منذر بن جارود عبدی در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه'
جز (جایگزینی متن - 'jpg|22px]] 22px دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[منذر بن جارود عبدی]]، [[فرماندار]] [[امام]] در [[شهر استخر]]، از نواحی [[فارس]]، مردی به‌ظاهر [[شریف]] و [[بخشنده]] بود. جارود، پدر منذر، ابتدا [[نصرانی]] بود و در [[ملاقات]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[سال نهم هجری]]، [[اسلام]] آورد. اسلام جارود، [[اسلامی]] [[نیک]] بود و او در [[دین]] خویش راست و صادق بود. پس از [[ارتحال پیامبر]] {{صل}} نیز با اینکه برخی قبال [[عرب]] [[مرتد]] شدند و به [[آیین]] [[جاهلی]] گرویدند، جارود [[قبیله]] خویش را گرد آورد و آنها را به [[حفظ آیین اسلام]] [[دعوت]] کرد. امام {{ع}} که یکی از ملاک‌های [[انتخاب]] افراد را [[نسب]] نیک می‌دانست، به منذر به‌دلیل نیک‌سیرتی پدرش، جارود، [[اطمینان]] کرد. اما او [[نام نیک]] پدرش را لکه‌دار ساخت. او فردی بی‌بهره از [[تقوا]] بود، چنان‌که خطاب به او فرمود: "اما بعد، به‌راستی که [[پاکی]] و صلاحیت پدرت مرا نسبت به تو فریفت و من [[گمان]] می‌کردم تو هم روش پدر را پیش خواهی گرفت و [[راه]] او را خواهی رفت"<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱.</ref>. او فردی [[متکبر]] و فخرفروش بود. امام در وصف این حالت او اشارتی دارد که [[شریف رضی]] ذیل [[نامه]] ۷۱ بیان داشته است: از روی [[خودپسندی]] پیوسته به [[چپ و راست]] خود می‌نگرد و در دو برد گران‌بهای خود می‌خرامد و کفش‌های خود را فوت می‌کند که گرد از آنها بزداید<ref>{{متن حدیث| إِنَّهُ لنظار فِي عِطْفَيْهِ مُخْتَالُ فِي بُرْدَيْهِ تفال فِي شراكيه}}</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۳۶.</ref>
[[منذر بن جارود عبدی]]، [[فرماندار]] [[امام]] در [[شهر استخر]]، از نواحی [[فارس]]، مردی به‌ظاهر [[شریف]] و [[بخشنده]] بود. جارود، پدر منذر، ابتدا [[نصرانی]] بود و در [[ملاقات]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[سال نهم هجری]]، [[اسلام]] آورد. اسلام جارود، [[اسلامی]] [[نیک]] بود و او در [[دین]] خویش راست و صادق بود. پس از [[ارتحال پیامبر]] {{صل}} نیز با اینکه برخی قبال [[عرب]] [[مرتد]] شدند و به [[آیین]] [[جاهلی]] گرویدند، جارود [[قبیله]] خویش را گرد آورد و آنها را به [[حفظ آیین اسلام]] [[دعوت]] کرد. امام {{ع}} که یکی از ملاک‌های [[انتخاب]] افراد را [[نسب]] نیک می‌دانست، به منذر به‌دلیل نیک‌سیرتی پدرش، جارود، [[اطمینان]] کرد. اما او [[نام نیک]] پدرش را لکه‌دار ساخت. او فردی بی‌بهره از [[تقوا]] بود، چنان‌که خطاب به او فرمود: "اما بعد، به‌راستی که [[پاکی]] و صلاحیت پدرت مرا نسبت به تو فریفت و من [[گمان]] می‌کردم تو هم روش پدر را پیش خواهی گرفت و [[راه]] او را خواهی رفت"<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱.</ref>. او فردی [[متکبر]] و فخرفروش بود. امام در وصف این حالت او اشارتی دارد که [[شریف رضی]] ذیل [[نامه]] ۷۱ بیان داشته است: از روی [[خودپسندی]] پیوسته به [[چپ و راست]] خود می‌نگرد و در دو برد گران‌بهای خود می‌خرامد و کفش‌های خود را فوت می‌کند که گرد از آنها بزداید<ref>{{متن حدیث| إِنَّهُ لنظار فِي عِطْفَيْهِ مُخْتَالُ فِي بُرْدَيْهِ تفال فِي شراكيه}}</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۳۶.</ref>


== منذر و خیانت در بیت المال ==
== منذر و خیانت در بیت المال ==
منذر پس از [[انتصاب]] به [[فرمانداری]]، در [[بیت المال]] [[مسلمانان]] [[خیانت]] روا داشت و چهارصد هزار [[درهم]] از [[اموال]] را [[اختلاس]] کرد. [[امام علی]] {{ع}} آن‌گاه که از خیانتش [[آگاه]] شد، در نامه‌ای خطاب به او نوشت: "تو از [[فرمان‌برداری]] [[هوای نفس]] خود دست‌بردار نیستی و برای آخرتت توشه‌ای [[ذخیره]] نکردی. آبادیِ دنیایت را با خرابیِ آخرتت به دست آوردی و با [[تباهی]] دینت، فاملیت را به نان و نوا رساندی. اگر این گزارش درست باشد، قطعاً "شتر قبیله" و "بند کفشت" از تو و امثال تو بهتر است. تو [[لیاقت]] آن را نداری که مرزدار [[اسلام]] باشی، یا کاری را به پیش بری، یا ارزشی را پاس داری، یا امانتی را [[امین]] باشی، یا از خیانتی بازداری. پس آن‌گاه که این نامه‌ام به تو رسید به سویم بیا"<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه۷۱.</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۳۶؛ [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۹۹-۲۰۱.</ref>
منذر پس از [[انتصاب]] به [[فرمانداری]]، در [[بیت المال]] [[مسلمانان]] [[خیانت]] روا داشت و چهارصد هزار [[درهم]] از [[اموال]] را [[اختلاس]] کرد. [[امام علی]] {{ع}} آن‌گاه که از خیانتش [[آگاه]] شد، در نامه‌ای خطاب به او نوشت: "تو از [[فرمان‌برداری]] [[هوای نفس]] خود دست‌بردار نیستی و برای آخرتت توشه‌ای [[ذخیره]] نکردی. آبادیِ دنیایت را با خرابیِ آخرتت به دست آوردی و با [[تباهی]] دینت، فاملیت را به نان و نوا رساندی. اگر این گزارش درست باشد، قطعاً "شتر قبیله" و "بند کفشت" از تو و امثال تو بهتر است. تو [[لیاقت]] آن را نداری که مرزدار [[اسلام]] باشی، یا کاری را به پیش بری، یا ارزشی را پاس داری، یا امانتی را [[امین]] باشی، یا از خیانتی بازداری. پس آن‌گاه که این نامه‌ام به تو رسید به سویم بیا"<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه۷۱.</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۳۶؛ [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۹۹-۲۰۱.</ref>


[[امام]]، [[پدر]] منذر یعنی «[[جارود]]» را که فردی کاملاً [[صالح]] و [[شایسته]] بود، در این [[نامه]] ستوده است وی در سال نهم یا دهم با جمعی از عبد قیس نزد [[پیامبر]] آمدند، او [[مسلمان]] شد و [[اسلام]] او هم بهتر شد و در [[بصره]] سکنی گزید و در یکی از جنگ‌های ناحیه [[فارس]] در سال ۲۱ شرکت کرد و [[شهید]] شد او مردی صالح و [[وارسته]] بود که امام {{ع}} در نامه ای که به منذر می‌نویسد اشاره به [[ایمان]] و صلاحیت جارود نیز می‌نماید.
[[امام]]، [[پدر]] منذر یعنی «[[جارود]]» را که فردی کاملاً [[صالح]] و [[شایسته]] بود، در این [[نامه]] ستوده است وی در سال نهم یا دهم با جمعی از عبد قیس نزد [[پیامبر]] آمدند، او [[مسلمان]] شد و [[اسلام]] او هم بهتر شد و در [[بصره]] سکنی گزید و در یکی از جنگ‌های ناحیه [[فارس]] در سال ۲۱ شرکت کرد و [[شهید]] شد او مردی صالح و [[وارسته]] بود که امام {{ع}} در نامه ای که به منذر می‌نویسد اشاره به [[ایمان]] و صلاحیت جارود نیز می‌نماید.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش