جز
جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود') |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
پیشوایان حق با [[رفتار]] و گفتار خود تلاش کردند تا ریشهها، زمینهها و صورتهای استرحام را بزدایند. [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} در این [[جهت]] چنین [[آموزش]] داد: {{متن حدیث|أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ}}<ref>«آنکه طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند، و آنکه راز سختی خویش بر هر کس گشود، خویشتن را خوار نمود. و آنکه زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت». نهج البلاغه، حکمت ۲؛ قریب به همین: تحف العقول، ص۱۳۹.</ref>. | پیشوایان حق با [[رفتار]] و گفتار خود تلاش کردند تا ریشهها، زمینهها و صورتهای استرحام را بزدایند. [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} در این [[جهت]] چنین [[آموزش]] داد: {{متن حدیث|أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ}}<ref>«آنکه طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند، و آنکه راز سختی خویش بر هر کس گشود، خویشتن را خوار نمود. و آنکه زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت». نهج البلاغه، حکمت ۲؛ قریب به همین: تحف العقول، ص۱۳۹.</ref>. | ||
[[رشد]] و تعالی [[آدمی]] در بستر [[ارجمندی]] حاصل میشود و هر جا استرحام [[ظهور]] نماید تنزل و [[تباهی]] به بار میآورد؛ و پیشوایان حق به گونهای با [[مردم]] رفتار میکردند که آنان خود را به [[خواری]] و [[زبونی]] نکشند، بلکه در هر حال و در برابر هر کس [[عزت نفس]] و مناعت خود را [[حفظ]] کنند و به خود [[اعتماد]] و اتکا نمایند و در برابر غیر [[خدا]] سر [[خم]] نکنند. این جهتگیری تا بدانجا بود که آنان کمترین عمل استرحامی را نیز [[تأیید]] نمیکردند و بدان میدان نمیدادند. [[احمد بن محمد بن ابی نصر]]<ref>احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از بزرگان علما و فقهای شیعه و از اصحاب امام کاظم {{ع}} بود و در خدمت حضرت رضا {{ع}} و جواد {{ع}} مرتبتی بلند داشت و مورد اعتماد بود. وی دارای آثاری ارزشمند بوده است از جمله کتابهایی به نام الجامع و السائل. درگذشت او به سال ۲۲۱ هجری بوده است. ر. ک: رجال البرقی، ص۵۴؛ رجال النجاشی، ص۷۵؛ رجال الکشی، ص۵۵۶؛ رجال ابن | [[رشد]] و تعالی [[آدمی]] در بستر [[ارجمندی]] حاصل میشود و هر جا استرحام [[ظهور]] نماید تنزل و [[تباهی]] به بار میآورد؛ و پیشوایان حق به گونهای با [[مردم]] رفتار میکردند که آنان خود را به [[خواری]] و [[زبونی]] نکشند، بلکه در هر حال و در برابر هر کس [[عزت نفس]] و مناعت خود را [[حفظ]] کنند و به خود [[اعتماد]] و اتکا نمایند و در برابر غیر [[خدا]] سر [[خم]] نکنند. این جهتگیری تا بدانجا بود که آنان کمترین عمل استرحامی را نیز [[تأیید]] نمیکردند و بدان میدان نمیدادند. [[احمد بن محمد بن ابی نصر]]<ref>احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از بزرگان علما و فقهای شیعه و از اصحاب امام کاظم {{ع}} بود و در خدمت حضرت رضا {{ع}} و جواد {{ع}} مرتبتی بلند داشت و مورد اعتماد بود. وی دارای آثاری ارزشمند بوده است از جمله کتابهایی به نام الجامع و السائل. درگذشت او به سال ۲۲۱ هجری بوده است. ر. ک: رجال البرقی، ص۵۴؛ رجال النجاشی، ص۷۵؛ رجال الکشی، ص۵۵۶؛ رجال ابن داوود، ص۳۸-۳۹؛ جامع الرواة، ج۱، ص۵۹.</ref> از [[حضرت رضا]] {{ع}} تقاضا کرد که برایش توصیهای به [[اسماعیل بن داوود]] کاتب بنویسد تا شاید از او بهرهای ببرد و [[امام]] {{ع}} به او فرمود: {{متن حدیث|أَنَا أَضَنُ بِكَ أَنْ تَطْلُبَ مِثْلَ هَذَا وَ شِبْهَهُ وَ لَكِنْ عَوِّلْ عَلَى مَالِي}}. (دریغم میآید که مانند تویی چنین چیزی [[طلب]] کند. تو بر [[مال]] من تکیه کن و خود را [[بینیاز]] ساز)<ref>الکافی، ج۲، ص۱۴۹؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۱۴.</ref>. | ||
مشی [[پیشوایان حق]] اینگونه بود و آنان تلاش میکردند تا ریشههای [[استرحام]] را از درون و بیرون بخشکانند تا [[آدمیان]] با [[ارجمندی]] و [[سربلندی]] [[زندگی]] کنند؛ و خود [[برترین]] نمونه در این عرصه بودهاند. آنان در سختترین شرایط نیز ذرهای استرحام نکردند، حتی در کنج [[زندان]] و زیر فشار و [[شکنجه]] [[حاکمان ستمگر]]. زمانی که [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} در زندان [[سندی بن شاهک]] در [[اسارت]] بود<ref>دوره امامت امام کاظم {{ع}} (۱۴۸ تا ۱۸۳ هجری) با سالهای آخر خلافت منصور، و خلافت مهدی و هادی و ۱۳ سال از خلافت هارون مقارن بود. امام کاظم {{ع}} در دوران امامت خویش در تدارک یک حماسه انقلابی دیگر چون حماسه حسینی بود و زمامداران خودسر و جباران از ناحیه آن حضرت سخت در وحشت بودند، چنان که مهدی عباسی از خروج آن حضرت خود را در ایمنی نمیدید. از اینرو امام کاظم {{ع}} مدتهای مدید را تحت نظر و در حبسهای سخت و زندانهای مجرد و جانفرسا گذراند. زندان سندی بن شاهک آخرین زندان آن حضرت بود. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، صص ۳۲۶-۳۲۸؛ صفة الصفوة، ج۲، ص۱۸۵؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۰۸؛ علی بن محمد المالکی الشهیر بابن الصباغ، الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة {{عم}}، منشورات الاعلمی، طهران، ص۲۳۸-۲۴۱.</ref>، [[هارون]]، [[فضل بن ربیع]]<ref>فضل بن ربیع بن یونس حاجب هارون و محمد امین بود و پدرش نیز حاجب منصور و مهدی بود. در سال ۱۷۳ هجری هارون الرشید او را منصب وزارت داد که تا سال ۱۷۸ در این مقام ماند. پس از مرگ هارون و درگیری میان امین و مأمون و پیروزی مأمون بر برادر، فضل در اختفا میزیست تا آنکه با وساطت طاهر ذو الیمینین از خشم مأمون نجات یافت. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۳-۳۴۴؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۷-۴۰.</ref> را برای رساندن پیامی به نزد [[حضرت]] فرستاد و هدفش آن بود که با عنوان کردن مسائلی [[امام]] {{ع}} را از موضع [[عزّت]] خویش دور کند و او را به [[استرحام]] کشد. فضل گوید من داخل [[محبس]] شدم و دیدم که آن حضرت پیوسته [[نماز]] میگزارد و اعتنایی به من ندارد و در هر دو رکعت نماز که [[سلام]] میدهد بلافاصله برای نماز دیگر [[تکبیر]] میگوید و وارد نماز میشود. پس چون توقف من طولانی شد، ترسیدم که مورد [[مؤاخذه]] هارون قرار گیرم، پس همین که آن حضرت خواست سلام بدهد من شروع کردم به سخن و دیگر آن حضرت وارد نماز نشد و به سخن من گوش فرا داد. من [[پیام]] [[رشید]] را به آن حضرت رساندم و آن پیام این بود که به من گفته بود به آن [[حضرت]] مگو که [[امیر مؤمنان]] مرا به سوی تو فرستاده بلکه بگو برادرت مرا به سوی تو فرستاده و [[سلام]] رسانده و گفته است میدانم که شما هیچ تقصیری ندارید اما [[سوء]] تفاهمی شده است و به سبب خبرهایی که به من رسیده بود شما را از [[مدینه]] آوردم و پس از بررسی و پیگیری بر من روشن شد که شما هیچ گناهی ندارید، با وجود این [[مصلحت]] در آن است که اینجا باشید. و شما از لحاظ برنامه غذایی، هر نوع غذایی را که میل دارید سفارش بدهید و هرچه را میپسندید [[دستور]] بدهید، و من [[فضل بن ربیع]] را [[مأمور]] این کار کردهام. [[راوی]] گوید حضرت بدون آنکه به من التفاتی کند در دو کلمه جواب داده فرمود: {{متن حدیث|لَا حَاضِرُ لِي مَالي فَیِنْفَعُنِي، وَ لَمْ أُخْلَقْ سَؤُلاً: اللهُ أَکْبَرُ}}. (از [[مال]] خودم اینجا چیزی ندارم که بهره ببرم و استفاده کنم، و [[خداوند]] مرا [[اهل]] خواهش و تقاضا نیافریده است: اللهُ أَکْبَرُ) و وارد [[نماز]] شد<ref>ر. ک: منتهی الآمال، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵.</ref>. حضرت نشان داد که [[زندان]]، [[شکنجه]] و فشار نیز نمیتواند اندکی از [[عزت نفس]] او بکاهد و کاری کند که مرهون [[دشمن]] شود و زیر بار منّت او رود. | مشی [[پیشوایان حق]] اینگونه بود و آنان تلاش میکردند تا ریشههای [[استرحام]] را از درون و بیرون بخشکانند تا [[آدمیان]] با [[ارجمندی]] و [[سربلندی]] [[زندگی]] کنند؛ و خود [[برترین]] نمونه در این عرصه بودهاند. آنان در سختترین شرایط نیز ذرهای استرحام نکردند، حتی در کنج [[زندان]] و زیر فشار و [[شکنجه]] [[حاکمان ستمگر]]. زمانی که [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} در زندان [[سندی بن شاهک]] در [[اسارت]] بود<ref>دوره امامت امام کاظم {{ع}} (۱۴۸ تا ۱۸۳ هجری) با سالهای آخر خلافت منصور، و خلافت مهدی و هادی و ۱۳ سال از خلافت هارون مقارن بود. امام کاظم {{ع}} در دوران امامت خویش در تدارک یک حماسه انقلابی دیگر چون حماسه حسینی بود و زمامداران خودسر و جباران از ناحیه آن حضرت سخت در وحشت بودند، چنان که مهدی عباسی از خروج آن حضرت خود را در ایمنی نمیدید. از اینرو امام کاظم {{ع}} مدتهای مدید را تحت نظر و در حبسهای سخت و زندانهای مجرد و جانفرسا گذراند. زندان سندی بن شاهک آخرین زندان آن حضرت بود. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، صص ۳۲۶-۳۲۸؛ صفة الصفوة، ج۲، ص۱۸۵؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۰۸؛ علی بن محمد المالکی الشهیر بابن الصباغ، الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة {{عم}}، منشورات الاعلمی، طهران، ص۲۳۸-۲۴۱.</ref>، [[هارون]]، [[فضل بن ربیع]]<ref>فضل بن ربیع بن یونس حاجب هارون و محمد امین بود و پدرش نیز حاجب منصور و مهدی بود. در سال ۱۷۳ هجری هارون الرشید او را منصب وزارت داد که تا سال ۱۷۸ در این مقام ماند. پس از مرگ هارون و درگیری میان امین و مأمون و پیروزی مأمون بر برادر، فضل در اختفا میزیست تا آنکه با وساطت طاهر ذو الیمینین از خشم مأمون نجات یافت. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۴۳-۳۴۴؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۷-۴۰.</ref> را برای رساندن پیامی به نزد [[حضرت]] فرستاد و هدفش آن بود که با عنوان کردن مسائلی [[امام]] {{ع}} را از موضع [[عزّت]] خویش دور کند و او را به [[استرحام]] کشد. فضل گوید من داخل [[محبس]] شدم و دیدم که آن حضرت پیوسته [[نماز]] میگزارد و اعتنایی به من ندارد و در هر دو رکعت نماز که [[سلام]] میدهد بلافاصله برای نماز دیگر [[تکبیر]] میگوید و وارد نماز میشود. پس چون توقف من طولانی شد، ترسیدم که مورد [[مؤاخذه]] هارون قرار گیرم، پس همین که آن حضرت خواست سلام بدهد من شروع کردم به سخن و دیگر آن حضرت وارد نماز نشد و به سخن من گوش فرا داد. من [[پیام]] [[رشید]] را به آن حضرت رساندم و آن پیام این بود که به من گفته بود به آن [[حضرت]] مگو که [[امیر مؤمنان]] مرا به سوی تو فرستاده بلکه بگو برادرت مرا به سوی تو فرستاده و [[سلام]] رسانده و گفته است میدانم که شما هیچ تقصیری ندارید اما [[سوء]] تفاهمی شده است و به سبب خبرهایی که به من رسیده بود شما را از [[مدینه]] آوردم و پس از بررسی و پیگیری بر من روشن شد که شما هیچ گناهی ندارید، با وجود این [[مصلحت]] در آن است که اینجا باشید. و شما از لحاظ برنامه غذایی، هر نوع غذایی را که میل دارید سفارش بدهید و هرچه را میپسندید [[دستور]] بدهید، و من [[فضل بن ربیع]] را [[مأمور]] این کار کردهام. [[راوی]] گوید حضرت بدون آنکه به من التفاتی کند در دو کلمه جواب داده فرمود: {{متن حدیث|لَا حَاضِرُ لِي مَالي فَیِنْفَعُنِي، وَ لَمْ أُخْلَقْ سَؤُلاً: اللهُ أَکْبَرُ}}. (از [[مال]] خودم اینجا چیزی ندارم که بهره ببرم و استفاده کنم، و [[خداوند]] مرا [[اهل]] خواهش و تقاضا نیافریده است: اللهُ أَکْبَرُ) و وارد [[نماز]] شد<ref>ر. ک: منتهی الآمال، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵.</ref>. حضرت نشان داد که [[زندان]]، [[شکنجه]] و فشار نیز نمیتواند اندکی از [[عزت نفس]] او بکاهد و کاری کند که مرهون [[دشمن]] شود و زیر بار منّت او رود. |