جز
جایگزینی متن - 'خآدمی' به 'خادمی'
جز (جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد') |
جز (جایگزینی متن - 'خآدمی' به 'خادمی') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== اشعث بن سوار در زمان [[امام مجتبی]] {{ع}} == | == اشعث بن سوار در زمان [[امام مجتبی]] {{ع}} == | ||
* [[ابو مخنف]] میگوید: اشعث بن سوار به [[نقل]] از [[ابواسحاق سبیعی]] و دیگران برایم [[نقل]] کرد که ایشان میگفتند: [[امام حسن]] {{ع}} در بامداد آن شبی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در آن از [[دنیا]] رفت، [[خطبه]] خواند، و [[حمد]] و ثنای خدای را به جای آورد و بر [[رسول خدا]] [[درود]] فرستاده و آنگاه فرمود: "به [[حقیقت]]، در این [[شب]] مردی از [[دنیا]] رفت که پیشینیان در [[کردار]] بر او پیشی جستند، و آیندگان نیز در [[کردار]] به او نمیرسند. همانا او [[خدا]] همراه [[رسول خدا]] {{صل}}، [[جهاد]] و با [[جان]] خویش از آن [[حضرت]] [[دفاع]] کرد، و [[رسول خدا]] {{صل}} او را با [[پرچم]] خود به [[جنگها]] میفرستاد و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] او را در میان میگرفتند؛ [[جبرئیل]] از سمت راستش، و [[میکائیل]] از سمت چپ او، و باز نمیگشت تا به دست توانای او [[مسلمانان]] در [[جنگ]] [[پیروز]] شوند و در شبی از [[دنیا]] رفت که [[عیسی بن مریم]]{{س}} در آن [[شب]] به [[آسمان]] بالا رفت، و [[یوشع بن نون]] [[وصی]] [[حضرت موسی]] {{ع}} در آن [[شب]] از [[دنیا]] رفت، و هیچ درهم و دیناری از خود به جای نگذاشت جز هفتصد درهم که آن هم از بهرهای بود که از [[بیت المال]] داشت و زیاد آمده بود و میخواست با آن [[پول]] برای [[خانواده]] خود | * [[ابو مخنف]] میگوید: اشعث بن سوار به [[نقل]] از [[ابواسحاق سبیعی]] و دیگران برایم [[نقل]] کرد که ایشان میگفتند: [[امام حسن]] {{ع}} در بامداد آن شبی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در آن از [[دنیا]] رفت، [[خطبه]] خواند، و [[حمد]] و ثنای خدای را به جای آورد و بر [[رسول خدا]] [[درود]] فرستاده و آنگاه فرمود: "به [[حقیقت]]، در این [[شب]] مردی از [[دنیا]] رفت که پیشینیان در [[کردار]] بر او پیشی جستند، و آیندگان نیز در [[کردار]] به او نمیرسند. همانا او [[خدا]] همراه [[رسول خدا]] {{صل}}، [[جهاد]] و با [[جان]] خویش از آن [[حضرت]] [[دفاع]] کرد، و [[رسول خدا]] {{صل}} او را با [[پرچم]] خود به [[جنگها]] میفرستاد و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] او را در میان میگرفتند؛ [[جبرئیل]] از سمت راستش، و [[میکائیل]] از سمت چپ او، و باز نمیگشت تا به دست توانای او [[مسلمانان]] در [[جنگ]] [[پیروز]] شوند و در شبی از [[دنیا]] رفت که [[عیسی بن مریم]]{{س}} در آن [[شب]] به [[آسمان]] بالا رفت، و [[یوشع بن نون]] [[وصی]] [[حضرت موسی]] {{ع}} در آن [[شب]] از [[دنیا]] رفت، و هیچ درهم و دیناری از خود به جای نگذاشت جز هفتصد درهم که آن هم از بهرهای بود که از [[بیت المال]] داشت و زیاد آمده بود و میخواست با آن [[پول]] برای [[خانواده]] خود خادمی بخرد". این سخن را فرمود و سپس [[گریه]] گلویش را گرفت و گریست و [[مردم]] نیز با آن [[حضرت]] گریستند؛ آنگاه فرمود: "منم [[فرزند]] [[بشیر]]؛ منم [[فرزند]] نذیر (ترساننده از [[جهنم]])؛ منم [[فرزند]] آن کس که به [[اذن پروردگار]] [[مردم]] را به سوی او میخواند؛ منم پسر چراغ تابناک ([[هدایت]])؛ من از خاندانی هستم که [[خدای تعالی]] [[پلیدی]] را از ایشان دور کرده و به خوبی پاکیزهشان فرموده است؛ من از آن خاندانی هستم که [[خداوند]] [[دوستی]] ایشان را در کتاب خویش ([[قرآن]]) [[واجب]] دانسته و فرموده است: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> میافزاییم. پس، [[نیکی]]، [[دوستی]] ما [[خاندان]] است" و سپس نشست. | ||
* آنگاه [[عبدالله بن عباس]] پیش روی او به پاخاسته، گفت: "ای گروه [[مردم]]! این، [[فرزند پیامبر]] شما و [[وصی]] امامتان است؛ پس با او [[بیعت]] کنید"؛ [[مردم]] سخن او را پذیرفته و گفتند: "چه اندازه [[محبوب]] است نزد ما، و چقدر [[حق]] او بر ما [[واجب]] است"؛ و با آن [[حضرت]] {{ع}} به [[خلافت]] [[بیعت]] کردند، و این جریان در [[روز جمعه]] بیست و یکم [[ماه رمضان]] [[سال چهلم هجری]] بود، و چون کار [[بیعت]] تمام شد، [[حضرت]] عاملان و امیرانی تعیین فرموده و به [[شهرها]] فرستاد، و [[عبدالله بن عباس]] را نیز به سوی [[بصره]] روانه کرد و به ترتیب دادن [[کارها]] و [[نظم]] دادن آنها پرداخت<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۷-۹؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۶۲.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[اشعث بن سوار الکوفی الثقفی (مقاله)| مقاله «اشعث بن سوار الکوفی الثقفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۹۰-۱۹۱.</ref>. | * آنگاه [[عبدالله بن عباس]] پیش روی او به پاخاسته، گفت: "ای گروه [[مردم]]! این، [[فرزند پیامبر]] شما و [[وصی]] امامتان است؛ پس با او [[بیعت]] کنید"؛ [[مردم]] سخن او را پذیرفته و گفتند: "چه اندازه [[محبوب]] است نزد ما، و چقدر [[حق]] او بر ما [[واجب]] است"؛ و با آن [[حضرت]] {{ع}} به [[خلافت]] [[بیعت]] کردند، و این جریان در [[روز جمعه]] بیست و یکم [[ماه رمضان]] [[سال چهلم هجری]] بود، و چون کار [[بیعت]] تمام شد، [[حضرت]] عاملان و امیرانی تعیین فرموده و به [[شهرها]] فرستاد، و [[عبدالله بن عباس]] را نیز به سوی [[بصره]] روانه کرد و به ترتیب دادن [[کارها]] و [[نظم]] دادن آنها پرداخت<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۷-۹؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۶۲.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[اشعث بن سوار الکوفی الثقفی (مقاله)| مقاله «اشعث بن سوار الکوفی الثقفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۹۰-۱۹۱.</ref>. | ||