جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[کتاب زرد در تاریخ اسلامی]] - [[کتاب زرد در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[کتاب زرد در تاریخ اسلامی]] - [[کتاب زرد در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
طبق [[روایات]] [[تاریخی]] مستند، [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]]، از برخی حوادث در [[آینده]] باخبر بودند و میکوشیدند که این حوادث را به نفع خویش رقم بزنند<ref>اخبارالدوله، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref>. مثلاً [[مروان بن حکم]]، فرزندانش را "عبدالله" یا "عبیدالله" نامید و چون علت را میپرسیدند، میگفت: پدرانمان خبر دادهاند که بعد از من، [[حکومت]] به دست کسی میافتد که عبدالله نام دارد. بنی امیه میدانستند که به زودی حکومت از دست آنان به در خواهد رفت و [[بنی هاشم]] به زودی به حکومت خواهند رسید و اولین کسی که از آنان به حکومت میرسد، عبدالله نام دارد؟ [[امویان]]، بنی عباس را از [[ازدواج]] با [[بنی حارث بن کعب]] منع میکردند؛ زیرا که میدانستند [[مادر]] اولین [[خلیفه عباسی]]، [[زن]] حارثی است. بنی عباس هم میدانستند که به زودی به حکومت خواهند رسید و آن قدر حکومت خواهند کرد تا آنکه [[غلامان]] آنها به حکومت برسند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۴؛ الکامل، ج۵، ص۵۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۳۴-۱۳۵.</ref>. اما علت و منبع این همه [[آگاهی]] از چه و از کجا بود؟ | طبق [[روایات]] [[تاریخی]] مستند، [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]]، از برخی حوادث در [[آینده]] باخبر بودند و میکوشیدند که این حوادث را به نفع خویش رقم بزنند<ref>اخبارالدوله، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref>. مثلاً [[مروان بن حکم]]، فرزندانش را "عبدالله" یا "عبیدالله" نامید و چون علت را میپرسیدند، میگفت: پدرانمان خبر دادهاند که بعد از من، [[حکومت]] به دست کسی میافتد که عبدالله نام دارد. بنی امیه میدانستند که به زودی حکومت از دست آنان به در خواهد رفت و [[بنی هاشم]] به زودی به حکومت خواهند رسید و اولین کسی که از آنان به حکومت میرسد، عبدالله نام دارد؟ [[امویان]]، بنی عباس را از [[ازدواج]] با [[بنی حارث بن کعب]] منع میکردند؛ زیرا که میدانستند [[مادر]] اولین [[خلیفه عباسی]]، [[زن]] حارثی است. بنی عباس هم میدانستند که به زودی به حکومت خواهند رسید و آن قدر حکومت خواهند کرد تا آنکه [[غلامان]] آنها به حکومت برسند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۴؛ الکامل، ج۵، ص۵۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۳۴-۱۳۵.</ref>. اما علت و منبع این همه [[آگاهی]] از چه و از کجا بود؟ | ||
در این باره، روایاتی از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} در دست است که منشا آگاهی امویان و [[عباسیان]] از [[حوادث آینده]] میباشد که مضمون روایات چنین است: «[[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، [[محمد بن حنفیه]] نزد [[برادران]] خود، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} آمده و [[میراث]] [[پدر]] خواست. به او فرمودند: تو میدانی که پدرمان [[مالی]] باقی نگذاشته است. وی گفت: من [[مال]] نمیخواهم، از [[علم]] پدر چیزی میخواهم. امام حسن{{ع}} به امام حسین{{ع}} فرمودند: [[برادر]]! او برادر ماست، از علم پدر به او بده. پس «کتاب زردی» ([[صحیفه صفرا]]) را به او دادند». | در این باره، روایاتی از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} در دست است که منشا آگاهی امویان و [[عباسیان]] از [[حوادث آینده]] میباشد که مضمون روایات چنین است: «[[پس از شهادت امام علی]] {{ع}}، [[محمد بن حنفیه]] نزد [[برادران]] خود، [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} آمده و [[میراث]] [[پدر]] خواست. به او فرمودند: تو میدانی که پدرمان [[مالی]] باقی نگذاشته است. وی گفت: من [[مال]] نمیخواهم، از [[علم]] پدر چیزی میخواهم. امام حسن {{ع}} به امام حسین {{ع}} فرمودند: [[برادر]]! او برادر ماست، از علم پدر به او بده. پس «کتاب زردی» ([[صحیفه صفرا]]) را به او دادند». | ||
در آن کتاب، [[دانش]] [[پرچمهای سیاه خراسان]]، نشانههای آن، [[زمان]] و چگونگی برآمدن آنها، و این که کدام یک از [[قبایل عرب]] [[یاران]] آنند و نیز نام و اوصاف [[رهبران]] [[قیام]] و اوصاف [[سرداران]] و [[پیروان]] آنها، به شرح آمده بود. [[امام علی]]{{ع}}، [[ابن عباس]] را کمی از جریان [[آگاه]] کرده بود، ولی محمد بن حنفیه با دست یافتن به کتاب، پرده از ماجرا بر داشت و [[حقیقت]] امر را به تفصیل به [[بنی امیه]] و ابن عباس خبر داد<ref>شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۸-۱۴۹.</ref>. بنابراین، کتاب زرد یا [[صحیفه]] صفراء، «منشأ [[علم]] و [[آگاهی]] [[خلفای اموی]] و [[خلفای عباسی]]» بود و آن را «کتاب [[دولت]]» نامیده بودند. کتاب دست به دست میچرخید تا این که به دست [[ابراهیم امام]] افتاد. چون ابراهیم امام دستگیر شد و [[عباسیان]] خواستند از حمیمه فرار کنند، کتاب دولت را در صندوق مسین کوچکی نهادند و در زیر درختان زیتون، در [[شراة]] [[دفن]] کردند و چون به [[حکومت]] رسیدند در پی دست یافتن دوباره به کتاب برآمدند و [[محل دفن]] کتاب را کندند، ولی کتاب را نیافتند؛ پس اطراف را به مقدار یک جریب آن قدر کندند که به آب رسید، ولی کتاب را نیافتند<ref>شرح نهج البلاغه، ص۱۴۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۵۸۷.</ref> | در آن کتاب، [[دانش]] [[پرچمهای سیاه خراسان]]، نشانههای آن، [[زمان]] و چگونگی برآمدن آنها، و این که کدام یک از [[قبایل عرب]] [[یاران]] آنند و نیز نام و اوصاف [[رهبران]] [[قیام]] و اوصاف [[سرداران]] و [[پیروان]] آنها، به شرح آمده بود. [[امام علی]] {{ع}}، [[ابن عباس]] را کمی از جریان [[آگاه]] کرده بود، ولی محمد بن حنفیه با دست یافتن به کتاب، پرده از ماجرا بر داشت و [[حقیقت]] امر را به تفصیل به [[بنی امیه]] و ابن عباس خبر داد<ref>شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۸-۱۴۹.</ref>. بنابراین، کتاب زرد یا [[صحیفه]] صفراء، «منشأ [[علم]] و [[آگاهی]] [[خلفای اموی]] و [[خلفای عباسی]]» بود و آن را «کتاب [[دولت]]» نامیده بودند. کتاب دست به دست میچرخید تا این که به دست [[ابراهیم امام]] افتاد. چون ابراهیم امام دستگیر شد و [[عباسیان]] خواستند از حمیمه فرار کنند، کتاب دولت را در صندوق مسین کوچکی نهادند و در زیر درختان زیتون، در [[شراة]] [[دفن]] کردند و چون به [[حکومت]] رسیدند در پی دست یافتن دوباره به کتاب برآمدند و [[محل دفن]] کتاب را کندند، ولی کتاب را نیافتند؛ پس اطراف را به مقدار یک جریب آن قدر کندند که به آب رسید، ولی کتاب را نیافتند<ref>شرح نهج البلاغه، ص۱۴۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۵۸۷.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |