جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==[[هجرت]] به حبشه== | == [[هجرت]] به حبشه== | ||
حسب [[روایت]] امّ [[سلمه]]، [[مسلمانان]] به دستور [[رسول خدا]]{{صل}} به طور پراکنده به [[حبشه]] هجرت کردند<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۹۰.</ref>. گفته میشود در ابتدا ده مرد و چهار [[زن]] به [[سرپرستی]] [[عثمان بن مظعون]] راهی این دیار شدند<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. سپس به تدریج دیگران به [[مهاجران]] حبشه پیوستند تا این که شمارشان به هشتاد و دو یا هشتاد و سه مرد- اگر [[عمار بن یاسر]] را همراه آنان بدانیم- و نوزده زن رسید. [[کودکان]] در این رقم به حساب نیامدهاند. | حسب [[روایت]] امّ [[سلمه]]، [[مسلمانان]] به دستور [[رسول خدا]] {{صل}} به طور پراکنده به [[حبشه]] هجرت کردند<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۹۰.</ref>. گفته میشود در ابتدا ده مرد و چهار [[زن]] به [[سرپرستی]] [[عثمان بن مظعون]] راهی این دیار شدند<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. سپس به تدریج دیگران به [[مهاجران]] حبشه پیوستند تا این که شمارشان به هشتاد و دو یا هشتاد و سه مرد- اگر [[عمار بن یاسر]] را همراه آنان بدانیم- و نوزده زن رسید. [[کودکان]] در این رقم به حساب نیامدهاند. | ||
هر چند از نظر عموم مورّخان این هجرت به [[سال پنجم بعثت]] بوده است، امّا [[حاکم نیشابوری]] [[معتقد]] است که مسلمانان پس از [[رحلت ابوطالب]] به حبشه هجرت کردند<ref>مستدرک حاکم، ج۲، ص۶۲۲.</ref>. میدانیم که [[ابوطالب]] در [[سال دهم بعثت]] درگذشت. شاید [[حاکم]] از هجرت جدیدی سخن میگوید که برخی از مسلمانان در این [[زمان]] داشتهاند. | هر چند از نظر عموم مورّخان این هجرت به [[سال پنجم بعثت]] بوده است، امّا [[حاکم نیشابوری]] [[معتقد]] است که مسلمانان پس از [[رحلت ابوطالب]] به حبشه هجرت کردند<ref>مستدرک حاکم، ج۲، ص۶۲۲.</ref>. میدانیم که [[ابوطالب]] در [[سال دهم بعثت]] درگذشت. شاید [[حاکم]] از هجرت جدیدی سخن میگوید که برخی از مسلمانان در این [[زمان]] داشتهاند. | ||
احتمال میرود همان بازگشت مهاجران باشد که چون شنیدند در [[مکّه]] [[صلح]] برقرار شده، بازگشتند، امّا وقتی متوجه شدند [[دروغ]] بوده است، به حبشه برگشتند. با این حال شواهدی در دست نداریم که [[تأیید]] کند که این واقعه دقیقا در همان سال بوده است. | احتمال میرود همان بازگشت مهاجران باشد که چون شنیدند در [[مکّه]] [[صلح]] برقرار شده، بازگشتند، امّا وقتی متوجه شدند [[دروغ]] بوده است، به حبشه برگشتند. با این حال شواهدی در دست نداریم که [[تأیید]] کند که این واقعه دقیقا در همان سال بوده است. | ||
ما ترجیح میدهیم که همه را یک هجرت بدانیم و سرپرستی آن را با [[جعفر بن ابی طالب]] که جز وی کسی از [[بنی هاشم]] در این هجرت نبود. بنابراین دو هجرت نبود: در هجرت نخست ده نفر و دیگران در هجرت دوم بلکه آنان به صورت پراکنده و به دور از چشم [[مشرکان قریش]] و رعایت جوانب سرّی، مکّه را ترک نمودند. دلیل ما نامهای است که رسول خدا{{صل}} همراه [[عمرو بن امیه]] ضمری برای [[نجاشی]] فرستاد. در این [[نامه]] آمده است؛ | ما ترجیح میدهیم که همه را یک هجرت بدانیم و سرپرستی آن را با [[جعفر بن ابی طالب]] که جز وی کسی از [[بنی هاشم]] در این هجرت نبود. بنابراین دو هجرت نبود: در هجرت نخست ده نفر و دیگران در هجرت دوم بلکه آنان به صورت پراکنده و به دور از چشم [[مشرکان قریش]] و رعایت جوانب سرّی، مکّه را ترک نمودند. دلیل ما نامهای است که رسول خدا {{صل}} همراه [[عمرو بن امیه]] ضمری برای [[نجاشی]] فرستاد. در این [[نامه]] آمده است؛ | ||
همانا پسر عمویم، جعفر پسر ابوطالب را به سوی شما گسیل داشتم. | همانا پسر عمویم، جعفر پسر ابوطالب را به سوی شما گسیل داشتم. | ||
شماری از مسلمانان همراه اویند. [[انتظار]] دارم که چون به [[سرزمین]] شما رسیدند، جای مناسبی در اختیارشان قرار دهی<ref>اعلام الوری، ص۴۵؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۴۱۸.</ref>. | شماری از مسلمانان همراه اویند. [[انتظار]] دارم که چون به [[سرزمین]] شما رسیدند، جای مناسبی در اختیارشان قرار دهی<ref>اعلام الوری، ص۴۵؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۴۱۸.</ref>. | ||
این نکته از [[روایت]] [[ابو موسی اشعری]] نیز به دست میآید؛ | این نکته از [[روایت]] [[ابو موسی اشعری]] نیز به دست میآید؛ | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} به ما دستور داد که همراه [[جعفر بن ابی طالب]] به [[سرزمین]] [[نجاشی]] برویم...<ref>سیره ابن کثیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} به ما دستور داد که همراه [[جعفر بن ابی طالب]] به [[سرزمین]] [[نجاشی]] برویم...<ref>سیره ابن کثیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | ||
البته ما، در [[هجرت]] [[ابو موسی]] به [[حبشه]] تردید داریم. ظاهرا این [[وهم]] یا [[اشتباه]] عمدی [[راوی]] بوده است؛ زیرا ابو موسی در [[سال هفتم هجری]] در [[مدینه]] [[مسلمان]] شد. گفتهاند: ابو موسی همراه گروهی برای [[ملاقات]] با رسول خدا{{صل}} راهی مدینه شد، امّا کشتی آنان را به ساحل حبشه رساند. سپس همراه [[مهاجران]] در سال هفتم هجری به مدینه بازگشتند<ref>بنگرید: سیره ابن کثیر، ج۲، ص۱۴.</ref>. چنین مینماید که [[سفر]] ابو موسی پس از [[هجرت به مدینه]] بود است، مگر این که قصد وی ملاقات در [[مکّه]] بوده باشد. از سوی دیگر اقامت طولانی آنان در حبشه مطرح میشود. ظاهرا ابو موسی و همراهان وی در راه بازگشت به مهاجران حبشه برخورد کردند. عسقلانی میگوید: کشتی ابو موسی به کشتی جعفر بن ابی طالب برخورد کرد. پس همه با هم آمدند<ref>الاصابه، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. | البته ما، در [[هجرت]] [[ابو موسی]] به [[حبشه]] تردید داریم. ظاهرا این [[وهم]] یا [[اشتباه]] عمدی [[راوی]] بوده است؛ زیرا ابو موسی در [[سال هفتم هجری]] در [[مدینه]] [[مسلمان]] شد. گفتهاند: ابو موسی همراه گروهی برای [[ملاقات]] با رسول خدا {{صل}} راهی مدینه شد، امّا کشتی آنان را به ساحل حبشه رساند. سپس همراه [[مهاجران]] در سال هفتم هجری به مدینه بازگشتند<ref>بنگرید: سیره ابن کثیر، ج۲، ص۱۴.</ref>. چنین مینماید که [[سفر]] ابو موسی پس از [[هجرت به مدینه]] بود است، مگر این که قصد وی ملاقات در [[مکّه]] بوده باشد. از سوی دیگر اقامت طولانی آنان در حبشه مطرح میشود. ظاهرا ابو موسی و همراهان وی در راه بازگشت به مهاجران حبشه برخورد کردند. عسقلانی میگوید: کشتی ابو موسی به کشتی جعفر بن ابی طالب برخورد کرد. پس همه با هم آمدند<ref>الاصابه، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. | ||
لازم میدانیم درباره هجرت [[مسلمانان]] به [[سرزمین حبشه]] نکاتی را به شرح ذیل مورد توجّه قرار دهیم: | لازم میدانیم درباره هجرت [[مسلمانان]] به [[سرزمین حبشه]] نکاتی را به شرح ذیل مورد توجّه قرار دهیم: | ||
===[[امیر]] مهاجران=== | === [[امیر]] مهاجران=== | ||
معتقدیم که هجرت جعفر به سبب [[شکنجه]] [[قریش]] نبوده است؛ زیرا قریش از موقعیت [[ابوطالب]] [[هراس]] داشت و جانب او و عموم [[بنی هاشم]] را [[حرمت]] مینهاد. به [[عقیده]] ما، [[رسول اکرم]]{{صل}} جعفر را با مهاجران، به حبشه فرستاد تا امیر آنان باشد، به کارشان رسیدگی کند، بر [[مصالح]] و [[شئون]] آنها [[نظارت]] داشته باشد و [[مراقبت]] کند که جذب [[جامعه]] جدید نشوند. چنان که فرزند [[جحش]] در حبشه [[مسیحی]] شد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۰.</ref>. | معتقدیم که هجرت جعفر به سبب [[شکنجه]] [[قریش]] نبوده است؛ زیرا قریش از موقعیت [[ابوطالب]] [[هراس]] داشت و جانب او و عموم [[بنی هاشم]] را [[حرمت]] مینهاد. به [[عقیده]] ما، [[رسول اکرم]] {{صل}} جعفر را با مهاجران، به حبشه فرستاد تا امیر آنان باشد، به کارشان رسیدگی کند، بر [[مصالح]] و [[شئون]] آنها [[نظارت]] داشته باشد و [[مراقبت]] کند که جذب [[جامعه]] جدید نشوند. چنان که فرزند [[جحش]] در حبشه [[مسیحی]] شد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۰.</ref>. | ||
===نخستین [[مهاجر]]=== | === نخستین [[مهاجر]] === | ||
میگویند: [[عثمان بن عفان]] نخستین کسی است که همراه خانوادهاش به حبشه [[مهاجرت]] کرد. به همین مناسبت، رسول خدا{{صل}} او را نخستین فردی برشمرد که پس از [[لوط]] با خانوادهاش هجرت کرد<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. گفتهاند: او نخستین کسی بود که از مکّه بیرون رفت<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۶.</ref>. ما، در این باره تردید داریم؛ زیرا اگر منظورشان این است که وی نخستین فردی است که همراه خانوادهاش [[مهاجرت]] کرده، خودشان [[ابو سلمه]] را در این باره نخستین میدانند<ref>الاصابه، ج۲، ص۳۳۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. اگر منظور این است که وی نخستین فردی است که از [[مکّه]] بیرون رفت، خود میگویند: [[حاطب بن ابی عمرو]]<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ الاصابه، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا [[سلیط بن عمرو]]<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳.</ref> نخستین فردی است که از مکّه خارج شد. درباره ابو سلمه همچنین عقیدهای دارند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۰.</ref>. | میگویند: [[عثمان بن عفان]] نخستین کسی است که همراه خانوادهاش به حبشه [[مهاجرت]] کرد. به همین مناسبت، رسول خدا {{صل}} او را نخستین فردی برشمرد که پس از [[لوط]] با خانوادهاش هجرت کرد<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۹.</ref>. گفتهاند: او نخستین کسی بود که از مکّه بیرون رفت<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۶.</ref>. ما، در این باره تردید داریم؛ زیرا اگر منظورشان این است که وی نخستین فردی است که همراه خانوادهاش [[مهاجرت]] کرده، خودشان [[ابو سلمه]] را در این باره نخستین میدانند<ref>الاصابه، ج۲، ص۳۳۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. اگر منظور این است که وی نخستین فردی است که از [[مکّه]] بیرون رفت، خود میگویند: [[حاطب بن ابی عمرو]]<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ الاصابه، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا [[سلیط بن عمرو]]<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳.</ref> نخستین فردی است که از مکّه خارج شد. درباره ابو سلمه همچنین عقیدهای دارند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۰.</ref>. | ||
===رقّت عمر=== | === رقّت عمر === | ||
میگویند: هنگامی که [[مهاجران]] برای [[هجرت]] آماده میشدند، عمر که آنان را در این حال دید، دلش سوخت. این حادثه او را [[دل]] تنگ و محزون ساخت<ref>مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴؛ مستدرک حاکم، ج۴، ص۵۸؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳- ۳۲۴.</ref>. | میگویند: هنگامی که [[مهاجران]] برای [[هجرت]] آماده میشدند، عمر که آنان را در این حال دید، دلش سوخت. این حادثه او را [[دل]] تنگ و محزون ساخت<ref>مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴؛ مستدرک حاکم، ج۴، ص۵۸؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳- ۳۲۴.</ref>. | ||
این سخن نادرست است؛ زیرا خروج مهاجران سرّی و مخفیانه بود، عدهای سواره و شماری پیاده خود را به ساحل دریا رساندند و در آنجا سوار یک کشتی شدند. [[قریش]] در پی آنان به جستجو بیرون آمدند تا به دریا رسیدند، امّا احدی از مهاجران را پیدا نکردند<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸- ۲۸۹؛ اعلام الوری، ص۴۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۹؛ البداء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۹؛ زاد المعاد، ج۲، ص۴۴.</ref>. از سوی دیگر نقل شده که عمر، قبل و بعد از [[هجرت به حبشه]]، نسبت به [[مسلمانان]] [[سنگدلی]] و [[خشونت]] تمام داشت و اگر به کسی از آنان دست مییافت، او را [[شکنجه]] میکرد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. | این سخن نادرست است؛ زیرا خروج مهاجران سرّی و مخفیانه بود، عدهای سواره و شماری پیاده خود را به ساحل دریا رساندند و در آنجا سوار یک کشتی شدند. [[قریش]] در پی آنان به جستجو بیرون آمدند تا به دریا رسیدند، امّا احدی از مهاجران را پیدا نکردند<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸- ۲۸۹؛ اعلام الوری، ص۴۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۹؛ البداء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۹؛ زاد المعاد، ج۲، ص۴۴.</ref>. از سوی دیگر نقل شده که عمر، قبل و بعد از [[هجرت به حبشه]]، نسبت به [[مسلمانان]] [[سنگدلی]] و [[خشونت]] تمام داشت و اگر به کسی از آنان دست مییافت، او را [[شکنجه]] میکرد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. | ||
===[[هجرت]] [[ابوبکر]]=== | === [[هجرت]] [[ابوبکر]] === | ||
میگویند: هنگامی که [[شکنجه]] باقیماندگان [[مسلمان]] در [[مکّه]] شدت گرفت، اقامت در مکّه برای [[ابو بکر]] سخت شد و [[آزار]] و اذیّت میدید. از اینرو هنگامی که [[بنی هاشم]] در [[شعب ابوطالب]] در محاصره بودند، به سوی [[حبشه]] حرکت کرد. چون به برک الغماد، جایی در پنج منزلی مکّه، رسید، ابن دغنه بزرگ [[قبیله]] قارّه که از [[همپیمانان]] [[بنی زهره]] [[قریش]] بود، او را دید. پرسید: ابو بکر کجا میروی؟ گفت: [[خویشان]] مرا بیرون کردند. میخواهم در [[زمین]] بگردم و خدایم را [[پرستش]] کنم. ابن دغنه گفت: مردی چون تو، [[تبعید]] نمیشود. تو از بینوایان [[دستگیری]] میکنی... بازگرد. من به تو [[پناه]] میدهم. ابو بکر با ابن دغنه بازگشت. شب هنگام به میان [[قبایل]] قریش رفت و به آنان اعلام نمود که من به ابو بکر پناه دادهام. قریش پذیرفت مشروط به این که فقط در خانهاش [[عبادت]] و پرستش کند و کار خود را آشکار نسازد. ابو بکر پس از مدتی، در کنار خانهاش در محله [[بنی جمح]]، مسجدی ساخت و در آن به [[نماز]] و [[قرائت قرآن]] پرداخت. | میگویند: هنگامی که [[شکنجه]] باقیماندگان [[مسلمان]] در [[مکّه]] شدت گرفت، اقامت در مکّه برای [[ابو بکر]] سخت شد و [[آزار]] و اذیّت میدید. از اینرو هنگامی که [[بنی هاشم]] در [[شعب ابوطالب]] در محاصره بودند، به سوی [[حبشه]] حرکت کرد. چون به برک الغماد، جایی در پنج منزلی مکّه، رسید، ابن دغنه بزرگ [[قبیله]] قارّه که از [[همپیمانان]] [[بنی زهره]] [[قریش]] بود، او را دید. پرسید: ابو بکر کجا میروی؟ گفت: [[خویشان]] مرا بیرون کردند. میخواهم در [[زمین]] بگردم و خدایم را [[پرستش]] کنم. ابن دغنه گفت: مردی چون تو، [[تبعید]] نمیشود. تو از بینوایان [[دستگیری]] میکنی... بازگرد. من به تو [[پناه]] میدهم. ابو بکر با ابن دغنه بازگشت. شب هنگام به میان [[قبایل]] قریش رفت و به آنان اعلام نمود که من به ابو بکر پناه دادهام. قریش پذیرفت مشروط به این که فقط در خانهاش [[عبادت]] و پرستش کند و کار خود را آشکار نسازد. ابو بکر پس از مدتی، در کنار خانهاش در محله [[بنی جمح]]، مسجدی ساخت و در آن به [[نماز]] و [[قرائت قرآن]] پرداخت. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
[[مشرکان]] در این باره به [[ابن دغنه]] مراجعه کردند. او نزد ابو بکر آمد و از او خواست تا از این کار دست بردارد، امّا ابو بکر [[پناهندگی]] او را رد کرد<ref>بنگرید: سیره دحلان، ج۱، ص۱۲۷؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۲- ۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۷؛ المصنّف، ج۵، ص۳۸۵- ۳۸۶؛ تاریخ الخمیس، ص۳۱۹- ۳۲۰؛ حیاة الصحابة، ج۱، ص۲۷۶- ۲۷۷.</ref>. | [[مشرکان]] در این باره به [[ابن دغنه]] مراجعه کردند. او نزد ابو بکر آمد و از او خواست تا از این کار دست بردارد، امّا ابو بکر [[پناهندگی]] او را رد کرد<ref>بنگرید: سیره دحلان، ج۱، ص۱۲۷؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۲- ۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۷؛ المصنّف، ج۵، ص۳۸۵- ۳۸۶؛ تاریخ الخمیس، ص۳۱۹- ۳۲۰؛ حیاة الصحابة، ج۱، ص۲۷۶- ۲۷۷.</ref>. | ||
بنا به آنچه در پی میآید، ما، در این قضیه تردید داریم: | بنا به آنچه در پی میآید، ما، در این قضیه تردید داریم: | ||
#اگر خویشان ابو بکر او را بیرون راندهاند، بدین معنی نیست که به [[اختیار]] خودش هجرت کرده باشد. ظاهر [[روایت]] چنین میگوید. | # اگر خویشان ابو بکر او را بیرون راندهاند، بدین معنی نیست که به [[اختیار]] خودش هجرت کرده باشد. ظاهر [[روایت]] چنین میگوید. | ||
#این [[حدیث]] فقط از طریق [[عایشه]] نقل شده است. خیلی شگفت است؛ زیرا خودشان مدّعیاند که وی در آن هنگام چنان خردسال بود که نمیتوانست چنین حوادث و خصوصیاتی را به دقّت به خاطر بسپارد. چنان که نمیگوید این حادثه را از چه کسی [[روایت]] کرده است. ما مرسلات [[صحابه]] و نیز [[عدالت]] همگی آنان را درست نمیدانیم. | # این [[حدیث]] فقط از طریق [[عایشه]] نقل شده است. خیلی شگفت است؛ زیرا خودشان مدّعیاند که وی در آن هنگام چنان خردسال بود که نمیتوانست چنین حوادث و خصوصیاتی را به دقّت به خاطر بسپارد. چنان که نمیگوید این حادثه را از چه کسی [[روایت]] کرده است. ما مرسلات [[صحابه]] و نیز [[عدالت]] همگی آنان را درست نمیدانیم. | ||
#به تصریح روایت، ابن دغنه هم [[پیمان]] [[بنی زهره]] بود. حال چگونه راندهشده [[قریش]] را [[پناه]] داد؟ مگر به ادّعای خود آنان، وقتی [[پیامبر]]{{صل}} از [[اخنس بن شریق]] پناه خواست تا در جوار او وارد [[مکّه]] شود، [[اخنس]] عذر نیاورد که هم پیمان قریش است<ref>اعلام الوری، ص۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۷؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۲۰؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. | # به تصریح روایت، ابن دغنه هم [[پیمان]] [[بنی زهره]] بود. حال چگونه راندهشده [[قریش]] را [[پناه]] داد؟ مگر به ادّعای خود آنان، وقتی [[پیامبر]] {{صل}} از [[اخنس بن شریق]] پناه خواست تا در جوار او وارد [[مکّه]] شود، [[اخنس]] عذر نیاورد که هم پیمان قریش است<ref>اعلام الوری، ص۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۷؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۲۰؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. | ||
#چرا پس از آنکه [[پناهندگی]] ابن دغنه را رد کرد، قریش او را [[شکنجه]] نکرد و از مکّه بیرون نراند؟ اگر این بار [[قبیله]] وی از او [[حمایت]] کرد، چرا بار نخست چنین نکرد؟ | # چرا پس از آنکه [[پناهندگی]] ابن دغنه را رد کرد، قریش او را [[شکنجه]] نکرد و از مکّه بیرون نراند؟ اگر این بار [[قبیله]] وی از او [[حمایت]] کرد، چرا بار نخست چنین نکرد؟ | ||
# [[اسکافی]] در ردّ [[جاحظ]] که مدّعی این قضیه است، گفت: چگونه ممکن است [[بنی جمح]] [[عثمان بن مظعون]] را که نزد آنان [[عزیز]] و ارجمند بود، مورد ضرب و شتم، و [[آزار]] و اذیّت قرار دهند، امّا به [[ابو بکر]] اجازه دهد که در محله آنان [[مسجد]] بسازد و در آنجا [[عبادت]] کند و [[قرآن]] بخواند؟ مگر خود شما روایت نمیکنید که [[ابن مسعود]] گفت: هرگز آشکارا [[نماز]] نخواندیم تا این که عمر بن خطّاب [[مسلمان]] شد. در حالی که آنچه در باب مسجد ابو بکر میگویید، پیش از [[مسلمانی]] عمر بوده است؟ آنچه درباره صوت خوش و سیمای زیبای ابو بکر گفتهاید، چگونه درست است، در حالی که واقدی و دیگران روایت کردهاند که [[عایشه]] مردی را دید با صورتی کم مو، گونههای لاغر، چشمان فرو رفته، گوژپشت با شلواری رها؛ گفت: مردی از او شبیهتر به ابو بکر ندیدم. من در این توصیف چیزی نمیبینم که بر [[زیبائی]] دلالت کند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۸.</ref>. مقدسی نیز توصیفی دقیق از سیمای [[ابو بکر]] دارد که دیدگاه [[اسکافی]] را [[تأیید]] میکند<ref>البداء و التاریخ، ج۵، ص۷۶؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۹۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۱۵.</ref>. | # [[اسکافی]] در ردّ [[جاحظ]] که مدّعی این قضیه است، گفت: چگونه ممکن است [[بنی جمح]] [[عثمان بن مظعون]] را که نزد آنان [[عزیز]] و ارجمند بود، مورد ضرب و شتم، و [[آزار]] و اذیّت قرار دهند، امّا به [[ابو بکر]] اجازه دهد که در محله آنان [[مسجد]] بسازد و در آنجا [[عبادت]] کند و [[قرآن]] بخواند؟ مگر خود شما روایت نمیکنید که [[ابن مسعود]] گفت: هرگز آشکارا [[نماز]] نخواندیم تا این که عمر بن خطّاب [[مسلمان]] شد. در حالی که آنچه در باب مسجد ابو بکر میگویید، پیش از [[مسلمانی]] عمر بوده است؟ آنچه درباره صوت خوش و سیمای زیبای ابو بکر گفتهاید، چگونه درست است، در حالی که واقدی و دیگران روایت کردهاند که [[عایشه]] مردی را دید با صورتی کم مو، گونههای لاغر، چشمان فرو رفته، گوژپشت با شلواری رها؛ گفت: مردی از او شبیهتر به ابو بکر ندیدم. من در این توصیف چیزی نمیبینم که بر [[زیبائی]] دلالت کند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۸.</ref>. مقدسی نیز توصیفی دقیق از سیمای [[ابو بکر]] دارد که دیدگاه [[اسکافی]] را [[تأیید]] میکند<ref>البداء و التاریخ، ج۵، ص۷۶؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۹۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۱۵.</ref>. | ||
#به تصریح این [[روایت]]، ابو بکر مسجدی در محله [[بنی جمح]] ساخت. در حالی که میگویند: [[مسجد قبا]] نخستین مسجدی بود که در [[اسلام]] ساخته شد<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۵۵.</ref>. همین طور میگویند: [[عمّار]] نخستین کسی است که در اسلام [[مسجد]] ساخت<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۸- ۱۷۹؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۹۶.</ref>. | # به تصریح این [[روایت]]، ابو بکر مسجدی در محله [[بنی جمح]] ساخت. در حالی که میگویند: [[مسجد قبا]] نخستین مسجدی بود که در [[اسلام]] ساخته شد<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۵۵.</ref>. همین طور میگویند: [[عمّار]] نخستین کسی است که در اسلام [[مسجد]] ساخت<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۸- ۱۷۹؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۹۶.</ref>. | ||
#چند [[پرسش]] داریم که باید پاسخ دهند: چرا به ابو بکر اجازه دادند که در محله بنی جمح مسجد بسازد؟ چرا [[مردم]] بنی جمح به این مبارزهطلبی [[اعتراض]] نکردند؟ چرا [[بنی تمیم]] این صفات [[شایسته]] و ارجمند ابو بکر را [[درک]] نکردند و او را رها ساختند که بیرون رود، امّا ابن دغنه متوجه شایستگیهای او شد؟ چرا [[قریش]] متوجه این صفات نشدند و او را به شدّت [[عذاب]] و [[شکنجه]] کردند؟<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. | # چند [[پرسش]] داریم که باید پاسخ دهند: چرا به ابو بکر اجازه دادند که در محله بنی جمح مسجد بسازد؟ چرا [[مردم]] بنی جمح به این مبارزهطلبی [[اعتراض]] نکردند؟ چرا [[بنی تمیم]] این صفات [[شایسته]] و ارجمند ابو بکر را [[درک]] نکردند و او را رها ساختند که بیرون رود، امّا ابن دغنه متوجه شایستگیهای او شد؟ چرا [[قریش]] متوجه این صفات نشدند و او را به شدّت [[عذاب]] و [[شکنجه]] کردند؟<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |