جهان‌بینی سیاسی اسلام در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
خط ۷۷: خط ۷۷:
* در اینجا دو اصل بنیادین وجود دارد:
* در اینجا دو اصل بنیادین وجود دارد:
* '''اصل نخست:''' این قاعده [[بدیهی]] است که [[مسئولیت]] فاعل انتخاب‌گر در محدودۀ [[قدرت]] [[انتخاب]] اوست. بنابراین، مسئولیتپذیری فاعل انتخابگر محدود به حدود [[تمکین]] [[الهی]] است و فراتر از حدود [[تمکین]] [[الهی]] را شامل نمی‌شود؛
* '''اصل نخست:''' این قاعده [[بدیهی]] است که [[مسئولیت]] فاعل انتخاب‌گر در محدودۀ [[قدرت]] [[انتخاب]] اوست. بنابراین، مسئولیتپذیری فاعل انتخابگر محدود به حدود [[تمکین]] [[الهی]] است و فراتر از حدود [[تمکین]] [[الهی]] را شامل نمی‌شود؛
* '''اصل دوم:''' قاعدۀ "[[نظام احسن]]" در [[جهان آفرینش]] است که از [[ضرورت عقلی]] یا [[وجوب]] صدور فعل احسن از ذات باری‌تعالی نشأت گرفته است. در [[مقام]] ذات، هر [[وصف]] کمالی که بالذات بر [[خدا]] ممتنع نباشد، ثبوتش برای ذات باری‌تعالی [[واجب]] است و در [[مقام]] فعل، هر فعل احسنی که بالذات از [[خدای متعال]] ممتنع نباشد، صدورش از ذات باری تعالی [[واجب]] خواهد بود؛ زیرا "[[واجب]] بالذات از جمیع جهات خویش دارای [[وجوب]] است"<ref>{{عربی|الواجب لذاته، واجب من جميع جهاته}}</ref>
* '''اصل دوم:''' قاعدۀ "[[نظام احسن]]" در [[جهان آفرینش]] است که از [[ضرورت عقلی]] یا [[وجوب]] صدور فعل احسن از ذات باری‌تعالی نشأت گرفته است. در [[مقام]] ذات، هر وصف کمالی که بالذات بر [[خدا]] ممتنع نباشد، ثبوتش برای ذات باری‌تعالی [[واجب]] است و در [[مقام]] فعل، هر فعل احسنی که بالذات از [[خدای متعال]] ممتنع نباشد، صدورش از ذات باری تعالی [[واجب]] خواهد بود؛ زیرا "[[واجب]] بالذات از جمیع جهات خویش دارای [[وجوب]] است"<ref>{{عربی|الواجب لذاته، واجب من جميع جهاته}}</ref>
* بنابر اصل دوم، [[امر]] تمکینی صادر از [[خدای متعال]] به [[انسان]] به عنوان موجودی انتخابگر باید به گونه‌ای باشد که [[انسان]] را [[قادر]] بر [[انتخاب]] [[بهترین]] [[زندگی]] و [[بهترین]] [[رفتار]] کند؛ زیرا [[تمکین]] [[الهی]] باید [[برترین]] و [[بهترین]] [[تمکین]] باشد و [[بهترین]] و [[برترین]] [[تمکین]] آن است که [[انسان]] را بر [[انتخاب]] شایسته‌ترین [[زندگی]] و [[بهترین]] [[جامعه]] [[قادر]] نماید.
* بنابر اصل دوم، [[امر]] تمکینی صادر از [[خدای متعال]] به [[انسان]] به عنوان موجودی انتخابگر باید به گونه‌ای باشد که [[انسان]] را [[قادر]] بر [[انتخاب]] [[بهترین]] [[زندگی]] و [[بهترین]] [[رفتار]] کند؛ زیرا [[تمکین]] [[الهی]] باید [[برترین]] و [[بهترین]] [[تمکین]] باشد و [[بهترین]] و [[برترین]] [[تمکین]] آن است که [[انسان]] را بر [[انتخاب]] شایسته‌ترین [[زندگی]] و [[بهترین]] [[جامعه]] [[قادر]] نماید.
* و بنابر اصل اول، در صورتی [[انسان]] در برابر عدم [[انتخاب]] [[زندگی]] شایسته‌تر و جامعۀ بهتر [[مسئول]] است که براساس [[تمکین]] [[الهی]] [[قدرت]] [[انتخاب]] جامعۀ بهتر و [[زندگی]] شایسته‌تر داشته باشد.
* و بنابر اصل اول، در صورتی [[انسان]] در برابر عدم [[انتخاب]] [[زندگی]] شایسته‌تر و جامعۀ بهتر [[مسئول]] است که براساس [[تمکین]] [[الهی]] [[قدرت]] [[انتخاب]] جامعۀ بهتر و [[زندگی]] شایسته‌تر داشته باشد.
