جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب'
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن') |
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[اسماء]]، دختر [[عُمَیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این سخن دلالت دارد که اسماء بنت عمیس در شب زفاف فاطمه {{س}} حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه به سر میبرده است و در سال ششم هجری به همراه او به مدینه بازگشته و لذا زمان زفاف فاطمه {{س}} در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بود و زنی که در زمان زفاف در مدینه بوده خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب به شمار میرفته است لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده و بقیه از او پیروی کردهاند. (کشف الغمه، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۶؛ و نیز ر. ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> میگوید: یک سال پس از ولادت [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[امام حسین]] {{ع}} به [[دنیا]] آمد. [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] زهرا {{ع}} وارد شد و فرمود: "ای [[اسماء]] پسرم را به من بده". [[امام حسین]] {{ع}} را در حالی که پارچهای سفید به دور ایشان پیچیده شده بود، به ایشان دادم. [[رسول خدا]] {{صل}} در گوش راست ایشان، [[اذان]] و در گوش چپ اقامه گفت و [[حسین]] {{ع}} را در دامان خود نهاد و گریست. گفتم: [[پدر]] و مادرم فدای شما باد! چرا [[گریه]] میکنید؟ فرمود: "برای این پسرم [[گریه]] میکنم". گفتم: ایشان که تازه به [[دنیا]] آمده است؟! [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: "بعد از من گروهی [[سرکش]] او را [[شهید]] میکنند؛ [[خداوند]] [[شفاعت]] من را نصیب آنها نگرداند". [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: "ای [[اسماء]]، [[فاطمه]] را از این موضوع با خبر مکن، زیرا او تازه این [[فرزند]] را به [[دنیا]] آورده است". سپس [[رسول خدا]] {{صل}} رو به [[علی]] {{ع}} کرد و فرمود: "فرزندت را چه نام نهادهای؟" [[علی]] {{ع}} گفت: "من [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] بگذارم اما هیچ گاه در نامگذاری فرزندم بر شما [[سبقت]] نمیگیرم". [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "من نیز در نامگذاری او بر پروردگارم [[سبقت]] نمیگیرم". در این هنگام [[جبرئیل]] بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نازل شد و به ایشان گفت: "[[خداوند]] [[جبّار]] به شما [[سلام]] میرساند و میفرماید او را هم نام [[فرزند]] [[هارون]] قرار بده". [[پیامبر]] {{صل}} به [[جبرئیل]] فرمود: "نام [[فرزند]] [[هارون]] چیست؟"[[جبرئیل]] گفت: "شُبَیر". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است (معادل این واژه در [[زبان عربی]] چیست؟)."[[جبرئیل]] گفت: نام او را [[حسین]] بگذار." [[رسول خدا]] او را [[حسین]] نام نهاد و در روز هفتم [[تولد امام حسین]] {{ع}} برای او دو گوسفند چاق را [[عقیقه]] کرد و موهای سر ایشان را تراشید و هم وزن آن، [[درهم]] [[صدقه]] داد و بر سر [[مبارک]] آن حضرت [[عطر]] آمیخته به زعفران مالید و فرمود: "مالیدن [[خون]] بر سر طفل، از کارهای [[دوران جاهلیت]] است" و به قابله نیز ران گوسفند را بخشید<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۴۲۷-۴۲۸.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۱۲-۴۱۳؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۵۱.</ref> | [[اسماء]]، دختر [[عُمَیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این سخن دلالت دارد که اسماء بنت عمیس در شب زفاف فاطمه {{س}} حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه به سر میبرده است و در سال ششم هجری به همراه او به مدینه بازگشته و لذا زمان زفاف فاطمه {{س}} در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بود و زنی که در زمان زفاف در مدینه بوده خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب به شمار میرفته است لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده و بقیه از او پیروی کردهاند. (کشف الغمه، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۶؛ و نیز ر. ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> میگوید: یک سال پس از ولادت [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[امام حسین]] {{ع}} به [[دنیا]] آمد. [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] زهرا {{ع}} وارد شد و فرمود: "ای [[اسماء]] پسرم را به من بده". [[امام حسین]] {{ع}} را در حالی که پارچهای سفید به دور ایشان پیچیده شده بود، به ایشان دادم. [[رسول خدا]] {{صل}} در گوش راست ایشان، [[اذان]] و در گوش چپ اقامه گفت و [[حسین]] {{ع}} را در دامان خود نهاد و گریست. گفتم: [[پدر]] و مادرم فدای شما باد! چرا [[گریه]] میکنید؟ فرمود: "برای این پسرم [[گریه]] میکنم". گفتم: ایشان که تازه به [[دنیا]] آمده است؟! [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: "بعد از من گروهی [[سرکش]] او را [[شهید]] میکنند؛ [[خداوند]] [[شفاعت]] من را نصیب آنها نگرداند". [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: "ای [[اسماء]]، [[فاطمه]] را از این موضوع با خبر مکن، زیرا او تازه این [[فرزند]] را به [[دنیا]] آورده است". سپس [[رسول خدا]] {{صل}} رو به [[علی]] {{ع}} کرد و فرمود: "فرزندت را چه نام نهادهای؟" [[علی]] {{ع}} گفت: "من [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] بگذارم اما هیچ گاه در نامگذاری فرزندم بر شما [[سبقت]] نمیگیرم". [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "من نیز در نامگذاری او بر پروردگارم [[سبقت]] نمیگیرم". در این هنگام [[جبرئیل]] بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نازل شد و به ایشان گفت: "[[خداوند]] [[جبّار]] به شما [[سلام]] میرساند و میفرماید او را هم نام [[فرزند]] [[هارون]] قرار بده". [[پیامبر]] {{صل}} به [[جبرئیل]] فرمود: "نام [[فرزند]] [[هارون]] چیست؟"[[جبرئیل]] گفت: "شُبَیر". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است (معادل این واژه در [[زبان عربی]] چیست؟)."[[جبرئیل]] گفت: نام او را [[حسین]] بگذار." [[رسول خدا]] او را [[حسین]] نام نهاد و در روز هفتم [[تولد امام حسین]] {{ع}} برای او دو گوسفند چاق را [[عقیقه]] کرد و موهای سر ایشان را تراشید و هم وزن آن، [[درهم]] [[صدقه]] داد و بر سر [[مبارک]] آن حضرت [[عطر]] آمیخته به زعفران مالید و فرمود: "مالیدن [[خون]] بر سر طفل، از کارهای [[دوران جاهلیت]] است" و به قابله نیز ران گوسفند را بخشید<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۴۲۷-۴۲۸.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۱۲-۴۱۳؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۵۱.</ref> | ||
در بحث [[نامگذاری امام حسین]] {{ع}} از امام رضا {{ع}} نقل شده که چون پیامبر از تولد پسر فاطمه {{س}} [[آگاهی]] یافت، نزد آنان آمد و پرسید آیا او را نامی نهادهاید و [[علی]] {{ع}} گفت من در این کار بر شما پیشی نمیگیرم، اما [[دوست]] میداشتم نام او را [[حرب]] بگذارم. پیامبر {{صل}} نیز فرمود من نیز در این کار بر [[خداوند متعال]] [[سبقت]] نمیجویم و [[منتظر]] [[وحی]] میمانم. [[جبرئیل]] نیز به [[امر الهی]] به [[رسول خدا]] {{صل}} خبر داد که نام این فرزند نزد [[خداوند]] «[[حسین]]» است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۲۵.</ref>. در ادامه این [[حدیث]] آمده که نام حسین در [[عربی]] معادلی است برای نام «[[شبیر]]» در [[عبری]] و این نام فرزند [[هارون]]، [[وصی]] [[حضرت موسی]] {{ع}} بوده است و چون بر اساس [[حدیث منزلت]] نسبت [[امیرمؤمنان]] به پیامبر مانند نسبت هارون به [[موسی]] دانسته شده است، نام فرزند وی نیز نسبتی با نام فرزند هارون داشته است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۲۵-۲۶.</ref>. برخی منابع از این حکایت کردهاند که نام [[حسن]] و حسین از نامهای بهشتی است و در میان [[اعراب]] در [[دوران جاهلیت]] سابقه نداشته است و این دو نام نخستینبار توسط [[پیامبر]] بر این دو مولود [[مبارک]] گذاشته شده است<ref>شرح الأخبار، ج۳، ص۸۹؛ المناقب، | در بحث [[نامگذاری امام حسین]] {{ع}} از امام رضا {{ع}} نقل شده که چون پیامبر از تولد پسر فاطمه {{س}} [[آگاهی]] یافت، نزد آنان آمد و پرسید آیا او را نامی نهادهاید و [[علی]] {{ع}} گفت من در این کار بر شما پیشی نمیگیرم، اما [[دوست]] میداشتم نام او را [[حرب]] بگذارم. پیامبر {{صل}} نیز فرمود من نیز در این کار بر [[خداوند متعال]] [[سبقت]] نمیجویم و [[منتظر]] [[وحی]] میمانم. [[جبرئیل]] نیز به [[امر الهی]] به [[رسول خدا]] {{صل}} خبر داد که نام این فرزند نزد [[خداوند]] «[[حسین]]» است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۲۵.</ref>. در ادامه این [[حدیث]] آمده که نام حسین در [[عربی]] معادلی است برای نام «[[شبیر]]» در [[عبری]] و این نام فرزند [[هارون]]، [[وصی]] [[حضرت موسی]] {{ع}} بوده است و چون بر اساس [[حدیث منزلت]] نسبت [[امیرمؤمنان]] به پیامبر مانند نسبت هارون به [[موسی]] دانسته شده است، نام فرزند وی نیز نسبتی با نام فرزند هارون داشته است<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۲۵-۲۶.</ref>. برخی منابع از این حکایت کردهاند که نام [[حسن]] و حسین از نامهای بهشتی است و در میان [[اعراب]] در [[دوران جاهلیت]] سابقه نداشته است و این دو نام نخستینبار توسط [[پیامبر]] بر این دو مولود [[مبارک]] گذاشته شده است<ref>شرح الأخبار، ج۳، ص۸۹؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۳۹۸.</ref>. | ||
=== کنیه و لقب=== | === کنیه و لقب=== | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
کنیه آن بزرگوار، [[ابو عبد الله]] {{ع}} و لقبهای وی [[رشید]]، وفیّ، طیّب، سیّد، زکیّ، [[مبارک]]، تابع لمرضاة [[الله]]، دلیل [[علی]] ذات الله و [[سبط]] است و برجستهترین [[لقب]] معروف وی [[سرور جوانان اهل بهشت]] است که رسول خدا {{صل}} وی را بدان ملقّب ساخت و درباره او و برادرش [[حسن]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهُمَا سَيِّدا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}<ref>«آندو سرور جوانان بهشتیاند»</ref>. همچنین [[لقب]] [[سبط]] نیز [[القاب]] مشهور آن بزرگوار است، که فرمود: {{متن حدیث|حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ}}<ref>«حسین سبطی از اسباط است» ذخائر العقبی، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۷۲.</ref> | کنیه آن بزرگوار، [[ابو عبد الله]] {{ع}} و لقبهای وی [[رشید]]، وفیّ، طیّب، سیّد، زکیّ، [[مبارک]]، تابع لمرضاة [[الله]]، دلیل [[علی]] ذات الله و [[سبط]] است و برجستهترین [[لقب]] معروف وی [[سرور جوانان اهل بهشت]] است که رسول خدا {{صل}} وی را بدان ملقّب ساخت و درباره او و برادرش [[حسن]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهُمَا سَيِّدا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}<ref>«آندو سرور جوانان بهشتیاند»</ref>. همچنین [[لقب]] [[سبط]] نیز [[القاب]] مشهور آن بزرگوار است، که فرمود: {{متن حدیث|حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ}}<ref>«حسین سبطی از اسباط است» ذخائر العقبی، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۷۲.</ref> | ||
کنیه آن حضرت {{ع}} [[ابوعبدالله]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۷.</ref>و القابش، الطیب، الرشید، الوفی، السید و السبط بود<ref>طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۸۰-۱۸۱؛ | کنیه آن حضرت {{ع}} [[ابوعبدالله]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۷.</ref>و القابش، الطیب، الرشید، الوفی، السید و السبط بود<ref>طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۳۲؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۱۳-۲۱۴؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج۲، ص۷۵۵.</ref>. | ||
سخنانی که در خصوص [[امام حسین]] {{ع}} از رسول خدا {{صل}} نقل شده است در بسیاری از موارد، [[امام حسن]] {{ع}} را نیز شامل میشود. رسول خدا {{صل}} حسن و حسین {{عم}} را دو گل خوشبوی دنیا<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ ج۷، ص۷۴؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۱۵۷؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۷۲.</ref> و [[سرور]] [[جوانان بهشت]] خوانده<ref>ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴؛ نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابه، ص۵۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۶-۴۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>، به [[دوست داشتن]] آنان توصیه نموده<ref>ابن ابیشیبه کوفی، المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۷، ص۵۱۱؛ نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابه، ص۲۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۸؛ | سخنانی که در خصوص [[امام حسین]] {{ع}} از رسول خدا {{صل}} نقل شده است در بسیاری از موارد، [[امام حسن]] {{ع}} را نیز شامل میشود. رسول خدا {{صل}} حسن و حسین {{عم}} را دو گل خوشبوی دنیا<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ ج۷، ص۷۴؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۱۵۷؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۷۲.</ref> و [[سرور]] [[جوانان بهشت]] خوانده<ref>ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴؛ نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابه، ص۵۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۶-۴۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>، به [[دوست داشتن]] آنان توصیه نموده<ref>ابن ابیشیبه کوفی، المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۷، ص۵۱۱؛ نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابه، ص۲۰؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۸؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۵۴-۱۵۶.</ref> و در مورد [[امام حسین]] {{ع}} فرموده است: «پروردگارا او را دوست دارم، تو نیز او را [[دوست]] بدار»<ref>خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ص۸۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۵۴.</ref>. همچنین از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نقل شده که حسین از من است و من از حسینم<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۴؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۳؛ ج۲۲، ص۲۷۴؛ مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۱۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۷؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول {{صل}}، ص۳۷۷.</ref>. در متون [[روایی]] [[اهل سنت]] نقل شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} خبر [[شهادت امام حسین]] {{ع}} را در کنار شط [[فرات]]، از [[جبرئیل]] شنید<ref>طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۲۸۹؛ هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۸-۱۸۹؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱۲، ص۲۳۹؛ ج۱۴، ص۱۴۶.</ref> و به علی {{ع}} نیز اطلاع داد<ref>طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۷؛ هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۸.</ref>. بنا بر گزارشهای [[منابع شیعه]]<ref>ر. ک: مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۷۹؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۵۱۳.</ref> و اهل سنت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۶۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۴.</ref>، [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[کودکی]] صدای جبرئیل را میشنیده است. او همراه [[پیامبر]] {{صل}} در [[مباهله]] با [[مسیحیان نجران]] حضور داشت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۷.</ref><ref>[[سید علی رضا عالمی|عالمی، سید علی رضا]]، [[حسین بن علی (مقاله)| مقاله «حسین بن علی»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۱۹۸.</ref> | ||
=== همسران=== | === همسران=== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
در کتابهای [[الارشاد]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۳۵.</ref> و [[اعلام الوری]]<ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۷۸.</ref> شش فرزند به نامهای علیاکبر، [[علیاصغر]]، جعفر، عبدالله، [[سکینه]] و [[فاطمه]]، برای حضرت {{ع}} ثبت شده است. علیاکبر و عبدالله در [[کربلا]] [[شهید]] شدند. جعفر نیز در [[زمان]] [[حیات]] [[امام حسین]] {{ع}}درگذشت<ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۷۸.</ref>. [[نسل امام حسین]] {{ع}} از طریق فرزندش، [[امام زین العابدین]] {{ع}} ادامه یافت. برخلاف این دو گزارش، در کتابهای [[انساب الاشراف]]<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۲.</ref>، [[مقاتل الطالبیین]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۶.</ref>؛ مطالب السؤول<ref>ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول {{صل}}، ص۳۹۲.</ref> و الفصول المهمه<ref>ر. ک: ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج۲، ص۸۵۱.</ref>، [[امام زینالعابدین]] {{ع}} فرزند دوم امام حسین {{ع}} است. [[ابن ادریس]] حلی این دو قول را نقل و سخن [[شیخ مفید]] در الارشاد را رد کرده است<ref>ابن ادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۶۵۵.</ref>. | در کتابهای [[الارشاد]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۳۵.</ref> و [[اعلام الوری]]<ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۷۸.</ref> شش فرزند به نامهای علیاکبر، [[علیاصغر]]، جعفر، عبدالله، [[سکینه]] و [[فاطمه]]، برای حضرت {{ع}} ثبت شده است. علیاکبر و عبدالله در [[کربلا]] [[شهید]] شدند. جعفر نیز در [[زمان]] [[حیات]] [[امام حسین]] {{ع}}درگذشت<ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۷۸.</ref>. [[نسل امام حسین]] {{ع}} از طریق فرزندش، [[امام زین العابدین]] {{ع}} ادامه یافت. برخلاف این دو گزارش، در کتابهای [[انساب الاشراف]]<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۲.</ref>، [[مقاتل الطالبیین]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۶.</ref>؛ مطالب السؤول<ref>ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول {{صل}}، ص۳۹۲.</ref> و الفصول المهمه<ref>ر. ک: ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج۲، ص۸۵۱.</ref>، [[امام زینالعابدین]] {{ع}} فرزند دوم امام حسین {{ع}} است. [[ابن ادریس]] حلی این دو قول را نقل و سخن [[شیخ مفید]] در الارشاد را رد کرده است<ref>ابن ادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۶۵۵.</ref>. | ||
در مجموع، نُه تن از [[امامان]] {{عم}} و از آن جمله [[امام زمان]] {{ع}} از [[فرزندان امام حسین]] {{ع}} هستند. در [[روایات]]، به [[امامت]] این بزرگواران تصریح شده است<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۳۰۵، ۴۱۹؛ | در مجموع، نُه تن از [[امامان]] {{عم}} و از آن جمله [[امام زمان]] {{ع}} از [[فرزندان امام حسین]] {{ع}} هستند. در [[روایات]]، به [[امامت]] این بزرگواران تصریح شده است<ref>صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۳۰۵، ۴۱۹؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. [[راوی]] برخی از این روایات، [[حضرت فاطمه]] {{س}} است<ref>خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ص۱۸۹-۱۹۹؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی، غایة المرام، ج۱، ص۳۲۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳.</ref><ref>[[سید علی رضا عالمی|عالمی، سید علی رضا]]، [[حسین بن علی (مقاله)| مقاله «حسین بن علی»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی]]، ج۱، ص ۲۰۵.</ref> | ||
== دورانهای زندگی == | == دورانهای زندگی == | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} به [[دنیا]] آمد، [[حضرت فاطمه]] {{ع}} [[بیمار]] شدند و شیر ایشان خشک شد. پس [[رسول خدا]] در پی دایهای بود ولی نیافت. از این رو هر روز میآمد و انگشت ابهام خود را در دهان [[مبارک]] [[امام حسین]] {{ع}} میگذاشت و [[حسین]] {{ع}} آن را میمکید. [[خداوند]] برای [[امام حسین]] {{ع}} در انگشت ابهام [[پیامبر اکرم]] {{صل}} روزی قرار داده بود که از آن [[تغذیه]] میکرد. | زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} به [[دنیا]] آمد، [[حضرت فاطمه]] {{ع}} [[بیمار]] شدند و شیر ایشان خشک شد. پس [[رسول خدا]] در پی دایهای بود ولی نیافت. از این رو هر روز میآمد و انگشت ابهام خود را در دهان [[مبارک]] [[امام حسین]] {{ع}} میگذاشت و [[حسین]] {{ع}} آن را میمکید. [[خداوند]] برای [[امام حسین]] {{ع}} در انگشت ابهام [[پیامبر اکرم]] {{صل}} روزی قرار داده بود که از آن [[تغذیه]] میکرد. | ||
همچنین گفتهاند، [[رسول خدا]] {{صل}} [[زبان]] مبارکش را در دهان [[امام حسین]] {{ع}} میگذاشت و همانند پرندهای که به جوجهاش [[غذا]] میدهد، [[امام حسین]] از زبان [[مبارک]] آن حضرت [[تغذیه]] میکرد و [[خداوند]] [[رزق]] ایشان را در زبان [[پیامبر خدا]] {{صل}} قرار داده بود. [[رسول خدا]] {{صل}} چهل شبانهروز این کار را انجام داد تا اینکه گوشت [[امام حسین]] از گوشت [[رسول الله]] [[رشد]] یافت<ref>مناقب آل أبی طالب، | همچنین گفتهاند، [[رسول خدا]] {{صل}} [[زبان]] مبارکش را در دهان [[امام حسین]] {{ع}} میگذاشت و همانند پرندهای که به جوجهاش [[غذا]] میدهد، [[امام حسین]] از زبان [[مبارک]] آن حضرت [[تغذیه]] میکرد و [[خداوند]] [[رزق]] ایشان را در زبان [[پیامبر خدا]] {{صل}} قرار داده بود. [[رسول خدا]] {{صل}} چهل شبانهروز این کار را انجام داد تا اینکه گوشت [[امام حسین]] از گوشت [[رسول الله]] [[رشد]] یافت<ref>مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۲۰۹.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۱۳-۴۱۴.</ref> | ||
در [[روایتها]] درباره شیرخوردن [[امام حسین]] {{ع}} سخنان متعددی گفته شده است. برخی گفتهاند که [[فاطمه]] {{س}} به جهت [[اندوه]] ناشی از [[آگاهی]] به [[عاقبت]] امام حسین {{ع}} شیری نداشته است که به او بخوراند و [[حضرت محمد]] {{صل}} از انگشت و زبان خود، او را [[تغذیه]] میکرد. روایتی از امام رضا {{ع}} حکایت از این امر دارد. حضرت میفرماید: حسین {{ع}} را نزد پیامبر {{صل}} میآوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او میگذاشت تا میمکید و به همان اکتفا میکرد و از هیچ زنی شیر نخورد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>. [[ | در [[روایتها]] درباره شیرخوردن [[امام حسین]] {{ع}} سخنان متعددی گفته شده است. برخی گفتهاند که [[فاطمه]] {{س}} به جهت [[اندوه]] ناشی از [[آگاهی]] به [[عاقبت]] امام حسین {{ع}} شیری نداشته است که به او بخوراند و [[حضرت محمد]] {{صل}} از انگشت و زبان خود، او را [[تغذیه]] میکرد. روایتی از امام رضا {{ع}} حکایت از این امر دارد. حضرت میفرماید: حسین {{ع}} را نزد پیامبر {{صل}} میآوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او میگذاشت تا میمکید و به همان اکتفا میکرد و از هیچ زنی شیر نخورد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>. [[ابنشهرآشوب]] [[روایت]] میکند که چون [[حسین]] {{ع}} به [[دنیا]] آمد، [[فاطمه]] {{س}} [[بیمار]] گشت و شیرش خشک شد. [[پیامبر]] {{صل}} به دنبال دایه گشت، اما کسی را نیافت؛ از اینروی خود نزد وی میآمد و انگشت اشاره در دهان او مینهاد و او میمکید و [[خداوند]] روزی حضرت را در انگشت پیامبر {{صل}} قرار داده بود. همچنین [[رسول خدا]] زبان خود را در کام او مینهاد و چنانکه پرنده، جوجه خود را [[سیر]] میکند، او را سیر مینمود و این امر تا چهل روز ادامه داشت و گوشت حسین {{ع}} از [[تغذیه]] توسط پیامبر {{صل}} رویید<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۵۰.</ref>. البته برخی منابع گفتهاند امّفضل به حسین {{ع}} شیر میداد و او را از شیر [[قثم]] دایگی میکرد<ref>ملحقات إحقاق الحق، ج۱۱، ص۳۰۹؛ مقتل الحسین {{ع}}، خوارزمی، ج۱، ص۲۱۰.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسین بن علی - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسین بن علی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۴۳۸-۴۵۴.</ref> | ||
==== ندای [[تکبیر]]، اولین [[کلام امام حسین]] {{ع}} ==== | ==== ندای [[تکبیر]]، اولین [[کلام امام حسین]] {{ع}} ==== | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
===== [[آموزش]] [[وضو]] ===== | ===== [[آموزش]] [[وضو]] ===== | ||
[[ | [[ابنشهرآشوب]] به [[نقل]] از [[رؤیانی]] [[روایت]] کرده است: [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} از کنار پیرمردی عبور کردند که در حال گرفتن [[وضو]] بود، صحیح انجام نمیداد. پس در ظاهر با هم به [[کشمکش]] پرداختند و هر یک به دیگری میگفت: "تو [[وضو]] را درست انجام نمیدهی"؛ سپس به او گفتند: "ای پیرمرد، ما هر یک وضوی کاملی را انجام میدهیم، تو میان ما [[داوری]] کن"، هر دو [[وضو]] گرفتند و از او پرسیدند: "کدام یک از ما [[وضو]] را درست انجام دادیم؟" پیرمرد گفت: "هر دوی شما صحیح [[وضو]] گرفتید، اما این پیرمرد [[نادان]] تا حالا درست [[وضو]] نمیگرفت و اکنون از شما آن را آموخت و به [[برکت]] شما و [[دلسوزی]] شما بر [[امّت]] جدّ بزرگوار خودتان، از [[اشتباه]] خویش [[توبه]] کرد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۰.</ref> | ||
===== مسابقه خطاطی ===== | ===== مسابقه خطاطی ===== | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
امام حسین {{ع}} در شش سال آغازین [[حیات]] و [[رشد]] خویش از [[فیض]] [[هدایت]] و [[تربیت]] سه [[انسان برگزیده]]، یعنی «[[پیامبر]] {{صل}}»، «[[علی]] {{ع}}» و «[[فاطمه]] {{س}}» بهرهمند بود. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها در حضور یارانش از امام حسین {{ع}} به عنوان یکی از [[امامان]] [[اثناعشر]] یاد میکرد و آنان را به [[محبت]] این [[امام همام]] سفارش مینمود. از [[ابو هریره]] نقل شده است که گفت: «پیش پیامبر بودم، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[فضل بن عباس]]، [[زید بن حارثه]] و [[عبدالله بن مسعود]] هم بودند. در این هنگام [[حسین بن علی]] {{ع}} وارد شد، پیامبر {{صل}} او را در بغل گرفت و بوسید و نوازش داد و گفت: خدایا من [[حسین]] را دوست دارم، دوستش بدار و هر که حسین را [[دوست]] دارد، او را دوست بدار. ای حسین تو [[امام]] هستی، پسر امام هستی و [[پدر]] امامان هستی؛ نُه امام [[نیکوکار]] و بر [[حق]] از [[فرزندان]] تو میباشند»<ref>{{متن حدیث|کنت عند النبی {{صل}} و ابوبکر و عمر و الفضل بن عباس و زید بن حارثة و عبد الله بن مسعود، اذ دخل الحسین بن علی {{ع}} فاخذه النبی {{صل}} و قبله ثم قال، حزقة حزقة ترق عین بقه، و وضع فمه علی فمه و قال اللهم انی اُحبه ناحیه و اُحب من یحبه. یا حسین انت الامام ابن الامام ابو الأئمة، تسعة من ولدک ائمة ابرار}}؛ سفینة البحار (طبع دارالاسوة، هشت جلدی)، ج۲، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۹۵.</ref>.<ref>[[حسن عاشوری لنگرودی|عاشوری لنگرودی، حسن]]، [[حیات سیاسی اجتماعی امام حسین (مقاله)|مقاله «حیات سیاسی اجتماعی امام حسین»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۱ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱]] ص ۳۹.</ref> | امام حسین {{ع}} در شش سال آغازین [[حیات]] و [[رشد]] خویش از [[فیض]] [[هدایت]] و [[تربیت]] سه [[انسان برگزیده]]، یعنی «[[پیامبر]] {{صل}}»، «[[علی]] {{ع}}» و «[[فاطمه]] {{س}}» بهرهمند بود. [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} بارها در حضور یارانش از امام حسین {{ع}} به عنوان یکی از [[امامان]] [[اثناعشر]] یاد میکرد و آنان را به [[محبت]] این [[امام همام]] سفارش مینمود. از [[ابو هریره]] نقل شده است که گفت: «پیش پیامبر بودم، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[فضل بن عباس]]، [[زید بن حارثه]] و [[عبدالله بن مسعود]] هم بودند. در این هنگام [[حسین بن علی]] {{ع}} وارد شد، پیامبر {{صل}} او را در بغل گرفت و بوسید و نوازش داد و گفت: خدایا من [[حسین]] را دوست دارم، دوستش بدار و هر که حسین را [[دوست]] دارد، او را دوست بدار. ای حسین تو [[امام]] هستی، پسر امام هستی و [[پدر]] امامان هستی؛ نُه امام [[نیکوکار]] و بر [[حق]] از [[فرزندان]] تو میباشند»<ref>{{متن حدیث|کنت عند النبی {{صل}} و ابوبکر و عمر و الفضل بن عباس و زید بن حارثة و عبد الله بن مسعود، اذ دخل الحسین بن علی {{ع}} فاخذه النبی {{صل}} و قبله ثم قال، حزقة حزقة ترق عین بقه، و وضع فمه علی فمه و قال اللهم انی اُحبه ناحیه و اُحب من یحبه. یا حسین انت الامام ابن الامام ابو الأئمة، تسعة من ولدک ائمة ابرار}}؛ سفینة البحار (طبع دارالاسوة، هشت جلدی)، ج۲، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۹۵.</ref>.<ref>[[حسن عاشوری لنگرودی|عاشوری لنگرودی، حسن]]، [[حیات سیاسی اجتماعی امام حسین (مقاله)|مقاله «حیات سیاسی اجتماعی امام حسین»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۱ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱]] ص ۳۹.</ref> | ||
تمام [[کردار]] و گفتار رسول خدا {{صل}} در مواجهه با حسین {{ع}} سراسر [[محبت]] و [[حرمت]] بود. از [[سلمان فارسی]] نقل شده که حسین {{ع}} بر زانوی پیامبر بود و حضرت او را میبوسید و میفرمود که تو بزرگ، فرزند بزرگی؛ تو [[امام]]، فرزند امام و پدر امامانی؛ تو [[حجت]]، فرزند حجت و پدر حجتهایی<ref>الإمامة و التبصرة، ص۱۱۰؛ الخصال، ج۲، ص۴۷۵؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۲؛ المناقب، | تمام [[کردار]] و گفتار رسول خدا {{صل}} در مواجهه با حسین {{ع}} سراسر [[محبت]] و [[حرمت]] بود. از [[سلمان فارسی]] نقل شده که حسین {{ع}} بر زانوی پیامبر بود و حضرت او را میبوسید و میفرمود که تو بزرگ، فرزند بزرگی؛ تو [[امام]]، فرزند امام و پدر امامانی؛ تو [[حجت]]، فرزند حجت و پدر حجتهایی<ref>الإمامة و التبصرة، ص۱۱۰؛ الخصال، ج۲، ص۴۷۵؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۲؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۷۱.</ref>. [[حضرت محمد]] {{صل}}، حسین را در میان جمع میستود و میفرمود من از حسینم و حسین از من و خداوند آنکس را که او را [[دوست]] دارد، دوست بدارد<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۷۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} برای به آغوشکشیدن حسین {{ع}} از [[منبر]] پایین میآمد<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۷۱.</ref> و آنگاه که وی در [[نماز]] بر پشتش قرار میگرفت، نمازش را طولانی میکرد<ref>بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۹۶.</ref> و چنان او را مورد محبت قرار میداد که مورد [[اعتراض]] قرار میگرفت که چرا برخلاف رویه دیگر [[عربها]] عمل میکند و به [[کودک]] خود چنین [[محبت]] مینماید<ref>بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۹۶.</ref>." [[رسول خدا]] {{صل}} به حدی [[حسین]] {{ع}} را [[دوست]] میداشت که هرگاه صدای [[گریه]] او را میشنید، اظهار [[ناراحتی]] میکرد و میفرمود که آیا نمیدانید که گریه او مرا ناراحت میکند<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۶۰.</ref>. | ||
حسین {{ع}} شش ـ هفت سال نخست [[حیات]] خود را با [[پیامبر]] {{صل}} به سر برد و [[اخبار]] بسیاری از این دوران در منابع دیده میشود که در آن رسول خدا توجه خاصّ خود را به آن حضرت اظهار داشتهاند. از مجموعه روایتهای مربوط به این دوره زمانی میتوان دانست که [[حضرت محمد]] {{صل}} بر آن بودهاند که جایگاه خاص [[امام حسین]] {{ع}} را در میان [[امّت]] خود نشان دهند. پیامبر صراحتاً وی را فرزند خود میخواند و به عناوین مختلف به [[مقام]] والای [[معنوی]] حضرت اشاره میکرد و از دیگران میخواست که جلالت [[قدر]] او را [[درک]] کنند و قدر بنهند و نسبت به وی و دوستدارانش محبت بورزند. یکی از مهمترین عناوینی که پیامبر {{صل}} به امام حسین {{ع}} میداد، این بود که او را فرزند خود مینامید. برخی که خوش نمیداشتند که [[حسنین]] را [[فرزندان رسول خدا]] بنامند، در روایتهای مربوط به این انتساب مکرراً تردید و تشکیک کردهاند. عمده [[استدلال]] ایشان در این باب آن است که فرزند دختر را فرزند خواندن صحیح نیست و تنها فرزند پسر را میتوان به خود نسبت داد. اما [[واقعیت]] خلاف آن است. | حسین {{ع}} شش ـ هفت سال نخست [[حیات]] خود را با [[پیامبر]] {{صل}} به سر برد و [[اخبار]] بسیاری از این دوران در منابع دیده میشود که در آن رسول خدا توجه خاصّ خود را به آن حضرت اظهار داشتهاند. از مجموعه روایتهای مربوط به این دوره زمانی میتوان دانست که [[حضرت محمد]] {{صل}} بر آن بودهاند که جایگاه خاص [[امام حسین]] {{ع}} را در میان [[امّت]] خود نشان دهند. پیامبر صراحتاً وی را فرزند خود میخواند و به عناوین مختلف به [[مقام]] والای [[معنوی]] حضرت اشاره میکرد و از دیگران میخواست که جلالت [[قدر]] او را [[درک]] کنند و قدر بنهند و نسبت به وی و دوستدارانش محبت بورزند. یکی از مهمترین عناوینی که پیامبر {{صل}} به امام حسین {{ع}} میداد، این بود که او را فرزند خود مینامید. برخی که خوش نمیداشتند که [[حسنین]] را [[فرزندان رسول خدا]] بنامند، در روایتهای مربوط به این انتساب مکرراً تردید و تشکیک کردهاند. عمده [[استدلال]] ایشان در این باب آن است که فرزند دختر را فرزند خواندن صحیح نیست و تنها فرزند پسر را میتوان به خود نسبت داد. اما [[واقعیت]] خلاف آن است. | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
بیشترین گزارشها از ایشان در دوره پس از [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[فضائل]] او، مسائل [[سیاسی]] آن دوره و [[شهادت]] وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از [[خلیفه دوم]] است که از [[منبر]] پدرش [[پیامبر]] {{صل}} پایین آید تا وی بر [[منبر]] [[پدر]] خود بنشیند<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.</ref> که بسا در [[نوجوانی]] حضرت و آغاز دوره [[خلافت عمر]] انجام گرفته است؛ همچنین در [[ثبت]] [[میزان]] دریافتی [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[دیوان]] عطا که در سالهای پایانی [[خلافت]] عمر بن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با [[رسول خدا]] {{صل}} ۵ هزار درهم [[تعیین]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.</ref>. در [[نبرد جمل]]، [[فرماندهی]] بخش چپ [[سپاه امام علی]] {{ع}} را ضد [[طلحه]] و [[زبیر]] به عهده داشت<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | بیشترین گزارشها از ایشان در دوره پس از [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[فضائل]] او، مسائل [[سیاسی]] آن دوره و [[شهادت]] وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از [[خلیفه دوم]] است که از [[منبر]] پدرش [[پیامبر]] {{صل}} پایین آید تا وی بر [[منبر]] [[پدر]] خود بنشیند<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.</ref> که بسا در [[نوجوانی]] حضرت و آغاز دوره [[خلافت عمر]] انجام گرفته است؛ همچنین در [[ثبت]] [[میزان]] دریافتی [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[دیوان]] عطا که در سالهای پایانی [[خلافت]] عمر بن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با [[رسول خدا]] {{صل}} ۵ هزار درهم [[تعیین]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.</ref>. در [[نبرد جمل]]، [[فرماندهی]] بخش چپ [[سپاه امام علی]] {{ع}} را ضد [[طلحه]] و [[زبیر]] به عهده داشت<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
با آنکه [[امام حسین]] {{ع}} در [[زمان]] دو [[خلیفه نخست]] سنّ اندکی داشت، با این همه آنان را مورد [[انتقاد]] قرار میداد. نقل شده که حضرت خطاب به آنان فرموده بود که از [[منبر]] پدرم پایین بیا. آنان [[گمان]] برده بودند که این مطلب را [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[حسین]] {{ع}} آموخته، اما پس از جستوجو دانستند که این سخنان از آنِ خود اوست<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۶، ص۲۵۸۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۷۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۰۳؛ المناقب، | با آنکه [[امام حسین]] {{ع}} در [[زمان]] دو [[خلیفه نخست]] سنّ اندکی داشت، با این همه آنان را مورد [[انتقاد]] قرار میداد. نقل شده که حضرت خطاب به آنان فرموده بود که از [[منبر]] پدرم پایین بیا. آنان [[گمان]] برده بودند که این مطلب را [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[حسین]] {{ع}} آموخته، اما پس از جستوجو دانستند که این سخنان از آنِ خود اوست<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۶، ص۲۵۸۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۴، ص۱۷۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۰۳؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۴۰.</ref>. با توجه به اینکه وی علاوه بر نسبت نزدیک به [[رسول الله]] {{صل}}، یکی از [[صحابه]] و [[شاگردان]] ایشان نیز به شمار میآمده، طبیعی است که آن حضرت با [[تعالیم]] جدّ خود کمال آشنایی را داشته باشد و به مسأله [[وصایت]] و [[خلافت]] پس از ایشان [[آگاه]] باشد. هر چند حضرت در این ایام در سنین [[کودکی]] به سر میبرد، اما با توجه به دانشی که داشت، از حیث [[فکری]]، کودکانه نمیاندیشید. او حتی در زمان مادر و در جریان [[فدک]]، از ناحیه مادر به همراه [[امیرمؤمنان]] و [[حسن]] {{عم}} [[شاهد]] بر [[درستی]] مدعای [[فاطمه]] بود. بعدها در نامهای که [[عمرو بن عبدالعزیز]] به [[امام باقر]] {{ع}} داد، تصریح به این شد که فدک متعلق به فاطمه {{س}} است و [[علی]] و [[حسنین]] {{عم}}، گواهانی صادقاند<ref>المسترشد فی الإمامة، ص۵۰۶ -۵۰۷.</ref>. حسین {{ع}} مطابق [[آیه تطهیر]] از هرگونه [[ناپاکی]] و [[گناه]] و [[خطا]] مبرّاست و این از همان [[عصر پیامبر]] {{صل}} بوده و نمیتوان [[اعتراض]] وی به [[خلیفه]] را صرف سخن کودکانه دانست. درباره [[عصر عثمان]] نیز در منابع چند مطلب درباره امام حسین {{ع}} ذکر شده است. یکی از مطالبی که از گذشته معرکه آرا بوده، حضور حضرت به همراه حسن {{ع}} در [[فتح]] [[طبرستان]] به سال سیام قمری. برخی [[منابع تاریخی]] در بحث از وقایع سال سیام قمری نوشتهاند که [[سعید بن عاص]] در این سال از [[کوفه]] به جانب [[خراسان]] حرکت کرد و علاوه بر جماعتی از [[صحابه]]، [[حسنین]] {{عم}} همراه وی بودند و توانستند در این [[جنگ]] به [[پیروزی]] برسند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۶۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۹.</ref>. این خبر به دلایلی چند نمیتواند درست باشد: اوّلاً [[اهل بیت]] {{عم}} سه [[خلیفه نخست]] را [[غاصب]] میدانستند و به هیچروی حاضر نبودند از این طریق به کشورگشاییهای آنان و متعاقباً خلافتشان [[مشروعیت]] ببخشند. | ||
مشورتهایی که گاه توسط [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[خلفا]] داده میشد، ماهیتی متفاوت با [[جنگیدن]] در کنار آنها داشت. حضرت صرفاً برای [[حفظ اسلام]] و جلوگیری از وقوع [[بدعت در دین]]، آن هم در سطح پیشنهاد و [[مشورت]] به آنان کمک میکرد. حتی [[بیعت]] [[امام]] نیز با آنان صرفاً برای [[پرهیز]] از وقوع [[اختلاف]] در [[امّت]] بود. رفتن به جنگ برای [[کشورگشایی]] و [[فتوحات]] به کلی مقولهای دیگر است و خود از اساس محل [[تأمل]] است، چه رسد به اینکه در [[لشکر]] [[غاصبان خلافت]] صورت پذیرد. ثانیاً اگر آنگونه که برخی پنداشتهاند اینگونه [[جنگها]]، «[[جهاد]]» به شمار میآمده؛ باید بدانیم که در [[منطق]] و شیوه [[معصومان]] {{عم}}، جهاد معنایی خاص دارد و هر چیزی که نام جهاد بر آن بگذارند، از ناحیه ایشان جهاد دانسته نمیشود. جهاد در منطق اهل بیت {{عم}} بایستی در کنار امام عالم [[عادل]] و برای [[دفاع از دین]] و [[سرزمین]] و [[مال]] و [[ناموس]] صورت پذیرد و قصدی غیر از به دست آوردن [[غنیمت]] در آن باشد. [[علی]] {{ع}} هیچگاه در دوران خلافتش به فتوحات دست نزد و حتی سخنی در [[تأیید]] آن نگفت؛ زیرا چنین جنگهایی را مطابق [[موازین]] [[دینی]] و [[اخلاقی]] نمیدانست و اگر خود [[پیامبر]] {{صل}} میخواست، به جای [[نامه]]، لشکر به کشورهای پیرامون میفرستاد. [[رسول خدا]] {{صل}} حتی در سالهای [[اقتدار]] در [[مکه]] نیز مطلبی در این باب نفرمود. ثالثاً [[امیرمؤمنان]] که خود هم جنگاور بود و هم [[علم]] جنگ میدانست و به [[گواهی]] سخنانش [[مشتاق]] [[شهادت]] بود، هیچگاه در این فتوحات شرکت نکرد و حتی وقتی که میخواستند او را [[فرمانده سپاه]] [[حمله]] کننده به [[ایران]] کنند، صراحتاً پیشنهاد [[عمر]] و [[عثمان]] را رد کرد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۰.</ref>. رابعاً حتی در جنگهایی که در [[زمان]] خود [[امام علی]] {{ع}} واقع شد، ایشان از به میدان رفتن [[حسنین]] {{عم}} ابا داشت و آن دو را [[فرزندان رسول خدا]] {{صل}} میخواند و [[حفظ]] جانشان را فرض میدانست<ref>نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۲۳.</ref>. چگونه ممکن است [[امیرمؤمنان]] به این [[راضی]] شود که آن دو بزرگ در معرکهای وارد شوند که بیفایده، [[بیم]] کشتهشدنشان وجود داشت. | مشورتهایی که گاه توسط [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[خلفا]] داده میشد، ماهیتی متفاوت با [[جنگیدن]] در کنار آنها داشت. حضرت صرفاً برای [[حفظ اسلام]] و جلوگیری از وقوع [[بدعت در دین]]، آن هم در سطح پیشنهاد و [[مشورت]] به آنان کمک میکرد. حتی [[بیعت]] [[امام]] نیز با آنان صرفاً برای [[پرهیز]] از وقوع [[اختلاف]] در [[امّت]] بود. رفتن به جنگ برای [[کشورگشایی]] و [[فتوحات]] به کلی مقولهای دیگر است و خود از اساس محل [[تأمل]] است، چه رسد به اینکه در [[لشکر]] [[غاصبان خلافت]] صورت پذیرد. ثانیاً اگر آنگونه که برخی پنداشتهاند اینگونه [[جنگها]]، «[[جهاد]]» به شمار میآمده؛ باید بدانیم که در [[منطق]] و شیوه [[معصومان]] {{عم}}، جهاد معنایی خاص دارد و هر چیزی که نام جهاد بر آن بگذارند، از ناحیه ایشان جهاد دانسته نمیشود. جهاد در منطق اهل بیت {{عم}} بایستی در کنار امام عالم [[عادل]] و برای [[دفاع از دین]] و [[سرزمین]] و [[مال]] و [[ناموس]] صورت پذیرد و قصدی غیر از به دست آوردن [[غنیمت]] در آن باشد. [[علی]] {{ع}} هیچگاه در دوران خلافتش به فتوحات دست نزد و حتی سخنی در [[تأیید]] آن نگفت؛ زیرا چنین جنگهایی را مطابق [[موازین]] [[دینی]] و [[اخلاقی]] نمیدانست و اگر خود [[پیامبر]] {{صل}} میخواست، به جای [[نامه]]، لشکر به کشورهای پیرامون میفرستاد. [[رسول خدا]] {{صل}} حتی در سالهای [[اقتدار]] در [[مکه]] نیز مطلبی در این باب نفرمود. ثالثاً [[امیرمؤمنان]] که خود هم جنگاور بود و هم [[علم]] جنگ میدانست و به [[گواهی]] سخنانش [[مشتاق]] [[شهادت]] بود، هیچگاه در این فتوحات شرکت نکرد و حتی وقتی که میخواستند او را [[فرمانده سپاه]] [[حمله]] کننده به [[ایران]] کنند، صراحتاً پیشنهاد [[عمر]] و [[عثمان]] را رد کرد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۰.</ref>. رابعاً حتی در جنگهایی که در [[زمان]] خود [[امام علی]] {{ع}} واقع شد، ایشان از به میدان رفتن [[حسنین]] {{عم}} ابا داشت و آن دو را [[فرزندان رسول خدا]] {{صل}} میخواند و [[حفظ]] جانشان را فرض میدانست<ref>نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۲۳.</ref>. چگونه ممکن است [[امیرمؤمنان]] به این [[راضی]] شود که آن دو بزرگ در معرکهای وارد شوند که بیفایده، [[بیم]] کشتهشدنشان وجود داشت. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
درباره آن حضرت {{ع}}، در دوره دو [[خلیفه اول]]، گزارشهای اندکی وجود دارد. در برخی از منابع آمده است وقتی او [[ابوبکر]] را بر [[منبر رسول خدا]] {{صل}} دید، به [[اعتراض]]، از او خواست از [[منبر]] پدرش پایین بیاید<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷.</ref>. | درباره آن حضرت {{ع}}، در دوره دو [[خلیفه اول]]، گزارشهای اندکی وجود دارد. در برخی از منابع آمده است وقتی او [[ابوبکر]] را بر [[منبر رسول خدا]] {{صل}} دید، به [[اعتراض]]، از او خواست از [[منبر]] پدرش پایین بیاید<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷.</ref>. | ||
وقتی [[عمر]] را نیز در حال [[خطابه]] بر [[منبر رسول خدا]] {{صل}} دید، همین [[رفتار]] را کرد<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الإمام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب {{ع}}، ج۲، ص۲۵۶؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۷۰۳؛ | وقتی [[عمر]] را نیز در حال [[خطابه]] بر [[منبر رسول خدا]] {{صل}} دید، همین [[رفتار]] را کرد<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الإمام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب {{ع}}، ج۲، ص۲۵۶؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۷۰۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۰۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۳۰۷.</ref>. | ||
==== امام حسین و حضرت فاطمه ==== | ==== امام حسین و حضرت فاطمه ==== | ||
{{اصلی|امام حسین در معارف و سیره فاطمی}} | {{اصلی|امام حسین در معارف و سیره فاطمی}} | ||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۸: | ||
===در رکاب برادر=== | ===در رکاب برادر=== | ||
در [[زمان]] [[امامت امام حسن]] {{ع}} [[امام حسین]] {{ع}} هماره در رکاب [[برادر]] بود تا زمان [[شهادت]] وی. این مشی معهود را برخی منابع و گزارشها به گونهای دیگر جلوه دادهاند. برخی افراد چه در زمان وقوع [[صلح]] و چه پس از آن [[گمان]] این بردهاند که میان حسن و حسین اختلافنظر و روش وجود دارد. آنان گمان بردهاند که [[حسنین]]، یکی عافیتطلب بوده و دیگری [[شهادتطلب]]. دلیل اصلی این [[پندار]]، آن چیزی است که بر آن دو بزرگوار در دو زمان متفاوت رفته است. حتی برخی از تحلیلهای مبتنی بر سنخهای [[روانشناختی]]، این دو [[رفتار]] متفاوت را نتیجه تفاوت سنخ روانشناختی آن حضرات دانستهاند. جالب اینکه در [[تاریخ]]، سخنان و اشعاری را [[جعل]] کرده و به حسین {{ع}} نسبت دادهاند و گفتهاند که وی شدید از صلح برادر ناراحت بوده است. چه رفتار [[امام حسین]] {{ع}} در سالهای [[امامت]] برادر و چه سخنان باقیمانده از وی در این زمینه، [[دروغ]] بودن آن ادعاها را نشان میدهد. او برادر را مکرراً [[تصدیق]] کرد و به کسانی که طالب شکستن صلح و ورود در [[جنگ]] بودند، فرمود که تا زمان [[مرگ معاویه]] [[صبر]] کنید تا ببینیم [[خداوند]] چه چیزی را برایمان مقدّر کرده است<ref>الأخبار الطوال، ص۲۲۱-۲۲۲؛ مکاتیب الأئمة {{عم}}، ج۳، ص۱۰۳.</ref>. امام حسین {{ع}} در مواضع متعددی فرمود صلح برادرم به امر [[خدا]] و رسولش بوده و [[جهاد]] من نیز چنین است<ref>الثاقب فی المناقب، ص۳۲۲.</ref>. [[حرمت]] حسین {{ع}} نسبت به برادر [[گواهی]] دیگر بر نادرستی ادعاهای مذکور است. از [[امام باقر]] {{ع}} نقل شده که حسین {{ع}} به حرمت حسن {{ع}} در محفلی که او حضور داشت سخن نمیگفت<ref>المناقب، | در [[زمان]] [[امامت امام حسن]] {{ع}} [[امام حسین]] {{ع}} هماره در رکاب [[برادر]] بود تا زمان [[شهادت]] وی. این مشی معهود را برخی منابع و گزارشها به گونهای دیگر جلوه دادهاند. برخی افراد چه در زمان وقوع [[صلح]] و چه پس از آن [[گمان]] این بردهاند که میان حسن و حسین اختلافنظر و روش وجود دارد. آنان گمان بردهاند که [[حسنین]]، یکی عافیتطلب بوده و دیگری [[شهادتطلب]]. دلیل اصلی این [[پندار]]، آن چیزی است که بر آن دو بزرگوار در دو زمان متفاوت رفته است. حتی برخی از تحلیلهای مبتنی بر سنخهای [[روانشناختی]]، این دو [[رفتار]] متفاوت را نتیجه تفاوت سنخ روانشناختی آن حضرات دانستهاند. جالب اینکه در [[تاریخ]]، سخنان و اشعاری را [[جعل]] کرده و به حسین {{ع}} نسبت دادهاند و گفتهاند که وی شدید از صلح برادر ناراحت بوده است. چه رفتار [[امام حسین]] {{ع}} در سالهای [[امامت]] برادر و چه سخنان باقیمانده از وی در این زمینه، [[دروغ]] بودن آن ادعاها را نشان میدهد. او برادر را مکرراً [[تصدیق]] کرد و به کسانی که طالب شکستن صلح و ورود در [[جنگ]] بودند، فرمود که تا زمان [[مرگ معاویه]] [[صبر]] کنید تا ببینیم [[خداوند]] چه چیزی را برایمان مقدّر کرده است<ref>الأخبار الطوال، ص۲۲۱-۲۲۲؛ مکاتیب الأئمة {{عم}}، ج۳، ص۱۰۳.</ref>. امام حسین {{ع}} در مواضع متعددی فرمود صلح برادرم به امر [[خدا]] و رسولش بوده و [[جهاد]] من نیز چنین است<ref>الثاقب فی المناقب، ص۳۲۲.</ref>. [[حرمت]] حسین {{ع}} نسبت به برادر [[گواهی]] دیگر بر نادرستی ادعاهای مذکور است. از [[امام باقر]] {{ع}} نقل شده که حسین {{ع}} به حرمت حسن {{ع}} در محفلی که او حضور داشت سخن نمیگفت<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. نقل شده پس از اینکه [[امام حسن]] {{ع}} پس از شهادت پدر، [[بیعت]] خود را مشروط به جنگ نکرد، عدهای نزد امام حسین {{ع}} آمدند و خواستند با وی بیعت کنند. [[امام حسین]] {{ع}} در پاسخ آنان فرمود: به [[خدا]] [[پناه]] میبرم از اینکه [[حسن]] زنده باشد و با شما [[بیعت]] کنم<ref>الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. حضرت به [[قیس بن سعد]] نیز فرمود که [[امام]] من، حسن است<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۱۱۰.</ref>. [[امامان]] صاحب [[مقام]] عصمتاند و معلوم است که [[حسین]] {{ع}} بهتر از همه به [[عصمت]] [[برادر]] [[آگاه]] بوده و از اینروست که وی را در همه امور [[تصدیق]] و [[یاری]] میکرده است. عجیب آنکه در برخی منابع دیده میشود این است که پس از [[صلح]]، [[معاویه]] میخواهد که امام حسین {{ع}} با او بیعت کند و حضرت از بیعت روی میگرداند و [[امام حسن]] {{ع}} به معاویه میگوید که او [[اهل]] بیعت با تو نیست. این نقلها به گونهای است که گویی خود حسن {{ع}} بیعت کرده و تنها حسین {{ع}} است که از بیعت [[امتناع]] میورزد<ref>کتاب الفتوح، ج۴، ص۲۹۲؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۵.</ref>. اینچنین نقلهایی با توجه به [[اطاعت]] و [[حرمت]] حسین {{ع}} نسبت به برادر نمیتواند درست باشد. اگر بیعت با معاویه برای امام حسین {{ع}} اشکال دارد، برای امام حسن {{ع}} نیز که [[امام عصر]] اوست، به مراتب اشکال بیشتری دارد<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسین بن علی - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسین بن علی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۴۳۸-۴۵۴.</ref>. | ||
=== همگرایی با برادر=== | === همگرایی با برادر=== | ||
خط ۲۷۰: | خط ۲۷۰: | ||
امام حسن {{ع}} در لحظات آخر [[عمر]]، [[وصایت]] و [[امامت]] پس از خود را به برادر بزرگوارشان، [[حسین]] {{ع}} منتقل کرد و ایشان را در [[ارتباط]] با [[اموال]] و خانوادهشان [[وصی]] قرار داد. امام حسن از برادر خواست که او را در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک بسپارد، اما این نکته را نیز متذکر شد که اگر کار به [[جدال]] و [[خونریزی]] کشیده شد، او را در کنار [[فاطمه بنت اسد]] به خاک بسپارد. امام حسین {{ع}} به همراهی برخی از [[نزدیکان]] مانند [[عبد الله بن جعفر]] و [[ابن عباس]] و [[علی بن عبدالله بن عباس]] [[غسل]] و تکفین برادر را به انجام رساند و بر بدنش [[نماز]] گزارد و [[دستور]] داد که درِ خانه رسول الله {{صل}} را باز کنند. [[مروان بن حکم]] و [[فرزندان]] [[عثمان]] مانع این کار شدند و گفتند در حالی که عثمان در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شده، اجازه نمیدهیم که [[حسن]] در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک سپرده شود؛ مگر اینکه شمشیرها و نیزهها در میانمان شکسته شود و تیرها به پایان رسد. [[حسین]] {{ع}} فرمود [[سوگند]] به کسی که [[مکه]] را [[حرمت]] داد، حسن پسر [[علی]] و [[فاطمه]] {{عم}} از کسانی که بدون اجازه رسول خدا در خانهاش وارد شدند، به [[خانه رسول خدا]] سزاوارتر است. حسن از عثمان که [[اشتباهات]] بسیار کرد و [[ابوذر]] را [[تبعید]] کرد و با [[عمار]] و [[عبدالله بن مسعود]] [[بدرفتاری]] نمود و حامی [[بنی امیه]] و پناهدهنده راندهشده [[پیامبر]] بود، به این [[خانه]] سزاوارتر است. [[امام حسین]] {{ع}} جنازه [[برادر]] را به بقیع آورد و در کنار [[قبر]] [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپرد<ref>الأمالی، طوسی، ص۱۵۹-۱۶۱؛ بشارة المصطفی {{صل}}، ص۲۷۱-۲۷۳.</ref>. | امام حسن {{ع}} در لحظات آخر [[عمر]]، [[وصایت]] و [[امامت]] پس از خود را به برادر بزرگوارشان، [[حسین]] {{ع}} منتقل کرد و ایشان را در [[ارتباط]] با [[اموال]] و خانوادهشان [[وصی]] قرار داد. امام حسن از برادر خواست که او را در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک بسپارد، اما این نکته را نیز متذکر شد که اگر کار به [[جدال]] و [[خونریزی]] کشیده شد، او را در کنار [[فاطمه بنت اسد]] به خاک بسپارد. امام حسین {{ع}} به همراهی برخی از [[نزدیکان]] مانند [[عبد الله بن جعفر]] و [[ابن عباس]] و [[علی بن عبدالله بن عباس]] [[غسل]] و تکفین برادر را به انجام رساند و بر بدنش [[نماز]] گزارد و [[دستور]] داد که درِ خانه رسول الله {{صل}} را باز کنند. [[مروان بن حکم]] و [[فرزندان]] [[عثمان]] مانع این کار شدند و گفتند در حالی که عثمان در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شده، اجازه نمیدهیم که [[حسن]] در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک سپرده شود؛ مگر اینکه شمشیرها و نیزهها در میانمان شکسته شود و تیرها به پایان رسد. [[حسین]] {{ع}} فرمود [[سوگند]] به کسی که [[مکه]] را [[حرمت]] داد، حسن پسر [[علی]] و [[فاطمه]] {{عم}} از کسانی که بدون اجازه رسول خدا در خانهاش وارد شدند، به [[خانه رسول خدا]] سزاوارتر است. حسن از عثمان که [[اشتباهات]] بسیار کرد و [[ابوذر]] را [[تبعید]] کرد و با [[عمار]] و [[عبدالله بن مسعود]] [[بدرفتاری]] نمود و حامی [[بنی امیه]] و پناهدهنده راندهشده [[پیامبر]] بود، به این [[خانه]] سزاوارتر است. [[امام حسین]] {{ع}} جنازه [[برادر]] را به بقیع آورد و در کنار [[قبر]] [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپرد<ref>الأمالی، طوسی، ص۱۵۹-۱۶۱؛ بشارة المصطفی {{صل}}، ص۲۷۱-۲۷۳.</ref>. | ||
در [[روز]] [[تدفین]]، [[بنیامیه]] دشمنیهای بسیاری از خود نشان دادند و حتی چنان [[بیشرمی]] نمودند که [[تابوت]] [[امام]] را تیرباران کردند و تیرهایی از تابوت رد شد و به [[بدن]] حضرت وارد شد<ref>المناقب، | در [[روز]] [[تدفین]]، [[بنیامیه]] دشمنیهای بسیاری از خود نشان دادند و حتی چنان [[بیشرمی]] نمودند که [[تابوت]] [[امام]] را تیرباران کردند و تیرهایی از تابوت رد شد و به [[بدن]] حضرت وارد شد<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۴۴.</ref>. امام حسین {{ع}} در این روز [[خویشتنداری]] بسیار کرد و علیرغم دشمنیهای بسیار به یاد [[وصیت]] برادر بود. حضرت وقتی دید که [[وقاحت]] آن [[جماعت]] پایانی ندارد، فرمود که اگر وصیت برادرم بر عدم [[خونریزی]] نبود و اینکه گفته در کنار جنازه او به اندازه شیشه حجامت، [[خون]] ریخته نشود؛ میدیدید چگونه شمشیرهای [[خدا]] [[انتقام]] خویش را از شما میگرفت<ref>الإرشاد، ج۲، ص۱۹.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسین بن علی - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسین بن علی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۴۳۸-۴۵۴.</ref> | ||
== دوران تصدی امامت == | == دوران تصدی امامت == |