اسحاق بن ابراهیم حنظلی در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


== اسحاق بن ابراهیم حنظلی در راویان امام رضا در مسند الرضا ==
== اسحاق بن ابراهیم حنظلی در راویان امام رضا در مسند الرضا ==
[[علامه حلی]] در [[خلاصه]] گفته: [[اسحاق بن ابراهیم حضینی]] از [[خادمان امام رضا]]{{ع}} می‌باشد، و [[حسن بن سعید]] او را به [[حضرت]] معرفی [[کرد]] و این معرفی سبب شد که وی به [[امام]] [[خدمت]] کند و روایاتی هم از او نقل نماید، و لذا ما [[روایات]] او را به قبول نزدیک‌تر می‌دانیم، اما [[شیخ طوسی]] در [[رجال]] خود او را از [[اصحاب امام جواد]]{{ع}} می‌داند و می‌گوید: [[امام رضا]] را هم [[ملاقات]] کرده است.
او از بزرگان [[اهل حدیث]] و [[مشایخ]] [[روایت]] در عصر خود به شمار می‌رفت، [[بخاری]] و [[مسلم]]، و [[احمد بن حنبل]] و [[نسائی]] از وی اخذ [[حدیث]] کرده‌اند، هنگامی که [[امام رضا]]{{ع}} وارد [[نیشابور]] شدند او در این [[شهر]] اقامت داشته است [[اسحاق بن راهویه]] هنگام خروج آن [[حضرت]] از نیشابور جلو مرکب او را گرفت و از آن جناب خواست تا برای او و [[محدثان]] نیشابور [[حدیثی]] را [[املاء]] فرمایند.


او از امام رضا{{ع}} یک [[حدیث]] نقل می‌کند، او می‌گوید: امام رضا{{ع}} فرمودند: شاه به [[دانیال]] گفت: دوست دارم مانند شما [[فرزندی]] داشته باشم، گفت شما مرا چگونه می‌دانید، گفت: من شما را مردی بزرگ می‌‌دانم، دانیال گفت: هرگاه خواستی با زنت همبستر گردی [[همت]] کن تا مردی مانند من [[خداوند]] به تو دهد، او همچنان کرد و خداوند فرزندی مانند دانیال به او داد.<ref>[[عزیزالله عطاردی قوچانی|عطاردی قوچانی، عزیزالله]]، [[راویان امام رضا در مسند الرضا (کتاب)|راویان امام رضا در مسند الرضا]]، ص 80.</ref>
[[امام]]{{ع}} سرش را از عماری بیرون کردند و برای آنها حدیثی از [[پدران]] بزرگوارش [[قراءت]] فرمودند شرح حال او به طور مشروح در کتاب‌های [[رجال]] [[اهل سنت]] آمده و همگان او را به فضل و [[دانش]] و [[اتقان]] در حدیث توصیف کرده‌اند و مشایخ و [[راویان]] او را ذکر نموده‌اند و ما اکنون شرح حال او را از [[کتب رجال]] که در دست ما هست در این جا نقل می‌کنیم:
 
[[بخاری]] در [[تاریخ]] خود گوید: [[اسحاق بن ابراهیم حنظلی مروزی]] از [[ابن عیینه]] و [[وکیع]] اخذ حدیث [[کرد]] و [[یحیی بن آدم]] نیز از او روایت می‌کند، بخاری گوید: وی در شب [[شنبه]] چهاردهم [[ماه شعبان]] [[سال]] ۲۳۸ در حالی که هفتاد و هفت سال از عمرش گذشته بود درگذشت.
 
[[خطیب بغدادی]] گوید: [[اسحاق بن ابراهیم ابویعقوب حنظلی مروزی]] معروف به [[ابن راهویه]] یکی از [[رهبران]] [[مسلمانان]] و اعلام [[دین]] به شمار می‌رود. او [[محدث]]، [[فقیه]]، [[حافظ]]، باورع، [[زاهد]]، و [[راستگو]] بود، ابن راهویه برای [[طلب]] حدیث و تحصیل دانش و کمال به طرف [[عراق]]، [[حجاز]]، [[یمن]] و [[شام]] [[مسافرت]] کرد، او از [[جریر بن عبدالحمید]] و [[اسماعیل بن علیه]] و [[نضر بن شمیل]] و غیر آنها روایت می‌کند.
 
او چند بار وارد [[بغداد]] شد و با حفاظ و محدثان بغداد مجالست نمود، و در مورد حدیث با آنها [[مذاکره]] کرد، بعد از آن به [[خراسان]] بازگشت و در نیشابور اقامت کرد، تا آن گاه که در آن شهر درگذشت، [[علم]] او در نزد خراسانی‌ها بود و به وسیله آنها پخش شد، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] و [[مسلم بن حجاج نیشابوری]] و [[محمد بن نصر مروزی]] و [[ابوعیسی ترمذی]] و گروهی بسیار از وی [[روایت]] می‌کنند.
 
'''[[مناظره]] [[اسحاق]] در نزد [[عبدالله بن طاهر]]:''' یکی از روزها اسحاق در نزد عبدالله بن طاهر [[امیر]] [[خراسان]] بود، و [[ابراهیم بن ابی صالح]] هم در آنجا بودند، عبدالله بن طاهر مسأله‌ای را مطرح [[کرد]]، اسحاق گفت: [[سنت]] در این مسأله چنین و چنان است و هرکس از [[سنت]] [[متابعت]] می‌کند عقیده‌اش چنین می‌باشد، ولی [[ابوحنیفه]] و [[یاران]] او برخلاف این سنت [[فتوی]] می‌دهند، ابراهیم گفت: ابوحنیفه برخلاف سنت چیزی نگفته است.
 
اسحاق گفت: من خلاف سنت را در این مسأله در کتاب جد او دیده‌ام، ابراهیم گفت: ای امیر اسحاق [[دروغ]] می‌گوید در کتاب جد من چنین چیزی نیست، اسحاق بن راهویه گفت: امیر دستور دهند جامع ابوحنیفه را بیاورند تا موضوع روشن گردد، عبدالله فرستاد کتاب را آوردند و به امیر دادند او هنگامی که کتاب را ورق می‌زد اسحاق گفت: ای امیر صفحه یازدهم کتاب را باز کنید، و از سطر نهم مطالعه کنید تا سخن مرا در آنجا پیدا کنید، هنگامی که کتاب مورد مطالعه قرار گرفت [[صدق]] گفتار اسحاق روشن شد، عبدالله بن طاهر گفت: [[حفظ]] کردن مسائل امری طبیعی است، ولی حفظ صفحه کتاب و سطر آن برای من شگفت‌آور می‌باشد.
 
اسحاق گفت: من برای چنین روزی این مطالب را حفظ می‌کنم تا [[خداوند]] این چنین دشمنانی را [[رسوا]] کند، بعد از آن عبدالله بن طاهر از اسحاق پرسید به من گفته‌اند شما صد هزار [[حدیث]] حفظ دارید، اسحاق گفت: صد هزار حدیث من نمی‌دانم، ولی هر چه شنیده‌ام حفظ کرده‌ام.
 
[[ابن ابی حاتم]] گوید: [[اسحاق بن ابراهیم حنظلی]] [[ابن راهویه]] از [[ابن مبارک]] و [[جریر]] روایت می‌کند، و از وی [[بقیة بن ولید]] و [[یحیی بن آدم]] روایت می‌کنند، از پدرم و [[ابوزرعه]] این را شنیدم، عبدالرحمان برای من [[حدیث]] کرد که [[صالح بن احمد بن حنبل]] می‌‌گفت: از پدرم شنیدم که درباره اسحاق بن راهویه گفتند: از مانند اسحاق سؤال نمی‌شود که آنها چه گونه هستند.
 
پدرم گفت: اسحاق در نزد ما یکی از [[پیشوایان]] [[مسلمانان]] می‌باشد، و نیز عبدالرحمان برای من [[روایت]] کرد که [[احمد بن سلمه]] گفت: از [[قتیبة بن سعید بغلانی]] از اسحاق بن راهویه پرسیدم سعید گفت: اسحاق یکی از پیشوایان است، و پدرم نیز درباره اسحاق می‌‌گفت، او یکی از پیشوایان مسلمانان به شمار می‌رود.
 
[[ابن حجر عسقلانی]] گوید: [[اسحاق بن ابراهیم حنظلی]] معروف به [[ابن راهویه مروزی]] ساکن [[نیشابور]] بود، او یکی از پیشوایان [[اهل حدیث]] می‌باشد که [[شهرها]] را برای اخذ حدیث و [[کسب علم]] و [[دانش]] [[سیاحت]] کرد، او از [[ابن عیینة]] و [[ابن علیه]] و [[جریر]] و [[بشر بن مفضل]] و [[حفص بن غیاث]] و گروهی روایت می‌کند [[صاحبان صحاح]] جز [[ابن ماجه]] و [[بقیة بن ولید]] و [[احمد بن حنبل]] و [[اسحاق کوسج]] از وی روایت می‌کنند.
 
[[محمد بن موسی باشانی]] گوید: او در سال ۱۶۱ متولد شد و از [[ابن مبارک]] در سنین [[جوانی]] [[حدیث]] کرد، ولی به خاطر جوانی از [[روایت حدیث]] او خودداری نمود اما [[موسی بن هارون]] گوید: ولادت او در سال ۱۶۶ بوده است، [[نعیم بن حماد]] می‌‌گفت: هرگاه [[مشاهده]] کردی یک نفر [[خراسانی]] درباره اسحاق [[سخن]] ناروائی می‌گوید او را در [[دین]] متهم بدانید.
 
احمد بن حنبل گفته: کسی مانند اسحاق از [[جسر بغداد]] عبور نکرده و به [[خراسان]] نرفته است، او می‌‌گفت: من در [[عراق]] نظیر او را ندیده‌ام، [[محمد بن اسلم طوسی]] گوید: او هنگامی که درگذشت [[داناترین]] [[مردم]] بود، و اگر ثوری زنده بود به اسحاق احتیاج پیدا می‌کرد، [[نسائی]] گوید: اسحاق یکی از پیشوایان است و ثقة و مورد [[اطمینان]] می‌باشد.
 
[[ابن خزیمه]] گوید: اگر او در میان [[تابعین]] بود به [[حفظ]] و [[علم]] و [[فقه]] او [[اقرار]] می‌کردند، [[ابوداود]] گوید: از اسحاق شنیدم که می‌‌گفت: در کتاب‌های من صدهزار [[حدیث]] می‌باشد که در نظرم می‌باشد، او می‌‌گفت: وی یازده هزار حدیث از [[حفظ]] برای ما [[املا]] [[کرد]] و بعد که از روی کتاب برای ما [[قراءت]] نمود، یک حرفی هم زاید نبود و همه با حفظ او مطابقت می‌کرد.
 
او از [[حضرت رضا]]{{ع}} یک حدیث [[روایت]] می‌کند، [[اسحاق بن ابراهیم]] گوید: هنگامی که [[امام رضا]]{{ع}} خواستند از [[نیشابور]] خارج شوند، [[محدثان]] پیرامون مرکب او [[اجتماع]] کردند و گفتند یابن [[رسول الله]] اکنون که ما را [[ترک]] می‌کنی، [[حدیثی]] برای ما بخوان تا ما آن را بنویسیم.
 
[[امام]] همچنانکه در عماریه نشسته بودند فرمودند: از پدرم شنیدم که می‌گفت از پدرم و او از پدرانش از علی{{ع}} روایت می‌کرد که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند از [[خداوند]] شنیدم فرمود: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} حصار من است، و هرکس در آن [[حصن]] در آید از [[عذاب]] من مصون خواهد ماند، پس از این که مرکب حرکت کرد بار دیگر گفت این {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} شروطی دارد و من هم یکی از شروط آن می‌باشم.<ref>[[عزیزالله عطاردی قوچانی|عطاردی قوچانی، عزیزالله]]، [[راویان امام رضا در مسند الرضا (کتاب)|راویان امام رضا در مسند الرضا]]، ص 80-84.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۲

ویرایش