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
* '''مقدمۀ دوم:''' براساس مقدمۀ اول، [[حاکم]] بالذات باید خود نیازی به [[حاکمیت]] حاکمی مافوق خود نداشته باشد وگرنه [[حاکم]] بالذات، [[حاکم]] مافوق خواهد بود. این [[تسلسل]] تا جایی ادامه خواهد داشت که به [[حاکم]] بالذاتی برسیم که [[نیازمند]] حاکمی مافوق خود نباشد.
* '''مقدمۀ دوم:''' براساس مقدمۀ اول، [[حاکم]] بالذات باید خود نیازی به [[حاکمیت]] حاکمی مافوق خود نداشته باشد وگرنه [[حاکم]] بالذات، [[حاکم]] مافوق خواهد بود. این [[تسلسل]] تا جایی ادامه خواهد داشت که به [[حاکم]] بالذاتی برسیم که [[نیازمند]] حاکمی مافوق خود نباشد.
* '''مقدمۀ سوم:''' تنها موجود [[عالم هستی]] که بی‌نیاز بالذات است و [[نیازمند]] حاکمی مافوق خود نیست، [[وجود مقدّس]] [[خدای متعال]] است.
* '''مقدمۀ سوم:''' تنها موجود [[عالم هستی]] که بی‌نیاز بالذات است و [[نیازمند]] حاکمی مافوق خود نیست، [[وجود مقدّس]] [[خدای متعال]] است.
* [[خداوند]]، [[غنی]] بالذات است و [[وصف]] بی‌نیازی بالذات، عین ذات باری‌تعالی و [[متحد]] با اوست. بنابراین، تنها موجودی که [[حقّ حاکمیت]] بالذات عقلاً در انحصار اوست ذات [[مقدّس]] باری‌تعالی است.
* [[خداوند]]، [[غنی]] بالذات است و وصف بی‌نیازی بالذات، عین ذات باری‌تعالی و [[متحد]] با اوست. بنابراین، تنها موجودی که [[حقّ حاکمیت]] بالذات عقلاً در انحصار اوست ذات [[مقدّس]] باری‌تعالی است.
=== [[برهان]] پنجم ===
=== [[برهان]] پنجم ===
* این [[برهان]] بر سه مقدمه مبتنی است:
* این [[برهان]] بر سه مقدمه مبتنی است:
خط ۳۵۰: خط ۳۵۰:
# اضافۀ {{متن قرآن|مَلَكُوتُ}} به {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} به معنای آن است که [[سلطنت]] و [[ملک]] [[خدای متعال]]، همه چیز را فراگرفته است. بنابراین همۀ موجودات، زیر چتر [[حاکمیت]] اویند و هیچ چیزی وجود ندارد، مگر آنکه محکوم [[مُلک]] و [[سلطنت]] [[الهی]] است. بنابراین، [[حاکم]] و سلطانی در کنار [[خدا]] وجود ندارد.
# اضافۀ {{متن قرآن|مَلَكُوتُ}} به {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} به معنای آن است که [[سلطنت]] و [[ملک]] [[خدای متعال]]، همه چیز را فراگرفته است. بنابراین همۀ موجودات، زیر چتر [[حاکمیت]] اویند و هیچ چیزی وجود ندارد، مگر آنکه محکوم [[مُلک]] و [[سلطنت]] [[الهی]] است. بنابراین، [[حاکم]] و سلطانی در کنار [[خدا]] وجود ندارد.
# تقدیم {{متن قرآن|بِيَدِهِ}} بر {{متن قرآن|مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} دلالت بر [[حصر]] [[ملکوت]]، یعنی [[مُلک]] و [[سلطنت]] در [[خدای متعال]] دارد؛ زیرا جار و مجرور مقدّم بر متعلّق، دلالت بر [[حصر]] دارد.
# تقدیم {{متن قرآن|بِيَدِهِ}} بر {{متن قرآن|مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} دلالت بر [[حصر]] [[ملکوت]]، یعنی [[مُلک]] و [[سلطنت]] در [[خدای متعال]] دارد؛ زیرا جار و مجرور مقدّم بر متعلّق، دلالت بر [[حصر]] دارد.
# جملۀ {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي}} که [[خدا]] را منزّه می‌دارد، این [[تنزیه]] را [[وصف]] خدایی قرار می‌دهد که او را با جملۀ {{متن قرآن|بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} معرفی می‌کند، [[تنزیه]] چنین خدایی متضمن [[تنزیه]] او از شریک در همین [[وصف]]، یعنی [[وصف]] {{متن قرآن|بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} است.
# جملۀ {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي}} که [[خدا]] را منزّه می‌دارد، این [[تنزیه]] را وصف خدایی قرار می‌دهد که او را با جملۀ {{متن قرآن|بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} معرفی می‌کند، [[تنزیه]] چنین خدایی متضمن [[تنزیه]] او از شریک در همین وصف، یعنی وصف {{متن قرآن|بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}} است.
# جملۀ {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}} در ذیل [[آیه]] بر [[مرجعیت]] [[ذات اقدس متعال]] برای همۀ [[بندگان]] و [[حصر]] این [[مرجعیت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]] دلالت دارد، و موجب دلالت سیاقی [[آیه]] بر [[حصر]] [[ملکوت]] و [[مُلک]] و [[سلطنت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]] است.
# جملۀ {{متن قرآن|وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}} در ذیل [[آیه]] بر [[مرجعیت]] [[ذات اقدس متعال]] برای همۀ [[بندگان]] و [[حصر]] این [[مرجعیت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]] دلالت دارد، و موجب دلالت سیاقی [[آیه]] بر [[حصر]] [[ملکوت]] و [[مُلک]] و [[سلطنت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]] است.
* '''آیۀ دوم:''' آیۀ دیگری که با استفاده از واژۀ "[[ملکوت]]"، [[حصر حاکمیت]] و [[سلطنت]] را در [[ذات اقدس حق تعالی]] می‌رساند آیۀ هشتاد و هشتم از [[سورۀ مؤمنون]] است: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: "چه کسى پادشاهی و حاکمیت همۀ موجودات را در دست دارد، و اوست که پناه مى‌دهد، و کسی را از او پناهی نیست اگر مى‌دانید؟!"» سوره مؤمنون، آیه ۸۸.</ref>.
* '''آیۀ دوم:''' آیۀ دیگری که با استفاده از واژۀ "[[ملکوت]]"، [[حصر حاکمیت]] و [[سلطنت]] را در [[ذات اقدس حق تعالی]] می‌رساند آیۀ هشتاد و هشتم از [[سورۀ مؤمنون]] است: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: "چه کسى پادشاهی و حاکمیت همۀ موجودات را در دست دارد، و اوست که پناه مى‌دهد، و کسی را از او پناهی نیست اگر مى‌دانید؟!"» سوره مؤمنون، آیه ۸۸.</ref>.
خط ۳۵۷: خط ۳۵۷:
* ظاهراً خطاب در این [[آیات]] به [[منافقان]] است؛ یعنی کسانی که به زبان، اظهار [[اطاعت]] و [[پذیرش]] [[حاکمیت خدا]] و [[رسول]] می‌نمایند، لکن در [[باطن]] و خفا از [[دستورات]] [[خدا]] و [[رسول]] [[سرپیچی]] نموده و بر ضدّ [[حاکمیت خدا]] و [[رسول]] [[توطئه]] می‌کنند.
* ظاهراً خطاب در این [[آیات]] به [[منافقان]] است؛ یعنی کسانی که به زبان، اظهار [[اطاعت]] و [[پذیرش]] [[حاکمیت خدا]] و [[رسول]] می‌نمایند، لکن در [[باطن]] و خفا از [[دستورات]] [[خدا]] و [[رسول]] [[سرپیچی]] نموده و بر ضدّ [[حاکمیت خدا]] و [[رسول]] [[توطئه]] می‌کنند.
* هنگامی که از اینان پرسیده می‌شود: [[حاکم]] و آمر و [[مَلِک]] و [[سلطان]] شما کیست؟ در پاسخ، بی‌درنگ می‌گویند: خداست. لکن در عمل به آنچه با زبان می‌گویند پایبند نیستند؛ زیرا در [[باطن]] و پشت پرده به [[حاکمیت]] حاکمی غیر [[خدا]] [[دل]] بسته‌اند و از [[فرمان]] [[فرمانروایی]] غیر [[خدا]] [[فرمان]] می‌برند، لهذا به آنان گفته می‌شود: {{متن قرآن|أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟}}، {{متن قرآن|أَفَلَا تَتَّقُونَ؟}}.
* هنگامی که از اینان پرسیده می‌شود: [[حاکم]] و آمر و [[مَلِک]] و [[سلطان]] شما کیست؟ در پاسخ، بی‌درنگ می‌گویند: خداست. لکن در عمل به آنچه با زبان می‌گویند پایبند نیستند؛ زیرا در [[باطن]] و پشت پرده به [[حاکمیت]] حاکمی غیر [[خدا]] [[دل]] بسته‌اند و از [[فرمان]] [[فرمانروایی]] غیر [[خدا]] [[فرمان]] می‌برند، لهذا به آنان گفته می‌شود: {{متن قرآن|أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟}}، {{متن قرآن|أَفَلَا تَتَّقُونَ؟}}.
* مشکل عمدۀ همه [[ادیان]] و به ویژه [[اسلام]]، این دسته از مردمی بوده است که با زبان و در ظاهر خود را [[موحّد]] و [[مؤمن]] معرفی می‌کرده‌اند، لکن در [[باطن]] و در مرحلۀ عمل، [[مشرک]] بوده‌اند و [[حاکم]] و [[فرمانروایی]] به جز [[خدا]] پذیرفته و از [[فرمان]] او [[تبعیت]] می‌کرده‌اند، و لذا در [[آیات قرآنی]] بر [[توحید عملی]] یا [[توحید]] در [[طاعت]] [[الهی]] تأکید فراوانی شده است و در [[قرآن کریم]] [[دروغ]] همین دسته [[دروغ بزرگ]] به شمار آمده و از آنان به [[منافق]] تعبیر شده است. لهذا در آیۀ اخیر از این افراد با [[وصف]] [[دروغگویی]] یاد شده است: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ}}؛ یعنی در ادعایی که می‌کنند، آنگاه که خود را [[مطیع]] و پیرو [[خدا]] و [[رسول خدا]] می‌شمارند، [[دروغ]] می‌گویند. در [[سورۀ منافقون]] نیز به همین مطلب اشاره شده است: {{متن قرآن|إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ}}<ref>«هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‌گویند: "ما شهادت مى‌دهیم که به یقین تو پیامبر خدا هستى!" خداوند مى‌داند که تو پیامبر او هستى، ولى خداوند شهادت مى‌دهد که منافقان دروغگو هستند (زیرا آنچه را به زبان می‌گویند در دل انکار می‌کنند)» سوره منافقون، آیه ۱.</ref>.
* مشکل عمدۀ همه [[ادیان]] و به ویژه [[اسلام]]، این دسته از مردمی بوده است که با زبان و در ظاهر خود را [[موحّد]] و [[مؤمن]] معرفی می‌کرده‌اند، لکن در [[باطن]] و در مرحلۀ عمل، [[مشرک]] بوده‌اند و [[حاکم]] و [[فرمانروایی]] به جز [[خدا]] پذیرفته و از [[فرمان]] او [[تبعیت]] می‌کرده‌اند، و لذا در [[آیات قرآنی]] بر [[توحید عملی]] یا [[توحید]] در [[طاعت]] [[الهی]] تأکید فراوانی شده است و در [[قرآن کریم]] [[دروغ]] همین دسته [[دروغ بزرگ]] به شمار آمده و از آنان به [[منافق]] تعبیر شده است. لهذا در آیۀ اخیر از این افراد با وصف [[دروغگویی]] یاد شده است: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ}}؛ یعنی در ادعایی که می‌کنند، آنگاه که خود را [[مطیع]] و پیرو [[خدا]] و [[رسول خدا]] می‌شمارند، [[دروغ]] می‌گویند. در [[سورۀ منافقون]] نیز به همین مطلب اشاره شده است: {{متن قرآن|إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ}}<ref>«هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‌گویند: "ما شهادت مى‌دهیم که به یقین تو پیامبر خدا هستى!" خداوند مى‌داند که تو پیامبر او هستى، ولى خداوند شهادت مى‌دهد که منافقان دروغگو هستند (زیرا آنچه را به زبان می‌گویند در دل انکار می‌کنند)» سوره منافقون، آیه ۱.</ref>.
* در همین راستا در [[آیات]] یاد شدۀ فوق تأکید بر [[توحید]] [[اطاعت]] به عمل آمده، و در آیۀ اخیر از دسته [[آیات]] مذکور در بالا، با جملۀ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ}} با تأکید فراوان، هرگونه شریک در [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] برای [[خدا]] [[نفی]] گردیده است، و به أدّله [[عقلی]] - إنّی - متعدّد کاشف از [[وحدت]] [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] [[الهی]]، اشاره شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۷.</ref>.
* در همین راستا در [[آیات]] یاد شدۀ فوق تأکید بر [[توحید]] [[اطاعت]] به عمل آمده، و در آیۀ اخیر از دسته [[آیات]] مذکور در بالا، با جملۀ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ}} با تأکید فراوان، هرگونه شریک در [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] برای [[خدا]] [[نفی]] گردیده است، و به أدّله [[عقلی]] - إنّی - متعدّد کاشف از [[وحدت]] [[حاکمیت]] و [[سلطنت]] [[الهی]]، اشاره شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۷.</ref>.


۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش