←وصیت و مرگ ابوبکر
(←مقدمه) |
|||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
[[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد میکردی، تو را [[انتخاب]] میکردم. اما برخی از این رایزنیها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با وصف عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بیاعتنایی گفت: میگویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] میکرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفه پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مُهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} فرمود: "مطلب پنهانی نیست؛ میدانیم کیست". پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسهای خصوصی به عمر سفارشهایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>. | [[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد میکردی، تو را [[انتخاب]] میکردم. اما برخی از این رایزنیها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با وصف عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بیاعتنایی گفت: میگویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] میکرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفه پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مُهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} فرمود: "مطلب پنهانی نیست؛ میدانیم کیست". پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسهای خصوصی به عمر سفارشهایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>. | ||
ابوبکر، [[دوشنبه]] [[شب]]، هفتم [[جمادی]] الآخر سال سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش [[روز]] خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>ابن | ابوبکر، [[دوشنبه]] [[شب]]، هفتم [[جمادی]] الآخر سال سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش [[روز]] خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ق۱۵۰.</ref>. | ||
[[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا {{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا {{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا {{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر نوحهسرایی میکردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحهگر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب میدیدند، دوباره جمع میشدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۱۸ ـ ۶۲۰.</ref> | [[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا {{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا {{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا {{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر نوحهسرایی میکردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحهگر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب میدیدند، دوباره جمع میشدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۱۸ ـ ۶۲۰.</ref> |