جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
[[حارث بن قیس بن عَدِیّ بن سعد]]<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> از [[طایفه]] [[بنی سهم]] <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> است. از آن رو که [[مادر]] وی غَیْطَلَه در [[دوره جاهلی]] کاهنی شناخته شده بود و [[داوری]] میکرد،<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۲۰۸.</ref> از وی با عنوان [[حارث بن غیطله]] <ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref> نیز یاد کردهاند. از [[همسران]] وی میتوان به ضعیفه از بنی سهم <ref>اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۲۱، ص ۴۰.</ref> و ام الحجاج از طایفه [[کنانی]] بنی شنوق <ref> الطبقات، ج ۴، ص ۱۴۸؛ تاریخ دمشق، ج ۲۰، ص ۹۶؛ ج ۱۲، ص ۹۳.</ref> اشاره کرد. حارث یکی از ۱۰ فرد برجسته [[قریش]] در [[مکه]] بود <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۵ - ۶۸۶.</ref> و نگهداری هدایای [[مردم]] به [[بتها]] را بر عهده داشت.<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۳.</ref>پیش از [[عصر پیامبر]] زمانی که [[بنی عبد مناف]] (از جمله [[بنی هاشم]]) با [[بنی عبدالدار]] بر سر [[مناصب]] مکه به [[اختلاف]] افتادند، فرزند حارث [[پیمان]] [[حلف]] الاحلاف را پیشنهاد کرد تا طی آن طایفه خود (بنی سهم) و برخی از دیگر طوایف قریش را به مدد بنی عبدالدار برده باشد و در برابر بنی عبد مناف [[جبهه]] بگیرد.<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۹۹.</ref> همپیمانان حلفالاحلاف دستان خود را در ظرف خونی بردند تا [[وفاداری]] خود را به یکدیگر بیان کرده باشند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۳؛ الکامل، ج ۲، ص ۲۲.</ref> در برابر، [[بنی عبدمناف]] و طوایف همراه با آنها پیمان مطیّبین را منعقد کردند و دستان خود را در ظرفی از [[عطر]] فرو بردند،<ref>المحبّر، ص ۱۶۶ - ۱۶۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳۲.</ref> بر این اساس میتوان [[مخالفت]] [[طایفه]] [[بنیسهم]] و حارثبن [[قیس]] سهمی را با [[پیامبر]] ریشهدار دانست. در پایان این رویارویی [[اداره امور]] [[کعبه]] بر عهده [[بنیعبدالدار]] ماند و شاید از همین رو و به پاس اقدامات [[حارث]]، وی متصدی [[هدایا]] و نذورات شده بود. | [[حارث بن قیس بن عَدِیّ بن سعد]]<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> از [[طایفه]] [[بنی سهم]] <ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> است. از آن رو که [[مادر]] وی غَیْطَلَه در [[دوره جاهلی]] کاهنی شناخته شده بود و [[داوری]] میکرد،<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ السیرهالنبویه، ج ۱، ص ۲۰۸.</ref> از وی با عنوان [[حارث بن غیطله]] <ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۴۷.</ref> نیز یاد کردهاند. از [[همسران]] وی میتوان به ضعیفه از بنی سهم <ref>اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۲۱، ص ۴۰.</ref> و ام الحجاج از طایفه [[کنانی]] بنی شنوق <ref> الطبقات، ج ۴، ص ۱۴۸؛ تاریخ دمشق، ج ۲۰، ص ۹۶؛ ج ۱۲، ص ۹۳.</ref> اشاره کرد. حارث یکی از ۱۰ فرد برجسته [[قریش]] در [[مکه]] بود <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱؛ الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۵ - ۶۸۶.</ref> و نگهداری هدایای [[مردم]] به [[بتها]] را بر عهده داشت.<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۳.</ref>پیش از [[عصر پیامبر]] زمانی که [[بنی عبد مناف]] (از جمله [[بنی هاشم]]) با [[بنی عبدالدار]] بر سر [[مناصب]] مکه به [[اختلاف]] افتادند، فرزند حارث [[پیمان]] [[حلف]] الاحلاف را پیشنهاد کرد تا طی آن طایفه خود (بنی سهم) و برخی از دیگر طوایف قریش را به مدد بنی عبدالدار برده باشد و در برابر بنی عبد مناف [[جبهه]] بگیرد.<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۹۹.</ref> همپیمانان حلفالاحلاف دستان خود را در ظرف خونی بردند تا [[وفاداری]] خود را به یکدیگر بیان کرده باشند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۳؛ الکامل، ج ۲، ص ۲۲.</ref> در برابر، [[بنی عبدمناف]] و طوایف همراه با آنها پیمان مطیّبین را منعقد کردند و دستان خود را در ظرفی از [[عطر]] فرو بردند،<ref>المحبّر، ص ۱۶۶ - ۱۶۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳۲.</ref> بر این اساس میتوان [[مخالفت]] [[طایفه]] [[بنیسهم]] و حارثبن [[قیس]] سهمی را با [[پیامبر]] ریشهدار دانست. در پایان این رویارویی [[اداره امور]] [[کعبه]] بر عهده [[بنیعبدالدار]] ماند و شاید از همین رو و به پاس اقدامات [[حارث]]، وی متصدی [[هدایا]] و نذورات شده بود. | ||
وی همواره سنگی را برای [[پرستش]] برمیگزید؛ ولی هرگاه سنگ بهتری مییافت، سنگ پیشین را رها کرده، سنگ بعدی را میپرستید.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۴۰، ۱۴۹ - ۱۵۰؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> بنا به [[روایت]] [[مقاتل]] [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref> درباره وی نازل شده است،<ref> تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۳؛ زادالمسیر، ج ۷، ص ۳۶۲؛ روض الجنان، ج ۱۷، ص ۲۳۲.</ref> هرچند این امر به وی اختصاص نداشته و کسانی دیگر نیز چنین میکردند.<ref> الطبقات، ج ۴، ص ۱۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۳۳۳ ـ ۳۳۴؛ المنتظم، ج ۴، ص ۲۴۳.</ref> در این آیه [[خداوند]] به [[زبان]] اعجاب از کسانی سخن میگوید که خواسته [[دل]] خود را [[معبود]] خود قرار داده و آنان را اینگونه | وی همواره سنگی را برای [[پرستش]] برمیگزید؛ ولی هرگاه سنگ بهتری مییافت، سنگ پیشین را رها کرده، سنگ بعدی را میپرستید.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۴۰، ۱۴۹ - ۱۵۰؛ الکامل، ج ۲، ص ۷۱.</ref> بنا به [[روایت]] [[مقاتل]] [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref> درباره وی نازل شده است،<ref> تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۳؛ زادالمسیر، ج ۷، ص ۳۶۲؛ روض الجنان، ج ۱۷، ص ۲۳۲.</ref> هرچند این امر به وی اختصاص نداشته و کسانی دیگر نیز چنین میکردند.<ref> الطبقات، ج ۴، ص ۱۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۳۳۳ ـ ۳۳۴؛ المنتظم، ج ۴، ص ۲۴۳.</ref> در این آیه [[خداوند]] به [[زبان]] اعجاب از کسانی سخن میگوید که خواسته [[دل]] خود را [[معبود]] خود قرار داده و آنان را اینگونه وصف میکند که خداوند او را با [[آگاهی]] [[گمراه]] ساخته و بر دل و گوشش [[مُهر]] زده و بر چشمش پردهای افکنده است و چه کسی جز [[خدا]] میتواند او را [[هدایت]] کند. آیه {{متن قرآن|وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ}}<ref>«و گفتند: آن (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست: (دستهای) میمیریم و (دستهای) زنده میشویم و جز روزگار ما را نابود نمیکند؛ و آنان را بدان دانشی نیست، آنها جز به پندار نمیگرایند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.</ref> درباره کسانی است که بدون آنکه بدانند میگویند: [[روزگار]]، [[انسانها]] را نابود میکند<ref>[[تفسیر قمی]]، ج ۲، ص ۲۹۴ ـ ۲۹۵؛ [[جامع البیان]]، ج ۲۵، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۸.</ref> حارث یکی از این افراد بود. وی [[معتقد]] بود [[پیامبر]] {{صل}} اصحابش را درباره [[حیات]] پس از [[مرگ]] [[فریب]] داده است. وی همچنین [[قدرت خداوند]] را در میراندن [[انسانها]] [[انکار]] میکرد و میپنداشت که [[روزگار]] انسانها را هلاک میکند.<ref> الکامل، ج ۲، ص ۷۱؛ سبل الهدی، ج ۲، ص ۴۶۱.</ref> [[حارث]] در مراحل گوناگون [[دعوت]] [[اسلام]] در [[مکه]]، سهمی قابل توجه در رویارویی با پیامبر داشت.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰.</ref> او در همه اقدامات [[قریش]] ضدّ پیامبر در مراحل مختلف شرکت داشت. [[حارث بن قیس]] در آغاز [[تبعیت]] خویش را از [[دین اسلام]]، به تبعیت پیامبر از [[آیین]] قریش ([[شرک]] و چندخدایی) منوط کرده بود <ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۴۰؛ روضالجنان، ج ۲۰، ص ۴۳۴ ـ ۴۳۵.</ref> و البته پیامبر این پیشنهاد را نپذیرفت. او و دیگر سران قریش در گام بعد، از پیامبر خواستند بعضی از [[بتها]] را لمس کند تا آنها نیز خدای یگانه را [[پرستش]] کنند؛ ولی پیامبر پاسخ آنان را به امر [[پروردگار]] منوط دانست و بنا به روایتی در همین [[زمان]] [[سوره کافرون]] نازل شد <ref> مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۸۴۰؛ تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۵۰۵.</ref> و پیامبر از تبعیت[[دین]] آنها منع شد و به [[مشرکان]] نیز اعلام شد که آنها هرگز از [[دین]] پیامبر[[پیروی]] نخواهند کرد: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ وَلا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ}}<ref>«بگو: ای کافران! آنچه شما میپرستید، نمیپرستم. و شما پرستشگران پرستیده من نیستید. و من (نیز) پرستشگر پرستیده شما نیستم. و شما (هم) پرستشگران پرستیده من نیستید. دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۱-۶.</ref> بنا به [[روایت]] سدّی، حارث بن قیس درباره [[آیات الهی]] بسیار [[مجادله]] میکرد که [[آیه]] {{متن قرآن|مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ}}<ref>«جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمیورزد بنابراین جنب و جوش آنان در شهرها تو را نفریبد» سوره غافر، آیه ۴.</ref> نازل شد تا به پیامبر بگوید تنها [[کافران]] چنین مجادله میکنند و مبادا رفت و آمد آنها ([[قدرت]] نهاییشان) پیامبر را بفریبد<ref> اسباب النزول، ص ۳۲۳.</ref>. | ||
رویارویی [[حارث بن قیس]] و دیگر اشراف [[مکه]] در مراحل بعد به [[آزار]] و [[اذیت]] [[پیامبر]] انجامید. آنها [[فرزندان]] و [[بندگان]] خود را [[مأمور]] [[آزار پیامبر]] کردند. پس از آن بود که غلامی از ایشان در حالی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشغول [[نماز]] بود بچهدان شتری را بر دوش آن [[حضرت]] نهاد. با [[گلایه]] پیامبر به [[ابوطالب]] بزرگ [[بنیهاشم]]، ابوطالب نیز همراه [[غلام]] خویش به سراغ آنها رفت و به غلامش [[دستور]] داد تا بچهدان شتر را بر یکایک آنها بمالد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ ـ ۲۵.</ref> حارث بن قیس و دیگران مصرانه به آزار، اذیت و [[مسخره کردن]] پیامبر ادامه دادند. بنابر [[روایت]] [[ابن عباس]] و [[عروة بن زبیر]] [[خداوند]] در پی این حادثه [[آیات]] {{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان. ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم. آنان که با خداوند، خدایی دیگر مینهند و به زودی (فرجام این کار را) خواهند دانست. و ما به درستی میدانیم که تو از آنچه میگویند دلتنگ میگردی» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۷.</ref> را نازل کرد تا وی را [[تسلی]] دهد.<ref>جامعالبیان، ج ۱۴، ص ۹۵؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۵۳۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۸۰.</ref> در این آیات، خداوند پیامبرش را [[دلداری]] و به او [[فرمان]] میدهد تا [[مأموریت]] خویش را در جهت [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] پیگیری کند. همچنین بنا به روایتی از ابن عباس وی [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} را از آن روی که پیامبر ایشان را در جلسه [[انذار]] [[عشیره]] [[برگزیده]] بود به سخره میگرفت و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref> از این واقعه خبر میدهد.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶.</ref> ابن غیطله به پیامبر[[دشنام]] میداد. [[ابولهب]] که پس از [[وفات]] ابوطالب در [[سال دهم بعثت]] به [[رهبری]] بنیهاشم رسید، بنا به تعهدات قبیلهای در برابر دشنامهای ابن غیطله به پیامبر از خود واکنش نشان داد <ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۴.</ref> ابن غیطله در [[توطئه]] [[ترور]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[شب]] [[هجرت به مدینه]] ([[لیلة المبیت]]) حضور داشت.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶.</ref> در میان [[سیرهنویسان]] و مورخان کسی به [[اسلام]] [[حارث بن قیس]] اشاره نکرده است. تنها [[ابوعمر]] به [[اشتباه]] گفته که وی [[مسلمان]] شد و با فرزندانش به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] احتمال میدهد که وی [[توبه]] و به حبشه نیز مهاجرت کرده باشد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۶.</ref> احتمال [[اسلام آوردن]] وی با توجه به موقعیت قبیلهای وی و رابطه [[قبیله]] [[بنیسهم]] و [[بنیهاشم]] بسیار بعید است، به ویژه آنکه با گزارشهای دیگر درباره [[حارث]] نیز [[سازگاری]] ندارد. | رویارویی [[حارث بن قیس]] و دیگر اشراف [[مکه]] در مراحل بعد به [[آزار]] و [[اذیت]] [[پیامبر]] انجامید. آنها [[فرزندان]] و [[بندگان]] خود را [[مأمور]] [[آزار پیامبر]] کردند. پس از آن بود که غلامی از ایشان در حالی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشغول [[نماز]] بود بچهدان شتری را بر دوش آن [[حضرت]] نهاد. با [[گلایه]] پیامبر به [[ابوطالب]] بزرگ [[بنیهاشم]]، ابوطالب نیز همراه [[غلام]] خویش به سراغ آنها رفت و به غلامش [[دستور]] داد تا بچهدان شتر را بر یکایک آنها بمالد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ ـ ۲۵.</ref> حارث بن قیس و دیگران مصرانه به آزار، اذیت و [[مسخره کردن]] پیامبر ادامه دادند. بنابر [[روایت]] [[ابن عباس]] و [[عروة بن زبیر]] [[خداوند]] در پی این حادثه [[آیات]] {{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان. ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم. آنان که با خداوند، خدایی دیگر مینهند و به زودی (فرجام این کار را) خواهند دانست. و ما به درستی میدانیم که تو از آنچه میگویند دلتنگ میگردی» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۷.</ref> را نازل کرد تا وی را [[تسلی]] دهد.<ref>جامعالبیان، ج ۱۴، ص ۹۵؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۵۳۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۸۰.</ref> در این آیات، خداوند پیامبرش را [[دلداری]] و به او [[فرمان]] میدهد تا [[مأموریت]] خویش را در جهت [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] پیگیری کند. همچنین بنا به روایتی از ابن عباس وی [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} را از آن روی که پیامبر ایشان را در جلسه [[انذار]] [[عشیره]] [[برگزیده]] بود به سخره میگرفت و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref> از این واقعه خبر میدهد.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶.</ref> ابن غیطله به پیامبر[[دشنام]] میداد. [[ابولهب]] که پس از [[وفات]] ابوطالب در [[سال دهم بعثت]] به [[رهبری]] بنیهاشم رسید، بنا به تعهدات قبیلهای در برابر دشنامهای ابن غیطله به پیامبر از خود واکنش نشان داد <ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۴.</ref> ابن غیطله در [[توطئه]] [[ترور]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[شب]] [[هجرت به مدینه]] ([[لیلة المبیت]]) حضور داشت.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۷۶.</ref> در میان [[سیرهنویسان]] و مورخان کسی به [[اسلام]] [[حارث بن قیس]] اشاره نکرده است. تنها [[ابوعمر]] به [[اشتباه]] گفته که وی [[مسلمان]] شد و با فرزندانش به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۳۱.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] احتمال میدهد که وی [[توبه]] و به حبشه نیز مهاجرت کرده باشد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۶.</ref> احتمال [[اسلام آوردن]] وی با توجه به موقعیت قبیلهای وی و رابطه [[قبیله]] [[بنیسهم]] و [[بنیهاشم]] بسیار بعید است، به ویژه آنکه با گزارشهای دیگر درباره [[حارث]] نیز [[سازگاری]] ندارد. |