مبارزه با تبعیض: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمع‌آوری')
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۳۰: خط ۳۰:
* در [[سیره پیامبر]] {{صل}} بنا بر [[تعالیم قرآن]]، همه [[مردم]]، اعم از [[زمامداران]] و [[شهروندان]]، [[توانگران]] و [[ناتوانان]]، [[عرب]] و [[عجم]] و... از نظر [[قانون]] مساوی بودند و هیچ یک [[مصونیت]] [[قضایی]] نداشتند؛ به این [[دلیل]]، ایشان به هیچ کس اجازه [[قانون]] شکنی را نمی‌داد و سخت به [[اجرای قانون]] حتی درباره خویش پایبند بود و [[اعمال]] [[قانون]] را ضامن بقا و [[شکوفایی]] [[جامعه اسلامی]] می‌دانست. در این باره می‌توان به موارد زیر اشاره کرد<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۲-۲۵۳.</ref>:  
* در [[سیره پیامبر]] {{صل}} بنا بر [[تعالیم قرآن]]، همه [[مردم]]، اعم از [[زمامداران]] و [[شهروندان]]، [[توانگران]] و [[ناتوانان]]، [[عرب]] و [[عجم]] و... از نظر [[قانون]] مساوی بودند و هیچ یک [[مصونیت]] [[قضایی]] نداشتند؛ به این [[دلیل]]، ایشان به هیچ کس اجازه [[قانون]] شکنی را نمی‌داد و سخت به [[اجرای قانون]] حتی درباره خویش پایبند بود و [[اعمال]] [[قانون]] را ضامن بقا و [[شکوفایی]] [[جامعه اسلامی]] می‌دانست. در این باره می‌توان به موارد زیر اشاره کرد<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۲-۲۵۳.</ref>:  
# [[نقل]] شده است که روزی زنی از [[بنی مخزوم]] به سرقت محکوم شد و [[اسامة بن زید]] کوشید با [[شفاعت]] خود، [[مانع]] از اجرای [[حکم خدا]] درباره آن [[زن]] شود. اما [[پیامبر]] {{صل}} به شدت او را از این کار بر حذر داشت و فرمود: "همانا آنان که پیش از شما بودند، بدین سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان، [[اجرا]]، و اشراف و بزرگان را رها می‌کردند. [[سوگند]] به آنکه [[جان]] [[محمد]] در دست اوست! اگر دخترم، [[فاطمه]]، چنین خطایی را انجام می‌داد، دست او را قطع می‌کردم"<ref>{{متن حدیث| أَنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ يُقِيمُونَ الْحَدِّ عَلَى الْوَضِيعِ وَ يَتْرُكُونَ الشَّرِيفِ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ فاطمه فَعَلْتَ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ يَدُهَا }}؛ البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.</ref>؛ و در [[حدیثی]] دیگر [[هلاکت]] و نابودی [[بنی اسراییل]] را نتیجه همین امر دانستند<ref>المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۲۳۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۲، ص۸۴.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳.</ref>.
# [[نقل]] شده است که روزی زنی از [[بنی مخزوم]] به سرقت محکوم شد و [[اسامة بن زید]] کوشید با [[شفاعت]] خود، [[مانع]] از اجرای [[حکم خدا]] درباره آن [[زن]] شود. اما [[پیامبر]] {{صل}} به شدت او را از این کار بر حذر داشت و فرمود: "همانا آنان که پیش از شما بودند، بدین سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان، [[اجرا]]، و اشراف و بزرگان را رها می‌کردند. [[سوگند]] به آنکه [[جان]] [[محمد]] در دست اوست! اگر دخترم، [[فاطمه]]، چنین خطایی را انجام می‌داد، دست او را قطع می‌کردم"<ref>{{متن حدیث| أَنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ يُقِيمُونَ الْحَدِّ عَلَى الْوَضِيعِ وَ يَتْرُكُونَ الشَّرِيفِ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ فاطمه فَعَلْتَ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ يَدُهَا }}؛ البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.</ref>؛ و در [[حدیثی]] دیگر [[هلاکت]] و نابودی [[بنی اسراییل]] را نتیجه همین امر دانستند<ref>المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۲۳۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۲، ص۸۴.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳.</ref>.
# در زمان [[بیماری]]، آن [[حضرت]] در حالی به [[مسجد]] وارد شد که [[بیماری]] ایشان شدت یافته بود و [[فضل بن عباس]] و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} زیر بغلش را گرفته بودند و ایشان به [[سختی]] راه می‌رفت. سپس آن [[حضرت]] به [[منبر]] رفت و با [[مردم]] این چنین سخن گفت: "ای [[مردم]]!... هرکه در میان شما حقی بر من دارد، جلو بیاید. اگر بر پشت کسی تازیانه‌ای زده ام، این، پشت من؛ اگر به کسی [[دشنام]] داده‌ام، بیاید و به من [[دشنام]] دهد؛ زنهار که [[دشمنی]] در [[سرشت]] و [[شأن]] من نیست! بدانید که محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد، از من بستاند، یا [[حلال]] کند تا وقتی که [[خدا]] را [[دیدار]] می‌کنم، [[پاک]] و [[پاکیزه]] باشم و چنین می‌بینم که این درخواست من کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم." سپس [[رسول اکرم]] {{صل}} پس از [[نماز ظهر]] بار دیگر به [[منبر]] رفت و همان سخنان را تکرار کرد. به دنبال [[اصرار]] مکرر [[پیامبر خدا]] {{صل}} مردی برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]، من سه درهم از شما طلبکارم"؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[فضل]] به او بده!" [[فضل]] آن را پرداخت و آن مرد نشست؛ سپس فرمود: {{متن حدیث|ایها الناس! من کان عنده شیء فلیؤده، ولا یقول فضوح الدنیا. الا و ان فضوح الدنیا ایسر من فضوح الاخرة!}}؛ [[مردم]]! هر کس [[مالی]] بر گردنش باشد، باید آن را بپردازد و نگوید [[رسوایی]] دنیاست. بدانید که [[رسوایی]] [[دنیا]] بی‌شک از [[رسوایی]] [[آخرت]]، آسان‌تر است. پس مرد دیگری برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]! در فلان [[جنگ]] بر شکم من تازیانه‌ای زدی"؛ [[پیامبر]] پیراهنش را بالا زد و از آن مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. پس مرد پیش آمد و خود را بر روی شکم و سینه برهنه [[پیامبر]] انداخت و جای قصاص را بوسید<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۱، ص ۷۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۳۵ و شیخ صدوق، الامالی، ج ۱، ص ۶۳۴ – ۶۳۵.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>
# در زمان [[بیماری]]، آن [[حضرت]] در حالی به [[مسجد]] وارد شد که [[بیماری]] ایشان شدت یافته بود و [[فضل بن عباس]] و [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} زیر بغلش را گرفته بودند و ایشان به [[سختی]] راه می‌رفت. سپس آن [[حضرت]] به [[منبر]] رفت و با [[مردم]] این چنین سخن گفت: "ای [[مردم]]!... هرکه در میان شما حقی بر من دارد، جلو بیاید. اگر بر پشت کسی تازیانه‌ای زده ام، این، پشت من؛ اگر به کسی [[دشنام]] داده‌ام، بیاید و به من [[دشنام]] دهد؛ زنهار که [[دشمنی]] در [[سرشت]] و [[شأن]] من نیست! بدانید که محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد، از من بستاند، یا [[حلال]] کند تا وقتی که [[خدا]] را [[دیدار]] می‌کنم، [[پاک]] و [[پاکیزه]] باشم و چنین می‌بینم که این درخواست من کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم." سپس [[رسول اکرم]] {{صل}} پس از [[نماز ظهر]] بار دیگر به [[منبر]] رفت و همان سخنان را تکرار کرد. به دنبال [[اصرار]] مکرر [[پیامبر خدا]] {{صل}} مردی برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]، من سه درهم از شما طلبکارم"؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[فضل]] به او بده!" [[فضل]] آن را پرداخت و آن مرد نشست؛ سپس فرمود: {{متن حدیث|ایها الناس! من کان عنده شیء فلیؤده، ولا یقول فضوح الدنیا. الا و ان فضوح الدنیا ایسر من فضوح الاخرة!}}؛ [[مردم]]! هر کس [[مالی]] بر گردنش باشد، باید آن را بپردازد و نگوید [[رسوایی]] دنیاست. بدانید که [[رسوایی]] [[دنیا]] بی‌شک از [[رسوایی]] [[آخرت]]، آسان‌تر است. پس مرد دیگری برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]! در فلان [[جنگ]] بر شکم من تازیانه‌ای زدی"؛ [[پیامبر]] پیراهنش را بالا زد و از آن مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. پس مرد پیش آمد و خود را بر روی شکم و سینه برهنه [[پیامبر]] انداخت و جای قصاص را بوسید<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۱، ص ۷۳؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۳۵ و شیخ صدوق، الامالی، ج ۱، ص ۶۳۴ – ۶۳۵.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>


== پرهیز از [[تبعیض]] در برخورد با [[کودکان]] ==
== پرهیز از [[تبعیض]] در برخورد با [[کودکان]] ==
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش