سلمان فارسی در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمع‌آوری')
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۶۷: خط ۶۷:
# '''سفارش به [[ملک الموت]]:''' از دیگر فضایلی که در زندگانی [[سلمان]] ملاحظه می‌شود، این است که او با [[ملک الموت]] [[سخن]] گفته و سفارش محتضری را کرده است. در [[رجال]] کشی آمده: روزی [[سلمان]] در [[کوفه]] از بازار آهنگران عبور میکرد، [[جوانی]] را دید که نعره کشید و بی‌هوش شد و [[مردم]] اطرافش جمع شدند و به [[سلمان]] گفتند: ای [[ابو عبدالله]] ([[کنیه]] [[سلمان]]) این [[جوان]] [[بیماری]] صرع و [[جنون]] دارد، اگر دعایی در گوش او بخوانی بهبودی می‌یابد. [[سلمان]] جلو آمد و دعایی بر او خواند و [[جوان]] بلافاصله هشیار شد، و به [[سلمان]] گفت: ای [[ابو عبدالله]]، من بیماری‌ای که [[مردم]] [[گمان]] کرده‌اند، ندارم بلکه چون عبورم به آهنگرها افتاد از [[مشاهده]] کوبیدن میله‌های آهنی به یاد این [[آیه شریفه]] افتادم که [[خداوند]] متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ}}<ref>«و گرزهایی آهنین برای (عذاب) آنان (آماده) است» سوره حج، آیه ۲۱.</ref>. لذا از [[ترس]] [[عذاب]] [[خدا]] [[عقل]] از سرم پرید، و چنین حالی به من رخ داد! [[سلمان]] از آن [[جوان]] خوشش آمد و با او طرح [[دوستی]] ریخت و او را [[برادر دینی]] خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن‌که [[جوان]] مریض شد و چند روزی [[سلمان]] او را ندید، وقتی متوجه شد مریض است بر بالین او رفت و دید که در حال [[جان]] دادن است، [[سلمان]] خطاب به [[فرشته]] [[مرگ]] گفت: "ای [[ملک الموت]] بر [[قبض روح]] این [[برادر]] ایمانی‌ام [[مدارا]] کن؟"<ref>{{عربی|يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي}}</ref> [[عزرائیل]] گفت: "ای [[ابو عبدالله]] من به همه [[مؤمنان]] با [[رفق و مدارا]] عمل می‌کنم"<ref>{{متن حدیث|یا عبدالله إنی بکل مؤمن رفیق}}</ref>؛ <ref>رجال کشی، ص۱۸، ح۴۳؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۸۵ و ۳۷۴ – ۳۸۰.</ref>. از این [[حدیث]] [[شخصیت]] [[سلمان]] بیش از پیش آشکار می‌شود که چشم او [[فرشته]] را میبیند و میتواند با [[فرشته]] [[سخن]] بگوید.
# '''سفارش به [[ملک الموت]]:''' از دیگر فضایلی که در زندگانی [[سلمان]] ملاحظه می‌شود، این است که او با [[ملک الموت]] [[سخن]] گفته و سفارش محتضری را کرده است. در [[رجال]] کشی آمده: روزی [[سلمان]] در [[کوفه]] از بازار آهنگران عبور میکرد، [[جوانی]] را دید که نعره کشید و بی‌هوش شد و [[مردم]] اطرافش جمع شدند و به [[سلمان]] گفتند: ای [[ابو عبدالله]] ([[کنیه]] [[سلمان]]) این [[جوان]] [[بیماری]] صرع و [[جنون]] دارد، اگر دعایی در گوش او بخوانی بهبودی می‌یابد. [[سلمان]] جلو آمد و دعایی بر او خواند و [[جوان]] بلافاصله هشیار شد، و به [[سلمان]] گفت: ای [[ابو عبدالله]]، من بیماری‌ای که [[مردم]] [[گمان]] کرده‌اند، ندارم بلکه چون عبورم به آهنگرها افتاد از [[مشاهده]] کوبیدن میله‌های آهنی به یاد این [[آیه شریفه]] افتادم که [[خداوند]] متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ}}<ref>«و گرزهایی آهنین برای (عذاب) آنان (آماده) است» سوره حج، آیه ۲۱.</ref>. لذا از [[ترس]] [[عذاب]] [[خدا]] [[عقل]] از سرم پرید، و چنین حالی به من رخ داد! [[سلمان]] از آن [[جوان]] خوشش آمد و با او طرح [[دوستی]] ریخت و او را [[برادر دینی]] خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن‌که [[جوان]] مریض شد و چند روزی [[سلمان]] او را ندید، وقتی متوجه شد مریض است بر بالین او رفت و دید که در حال [[جان]] دادن است، [[سلمان]] خطاب به [[فرشته]] [[مرگ]] گفت: "ای [[ملک الموت]] بر [[قبض روح]] این [[برادر]] ایمانی‌ام [[مدارا]] کن؟"<ref>{{عربی|يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي}}</ref> [[عزرائیل]] گفت: "ای [[ابو عبدالله]] من به همه [[مؤمنان]] با [[رفق و مدارا]] عمل می‌کنم"<ref>{{متن حدیث|یا عبدالله إنی بکل مؤمن رفیق}}</ref>؛ <ref>رجال کشی، ص۱۸، ح۴۳؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۸۵ و ۳۷۴ – ۳۸۰.</ref>. از این [[حدیث]] [[شخصیت]] [[سلمان]] بیش از پیش آشکار می‌شود که چشم او [[فرشته]] را میبیند و میتواند با [[فرشته]] [[سخن]] بگوید.
# '''حضور [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بر بالین جنازه [[سلمان]]:''' از بزرگ‌ترین [[فضایل]] [[سلمان]] [[عنایت]] و توجه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به وی می‌باشد که آن [[حضرت]] به [[قدرت]] [[اعجاز]] از [[مدینه منوره]] به [[مدائن]] تشریف آورد و [[سلمان]] را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و [[دفن]] نمود.
# '''حضور [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بر بالین جنازه [[سلمان]]:''' از بزرگ‌ترین [[فضایل]] [[سلمان]] [[عنایت]] و توجه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به وی می‌باشد که آن [[حضرت]] به [[قدرت]] [[اعجاز]] از [[مدینه منوره]] به [[مدائن]] تشریف آورد و [[سلمان]] را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و [[دفن]] نمود.
* [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[یار]] باوفا و [[شیعه]] [[مخلص]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} می‌گوید: روزی [[حضرت علی]] {{ع}} [[نماز صبح]] را در [[مدینه]] با ما به جا آورد (در اواخر [[خلافت عثمان]]) و سپس رو به جمع نمود و فرمود: "ای گروه [[مردم]]، [[خداوند]] [[پاداش]] شما را در [[وفات]] برادرتان [[سلمان]]، بزرگ گرداند"<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ أَعْظَمَ اَللَّهُ أَجْرَكُمْ فِي أَخِيكُمْ سَلْمَانَ}}</ref>. سپس [[عمامه]] و [[لباس]] [[رسول خدا]] {{صل}} را به تن کرد و تازیانه و [[شمشیر]] آن [[حضرت]] را برداشت و بر [[ناقه]] عضبا سوار شد و با [[قنبر]] به طرف [[مدائن]] حرکت کرد و در موقع حرکت به [[قنبر]] فرمود: "ده عدد شمارش کن". [[قنبر]] می‌گوید: همین که عدد دهم را گفتم خود را جلو [[خانه]] [[سلمان]] دیدم<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۰۱ و بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۷۳.</ref>.
* [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[یار]] باوفا و [[شیعه]] [[مخلص]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} می‌گوید: روزی [[حضرت علی]] {{ع}} [[نماز صبح]] را در [[مدینه]] با ما به جا آورد (در اواخر [[خلافت عثمان]]) و سپس رو به جمع نمود و فرمود: "ای گروه [[مردم]]، [[خداوند]] [[پاداش]] شما را در [[وفات]] برادرتان [[سلمان]]، بزرگ گرداند"<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ أَعْظَمَ اَللَّهُ أَجْرَكُمْ فِي أَخِيكُمْ سَلْمَانَ}}</ref>. سپس [[عمامه]] و [[لباس]] [[رسول خدا]] {{صل}} را به تن کرد و تازیانه و [[شمشیر]] آن [[حضرت]] را برداشت و بر [[ناقه]] عضبا سوار شد و با [[قنبر]] به طرف [[مدائن]] حرکت کرد و در موقع حرکت به [[قنبر]] فرمود: "ده عدد شمارش کن". [[قنبر]] می‌گوید: همین که عدد دهم را گفتم خود را جلو [[خانه]] [[سلمان]] دیدم<ref>مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۰۱ و بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۷۳.</ref>.
* [[زاذان]] که تا پایان [[عمر]] [[سلمان]] با او همراه بود می‌گوید: روزی از [[سلمان]] پرسیدم: چه کسی شما را [[غسل]] می‌دهد؟ [[سلمان]] گفت: آن کسی که [[رسول خدا]] {{صل}} را [[غسل]] داد. [[زاذان]] گفت: آن‌کس [[علی]] {{ع}} بود که در [[مدینه]] است و شما در [[مدائن]]، چگونه ممکن است با هزار فرسنگ فاصله او شما را [[غسل]] دهد؟ [[سلمان]] گفت: همین که چانه‌ام را بستی صدای پای آن [[حضرت]] را خواهی شنید؛ زیرا [[رسول خدا]] {{صل}} مرا به این [[حقیقت]] مژده داده است. [[زاذان]] می‌گوید: من در وقت [[احتضار]] [[سلمان]] بودم همین که او [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد و چانه‌اش را بستم جلو در آمدم، دیدم که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[قنبر]] پیاده شدند و فرمود: "ای [[زاذان]] آیا [[ابوعبدالله]] [[سلمان]] از [[دنیا]] رفت؟<ref>{{عربی|يَا زَاذَانُ قَضَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ سَلْمَانُ؟ ؟}}</ref> "گفتم: بله یا سیدی، [[حضرت]] داخل شد و [[عبا]] را از روی صورت [[سلمان]] برداشت، و [[سلمان]] لبخندی به چهره [[امام]] {{ع}} زد و بعد [[حضرت]] سخنانی با [[سلمان]] گفت، بعد شروع کرد به [[تجهیز]] [[بدن]] [[سلمان]] و او را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و سپس بر او [[نماز]] خواند، [[زاذان]] می‌گوید: دو نفر یکی [[جعفر]] [[برادر]] [[حضرت علی]] {{ع}} و دیگری [[خضر]] [[پیامبر]] و هر کدام با هفتاد صف و با هر صف هزار هزار [[فرشته]] بودند<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۰۱ و بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۷۳</ref>.
* [[زاذان]] که تا پایان [[عمر]] [[سلمان]] با او همراه بود می‌گوید: روزی از [[سلمان]] پرسیدم: چه کسی شما را [[غسل]] می‌دهد؟ [[سلمان]] گفت: آن کسی که [[رسول خدا]] {{صل}} را [[غسل]] داد. [[زاذان]] گفت: آن‌کس [[علی]] {{ع}} بود که در [[مدینه]] است و شما در [[مدائن]]، چگونه ممکن است با هزار فرسنگ فاصله او شما را [[غسل]] دهد؟ [[سلمان]] گفت: همین که چانه‌ام را بستی صدای پای آن [[حضرت]] را خواهی شنید؛ زیرا [[رسول خدا]] {{صل}} مرا به این [[حقیقت]] مژده داده است. [[زاذان]] می‌گوید: من در وقت [[احتضار]] [[سلمان]] بودم همین که او [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد و چانه‌اش را بستم جلو در آمدم، دیدم که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[قنبر]] پیاده شدند و فرمود: "ای [[زاذان]] آیا [[ابوعبدالله]] [[سلمان]] از [[دنیا]] رفت؟<ref>{{عربی|يَا زَاذَانُ قَضَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ سَلْمَانُ؟ ؟}}</ref> "گفتم: بله یا سیدی، [[حضرت]] داخل شد و [[عبا]] را از روی صورت [[سلمان]] برداشت، و [[سلمان]] لبخندی به چهره [[امام]] {{ع}} زد و بعد [[حضرت]] سخنانی با [[سلمان]] گفت، بعد شروع کرد به [[تجهیز]] [[بدن]] [[سلمان]] و او را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و سپس بر او [[نماز]] خواند، [[زاذان]] می‌گوید: دو نفر یکی [[جعفر]] [[برادر]] [[حضرت علی]] {{ع}} و دیگری [[خضر]] [[پیامبر]] و هر کدام با هفتاد صف و با هر صف هزار هزار [[فرشته]] بودند<ref>مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۰۱ و بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۷۳</ref>.
* آری مردان [[خدا]] و آنان که [[دل]] در گرو [[اهل بیت پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} دارند و به [[انحراف]] نمی‌روند بر آنان این [[بشارت]] است که به هنگام [[جان]] دادن، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و دیگر [[امامان معصوم]] {{عم}} و بر بالین آنان حاضر میشوند و مژده [[بهشت]] به آنها می‌دهند. البته [[سلمان]] از امتیاز و فضیلتی افزون برخوردار بود که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شخصاً [[غسل]] و [[کفن]] و [[دفن]] او را به عهده داشت و او را به این [[افتخار]] مزین کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ۶۶۶-۶۷۴.</ref>
* آری مردان [[خدا]] و آنان که [[دل]] در گرو [[اهل بیت پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} دارند و به [[انحراف]] نمی‌روند بر آنان این [[بشارت]] است که به هنگام [[جان]] دادن، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و دیگر [[امامان معصوم]] {{عم}} و بر بالین آنان حاضر میشوند و مژده [[بهشت]] به آنها می‌دهند. البته [[سلمان]] از امتیاز و فضیلتی افزون برخوردار بود که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شخصاً [[غسل]] و [[کفن]] و [[دفن]] او را به عهده داشت و او را به این [[افتخار]] مزین کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ۶۶۶-۶۷۴.</ref>


۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش