←سیره پیامبر در پیشرفت سریع اسلام
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
*خلق و خوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همهجانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او بهراستی انسان کامل بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> در آنِ واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکشهای نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوقالعاده. در کشمکشهای نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمیداد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بندۀ پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع میکرد، اجازه نمیداد اصحابش راه راهبان و ریاضتکشان را پیش بگیرند. از لهو و بیعاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود. در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض میشد و حتی نوشتهاند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست میداشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست میداشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن میداشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمیداشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقیاش گرمکننده دلها و الهامبخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق میورزید.<ref>یادداشتها، ج ۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | *خلق و خوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همهجانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او بهراستی انسان کامل بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> در آنِ واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکشهای نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوقالعاده. در کشمکشهای نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمیداد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بندۀ پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع میکرد، اجازه نمیداد اصحابش راه راهبان و ریاضتکشان را پیش بگیرند. از لهو و بیعاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود. در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض میشد و حتی نوشتهاند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست میداشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست میداشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن میداشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمیداشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقیاش گرمکننده دلها و الهامبخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق میورزید.<ref>یادداشتها، ج ۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
==سیره پیامبر در پیشرفت سریع اسلام== | ==سیره [[پیامبر]] در پیشرفت سریع اسلام== | ||
*لامارتین شاعر معروف فرانسوی میگوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمیرسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور میکند و دعوتی میکند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیکترین افرادش با او به دشمنی برمیخیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن بهعنوان نخستین عامل صرفنظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب میکند: {{عربی|اندازه= | *لامارتین شاعر معروف فرانسوی میگوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} نمیرسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور میکند و دعوتی میکند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیکترین افرادش با او به دشمنی برمیخیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن بهعنوان نخستین عامل صرفنظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر {{صل}} عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب میکند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ففَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ }}﴾}}<ref>پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد؛ آلعمران، آیه ۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]] گرامی، به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیهای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر بهجای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده میشدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
*نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است: | *نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است: | ||
#'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیتهای اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را میگیرد و مدعی میشود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میفرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آن طرفتر بروی. "[[پیامبر]]{{صل}} هم میخواهد برود برای نماز شرکت کند" همینجا باید پول من را بدهی. هر چه [[پیامبر]]{{صل}} با او نرمش نشان میدهد او بیشتر خشونت میورزد تا آنجا که با [[پیامبر]]{{صل}} گلاویز میشود و ردای [[پیامبر]]{{صل}} را لوله میکند، دور گردن ایشان میپیچد و میکشد که اثر قرمزیاش در گردن ایشان ظاهر میشود. مسلمانان میبینید که [[پیامبر]]{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان میآیند و میبینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} میفرماید: کاری نداشته باشید. من خودم میدانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان میدهد که یهودی همانجا میگوید: {{عربی|اندازه=150%|" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّه"}} و میگوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان میدهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است در فتح مکه، زنی از بنیمخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرفنظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ [[رسول خدا]] از خشم برافروخته شد و فرمود: "چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟" عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم میشد، معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد مجازات میگشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمیکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت (کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۶.</ref> سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت میپسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوقالعاده است. آنچنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچهاش متولد شده بود میدوید که: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یکسالهاش را میآورد: یا [[رسول الله]]، دلم میخواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچهام دعا کنی و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} میپذیرفت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۷۸.</ref> | |||
#'''نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیتهای اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را میگیرد و مدعی میشود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} میفرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آن طرفتر بروی. | #'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت میکرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}﴾}}<ref> و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹.</ref> ای [[پیامبر]]، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همینقدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد. | ||
#'''مشورت:''' مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت میکرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. {{عربی|اندازه= | #'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ}}﴾}}.<ref> در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بهخوبی آشکار شده است. پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که گسستنی نیست، چنگ زده است؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>. | ||
#'''پرهیز از خشونت:''' اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} بود: {{عربی|اندازه= | *خلاصه [[قرآن]] منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس میخواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس میخواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشتهاند که نزدیک یکدیگر است و همه میتواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنینضیر که همپیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عدهای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل میکردند. مسلمانان گفتند: ما نمیگذاریم بچههایمان بروند. عدهای از آنها گفتند: ما با همدینانمان میرویم. مسئلهای برای مسلمانان شد. خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما نمیخواهیم بگذاریم بچههایمان بروند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان میخواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، میخواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمیپذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref> ویژگیهای رفتاری [[پیامبر]]{{صل}} تاریخ، هرگز شخصیتی چون [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را به یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد؛ سیره ایشان را در ابعاد مختلف یادآوری میکنیم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
خلاصه قرآن منطق این است که در امر دین اجباری نیست، چرا که حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن، هرکس میخواهد این راه را انتخاب کند، و هرکس میخواهد آن راه را. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشتهاند که نزدیک یکدیگر است و همه میتواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنینضیر که همپیمان مسلمانان بودند خیانت کردند، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} دستور به جلای وطن داد. عدهای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل میکردند. مسلمانان گفتند: ما نمیگذاریم بچههایمان بروند. عدهای از آنها گفتند: ما با همدینانمان میرویم. مسئلهای برای مسلمانان شد. خدمت پیامبر اکرم {{صل}} آمدند و گفتند: یا رسول | |||
==[[سیره عبادی پیامبر خاتم]]== | ==[[سیره عبادی پیامبر خاتم]]== |