جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[علی بن محمد نوفلی در تاریخ اسلامی]] - [[علی بن محمد نوفلی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[علی بن محمد نوفلی در تاریخ اسلامی]] - [[علی بن محمد نوفلی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
از [[مردم]] [[عراق]]، و از [[کارگزاران]] [[دستگاه خلافت]] [[مأمون]] محسوب میشد. او در مورد برپایی مناظراتی که مأمون برای [[امام رضا]]{{ع}} [[تدارک]] میدید، میگوید: «روزی مأمون عبّاسی به [[فضل بن سهل]] [[فرمان]] داد تا سران [[مذاهب]] گوناگون هم چون [[جاثلیق]] و رأس [[جالوت]] و بزرگان [[صابئین]] و هربذ اکبر و [[پیروان]] [[زرتشت]]، و نسطاس رومی و [[متکلمان]] را جمع کند. [[فضل]] ایشان را گرد آورد. مأمون به وسیله [[یاسر]]، متصدی امور امام رضا{{ع}} از [[امام]]{{ع}} تقاضا کرد در صورت [[تمایل]] با سران مذاهب سخن بگوید. امام{{ع}} پاسخ داد فردا خواهم آمد. چون یاسر بازگشت، امام{{ع}} به من فرمود: ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است، از این که مأمون [[مشرکان]] و صاحبان [[عقاید]] را گرد آورده است چه میفهمی؟ گفتم: فدایت شوم! میخواهد شما را بیازماید و [[میزان]] دانشتان را بشناسد. امام{{ع}} فرمودند: آیا میترسی آنان دلیل مرا [[باطل]] سازند؟ گفتم: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز چنین بیمی ندارم، و [[امید]] میدارم خدا تو را بر آنان [[پیروز]] گرداند. امام{{ع}} فرمودند: ای نوفلی! [[دوست]] داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان میشود؟ گفتم: آری. فرمودند: آنگاه که من بر [[اهل تورات]] با تورانشان، و بر [[اهل انجیل]] با انجیلشان، و بر [[اهل زبور]] با زبورشان، و بر صابئین با [[زبان عبری]] خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان، و بر [[رومیان]] با زبان خودشان، و بر [[اصحاب]] مقالات با لغتشان، استاد لال کنم. و آن گاه که هر دستهای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم، و دست از [[عقیده]] و گفتار خود کشیدند و به گفتار منگراییدند، مأمون در مییابد، مسنادی که بر آن تکیه کرده است، [[حق]] او نیست؛ آن وقت، مأمون پشیمان میگردد»<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۱۳.</ref> | از [[مردم]] [[عراق]]، و از [[کارگزاران]] [[دستگاه خلافت]] [[مأمون]] محسوب میشد. او در مورد برپایی مناظراتی که مأمون برای [[امام رضا]] {{ع}} [[تدارک]] میدید، میگوید: «روزی مأمون عبّاسی به [[فضل بن سهل]] [[فرمان]] داد تا سران [[مذاهب]] گوناگون هم چون [[جاثلیق]] و رأس [[جالوت]] و بزرگان [[صابئین]] و هربذ اکبر و [[پیروان]] [[زرتشت]]، و نسطاس رومی و [[متکلمان]] را جمع کند. [[فضل]] ایشان را گرد آورد. مأمون به وسیله [[یاسر]]، متصدی امور امام رضا {{ع}} از [[امام]] {{ع}} تقاضا کرد در صورت [[تمایل]] با سران مذاهب سخن بگوید. امام {{ع}} پاسخ داد فردا خواهم آمد. چون یاسر بازگشت، امام {{ع}} به من فرمود: ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است، از این که مأمون [[مشرکان]] و صاحبان [[عقاید]] را گرد آورده است چه میفهمی؟ گفتم: فدایت شوم! میخواهد شما را بیازماید و [[میزان]] دانشتان را بشناسد. امام {{ع}} فرمودند: آیا میترسی آنان دلیل مرا [[باطل]] سازند؟ گفتم: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز چنین بیمی ندارم، و [[امید]] میدارم خدا تو را بر آنان [[پیروز]] گرداند. امام {{ع}} فرمودند: ای نوفلی! [[دوست]] داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان میشود؟ گفتم: آری. فرمودند: آنگاه که من بر [[اهل تورات]] با تورانشان، و بر [[اهل انجیل]] با انجیلشان، و بر [[اهل زبور]] با زبورشان، و بر صابئین با [[زبان عبری]] خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان، و بر [[رومیان]] با زبان خودشان، و بر [[اصحاب]] مقالات با لغتشان، استاد لال کنم. و آن گاه که هر دستهای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم، و دست از [[عقیده]] و گفتار خود کشیدند و به گفتار منگراییدند، مأمون در مییابد، مسنادی که بر آن تکیه کرده است، [[حق]] او نیست؛ آن وقت، مأمون پشیمان میگردد»<ref>احتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۱۳.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |