جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عذرا در حدیث]] - [[عذرا در کلام اسلامی]] - [[عذرا در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عذرا در حدیث]] - [[عذرا در کلام اسلامی]] - [[عذرا در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
عذر یا [[عذرا]]، معروف به «ام ابی»، نام کنیزی از اهالی [[کوفه]] بود که برای [[مأمون]]، خریداری شد. بسیاری از [[محدثین]] وی را در زمره [[زنان]] [[محدث]] و [[راوی]] از [[امام رضا]]{{ع}} بر میشمارند<ref>زنان دانشمند و راوی حدیث، فصل دهم.</ref>. | عذر یا [[عذرا]]، معروف به «ام ابی»، نام کنیزی از اهالی [[کوفه]] بود که برای [[مأمون]]، خریداری شد. بسیاری از [[محدثین]] وی را در زمره [[زنان]] [[محدث]] و [[راوی]] از [[امام رضا]] {{ع}} بر میشمارند<ref>زنان دانشمند و راوی حدیث، فصل دهم.</ref>. | ||
او میگوید: «من با عدهای [[کنیز]] در کوفه خریداری شدیم و به نزد مأمون رفتیم. ما در آنجا در نهایت [[خوشی]] [[زندگی]] میکردیم و از هر نوع خوراکی و [[آشامیدنی]] و [[پول]] فراوان بهرهمند بودیم. مدتی بعد، مأمون مرا به امام رضا{{ع}} بخشید. وقتی به [[خانه]] آن بزرگوار رفتم، همه [[نعمتها]] را از دست دادم. [[امام]]{{ع}} زنی را بر من گماشت که مربیه من بود و او شبها مرا از [[خواب]] بیدار میکرد و به [[نماز]] وا میداشت. این کار بر من سخت بود و آرزویم این بود که از [[خانه امام]]{{ع}} بیرون [[روم]] تا این که مأمون مرا به [[عبدالله بن عباس]] بخشید و با رفتن به [[منزل]] او، گویا دوباره وارد [[بهشت]] شدهام»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۷.</ref>. | او میگوید: «من با عدهای [[کنیز]] در کوفه خریداری شدیم و به نزد مأمون رفتیم. ما در آنجا در نهایت [[خوشی]] [[زندگی]] میکردیم و از هر نوع خوراکی و [[آشامیدنی]] و [[پول]] فراوان بهرهمند بودیم. مدتی بعد، مأمون مرا به امام رضا {{ع}} بخشید. وقتی به [[خانه]] آن بزرگوار رفتم، همه [[نعمتها]] را از دست دادم. [[امام]] {{ع}} زنی را بر من گماشت که مربیه من بود و او شبها مرا از [[خواب]] بیدار میکرد و به [[نماز]] وا میداشت. این کار بر من سخت بود و آرزویم این بود که از [[خانه امام]] {{ع}} بیرون [[روم]] تا این که مأمون مرا به [[عبدالله بن عباس]] بخشید و با رفتن به [[منزل]] او، گویا دوباره وارد [[بهشت]] شدهام»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۱۷.</ref>. | ||
[[محمد بن یحیی صولی]] که نوه این کنیز میباشد میگوید: «من در [[عقل]] و [[سخاوت]]، کسی را به پای جدّهام ندیدم. وی صد سال [[عمر]] کرد و در [[سال ۲۷۰ هجری]] قمری، [[وفات]] نمود. به سبب این که ایشان در [[خدمت]] امام رضا{{ع}} بود، [[مردم]] پیرامون احوالات آن امام از وی سؤال میکردند و جدّهام میگفت: «میدیدم که آن بزرگوار خود را به عود [[هندی]] بخور میداد، سپس با گلاب و [[مشک]] خود را خوشبو میساخت و [[نماز صبح]] را اول وقت به جا میآورد، بعد به [[سجده]] میرفت و سر بر نمیداشت تا [[آفتاب]] بالا میآمد. آنگاه بر میخواست و به نیاز مردم مینشست. احدی در خانه او [[قدرت]] صدا بلند کردن را نداشت. او خود با مردم به [[نرمی]] سخن میگفت»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۱۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۰۳.</ref> | [[محمد بن یحیی صولی]] که نوه این کنیز میباشد میگوید: «من در [[عقل]] و [[سخاوت]]، کسی را به پای جدّهام ندیدم. وی صد سال [[عمر]] کرد و در [[سال ۲۷۰ هجری]] قمری، [[وفات]] نمود. به سبب این که ایشان در [[خدمت]] امام رضا {{ع}} بود، [[مردم]] پیرامون احوالات آن امام از وی سؤال میکردند و جدّهام میگفت: «میدیدم که آن بزرگوار خود را به عود [[هندی]] بخور میداد، سپس با گلاب و [[مشک]] خود را خوشبو میساخت و [[نماز صبح]] را اول وقت به جا میآورد، بعد به [[سجده]] میرفت و سر بر نمیداشت تا [[آفتاب]] بالا میآمد. آنگاه بر میخواست و به نیاز مردم مینشست. احدی در خانه او [[قدرت]] صدا بلند کردن را نداشت. او خود با مردم به [[نرمی]] سخن میگفت»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۱۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۰۳.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |