیم داشتند، اما [[حضرت حسین]]{{ع}} پس از [[خواندن]] [[نامه]] [[حاکم مکه]]، تقاضای او را نپذیرفت و حاضر به بازگشت از راهی که [[برگزیده]] بود، نشد. ولی [[عبدالله]] همچنان [[اصرار]] میکرد و بر [[تغییر]] [[رأی]] آن [[حضرت]] پافشاری مینمود. [[امام]]{{ع}} وقتی دید که [[عبدالله]] از روی [[شفقت]] و [[دلسوزی]] از حوادث احتمالی که ممکن است در کمین او و [[اهل]] بیتش باشد، این مقدار [[اصرار]] و [[الحاح]] میکند، لذا برای [[حجت]] پرده از [[حقیقت]] [[امر]] برداشت و او را از خوابی که دیده بود [[آگاه]] ساخت و فرمود: همانان پیامر [[خدا]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم که مرا مأموریتی داده که هم اکنون درصدد انجام آن هستم، چه به نفع باشد و چه در ظاهر به ضرر باشد. | این دو ([[عبدالله بن جعفر]] و [[یحیی بن سعید]] [[برادر]] [[حاکم مکه]]) به اتفاق در بین [[راه]] [[مکه]] و [[کوفه]]، به کاروان [[حضرت]] رسیدند و [[نامه]] [[عمرو بن سعید]] را تقدیم داشتند، اما [[حضرت حسین]] {{ع}} پس از [[خواندن]] [[نامه]] [[حاکم مکه]]، تقاضای او را نپذیرفت و حاضر به بازگشت از راهی که [[برگزیده]] بود، نشد. ولی [[عبدالله]] همچنان [[اصرار]] میکرد و بر [[تغییر]] [[رأی]] آن [[حضرت]] پافشاری مینمود. [[امام]] {{ع}} وقتی دید که [[عبدالله]] از روی [[شفقت]] و [[دلسوزی]] از حوادث احتمالی که ممکن است در کمین او و [[اهل]] بیتش باشد، این مقدار [[اصرار]] و [[الحاح]] میکند، لذا برای [[حجت]] پرده از [[حقیقت]] [[امر]] برداشت و او را از خوابی که دیده بود [[آگاه]] ساخت و فرمود: همانان پیامر [[خدا]] {{صل}} را در [[خواب]] دیدم که مرا مأموریتی داده که هم اکنون درصدد انجام آن هستم، چه به نفع باشد و چه در ظاهر به ضرر باشد. | ||
[[عبدالله بن جعفر]] و [[یحیی بن سعید]] از مضمون و جزئیات [[خواب]] [[امام]]{{ع}} سؤال کردند، [[حضرت]] فرمود: "خوابم را به کسی نگفته و نیز نخواهم گفت تا پروردگارم را [[ملاقات]] کنم". | [[عبدالله بن جعفر]] و [[یحیی بن سعید]] از مضمون و جزئیات [[خواب]] [[امام]] {{ع}} سؤال کردند، [[حضرت]] فرمود: "خوابم را به کسی نگفته و نیز نخواهم گفت تا پروردگارم را [[ملاقات]] کنم". | ||
[[عبدالله بن جعفر]] هنگامی که [[اصرار]] و پافشاری را بینتیجه دید، به دو فرزندش [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]] سفارش اکید کرد که همراه [[حضرت]] باشند و در رکابش [[جهاد]] نمایند و خود در [[معیت]] [[یحیی بن سعید]] به [[مکه]] و سپس به [[مدینه]] بازگشت<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۶۸؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۶۶؛ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸.</ref>. | [[عبدالله بن جعفر]] هنگامی که [[اصرار]] و پافشاری را بینتیجه دید، به دو فرزندش [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]] سفارش اکید کرد که همراه [[حضرت]] باشند و در رکابش [[جهاد]] نمایند و خود در [[معیت]] [[یحیی بن سعید]] به [[مکه]] و سپس به [[مدینه]] بازگشت<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۶۸؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۶۶؛ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸.</ref>. | ||
به نظر میرسد [[امام]]{{ع}} از [[عبدالله بن جعفر]] نخواسته بوده که به کاروان و جمع آنان ملحق شود، و لذا در عدم [[همراهی]] [[عبدالله بن جعفر]] و بازگشت او به [[مکه]] خلافی صورت نگرفته و با [[اذن]] و موافقت [[قلبی]] [[حضرت]] بوده است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۴-۸۶۶.</ref> | به نظر میرسد [[امام]] {{ع}} از [[عبدالله بن جعفر]] نخواسته بوده که به کاروان و جمع آنان ملحق شود، و لذا در عدم [[همراهی]] [[عبدالله بن جعفر]] و بازگشت او به [[مکه]] خلافی صورت نگرفته و با [[اذن]] و موافقت [[قلبی]] [[حضرت]] بوده است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۴-۸۶۶.</ref> | ||
==[[آگاهی]] [[عبدالله بن جعفر]] از [[شهادت]] دو فرزندش== | == [[آگاهی]] [[عبدالله بن جعفر]] از [[شهادت]] دو فرزندش == | ||
دو [[فرزند]] دلبند [[عبدالله بن جعفر]] یعنی [[محمد]] و [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] در سوزناکترین فاجعه [[تاریخ اسلام]]، در [[کربلا]] در رکاب [[سیدالشهدا]]، [[حسین بن علی]]{{ع}} به درجۀ رفیع [[شهادت]] نایل شدند. هنگامی که خبر دردناک [[روز عاشورا]] و [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و همه [[یاران]] و [[بنیهاشم]] از جمله دو فرزندش [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]] به اطلاع او رسید، فوراً کلمه [[استرجاع]] {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} را بر زبان جاری کرد، پس از انتشار این خبر [[مردم]] برای عرض [[تسلیت]] نزد [[عبدالله بن جعفر]] میآمدند، در این لحظه ابوالسلاسل (و به قولی: ابوالسلاس) که یکی از [[غلامان]] او بود، گفت: این [[مصیبت]] و [[ناراحتی]] از [[ناحیه]] [[امام حسین]]{{ع}} به ما رسید! [[عبدالله بن جعفر]] با شنیدن این سخن برآشفت و [[کفش]] خود را به سوی او پرتاب کرد و فریاد زد: "ای پسر بد دهان، در [[حق]] [[امام حسین]]{{ع}} چنین میگویی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]، [[دوست]] داشتم از او جدا نشوم تا جانم را نثارش کنم، به [[خدا]] قسم، آنچه [[مصیبت]] فرزندانم را برایم آسان میکند این است که آنان در رکاب [[برادر]] و پسر عمویم به [[شهادت]] رسیدند و پا به پای او حرکت کرده و در برابر ظلمِ [[ستمکاران]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] به [[خرج]] دادهاند. | دو [[فرزند]] دلبند [[عبدالله بن جعفر]] یعنی [[محمد]] و [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] در سوزناکترین فاجعه [[تاریخ اسلام]]، در [[کربلا]] در رکاب [[سیدالشهدا]]، [[حسین بن علی]] {{ع}} به درجۀ رفیع [[شهادت]] نایل شدند. هنگامی که خبر دردناک [[روز عاشورا]] و [[شهادت امام حسین]] {{ع}} و همه [[یاران]] و [[بنیهاشم]] از جمله دو فرزندش [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد]] به اطلاع او رسید، فوراً کلمه [[استرجاع]] {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} را بر زبان جاری کرد، پس از انتشار این خبر [[مردم]] برای عرض [[تسلیت]] نزد [[عبدالله بن جعفر]] میآمدند، در این لحظه ابوالسلاسل (و به قولی: ابوالسلاس) که یکی از [[غلامان]] او بود، گفت: این [[مصیبت]] و [[ناراحتی]] از [[ناحیه]] [[امام حسین]] {{ع}} به ما رسید! [[عبدالله بن جعفر]] با شنیدن این سخن برآشفت و [[کفش]] خود را به سوی او پرتاب کرد و فریاد زد: "ای پسر بد دهان، در [[حق]] [[امام حسین]] {{ع}} چنین میگویی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]، [[دوست]] داشتم از او جدا نشوم تا جانم را نثارش کنم، به [[خدا]] قسم، آنچه [[مصیبت]] فرزندانم را برایم آسان میکند این است که آنان در رکاب [[برادر]] و پسر عمویم به [[شهادت]] رسیدند و پا به پای او حرکت کرده و در برابر ظلمِ [[ستمکاران]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] به [[خرج]] دادهاند. | ||
[[عبدالله بن جعفر]] سپس متوجه حاضران شد و گفت: "[[خدا]] را [[سپاس]] میکنم که مرا با [[شهادت]] [[حسین]]{{ع}} سربلند ساخت و اگر چه خود از [[فیض]] [[دفاع]] و [[حمایت]] از او [[محروم]] ماندم و نتوانستم او را [[یاری]] کنم اما با تقدیم [[فرزندان]] [[عزیز]] و دلبندم او را [[یاری]] کردم<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۴؛ ابصار العین، ص۷۲ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۶-۸۶۷.</ref> | [[عبدالله بن جعفر]] سپس متوجه حاضران شد و گفت: "[[خدا]] را [[سپاس]] میکنم که مرا با [[شهادت]] [[حسین]] {{ع}} سربلند ساخت و اگر چه خود از [[فیض]] [[دفاع]] و [[حمایت]] از او [[محروم]] ماندم و نتوانستم او را [[یاری]] کنم اما با تقدیم [[فرزندان]] [[عزیز]] و دلبندم او را [[یاری]] کردم<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۴؛ ابصار العین، ص۷۲ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۶-۸۶۷.</ref> | ||
==سخنی حکیمانه از [[عبدالله بن جعفر]]== | == سخنی حکیمانه از [[عبدالله بن جعفر]] == | ||
از سخنان [[عبدالله بن جعفر]] در برابر [[معاویه]] و در موارد دیگر به عمق [[آگاهی]] و [[دانش]] او پی میبریم، در این جا به یکی از سخنان [[ارزشمند]] و حکیمانه او در باب [[انتخاب]] [[دوست]] اشاره میکنیم، باشد که تلاش کنیم با افرادی که چنین اوصاف را دارند برای خود [[دوست]] بگیریم و برای دیگران هم چنین دوستانی باشیم. | از سخنان [[عبدالله بن جعفر]] در برابر [[معاویه]] و در موارد دیگر به عمق [[آگاهی]] و [[دانش]] او پی میبریم، در این جا به یکی از سخنان [[ارزشمند]] و حکیمانه او در باب [[انتخاب]] [[دوست]] اشاره میکنیم، باشد که تلاش کنیم با افرادی که چنین اوصاف را دارند برای خود [[دوست]] بگیریم و برای دیگران هم چنین دوستانی باشیم. | ||
[[عبدالله بن جعفر]] از یکی از دوستانش که مدتی او را ندیده بود، پرسید: در این مدت کجا بودی؟ گفت: با یکی از دوستانم در روستاهای اطراف [[مدینه]] بودم. [[عبدالله بن جعفر]] گفت: حال که سخن از [[دوست]] شد، اگر ناچاری [[دوستی]] [[انتخاب]] کنی، بدان که [[دوست]] باید چنین شرایط و اوصافی داشته باشد: بر تو باد به گرفتن [[دوستی]] که اگر با او همراه شدی، تو را [[زینت]] دهد و اگر از او دور شدی، در غیابت تو را [[حفظ]] کند (از [[شأن]] و [[مقام]] تو [[دفاع]] کند)، و اگر محتاج او شدی، یاریت دهد و اگر از تو کمبود و کسری دید، آن را تأمین نماید یا اگر خوبی دید به حساب آورد (و [[شاکر]] تو باشد) و یا وعدهای به تو داد محرومت نکند و اگر بسیار به نزد او بروی تو را طرد ننماید و اگر از او سؤال کنی به تو عطا کند و اگر در سؤال امساک کنی، و از او چیزی نخواهی حاجتت را بدون درخواست برآورده نماید<ref>{{عربی|فَعَلَيْكَ بِصُحْبَةِ مَنْ إِنْ صَحِبْتَهُ زَانَكَ وَ إِنْ تَغَيَّبْتَ عَنْهُ صَانَكَ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَيْهِ أَعَانَكَ وَ إِنْ رَأَى مِنْكَ خَلَّةً سَدَّهَا أَوْ حَسَنَةً عَدَّهَا أَوْ وَعَدَكَ لَمْ يَحْرِمْكَ وَ إِنْ كَثَّرْتَ عَلَيْهِ لَمْ يَرْفِضْكَ وَ إِنْ سَأَلْتَهُ أَعْطَاكَ وَ إِنْ أَمْسَكْتَ عَنْهُ ابْتَدَأَكَ}}؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۸۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۲۶، حرف عبد.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۷-۸۶۸.</ref> | [[عبدالله بن جعفر]] از یکی از دوستانش که مدتی او را ندیده بود، پرسید: در این مدت کجا بودی؟ گفت: با یکی از دوستانم در روستاهای اطراف [[مدینه]] بودم. [[عبدالله بن جعفر]] گفت: حال که سخن از [[دوست]] شد، اگر ناچاری [[دوستی]] [[انتخاب]] کنی، بدان که [[دوست]] باید چنین شرایط و اوصافی داشته باشد: بر تو باد به گرفتن [[دوستی]] که اگر با او همراه شدی، تو را [[زینت]] دهد و اگر از او دور شدی، در غیابت تو را [[حفظ]] کند (از [[شأن]] و [[مقام]] تو [[دفاع]] کند)، و اگر محتاج او شدی، یاریت دهد و اگر از تو کمبود و کسری دید، آن را تأمین نماید یا اگر خوبی دید به حساب آورد (و [[شاکر]] تو باشد) و یا وعدهای به تو داد محرومت نکند و اگر بسیار به نزد او بروی تو را طرد ننماید و اگر از او سؤال کنی به تو عطا کند و اگر در سؤال امساک کنی، و از او چیزی نخواهی حاجتت را بدون درخواست برآورده نماید<ref>{{عربی|فَعَلَيْكَ بِصُحْبَةِ مَنْ إِنْ صَحِبْتَهُ زَانَكَ وَ إِنْ تَغَيَّبْتَ عَنْهُ صَانَكَ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَيْهِ أَعَانَكَ وَ إِنْ رَأَى مِنْكَ خَلَّةً سَدَّهَا أَوْ حَسَنَةً عَدَّهَا أَوْ وَعَدَكَ لَمْ يَحْرِمْكَ وَ إِنْ كَثَّرْتَ عَلَيْهِ لَمْ يَرْفِضْكَ وَ إِنْ سَأَلْتَهُ أَعْطَاكَ وَ إِنْ أَمْسَكْتَ عَنْهُ ابْتَدَأَكَ}}؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۸۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۲۶، حرف عبد.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۶۷-۸۶۸.</ref> | ||
==[[وفات]] [[عبدالله بن جعفر]]== | == [[وفات]] [[عبدالله بن جعفر]] == | ||
[[عبدالله بن جعفر]] در سال هشتاد [[هجری]] در سال عام الحجاف<ref>سالی که در مدینه سیل مهیبی آمد و بسیاری از دامها و مزارع از بین رفت و عدهای هلاک شدند، را عام الحجاف نامیدهاند.</ref> از [[دنیا]] رفت. | [[عبدالله بن جعفر]] در سال هشتاد [[هجری]] در سال عام الحجاف<ref>سالی که در مدینه سیل مهیبی آمد و بسیاری از دامها و مزارع از بین رفت و عدهای هلاک شدند، را عام الحجاف نامیدهاند.</ref> از [[دنیا]] رفت. | ||