حکمیت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


== [[تحمیل]] [[حکمیت]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ==
== [[تحمیل]] [[حکمیت]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ==
در حالی که [[جنگ]] در [[صفین]] به [[پیروزی]] نهایی [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} نزدیک بود، به واسطه [[نیرنگ]] [[عمرو بن عاص]] و [[معاویه]] که قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و [[شعار]] می‌دادند «ما [[پیروی]] قرآنیم و جنگ نمی‌خواهیم»، عده‌ای از [[مردم]] [[عراق]] به سرکردگی [[اشعث بن قیس]] و [[مسعر بن فدکی تمیمی]] و [[زید بن حصین طایی سنبسی]] (به ظاهر) [[فریب]] خوردند و همراه با گروهی از [[قاریان]] که هم [[رأی]] ایشان بودند و بعد از آن، [[خوارج]] نام گرفتند، گفتند: ای علی! اینک که تو را به [[کتاب خدا]] [[دعوت]] می‌کنند، قبول کن وگرنه تو و یارانت را به آنها [[تسلیم]] می‌کنیم یا با تو همان کاری را می‌کنیم که با پسر [[عفان]] ([[عثمان]]) کردیم. ما [[مکلف]] به عمل به آن چیزی هستیم که در [[قرآن]] است و آن را می‌پذیریم. به [[خدا]] اگر نپذیری با تو همان که گفتیم خواهیم کرد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴.</ref>.
در حالی که [[جنگ]] در [[صفین]] به [[پیروزی]] نهایی سپاه امیرالمؤمنین{{ع}} نزدیک بود، به واسطه [[نیرنگ]] [[عمرو بن عاص]] و [[معاویه]] که قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و [[شعار]] می‌دادند «ما [[پیروی]] قرآنیم و جنگ نمی‌خواهیم»، عده‌ای از [[مردم]] [[عراق]] به سرکردگی [[اشعث بن قیس]] و [[مسعر بن فدکی تمیمی]] و [[زید بن حصین طایی سنبسی]] (به ظاهر) [[فریب]] خوردند و همراه با گروهی از [[قاریان]] که هم [[رأی]] ایشان بودند و بعد از آن، [[خوارج]] نام گرفتند، گفتند: ای علی! اینک که تو را به [[کتاب خدا]] [[دعوت]] می‌کنند، قبول کن وگرنه تو و یارانت را به آنها [[تسلیم]] می‌کنیم یا با تو همان کاری را می‌کنیم که با پسر [[عفان]] ([[عثمان]]) کردیم. ما [[مکلف]] به عمل به آن چیزی هستیم که در [[قرآن]] است و آن را می‌پذیریم. به [[خدا]] اگر نپذیری با تو همان که گفتیم خواهیم کرد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴.</ref>.


با [[اصرار]] و پافشاری این گروه، امیرالمؤمنین{{ع}} به [[اجبار]] و [[اکراه]]، توقف جنگ و [[مذاکره]] و تعیین داور را پذیرفت. آن‌گاه به [[حضرت علی]]{{ع}} گفتند کسی را در پی [[مالک اشتر]] بفرستد و دستور [[عقب‌نشینی]] دهد. آن حضرت به [[یزید بن هانی]] فرمود: «برو نزد مالک اشتر و بگو جنگ را رها کند و به نزد من باز گردد». [[یزید]]، پیغام را به مالک اشتر داد. مالک که در پهلوی راست [[سپاه]] مشغول جنگ بود به یزید گفت: به امیرالمؤمنین{{ع}} بگو کار جنگ بالا گرفته است و بازگشت در این موقع صحیح نیست. یزید بن هانی به حضور [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} رسید و پاسخ مالک را به اطلاع آن حضرت رسانید.
با [[اصرار]] و پافشاری این گروه، امیرالمؤمنین{{ع}} به [[اجبار]] و [[اکراه]]، توقف جنگ و [[مذاکره]] و تعیین داور را پذیرفت. آن‌گاه به [[حضرت علی]]{{ع}} گفتند کسی را در پی [[مالک اشتر]] بفرستد و دستور [[عقب‌نشینی]] دهد. آن حضرت به [[یزید بن هانی]] فرمود: «برو نزد مالک اشتر و بگو جنگ را رها کند و به نزد من باز گردد». [[یزید]]، پیغام را به مالک اشتر داد. مالک که در پهلوی راست [[سپاه]] مشغول جنگ بود به یزید گفت: به امیرالمؤمنین{{ع}} بگو کار جنگ بالا گرفته است و بازگشت در این موقع صحیح نیست. یزید بن هانی به حضور [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} رسید و پاسخ مالک را به اطلاع آن حضرت رسانید.
۱۱۲٬۰۵۷

ویرایش