جز
جایگزینی متن - 'اهل بصره' به 'اهل بصره'
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
"{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}؛ از [[بنده]] [[خدا]] [[عمر]] به عمار یاسر، اما بعد؛ [[سپاس]] و [[ستایش]] خداوندی را که [[وعده]] خود را عملی کرد و [[فتح]] و [[ظفر]] را نصیب [[اسلام]] نمود و [[کفار]] را منکوب و مخذول گردانید. ای [[بندگان]]! خدای را سپاس و ثنا گوئید و [[شکر نعمت]] او را به جای آورید و [[توکل]] بر [[فضل]] و [[کرم]] او کنید. ای [[عمار]]، چون این [[نامه]] به دست تو رسید، [[مردم]] را از آن با خبر ساز و سپاهی [[تجهیز]] کرده و آن را به [[فرماندهی]] [[عروة بن زید خیل الطائی]] به سوی [[ری]] و [[اصفهان]] روانه دار تا در صورت نپذیرفتن اسلام آنها را به [[پذیرش]] وادار نمایند". عمار نیز خواسته عمر را [[جامه]] عمل پوشانید و این [[لشکر]] به نقاط و شهرهای مذکور [[تسلط]] یافت و [[پیروز]] شد. در این اثنا [[مردم کوفه]] از عمار [[شکایت]] کرده و از عمر خواستند که او را بر کنار نماید<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۲۳۰-۲۶۵.</ref>. | "{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}؛ از [[بنده]] [[خدا]] [[عمر]] به عمار یاسر، اما بعد؛ [[سپاس]] و [[ستایش]] خداوندی را که [[وعده]] خود را عملی کرد و [[فتح]] و [[ظفر]] را نصیب [[اسلام]] نمود و [[کفار]] را منکوب و مخذول گردانید. ای [[بندگان]]! خدای را سپاس و ثنا گوئید و [[شکر نعمت]] او را به جای آورید و [[توکل]] بر [[فضل]] و [[کرم]] او کنید. ای [[عمار]]، چون این [[نامه]] به دست تو رسید، [[مردم]] را از آن با خبر ساز و سپاهی [[تجهیز]] کرده و آن را به [[فرماندهی]] [[عروة بن زید خیل الطائی]] به سوی [[ری]] و [[اصفهان]] روانه دار تا در صورت نپذیرفتن اسلام آنها را به [[پذیرش]] وادار نمایند". عمار نیز خواسته عمر را [[جامه]] عمل پوشانید و این [[لشکر]] به نقاط و شهرهای مذکور [[تسلط]] یافت و [[پیروز]] شد. در این اثنا [[مردم کوفه]] از عمار [[شکایت]] کرده و از عمر خواستند که او را بر کنار نماید<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۲۳۰-۲۶۵.</ref>. | ||
[[طبری]] در [[تاریخ]] خود علت [[عزل]] عمار را چنین مینویسد: زمانی که عمار [[والی کوفه]] بود، [[عمرو]] بن سراقه نیز [[والی بصره]] بود. او به عمر بن خطاب نوشت که [[بصره]] پرجمعیت است و [[خراج]] دریافتی برای ایشان کافی نیست و از او خواست خراج برخی از مکانها را به آنجا بدهد. وقتی مردم کوفه از آن نامه باخبر شدند، به عمار گفتند: به عمر بنویس که "رامهرمز" و "ایذه" مخصوص ما بوده و آنها ([[اهل]] | [[طبری]] در [[تاریخ]] خود علت [[عزل]] عمار را چنین مینویسد: زمانی که عمار [[والی کوفه]] بود، [[عمرو]] بن سراقه نیز [[والی بصره]] بود. او به عمر بن خطاب نوشت که [[بصره]] پرجمعیت است و [[خراج]] دریافتی برای ایشان کافی نیست و از او خواست خراج برخی از مکانها را به آنجا بدهد. وقتی مردم کوفه از آن نامه باخبر شدند، به عمار گفتند: به عمر بنویس که "رامهرمز" و "ایذه" مخصوص ما بوده و آنها ([[اهل بصره]]) کمکی برای فتح آنجا نکردهاند و پس از [[پیروزی]] بر ایشان آنها به ما ملحق شدند [مبادا خراج آن دو مکان را به ایشان بدهد]. عمار گفت: "من با آنجا کاری ندارم. عطارد به او گفت: "ای [[بنده]] گوش بریده، پس چه کسی باید با کسانی که درباره [[غنیمت]] ما ادعا میکنند، [[مبارزه]] کند؟" [[عمار]] پاسخ داد: "به گوش من که آن را بهتر از گوش دیگر دوست دارم [[ناسزا]] گفتی؟"<ref>ماجرای بریده شدن گوش عمار در جریان جنگ یمامه پیشتر بیان شد، همچنین رک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۶۲.</ref> بالاخره عمار در این باره به [[عمر]] چیزی ننوشت و از او درخواستی نکرد. پس [[مردم کوفه]] با عمار [[مخالفت]] کردند و البته شاهدانی نیز [[شهادت]] دادند که [[اهل بصره]] به [[مردم]] آن دو مکان [[پناه]] دادند و عمر [[خراج]] آن مکانها را به بصره داد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۶۱.</ref>. | ||
[[یعقوبی]] مینویسد: وقتی مردم کوفه نزد عمر آمدند، [[عمر بن خطاب]] از ایشان درباره حال عمار و استانداری او پرسید، آنها نیز چون [[کینه]] او را در [[دل]] داشتند، گفتند: عمار [[ضعیف]] است و برای [[امارت کوفه]] مناسب نیست، عمر بن خطاب نیز او را از کار برکنار کرد و [[مغیرة بن شعبه]] را بر آنها گماشت. پس از مدتی از مردم کوفه از حال او پرسید، گفتند: تو خود میدانی که او [[فاسق]] است. عمر در پاسخ آنها گفت: "از شما مردم کوفه چه کشیدم! اگر [[مسلمانی]] [[پرهیزگار]] (همانند عمار) را برای [[فرمانداری]] شما بفرستم، میگویید او [[ناتوان]] است، و اگر گنهکاری (همانند [[مغیره]]) را بر شما [[امیر]] سازم، میگویید او فاسق است"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. | [[یعقوبی]] مینویسد: وقتی مردم کوفه نزد عمر آمدند، [[عمر بن خطاب]] از ایشان درباره حال عمار و استانداری او پرسید، آنها نیز چون [[کینه]] او را در [[دل]] داشتند، گفتند: عمار [[ضعیف]] است و برای [[امارت کوفه]] مناسب نیست، عمر بن خطاب نیز او را از کار برکنار کرد و [[مغیرة بن شعبه]] را بر آنها گماشت. پس از مدتی از مردم کوفه از حال او پرسید، گفتند: تو خود میدانی که او [[فاسق]] است. عمر در پاسخ آنها گفت: "از شما مردم کوفه چه کشیدم! اگر [[مسلمانی]] [[پرهیزگار]] (همانند عمار) را برای [[فرمانداری]] شما بفرستم، میگویید او [[ناتوان]] است، و اگر گنهکاری (همانند [[مغیره]]) را بر شما [[امیر]] سازم، میگویید او فاسق است"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. |