جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[هادی عباسی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[هادی عباسی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[موسی الهادی]]، فرزند [[ابوعبدالله مهدی|مهدی عباسی]] بود. وی پیوسته شراب مینوشید و بولهوسی و عیاشی را [[دوست]] میداشت. هادی بسیار بد [[اخلاق]]، قسی القلب، زورگو، اهل [[نوشیدن]] شراب، بدخیال و دیر [[جوش]] بود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۲۷۹.</ref>. کمتر کسی بود که میتوانست خود را از [[شر]] او بر [[حذر]] بدارد، یا با اخلاقش آشنایی پیدا کرده و به سودش باشد. از هیچ چیز به اندازه شروع به سؤال بدش نمیآمد. به آوازه خوان [[مال]] فراوان و بیدریغ میبخشید. [[اسحاق موصلی]] میگوید: اگر [[هادی]] برای ما زنده میماند، ما میتوانستیم حتی دیوارهای [[خانه]] مان را از طلا و نقره بسازیم<ref>الاغانی، ج۵، ص۱۶۳.</ref>. هادی در [[سال ۱۷۰ هجری]] مرد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۷۹.</ref> | [[موسی الهادی]]، فرزند [[ابوعبدالله مهدی|مهدی عباسی]] بود. وی پیوسته شراب مینوشید و بولهوسی و عیاشی را [[دوست]] میداشت. هادی بسیار بد [[اخلاق]]، قسی القلب، زورگو، اهل [[نوشیدن]] شراب، بدخیال و دیر [[جوش]] بود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۲۷۹.</ref>. کمتر کسی بود که میتوانست خود را از [[شر]] او بر [[حذر]] بدارد، یا با اخلاقش آشنایی پیدا کرده و به سودش باشد. از هیچ چیز به اندازه شروع به سؤال بدش نمیآمد. به آوازه خوان [[مال]] فراوان و بیدریغ میبخشید. [[اسحاق موصلی]] میگوید: اگر [[هادی]] برای ما زنده میماند، ما میتوانستیم حتی دیوارهای [[خانه]] مان را از طلا و نقره بسازیم<ref>الاغانی، ج۵، ص۱۶۳.</ref>. هادی در [[سال ۱۷۰ هجری]] مرد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۷۹.</ref> | ||
==[[شناخت]] هادی== | == [[شناخت]] هادی == | ||
او موسی [ملقب به هادی] فرزند [[مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]] بود. در [[محرم]] ۱۶۹ ق./ آب ۷۸۹ م. در بیست و پنج سالگی به [[خلافت]] رسید و کسی کوچکتر از او به خلافت نرسیده است<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>. مادرش کنیزی به نام [[خیزران]] بود<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹؛ مصحح: خیزران پس از تولد هادی و هارون آزاد و به ازدواج مهدی در آمد.</ref>. | او موسی [ملقب به هادی] فرزند [[مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]] بود. در [[محرم]] ۱۶۹ ق. / آب ۷۸۹ م. در بیست و پنج سالگی به [[خلافت]] رسید و کسی کوچکتر از او به خلافت نرسیده است<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>. مادرش کنیزی به نام [[خیزران]] بود<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹؛ مصحح: خیزران پس از تولد هادی و هارون آزاد و به ازدواج مهدی در آمد.</ref>. | ||
پدرش او را در شانزده سالگی [[ولیعهد]] کرد؛ همانگونه که به [[فرماندهی سپاه]] در [[مشرق]] برگزید. مهدی در این [[اندیشه]] بود که فرزندش، [[هارون]]، را به علت ایثارگریاش برای او و مشارکت خیزران در [[محبت]] به وی، ولیعهد اول قرار دهد، اما [[مرگ]] به وی مهلت نداد. برخی از بزرگان [[حکومت]]، بعد از مرگ هادی به او [[گرایش]] داشتند. هادی در محیطی راحت و با [[رفاه]] بزرگ شد که این مسأله در [[اخلاق]] و رفتارش اثر گذاشت. | پدرش او را در شانزده سالگی [[ولیعهد]] کرد؛ همانگونه که به [[فرماندهی سپاه]] در [[مشرق]] برگزید. مهدی در این [[اندیشه]] بود که فرزندش، [[هارون]]، را به علت ایثارگریاش برای او و مشارکت خیزران در [[محبت]] به وی، ولیعهد اول قرار دهد، اما [[مرگ]] به وی مهلت نداد. برخی از بزرگان [[حکومت]]، بعد از مرگ هادی به او [[گرایش]] داشتند. هادی در محیطی راحت و با [[رفاه]] بزرگ شد که این مسأله در [[اخلاق]] و رفتارش اثر گذاشت. | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
هادی نیرومند بود و در حالی که دو [[زره]] بر تن داشت، به روی اسب میپرید. پدرش او را جگرگوشه خود مینامید<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>. وی به [[شجاعت]] و مهارت در کار مملکتداری و [[بخشش]] معروف بود؛ اما [[خشونت]]، [[جسارت]] و تعصبی داشت که از [[مادر]] و برادرش به [[ارث]] برده بود، همچنین علاقهای وافر به [[ادبیات]] و [[تاریخ]] داشت؛ از این رو اطلاعات [[فرهنگی]] او در آن دو زمینه بالا بود. به آواز علاقهای بسیار داشت، به همین علت خواننده معروف عراقی، ابراهیم موصلی و فرزندش [[اسحاق]] را به خود نزدیک کرد<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۲؛ ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۵، ص۶؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۴.</ref> | هادی نیرومند بود و در حالی که دو [[زره]] بر تن داشت، به روی اسب میپرید. پدرش او را جگرگوشه خود مینامید<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>. وی به [[شجاعت]] و مهارت در کار مملکتداری و [[بخشش]] معروف بود؛ اما [[خشونت]]، [[جسارت]] و تعصبی داشت که از [[مادر]] و برادرش به [[ارث]] برده بود، همچنین علاقهای وافر به [[ادبیات]] و [[تاریخ]] داشت؛ از این رو اطلاعات [[فرهنگی]] او در آن دو زمینه بالا بود. به آواز علاقهای بسیار داشت، به همین علت خواننده معروف عراقی، ابراهیم موصلی و فرزندش [[اسحاق]] را به خود نزدیک کرد<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۲؛ ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۵، ص۶؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۴.</ref> | ||
==اوضاع داخلی در دوران هادی== | == اوضاع داخلی در دوران هادی == | ||
===رابطه با [[علویان]]=== | === رابطه با [[علویان]] === | ||
[[سیاست]] [[مسالمتآمیز]] مهدی در قبال علویان با مرگ وی پایان یافت. هادی بر علویان سخت گرفت و بیرحمی کرد. [[هدایا]] و مقرری آنان را قطع کرد؛ بر آنان جاسوس گماشت و به کارگزارانش دستور داد تحرکات ایشان را زیر نظر بگیرند و بر آنان [[سختگیری]] کنند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۸ – ۳۴۹.</ref>. | [[سیاست]] [[مسالمتآمیز]] مهدی در قبال علویان با مرگ وی پایان یافت. هادی بر علویان سخت گرفت و بیرحمی کرد. [[هدایا]] و مقرری آنان را قطع کرد؛ بر آنان جاسوس گماشت و به کارگزارانش دستور داد تحرکات ایشان را زیر نظر بگیرند و بر آنان [[سختگیری]] کنند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۸ – ۳۴۹.</ref>. | ||
[[خلیفه]] از [[شورش]] آنها بر حکومتش [[وحشت]] داشت؛ همانگونه که [[سرشت]] و [[روحیه]] وی در تبلور [[سیاست]] خصمانه او در برابر آنان تأثیر داشت. | [[خلیفه]] از [[شورش]] آنها بر حکومتش [[وحشت]] داشت؛ همانگونه که [[سرشت]] و [[روحیه]] وی در تبلور [[سیاست]] خصمانه او در برابر آنان تأثیر داشت. | ||
====رفتار با حسین شهید فخ==== | ==== رفتار با حسین شهید فخ ==== | ||
{{همچنین|حسین شهید فخ}} | {{همچنین|حسین شهید فخ}} | ||
[[علویان]] در [[حجاز]] نابسامان شدند و به بزرگ و شیخ خود، [[حسین بن علی بن حسن]]{{ع}}، رو کردند<ref>حسین به خلافت چشم دوخته و معتقد بود که عباسیان خلافت را از علویان غصب کردهاند.</ref> و برای [[رهایی]] از [[ترس]] و شدتی که به آن دچار بودند، او را به [[قیام]] [[تشویق]] نمودند. | [[علویان]] در [[حجاز]] نابسامان شدند و به بزرگ و شیخ خود، [[حسین بن علی بن حسن]] {{ع}}، رو کردند<ref>حسین به خلافت چشم دوخته و معتقد بود که عباسیان خلافت را از علویان غصب کردهاند.</ref> و برای [[رهایی]] از [[ترس]] و شدتی که به آن دچار بودند، او را به [[قیام]] [[تشویق]] نمودند. | ||
در موقع [[حج]] شمار بسیاری از [[شیعیان عراق]] به [[مدینه]] آمدند و با حسین [[ملاقات]] کردند. وی وضعیت دشوار علویان را برای آنان شرح داد؛ آنان با او [[بیعت]] و [[وعده]] کردند که در موسم حج سال [[آینده]] قیام کنند و توافق کردند که [[شعار]] آنها «کسی که شتر قرمز را دید» باشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹.</ref>. پس از آن سرعت بروز حوادث، [[رهبران]] [[علوی]] را به [[شتاب]] در قیام واداشت. | در موقع [[حج]] شمار بسیاری از [[شیعیان عراق]] به [[مدینه]] آمدند و با حسین [[ملاقات]] کردند. وی وضعیت دشوار علویان را برای آنان شرح داد؛ آنان با او [[بیعت]] و [[وعده]] کردند که در موسم حج سال [[آینده]] قیام کنند و توافق کردند که [[شعار]] آنها «کسی که شتر قرمز را دید» باشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹.</ref>. پس از آن سرعت بروز حوادث، [[رهبران]] [[علوی]] را به [[شتاب]] در قیام واداشت. | ||
حسین بن علی بعد از [[آگاهی]] از خطر رو به افزایش در برابر علویان، پذیرفت که [[زمان قیام]] را به جلو اندازد. وی زمان قیام را در [[سحرگاه]] [[روز]] سیزدهم [[ذی قعده]] ۱۶۹ ق./پانزدهم ایار ۷۸۶ م. اعلام کرد. وی بر مدینه چیره شد و [[مسجد]] [[نبوی]] را مرکز حرکت قرار داد و برخی از [[مردم مدینه]] با وی بیعت کردند؛ اما پاسخی مثبت از سوی بسیاری از آنان دریافت نکرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۷۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.</ref>. به نظر میرسد که آنان از [[هجوم]] حکوت به علت [[صلابت]] خلیفه ترسیدند؛ همانگونه که [[تدابیر]] حسین، مانند پایگاه حرکت قرار دادن [[حرم]] [[امن]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[پناه بردن]] به آن، [[مردم]] را نارحت کرد و این مسأله با [[احساسات]] آنان، [[بزرگداشت]] [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} و محترم شمردن آن [[هماهنگی]] نداشت<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.</ref>. | حسین بن علی بعد از [[آگاهی]] از خطر رو به افزایش در برابر علویان، پذیرفت که [[زمان قیام]] را به جلو اندازد. وی زمان قیام را در [[سحرگاه]] [[روز]] سیزدهم [[ذی قعده]] ۱۶۹ ق. /پانزدهم ایار ۷۸۶ م. اعلام کرد. وی بر مدینه چیره شد و [[مسجد]] [[نبوی]] را مرکز حرکت قرار داد و برخی از [[مردم مدینه]] با وی بیعت کردند؛ اما پاسخی مثبت از سوی بسیاری از آنان دریافت نکرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۷۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.</ref>. به نظر میرسد که آنان از [[هجوم]] حکوت به علت [[صلابت]] خلیفه ترسیدند؛ همانگونه که [[تدابیر]] حسین، مانند پایگاه حرکت قرار دادن [[حرم]] [[امن]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[پناه بردن]] به آن، [[مردم]] را نارحت کرد و این مسأله با [[احساسات]] آنان، [[بزرگداشت]] [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} و محترم شمردن آن [[هماهنگی]] نداشت<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.</ref>. | ||
حسین یازده [[روز]] بعد از قیامش برای [[تصرف]] [[مکه]] آهنگ آنجا کرد و در دره فخ از نواحی مکه<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶.</ref>، اردو زد؛ اما مکیها دعوتش را بیپاسخ گذاشتند. در این وقت [[سپاه]] [[عباسی]] به منطقه رسید و در هشتم [[ذیحجه]] به ارودگاه او در [[فخ]] [[حمله]] و بر حسین و یارانش چیره شد و حسین «کشته فخ» یا «[[صاحب فخ]]» نام گرفت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶؛ مصحح: هادی قسم یاد کرد که حسین به دستور امام کاظم{{ع}} قیام کرده است و افزود: خدا مرا بکشد، اگر او را زنده بگذارم. امام{{ع}} با شنیدن تهدید هادی در حق او نفرین کرد و چندی بعد، خبر مرگ او به مدینه رسید.</ref>. | حسین یازده [[روز]] بعد از قیامش برای [[تصرف]] [[مکه]] آهنگ آنجا کرد و در دره فخ از نواحی مکه<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶.</ref>، اردو زد؛ اما مکیها دعوتش را بیپاسخ گذاشتند. در این وقت [[سپاه]] [[عباسی]] به منطقه رسید و در هشتم [[ذیحجه]] به ارودگاه او در [[فخ]] [[حمله]] و بر حسین و یارانش چیره شد و حسین «کشته فخ» یا «[[صاحب فخ]]» نام گرفت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶؛ مصحح: هادی قسم یاد کرد که حسین به دستور امام کاظم {{ع}} قیام کرده است و افزود: خدا مرا بکشد، اگر او را زنده بگذارم. امام {{ع}} با شنیدن تهدید هادی در حق او نفرین کرد و چندی بعد، خبر مرگ او به مدینه رسید.</ref>. | ||
آرزوهای [[شیعه]] - که [[امید]] آنها به این حرکت بود - از بین رفت. کسانی که [[نجات]] یافتند، در شهرهای مختلف مخفی شدند، از آن میان [[ادریس]] و [[یحیی]] [[فرزندان]] [[عبدالله بن حسن]]، بودند. ادریس به [[مغرب]] رفت و [[حکومت]] ادریسیان را بنیان گذاشت و یحیی به [[سرزمین]] [[دیلم]] در [[مشرق]] رفت.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۵.</ref> | آرزوهای [[شیعه]] - که [[امید]] آنها به این حرکت بود - از بین رفت. کسانی که [[نجات]] یافتند، در شهرهای مختلف مخفی شدند، از آن میان [[ادریس]] و [[یحیی]] [[فرزندان]] [[عبدالله بن حسن]]، بودند. ادریس به [[مغرب]] رفت و [[حکومت]] ادریسیان را بنیان گذاشت و یحیی به [[سرزمین]] [[دیلم]] در [[مشرق]] رفت.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۵.</ref> | ||
===[[زندقه در تاریخ اسلامی|سرکوب زنادقه]]=== | === [[زندقه در تاریخ اسلامی|سرکوب زنادقه]] === | ||
هادی [[نفرت]] از زنادقه را از پدرش به [[ارث]] برد و از [[سیاست]] او در تعقیب و [[عقوبت]] آنان [[پیروی]] کرد؛ از این رو گروهی از زندیقان از جمله [[یزدان بن باذان]]<ref>مصحح: یزدان باذان از مردم نهروان و دبیر یقطین و علی بن یقطین بود.</ref> را کشت. گویند: وی [[مردم]] را هرولهکنان در [[طواف]] دید و گفت: «آنان به گاو خرمنکوب، شبیهترند»<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۶.</ref> | هادی [[نفرت]] از زنادقه را از پدرش به [[ارث]] برد و از [[سیاست]] او در تعقیب و [[عقوبت]] آنان [[پیروی]] کرد؛ از این رو گروهی از زندیقان از جمله [[یزدان بن باذان]]<ref>مصحح: یزدان باذان از مردم نهروان و دبیر یقطین و علی بن یقطین بود.</ref> را کشت. گویند: وی [[مردم]] را هرولهکنان در [[طواف]] دید و گفت: «آنان به گاو خرمنکوب، شبیهترند»<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۶.</ref> | ||
==ولایتعهدی هادی عباسی== | == ولایتعهدی هادی عباسی == | ||
هادی [[تصمیم]] داشت برادرش [[هارون]] را از ولایتعهدی برکنار کند و با پسرش، جعفر، [[بیعت]] کند؛ اما جعفر هنوز خردسال بود. او کوشید تا هارون متقاعد شود خود را [[خلع]] کند و اگر [[یحیی بن خالد برمکی]] او را [[آگاه]] نمیکرد، میپذیرفت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹ - ۱۷۰.</ref>. در این حال هادی دست به شیوههای [[سختی]] زد و [[هارون]] را در تنگنا قرار داد. هارون فرار کرده، از پایتخت دور شد و تا [[مرگ]] هادی از مرکز دور ماند و پس از مرگ هادی با او [[بیعت]] شد<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹.</ref>. | هادی [[تصمیم]] داشت برادرش [[هارون]] را از ولایتعهدی برکنار کند و با پسرش، جعفر، [[بیعت]] کند؛ اما جعفر هنوز خردسال بود. او کوشید تا هارون متقاعد شود خود را [[خلع]] کند و اگر [[یحیی بن خالد برمکی]] او را [[آگاه]] نمیکرد، میپذیرفت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹ - ۱۷۰.</ref>. در این حال هادی دست به شیوههای [[سختی]] زد و [[هارون]] را در تنگنا قرار داد. هارون فرار کرده، از پایتخت دور شد و تا [[مرگ]] هادی از مرکز دور ماند و پس از مرگ هادی با او [[بیعت]] شد<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹.</ref>. | ||
==قیام حسین بن علی شهید فخ== | == قیام حسین بن علی شهید فخ == | ||
{{اصلی|قیام شهید فخ}} | {{اصلی|قیام شهید فخ}} | ||
در آغاز [[خلافت]] [[هادی]]، [[علویان]] منطقه [[حجاز]] به [[پیشوایی]] [[حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی]]{{ع}} [[قیام]] کردند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۶.</ref>. [[حسین]] در ذیالقعده ۱۶۹ ق. در [[مدینه]] [[مردم]] را به [[امامت]] خود فرا خواند. گروه بسیاری از علویان که پس از [[شکست]] [[قیام نفس زکیه]] به دنبال [[رهبری]] دیگر بودند، [[دعوت]] وی را پذیرفتند. [[مورخان]] درباره [[انگیزهها]] و زمینههای قیام او [[اختلاف]] نظر دارند. به گفته [[یعقوبی]]، زمینهساز اصلی قیام حسین [[ظلم]] و [[تعدی]] هادی بر علویان و قطع [[مستمری]] آنان بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۴.</ref>؛ اما بنا بر گفته گروهی دیگر، حسین مدتها پیش از آن در صدد به دست آوردن خلافت بود؛ زیرا آن را [[حق]] [[خاندان]] [[علوی]] میدانست و به دنبال فرصتی برای قیام بود تا آنکه ظلم و تعدی هادی بر علویان زمینه این کار را فراهم ساخت<ref>نک: مقاتل الطالبیین، ص۲۹۹.</ref>. حسین در مدت یازده [[روز]] مدینه را به [[تصرف]] در آورد، [[زندانیان]] را رها کرد<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۹۶-۵۹۸.</ref> و عاملان [[عباسی]] را به [[زندان]] افکند؛ آنگاه به سوی [[مکه]] رفت و در شش میلی آنجا در محلی به نام فخ با [[سپاه]] [[عظیم]] عباسی رو به رو گردید<ref>الفخری، ص۱۹۰.</ref>. با آنکه حسین و یارانش سخت در [[نبرد]] [[پایداری]] کردند، نیرویشان در هم شکست و سرانجام، حسین و گروه بسیاری از پیروانش به [[قتل]] رسیدند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۶؛ مقاتل الطالبین، ص۳۰۰.</ref>. بدین ترتیب، یک بار دیگر، تلاش علویان برای به دست آوردن خلافت ناکام ماند و مانند همیشه این تلاش با [[اقدام]] [[سرکوب]] گرانه [[عباسیان]] به مصیبتی دردناک مبدل گردید. علویان این فاجعه را پس از حادثه هولناک [[کربلا]] غمبارترین حادثه [[تاریخ]] به شمار آوردند و در سوگ [[شهیدان]] آن قیام، مرثیهها سرودند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۷.</ref>. | در آغاز [[خلافت]] [[هادی]]، [[علویان]] منطقه [[حجاز]] به [[پیشوایی]] [[حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی]] {{ع}} [[قیام]] کردند<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۶.</ref>. [[حسین]] در ذیالقعده ۱۶۹ ق. در [[مدینه]] [[مردم]] را به [[امامت]] خود فرا خواند. گروه بسیاری از علویان که پس از [[شکست]] [[قیام نفس زکیه]] به دنبال [[رهبری]] دیگر بودند، [[دعوت]] وی را پذیرفتند. [[مورخان]] درباره [[انگیزهها]] و زمینههای قیام او [[اختلاف]] نظر دارند. به گفته [[یعقوبی]]، زمینهساز اصلی قیام حسین [[ظلم]] و [[تعدی]] هادی بر علویان و قطع [[مستمری]] آنان بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۴.</ref>؛ اما بنا بر گفته گروهی دیگر، حسین مدتها پیش از آن در صدد به دست آوردن خلافت بود؛ زیرا آن را [[حق]] [[خاندان]] [[علوی]] میدانست و به دنبال فرصتی برای قیام بود تا آنکه ظلم و تعدی هادی بر علویان زمینه این کار را فراهم ساخت<ref>نک: مقاتل الطالبیین، ص۲۹۹.</ref>. حسین در مدت یازده [[روز]] مدینه را به [[تصرف]] در آورد، [[زندانیان]] را رها کرد<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۹۶-۵۹۸.</ref> و عاملان [[عباسی]] را به [[زندان]] افکند؛ آنگاه به سوی [[مکه]] رفت و در شش میلی آنجا در محلی به نام فخ با [[سپاه]] [[عظیم]] عباسی رو به رو گردید<ref>الفخری، ص۱۹۰.</ref>. با آنکه حسین و یارانش سخت در [[نبرد]] [[پایداری]] کردند، نیرویشان در هم شکست و سرانجام، حسین و گروه بسیاری از پیروانش به [[قتل]] رسیدند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۶؛ مقاتل الطالبین، ص۳۰۰.</ref>. بدین ترتیب، یک بار دیگر، تلاش علویان برای به دست آوردن خلافت ناکام ماند و مانند همیشه این تلاش با [[اقدام]] [[سرکوب]] گرانه [[عباسیان]] به مصیبتی دردناک مبدل گردید. علویان این فاجعه را پس از حادثه هولناک [[کربلا]] غمبارترین حادثه [[تاریخ]] به شمار آوردند و در سوگ [[شهیدان]] آن قیام، مرثیهها سرودند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۷.</ref>. | ||
هادی نیز مانند [[پدر]] و بنابر [[وصیت]] او به تعقیب زندیقان و [[خوارج]] پرداخت و برای نابود کردن آنان از هیچ کوششی دریغ نورزید؛ از اینرو گروه بسیاری از زندیقان و نیز خارجیانی را که در جزیره [[شورش]] کرده بودند به [[قتل]] رسانید و آنان را بهشدت [[سرکوب]] کرد. | هادی نیز مانند [[پدر]] و بنابر [[وصیت]] او به تعقیب زندیقان و [[خوارج]] پرداخت و برای نابود کردن آنان از هیچ کوششی دریغ نورزید؛ از اینرو گروه بسیاری از زندیقان و نیز خارجیانی را که در جزیره [[شورش]] کرده بودند به [[قتل]] رسانید و آنان را بهشدت [[سرکوب]] کرد. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
[[هادی]] در [[زمان]] خلافتش در صدد برآمد تا پسر خردسال خود، جعفر، را به [[ولیعهدی]] برگزیند و [[هارون]] را از آن [[مقام]] برکنار کند؛ از اینرو کار را بر هارون سخت گرفت و پشتیبانان او را زیر فشار گذاشت و [[یحیی]] [[برمکی]] را که حامی و مشوق هارون بود، به [[زندان]] سپرد و مصمم شد تا هارون را با [[توسل به زور]] [[خلع]] نماید؛ اما [[خیزران]] که [[کینه]] هادی را به [[دل]] داشت [[کنیزان]] خود را وا داشت تا نیمه شبی او را خفه کردند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۱.</ref>. | [[هادی]] در [[زمان]] خلافتش در صدد برآمد تا پسر خردسال خود، جعفر، را به [[ولیعهدی]] برگزیند و [[هارون]] را از آن [[مقام]] برکنار کند؛ از اینرو کار را بر هارون سخت گرفت و پشتیبانان او را زیر فشار گذاشت و [[یحیی]] [[برمکی]] را که حامی و مشوق هارون بود، به [[زندان]] سپرد و مصمم شد تا هارون را با [[توسل به زور]] [[خلع]] نماید؛ اما [[خیزران]] که [[کینه]] هادی را به [[دل]] داشت [[کنیزان]] خود را وا داشت تا نیمه شبی او را خفه کردند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۱.</ref>. | ||
==مرگ هادی عباسی== | == مرگ هادی عباسی == | ||
[[خلافت]] هادی طولی نکشید. وی [[دوازده]] [[روز]] باقی مانده از [[ربیع الاول]] ۱۷۰ ق. /ایلول ۷۸۶م. در [[بغداد]] درگذشت. او یک سال و دو ماه و دوازده روز [[حکومت]] کرد. احتمالاً وی از زخم معده [[رنج]] میبرد؛ اما [[اختلافات]] داخل [[خانواده]] ایشان برخی از [[مورخان]] را وا داشته است که بگویند او در [[خواب]] خفه شد و این کار با اشاره یکی از [[کنیزان]] مادرش صورت گرفت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۱؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۴؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۲۰۵ – ۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۶.</ref> | [[خلافت]] هادی طولی نکشید. وی [[دوازده]] [[روز]] باقی مانده از [[ربیع الاول]] ۱۷۰ ق. /ایلول ۷۸۶م. در [[بغداد]] درگذشت. او یک سال و دو ماه و دوازده روز [[حکومت]] کرد. احتمالاً وی از زخم معده [[رنج]] میبرد؛ اما [[اختلافات]] داخل [[خانواده]] ایشان برخی از [[مورخان]] را وا داشته است که بگویند او در [[خواب]] خفه شد و این کار با اشاره یکی از [[کنیزان]] مادرش صورت گرفت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۱؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۴؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۲۰۵ – ۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۸۶.</ref> | ||